رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱ خرداد ۱۳۸۸

خط قرمز کلاه قرمزی کجاست؟

سید ابراهیم نبوی
ebrahim.nabavi@gmail.com

آی ناکد اوری دور، اوری دور

صد تا تخم مرغ بشکنیم، هزار مشت اسفند دود کنیم، خط بکشیم دور آدم غش کرده و صدبار ختم قل هوالله کنیم که بالاخره رکسانا صابری آزاد شد. بسیار نیکوست! البته من شخصاً دعای خاصی نکردم ولی مطمئنم این به هر در کوبیدن‌های بهمن قبادی، نامزد غیرمنتظره رکسانا صابری، اثر کرد.

به قول بهمن قبادی «آی ناکد اوری دور، آی ناکد اوری دور، بات سو وات؟»( ترجمه: به هر دری زدم، به هر دری زدم، اما چه فایده؟) در ادامه تبلیغات ریاست جمهوری احمدی‌نژاد، وی وارد مرحله جدیدی شد و رکسانا صابری آزاد شد. امیدواریم حسین درخشان هم آزاد شود. من همین جا قول می‌دهم، اگر حسین درخشان را هم آزاد کنند، به احمدی‌نژاد نمی‌توانم رأی بدهم، ولی حاضرم فداکاری کنم و به اعلمی رأی بدهم.


محسن رضایی با صد تا میکروفون مصاحبه کرد

بعضی از این میکروفون‌های خبرگزاری‌ها خیلی خوشگل‌اند، منظورم میکروفونش نیست، منظورم آن ماسماسکی است که روی آن می‌گذارند، زرد و قرمز و آبی و بنفش و‌... بعضی اوقات این‌قدر خوشگل هستند که آدم دلش می‌خواهد گازشان بزند. واقعاً خیلی اوقات من احساس می‌کنم یک دفعه دهان احمدی‌نژاد باز می‌شود و این بچه دائماً گرسنه که از طفولیت سوء تغذیه داشته، میکروفون سی‌ان‌ان و الجزیره را گاز می‌زند و می‌خورد.

حالا فرض کنید قورتش هم بدهد و برود توی معده‌اش وسط یک مشت خرما و نان خشک و چای، و میکروفون هم بی‌سیم باشد و صدایش پخش بشود، واقعاً آدم می‌تواند صدای اصلی رئیس جمهور را بشنود. محسن رضایی با هزار تا خبرگزاری مصاحبه کرد و به ده هزار تا سوال پاسخ داد، خبرگزاری‌های آلمانی هم بودند، از جمله «فرانکفورتر روندشاو»، «تاگس اشپیگل» و «زود دویچه تسایتونگ».

محسن رضایی که دیده بود همه خارجی هستند، اعلام کرد اصلاح‌طلبان و اصولگرایان در حال فروپاشی هستند و اعلام کرد راه سومی در نظر دارد که اسمش «چشم‌انداز ایران تا سال ۲۰۲۵» است. البته آگاهان گفته‌اند محسن رضایی قرار بود چشم‌انداز را تا سال ۴۰۴۵ بدهد، ولی گذاشته است برای هفته آینده که آس رو کند. رضایی گفت قصد لشگرکشی به آمریکا را ندارد و همچی می‌زند توی دهن اسرائیل که یک هفته دهنش پر خون شود.

جملات قصار رضایی در این مصاحبه عبارت بود از : «اگر من رئیس جمهور ایران باشم، به هر حال اسرائیل به ایران حمله نخواهد کرد. برای اینکه اسرائیلی‌ها مرا می‌شناسند»، وی در مورد عماد مغنیه گفت: «من دوستان زیادی دارم.» نکته جالب این است که محسن رضایی به عنوان تروریست تحت تعقیب بین‌المللی قرار دارد.

وی در مورد نقشی که در انفجار آرژانتین داشته است، گفت: «این یک دروغ است.» وی گفت: «خودش منفجر شد، به من ربطی نداشت.» وی همچنین اعلام کرد که چند بار به خارج سفر کرده و در عراق و افغانستان بوده و مشکلی هم نداشته، فقط نزدیک بود زخمی شود.


چهار سال خطر، بیست سال سکوت

آدم توی مملکت تکلیف ندارد، کار می‌کند، می‌گویند چرا با این‌ها کار می‌کنی، وقتی هم که سکوت می‌کند، می‌گویند چرا سکوت کردی. میرحسین موسوی همراه با زهرا رهنورد که یک عالمه گل و بلبل روی روسری‌اش چه چه می‌زنند و شکوفا می‌شوند، در یک گفت و شنود انتخاباتی شرکت کرد و در پاسخ به پلاکاردی که دست برخی دانشجویان بسیجی بود و روی آن نوشته شده بود «آیا در این بیست سال خطری وجود نداشت؟ چرا سکوت کردی؟» گفت: «در آن بیست سال خطری را که در این چهار سال احساس کردم، ندیدم.»

