رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۲ بهمن ۱۳۸۵

خرافه و خشونت ـ با اشاره به طوبی و معنای شب

نوشتهء عبدی کلانتری

شنيدن فايل صوتی

در شروع داستان «طوبي و معناي شب»، يکي از مهمترين رمان هاي فارسي به قلم شهرنوش پارسي پور، «غوغاي مشروطيت» آرامش شخصيت هاي داستان را به هم مي ريزد؛ به ويژه آرامش مرداني که منزلت معنوي شان به ناگهان در معرض طوفانِ تغييراتي پيش بيني نشده قرار گرفته است.

طوبي دختر حاج اديب، از حکيمان مسلمان شهر و «فخر عالم علوم قديمه» است. نخستين برخورد حاجي اديب با شوک تجدد را او زماني به طور جدي تجربه مي کند که روزي به هنگام راه رفتن در خيابان، غرق در انديشهء معماهاي فلسفيِ ملاصدرا، پا جلوي اسب يک «فرنگی» مي نهد و با ضربهء شلاق اسب سوار، درد مواجهه با قدرت غرب را بر پوست خود احساس مي کند.


طوبي خواندن و نوشتن را با آموختن قرآن و گلستان سعدي نزد پدرش شروع مي کند و در چهارده سالگي به عقد حاجي محمود پنجاه و دوساله در مي آيد. در آستانهء مشروطيت، جواني و زيبايي طوبي و مختصر دانش او باعث نگراني شوهرش مي شود که از همان ابتدا او را بدشگون مي پندارد و ساکت و مطيع نمي يابداش. پدر طوبي، حاجي اديب، نيز در آستانهء «غوغاي مشروطيت» پس از جمع بنديِ همهء احتمالات تغيير که در اطراف خود مي بيند، به يک نتيجه مي رسد: «بي حيا خواهند شد!» در آستان مشروطيت، تجدد آغاز بي آبروئيِ مرد ديندار است.

از همين رو طوبي در چارچوب زندگي زناشوئي اش اجازهء بيرون رفتن از خانه را ندارد. تنها يک بار، برحسب اتفاق، پس از چهار سال زندگي در خانهء شوهر، اجازه پيدا مي کند پا از خانه بيرون بگذارد و شهر را براي بار اول ببيند. همان يک بار کافي است تا دريچهء روشنگري را، نوري که به تازگي از آن بر جهان تاريک خرافه و سنت مي تابد، کشف کند. او بر حسب تصادف با روحاني انقلابي «آقاي خياباني» برخورد مي کند که بعدها مي فهمد «نمايندهء مجلس و مردي بزرگ» است. همان ديدار او را کنجکاو مي کند که از طريق يکي از خويشان مورد اعتمادش با ورقي به نام «روزنامه» آشنا شود که منعکس کنندهء «اخبار مملکت» است. طوباي رنجور و تنها آقاي خياباني را همچون «فرستادهء رسول» مي بيند که شايد حتا با عالم غيب هم در ارتباط باشد. اما در همان روزنامه ها از اقدامات مشروطه خواهان مطلع مي شود و مي خواند که علت مشکلات اجتماعي فقر نيست بلکه جهل و خرافه است و چارهء کار کسب آگاهي است.

تراژدي زندگي طوبي در آن است که راه روشنگري بر او مسدود مي ماند. از همان آغاز امکانات تماس او با آقاي خياباني و با فرهنگ رو به اشاعهء تجدد بسته مي ماند. در عوض، او پا در جاي پاي پدرش مي گذارد. کنجکاوي هايش را با کتابهاي قديمي پدر فرومي نشاند و به اين باور مي رسد که «درست ترين انسانها آنهايي هستند که به دنبال خدا مي روند. روي از عشق مجازي بر مي گردانند و دل به عشق حقيقي مي سپارند.»

اين آغار سفر طوبي به دل تاريکي است. در پايان رمان کسي که مي خواست در جواني پسرکي گرسنه در خيابان را سير کند و همه را با عطوفت و مهر خوشبخت کند به يکي از خشن ترين و تاريک ترين شخصيت هاي داستاني ما بدل مي شود. تقديري که طوبي را در اوان دورهء مشروطيت از گام گذاشتن در راه روشنگري باز مي دارد، او را به سوي عالم عرفان مي راند، به سوي عالم درويشي و سرسپردگي به حضرت گداعلي شاه، با يک پيام هميشگي: «عشق مجازي [عشق اين جهاني] را بايد فداي عشق حقيقي کرد.»

