رادیو زمانه > خارج از سیاست > مقالات > نوشتن برای جامعهی مدنی | ||
نوشتن برای جامعهی مدنیجایزه بهترین مطلب نوشته شده نشریهی «نگاه نو» به انتخاب خوانندگان این نشریه، به محمدرضا نیکفر اهدا شد. مطلب برگزیده خوانندگان مقالهی «فرهنگ بدون محور و مركز» نیکفر بود که در شماره ۷۴ این نشریه در مرداد ۸۶ منتشر شد. به دلیل حاضر نبودن محمدرضا نیکفر، برادر او این جایزه را در مراسم اهدای دومین دورهی جایزهی مهتاب میرزایی، همکار درگذشته نشریهی «نگاه نو»، که پنجشنبه ۲۰ تیر برگزار شد، دریافت کرد. آنچه در ادامه میآید، پیام محمدرضا نیکفر است که توسط مجری مراسم، پس از اهدای جایزه به برادر دکتر نیکفر خوانده شد. آقای میرزایی عزیز، همکاران ارجمند «نگاه نو»، حضار محترم، متأسفم که در جمع شما نیستم. از این که امسال نام من در کنار نام استاد ارجمند آقای دکتر عزتالله فولادوند قرار گرفته و جایزهی «مهتاب میرزایی» به من نیز تعلق میگیرد، بسیار شادمانم و از کسانی که این افتخار را به من دادهاند، بسیار سپاسگزارم. یاد مهتاب میرزائی را گرامی میدارم و از آقای علی میرزائی، مبتکر این مراسم، تشکر میکنم. من دیگر جزو قدیمیهای «نگاه نو» هستم. خوانندگان مدتهاست عادت کردهاند که تقریباً در هر شمارهی «نگاه نو» نوشتهای از من ببینند. من در ابتدا تخصصینویس بودم و از این نظر مشکلنویس. آقای سردبیر مدام تذکر میداد که سادهتر بنویسم و من سعی خودم را میکردم. ایشان هنوز از من راضی نیستند، من هم خودم از کارم رضایت ندارم. مشغولیت فکری من همواره جامعه بوده است. نوشتن دربارهی جامعه به شکلهای مختلفی میسر است. میتوانیم موضوعی فنی را در نظر گیریم و با زبانی تخصصی در مورد آن بنویسیم. میتوانیم مقالهای بنویسیم که در پی آن سکوت برقرار شود، یعنی مقاله در زنجیرههای گفتوگویی ننشیند، خصلت دیالوگی نداشته باشد، بنابر اصطلاحی در نظریهی سیستمها «پیوندپذیر» نباشد. البته هیچ نوشتهای نیست که به نوعی نتوان آن را ادامه داد، یعنی در پی آن حرفی نزد و بر پایهی آن بحثی را پیش نبرد. در مورد جامعه و برای جامعه که مینویسیم، بایستی درک خاصی از پیوندپذیری داشته باشیم. در نظریهی سیستمها میگویند که پیوندپذیری خاصیت سامانهای است که این امکان را میدهد که در گزینشی که آن سامانه صورت میدهد سامانههای دیگر شرکت کنند. برای اینکه مشارکت صورت گیرد، بایستی تبادل اطلاعات، یا به اصطلاحی دیگر «همرسانش» انجام شود. نوشتن در بودِ خود، کنشی همرسانشی است. هر نوشتهای پیوندپذیر است یا به نوعی میخواهد باشد. اما پیوندپذیری داریم تا پیوندپذیری. پیوندپذیری در مفهوم ویژه و موکد آن خصلت نوشتهی باز است، نوشتهی بازکننده است.