در چشم انداز فرهنگي رمان «طوبي و معني شب»، دربستر شکست مشروطيت، شاهد زندگي زناني هستيم که در تنهايي ها و سرخوردگي هاشان، در خلوت نياز سربه سجده مي گذارند، در مسجد مويه مي کنند و همواره به دنبال تصويري از «آقايي نوراني» اند که با آنها راز و نياز کنند، و به همين روال به تدريج پير مي شوند. در چنين دنيائي چگونه ممکن است خشونت زمين بکري بيابد؟

يکي از شخصيت هاي رمان، «شاهزاده گيل»، درويشي اشراف منش که از مسير زمانيِ قرن ها عبورکرده در پيامي ضمني اشاره مي کند که براي رسيدن به خدا بايد زنان را کشت. او جنايت خود را اينگونه توجيه مي کند. طوبي در جستجوي حقيقت در مي يابد که طريقت عرفان تا اندازهء زيادي طريقتي مردانه است. انتقام نمادين زناني که مي خواهند بدين طريق فقط خدا را دريابند و در همه حال «آقائي نوراني» را مي طلبند، اين است که گاه در خواب و کابوس شان به کشتن و قطعه قطعه کردن مردان مبادرت مي ورزند. روانشناسي پيچيده اي که در عين رنجوري از ظلم مردان، خشونت آنها را نيز دروني مي کند و به اشکال غير متعارف در رفتار انعکاس مي دهد. حرام و حلال خرافه براي مرد و زن يکي است: طوبي مخفيانه جسد دختري را در باغچهء خانه اش دفن مي کند و مي انديشد «يک دختر زنده که بچهء حرامي در شکمش داشته باشد نفرت انگيز و نجس است. همان دختر اگر اينطوري کشته شده باشد جزو معصومين طبقه بندي مي شود.» طوبي در زير درخت انار خانه اش گور مي کند تا «عصمت دختر قرباني حافظ حريم خانه» شود و خانه «ضمانت حضور حق و حقيقت.»

بدين سان، خشونتي که در پايان رمان طوبي را از خود انباشته و هر سخن و رفتار او را همچون ضرب دشنه اي مي کند بر تن خويشان و کسان او، به خاطر شدت و عمق ضربه هاي رواني اش در رمان معاصر ما بي همتاست. (صحنه اي که طوبي راز قتل خواهرِ دامادش اسماعيل را با تنفري مذهبي نسبت به اين بلشويک بي ايمان بر او آشکار مي کند از لحاظ رواني يکي از خشونت بار ترين و شوم ترين صحنه هاي ادبيات داستانيِ معاصر فارسي است.) لبريز از تنفر و انتقام از دنيا، طريقتِ اين «الاههء غضب» به سمت حقيقتِ جهل در انتهاي رمان کامل است و ما بار ديگر به نحوي بديع در رمان تاريخي و رئاليستيِ ايراني پيوند خرافهء ديني و خشونت را شاهد مي شويم.

*

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نوشته ی شما در بلاگ نیوز لینک شد

-- عمو اروند ، Aug 19, 2006 در ساعت 02:34 PM

من هنوز رابطه این خرافه را با دین نمی فهمم. شما چطور خرافه بار بودن ذهنیت طوبی را توانستید لزوما به مذهب پیوند بدهید ؟ واقعا جای سوال دارد. فقط به خاطر آقای خیابانی؟ یا چند زنه بودن شازده؟ می شود لطفا توضیح بدهید؟

-- مریم ، Feb 1, 2007 در ساعت 02:34 PM

در پاسخ خانم مريم ـ کليهء باورهاي طوبي از دو منبع مي آيند: دين و عرفان. در اساس، سرنوشت او توسط باورهاي ديني و عرفانيِ خود او و مردان زندگي اش (به ويژه پدر، شوهر، و قطب) رقم زده مي شود. اخلاقيات او (حس حرام و حلال، برداشت او ازعفت و پاکي و نوع معصيت ها، تعريف او از عشق واقعي و عشق مجازي، تعريفي که او از «معصومين» نزد خود دارد و در نتيجه همدستي با قاتل براي گريز از معصيت، ، باور به کرامات گداعلي شاه) و سرانجام فضاي تخيلات او که مدام به جستجوي رابطي (آقائي نوراني) با خداست. اين ها همه شخصيت او را مي سازد و به رفتار بعدي او شکل مي دهد. روشن است که ما از «باورهاي ديني» و «باورهاي عرفاني» صحبت مي کنيم که به مجموعهء اعتقادي توده، يا «فولکلور» دين، آنطور که عوام در زندگي روزمره آنرا مي پذيرند و بدان عمل مي کنند نظر داريم. منظور تئولوژي يا تئوسوفي عالمان و افراد دانش آموخته نيست. دين همواره در جامعه به دو صورت ظاهر مي شود: دين خواص و دين عوام. دومي از اولي ناشي مي شود اما با آن يکي نيست. براي مثال عملي مثل «دخيل بستن» به دومي تعلق دارد. باور به معجزات همينطور. خرافات در جامعه هميشه به خشونت نمي انجامد و رابطه اي «الزامي» ميان آن دو وجود ندارد، اما در اين کتاب، استعارهء شب، علاوه برتاريکيِ جهل، به تاريکي ديگري هم اشاره دارد که با دنياي «ماکابر» جنايـت پيوند خورده. شاهزاده گيل با سلسله قتل هايش آن را در بُعد تاريخي وارد رمان مي کند؛ در بُعد امروزي، جنازه اي که نسل ها به دست طوبي زير درخت خانه اش پنهان شده. نويسنده همچنين به طور غيرمستقيم به خشونت هاي سياسي نظر دارد که بخشي از آن متوجه «بي دينان» و «بلشويک» هاست و بخشي ديگر متوجه «منافقان». در کتاب، اشکال ديگري از خشونت هاي رواني نيز هست که جواني و دوران زناشوئي طوبا را پرکرده. // عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Feb 1, 2007 در ساعت 02:34 PM