بازکردنِ موضوع، توضیح محدوده است و محدودیتهایی که نظرها و استدلالهای مختلف دارند. موضوعِ بازشده، موضوعی است که امکانهای مختلفی برای انتخاب میدهد. به این اعتبار هر چه نوشتهی ما بازکنندهتر باشد، امکان بیشتری در اختیار دارد برای اینکه با بحثهای دیگر در همپیوندی قرار گیرد. در اینجا منظور از باز کردن، برشمردنِ حالتهای مختلفِ گشت و واگشت هر چیز و ناچیز نیست. منظور، قرار گرفتن در گفتوگویی است که شروع شده و تلاش بر آن است که ادامه یابد، بدین صورت که بازنمایانده شود چگونه میتوان مانعهای موجود بر سر پیشروی آن را کنار زد. نوشتنِ بازکننده در مقابلِ آن نوع نوشتن قرار میگیرد که میتوانیم آن را ایدئولوژیک بنامیم، نوعی از نوشتن که اینجا و آنجا چند تابلوی ورود ممنوع میگذارد، خواننده را درصورتِ تخلف تهدید به مجازات میکند و معمولاً تنها یک راه را بازمیگذارد. طبعاً نوشتهی سیاسی، بهویژه نوشتهای که به شکلی به قدرت سیاسی میپردازد، بیشتر در معرضِ این خطر قرار دارد که جهتگیریِ ایدئولوژیک داشته باشد. از اینجا اما نباید به این نتیجه رسید که برای غیرایدئولوژیک بودن بایستی غیرسیاسی بود. سیاست، عرصهی اصلی نقد ایدئولوژی است و اگر نوشتهای بخواهد در حوزهی اجتماعی راهگشا باشد، به ضرورت خصلتی سیاسی پیدا میکند. تفاوتی میتوان قائل شد میان نوشتهی سیاسی معطوف به قدرت - معطوف به قدرت مستقر، یا معطوف به تصوری از یک قدرت بدیل - و نوشتهی مدنی، نوشتهای که برای جامعهی مدنی است، به این اعتبار که از آن میآغازد و در آن میماند و این هدف را در برابر خود دارد که جامعهی مدنی را تقویت کند، نه فقط در برابر قدرت مستقر، بلکه در برابر هر قدرتی. نوشتن برای جامعه بایستی توأم باشد با پذیرش واقعیت جامعه بهعنوان بسیارگان، یعنی امر کثیر، امری که با کثرتِ نظرها و صداها و کنشها مشخص میشود. آنچه اصول تغییرناپذیرند و بایستی بهعنوان هنجارهای عمومی پاس داشته شوند، ناظر به حفظِ بسیارگانی جامعهاند، یعنی اینکه جامعه جامع نظرها و صداها و کنشها باشد و به بینش و منش خاصی تقلیل نیابد. در این چارچوب هر چیزی اتفاقی است، هر پدیدهای گذرا و پایانپذیر است، چنین بوده است، اما میتواند چنین نماند. نوشتن با این دید، نوشتن در یک موقعیت وجودی است. من خود آن فلسفهای را میپسندم که از موقعیتِ وجودیِ خُرد، اتفاقی و پایانپذیر ما بیاغازد، فراموش نکند که ریشهاش در آن است و بایستی در آن و برای آن بفلسفد. فلسفهی مدرن، فلسفهی پایانپذیری است. یک شرط لازم رها شدن از متافیزیک کهن در فلسفهی سیاسی، که بازتولید آن در موقعیت مدرن بسی خطرناک است، نگاه به جامعه بهعنوان بسیارگان و تبدیل جامعهی مدنی به مقولهی اصلی نظروزری است. کثیر بودن، و خُرد و اتفاقی و پایانپذیر بودن در پیوستگی سرشتی معنایی با یکدیگرند. مقولهی اصیل حوزهی کثیر انسانی، مقولهی حق است. در این حوزه حق بر حقیقت اولویت دارد، حال حقیقت هر چه میخواهد باشد. و حق چیزی نیست جز حق بشر و حق شهروند. انسان در مقام موجود، آزاد است که حقیقت را حقیقت میکند. در غیابِ انسانِ آزاد، هر چه هست ناراست است؛ حقیقتی هم اگر باشد، در نبود آزادی به حالت تعلیق درمیآید. حقِ متحقق، حق در جزئیتِ سرشتیِ آن است. حق، همواره حقوریِ مشخصی در اینجا و اکنون است. حق در بیان کلی، وعده است. نوشتن برای جامعه، اکتفا نکردن به ستایشِ حق به عنوان وعده و حقیقتی منتزع از حق است. نوشتن برای جامعه، انتقاد از حقکشی است، حقکشیای در هماینجا و هماکنون. از اینجا و اکنون نباید غافل شد، نه با مشغول شدن به کلیات و نه با غور افراطی در تاریخ، به انگیزهی یافتنِ ریشهها و سرچشمهها. مقاله، فرم مناسب ایجادشده برای بازکردن یک موضوع اجتماعی مشخص است. مقاله طولانیترین فرصتی است که در حوزهی عمومی برای اظهار نظر سنجیده و مستدل در اختیار شما قرار میگیرد. کتاب مفصل، برای ورود به حوزهی عمومی بایستی خُرد شود، اگر کلیبین است خُردبین شود، اگر تاریخگراست به عصر حاضر برگردد و اگر به بسیاری موضوعها پرداخته است، خود را محدود به موضوعهای مشخصی کند. موضوعی که به یک دستگاه مفهومی عریض و طویل، استدلالهای طولانی و بررسیهای تاریخی بسیار ژرف نیاز داشته باشد، نمیتواند یک موضوع مبرم اجتماعی باشد. از سطحیگری بایستی پرهیخت، اما نبایستی پنداشت که ژرفنگری هر چه بیشتر با ادعای خود تناسب داشته باشد، یعنی بیشتر به عمق رود، مشکلگشاتر خواهد بود. نوشتن اندیشهورزانه برای جامعهی مدنی، به اعتبار صورت، مقالهنویسی است. من این فرم ادبی را بسیار میپسندم، اساساً به این دلیل که نوشتن برای جامعه را وظیفهی مقدم خود در کار نویسندگی قرار دادهام. سخنم را به پایان میبرم با سپاس از نشریهای که به نشر فکر کمک میکند، با سپاس از همت خوانندگان آن، نویسندگان آن و سردبیر مردمدوست و فرهیختهی آن. محمدرضا نیکفر |
نظرهای خوانندگان
نوشتهاي است در نهايت فرهيختگي، اگر جايزهي مجلهي نگاه نو، بهانهاي براي نوشتهشدن چنين انديشهاي بوده باشد، ميتوان گفت اين جايزه از سطح يك مراسم تشريفاتي كنده شده و كاركرد ستايشآميزي يافته است.
-- فرنود فرهنگ ، Jul 14, 2008 در ساعت 05:24 PMبا سلام محضر دانشمند ارجمند دکتر نیکفر عزیز! بسیار خرسند شدم از اینکه دیدم خوانندگان محترم مجله نگاه نو به حق شما را به عنوان نامزد این جایزه انتخاب نموده اند. البته قدر و منزلت شما بیشتر از این حرفهاست. یکبار گفته ام و بار دیگر هم می گویم که مسبب آشنایی بنده با شما استاد مصطفی ملکیان (همانی که دکتر عزت الله فولادوند در حق وی گفته است: پژوهشگر ارجمند اقلیم خرد) بود. ایشان شما را به عنوان یکی از منتقدین طراز اول معرفی کردند و بعد از آن کمتر نوشته ای بوده است که از شما نخوانده باشم. و هر بار میزان ارادتم به شما بیشتر و بیشتر گردیده است. گرچه به لحاظ باورهای دینی اختلاف زیادی با شما دارم ولی حرمت و منزلت شما در پیش من بیشتر از عالمان دینی است. خبر خوشحال کننده ای بود. تبریک می گویم. همیشه سربلند باشید!
-- سید.ا.محمدی ، Jul 14, 2008 در ساعت 05:24 PMما حتا در حد واژه ها هم نباید از حق خود برای داشتن یک جامعه ی مدنی کوتاه بیاییم و از این رو در نگاه و نوشته ی آقای نیکفر هر چند منظور یکسان باشد، اما واژه های حقوق بشر و حقوق شهروندی را بیشتر می پسندم؛ زیرا در همین سطح زبانی و نوشتاری نیز نباید امکان سو استفاده و فروکاهش موضوع حقوق انسانی را پیش-سازی کرد. حق و حقیقت در جامعه ی دینی ما یکی هستند، یعنی همان چیزی از دید حکومت حق است که برای او حقیقت داشته باشد، و حقیقت همان چیزی باید باشد که او حق می داند!!! از این دیدگاه بهتر می بود اگر راه فروکاهش استفاده را می بستیم.
-- پارسا پویا ، Jul 14, 2008 در ساعت 05:24 PMبا سلام خدمت آقای نیکفر
-- مصطفی نصیری ، Jul 16, 2008 در ساعت 05:24 PMمن هم از جانب خودم انتخاب شما را به عنوان نویسنده ی بهترین مقاله و پرکارترین نویسنده در سالهای گذشته در مجله نگاه نو تبریک می گویم. هر چند این حداقل قدردانی از شماست.
موفق باشید
استاد نیکفر سلام
-- محمد میلانی ، Jul 20, 2008 در ساعت 05:24 PMخوشحالم که همچنان سلامت و مستدام هستید. تا به حال جسارت نکرده بودم. ولی خوشحال می شوم به وبلاگ من سری بزنید و نظرات ارزشمند خودتان را به بنده بگویید.http://aghleafsorde.blogfa.com
منتظرم. به امید ارتباط های بیشتر.
سلام جناب نیکفر
-- کاوه ، Jul 21, 2008 در ساعت 05:24 PMاگر میشود مقالههای قدیمیتان از جمله دکارت در قبیلهی ما را در این سایت بگذارید
با درود
Jenaabe Aghaye Nikfar, , shoma neshanie Email e khodetun ro mishe montasher konin, dar bareye yeki az neveshtehaaye shoma soali khedmatetun dashtam.
-- Nima ، Aug 8, 2008 در ساعت 05:24 PMSepasgozaram
اگر حمل بر اغراق نشود من بهترين متفكر معاصر ايران و عميق تر ين انديشمند معاصر رو مشخصه بارز دكتر نيكفر ميدانم به عنوان يك طلبه علوم ديني كه همه چيز را در حقيقت خلاصه كرده ام و تلاش براي طرح و ساخت حقيقت. وقتي اين نكته و ادعا رو نوشتم ياد چند سال پيش و خواندن سلسله مقالات ايشان در نگاه نو در خصوص انديشه و زمانه هيدگر افتادم و آن شور و شيدايي و خواندن مكرر در مكرر آن مقالات و بعد هر مقاله ايشان. چون با ذهن ناقصم كشف كردم تنها كسي بودند كه هيدگر را به زبان فارسي درآوردند. دست مريزاد و پايدار باشيد
-- علي ، Sep 30, 2008 در ساعت 05:24 PMحیف و صد حیف که جای متفکر بزرگی مثل جناب نیکفر در کتابخانه ذهنی بسیاری از ایرانیان خالی است. سرفرازی و سرزندگیتان را آرزومندم.
-- سوشیانت ، Jan 3, 2009 در ساعت 05:24 PM