بدین ترتیب به نظر می‌رسد تعدادی از پرسشگران سوسک و تعدادی پودر شدند. موسوی گفت: «عدم تکیه بر قانون در آینده به معنای آشفتگی، دیکتاتوری‌ و استبداد است.» وی نگفت که منظورش احمدی‌نژاد است، ولی اگر گفته بود کمتر آبروریزی می‌شد.

«کافی است که ما چند سال به شکسته شدن مرزهای قانونی عادت کنیم، آن وقت است که مشکلات فراوانی برای ما فراهم خواهد آمد.» همین میرحسین، در کنار همان زهرا رهنورد گفت: «در یک نشست و برخاست ده‌ها شورایی که نتیجه سال‌ها کار کارشناسی بود، منحل شدند و تحت مدیریت تنها هیأت دولت قرار گرفته‌اند.»


زنده‌ باد مخالف من

در همین موقع شهر شلوغ شد و چپ پیچید به راست و ماه افتاد در چاه و تعدادی از دانشجویانی که معلوم نبود از دانشجویان چپ هستند یا از بسیج دانشجویی (‌اصولاً تفاوت این دو در این روزها معلوم نیست) به سخنان موسوی اعتراض کردند و در مقابل عده‌ای از طرفداران موسوی هم به آن معترضین اعتراض کرده بودند.

در همین حال موسوی گفت: «بنشینید و آرام باشید؛ من صحبت می‌کنم. همه بگوییم زنده‌ باد مخالف من.» دانشجویان هم به جای این‌که بگویند زنده‌ باد مخالف من، شعار دادند موسوی موسوی حمایتت می‌کنیم. حالا برای چی این شعار را دادند، خیلی معلوم نیست. بالاخره شعار است دیگر، دلیل و منطق که ندارد، وزن و قافیه دارد.

اگر بخواهم بگویم در این سخنرانی چه حرف‌ها گفته شد باید هفت صفحه بنویسم، فایده‌ای هم ندارد، به همین دلیل گلواژه‌های موسوی را می‌نویسم. او گفت: «‌هیچ نابغه‌‌ای را نمی‌شناسم که بتواند جای عقل و خرد جمعی را بگیرد» (‌احمدی‌نژاد گفت: پس من چی؟) موسوی تصریح کرد: «حذف شوراهای تصمیم‌گیری چیزی جز حرکت به دوران قاجار نیست.» در همین حال دانشجویان بسیجی فریاد زدند: «کریمخان پیروز است، احمد شاه نابود است.»


چرا نیومده رفتی عزیزم؟

من که هیچ شکی ندارم، دیوانه که نیستم، بیماری پارانویا هم که ندارم. بالاخره حتماً دلیلی دارد که درست دم انتخابات، نیم ساعت مانده به سوت آغاز، در حالی که همه دارند به ساعت‌های‌شان نگاه می‌کنند و وزارت کشور پر از صندوق خالی و شاید پر است، یک دفعه ۱۶ نفر از ۲۲ نفر مسئول اصلی برگزاری انتخابات عوض می‌شود.

حالا سه تاشان دل‌شان درد می‌کرد و دو تاشان به صندوق آلرژی داشتند و دو تا شان زن‌شان حامله بود و عدل قرار بود ۲۲ خرداد بزاید و سه تاشان باید می‌رفتند شهرستان گیوه بخرند، شش نفر دیگر چی؟

موسوی گفت: «تغییرات گسترده در وزارت کشور و فرمانداری‌ها آن هم در آستانه انتخابات برای ما نگران‌کننده است و باید برای این تغییرات به مردم توضیح داده شود. مگر چه کار می‌خواهید بکنید؟ مگر مسأله پنهانی از مردم دارید؟» سردار محصولی نگاهی به معاونش کرد و گفت: «ولش کن! جوابش رو نده، کسی صداشو نمی‌شنوه.»


سبز باشید، سرخ باشید، قهوه‌ای باشید

حالا که سبز رنگ انتخاباتی کمپین موسوی شده و طرفدارانش شال و روسری و دستبند و مچ‌بند و چیزهای دیگر سبز استفاده می‌کنند و کلاً سبزه‌زاری برای خودشان راه انداختند که آدم دلش می‌خواهد برود آن تو خرغلت بزند، پیشنهاد می‌کنم کمپین کروبی هم رنگ قرمز انتخاب کنند که بسیار رنگ نیکویی است و با حال و هوای شیخ اصلاحات هم جور است و به اندازه کافی چپ می‌زند.

رنگ انتخاباتی کمپین احمدی‌نژاد هم که «‌قهوه‌ای» است و در تمام این چهار سال هم معلوم بود، هیچ مشکلی ندارد. البته به نظر من سبز اگر بعد از انتخابات هم بماند خوب است.


زهرا رهنورد: انشاالله زندان‌های سیاسی بسته شود

یکی نوشته بود زهرا رهنورد می‌خواهد میشل اوبامای ایران شود، از نظر من ایراد ندارد، ولی خدا نکند میشل اوباما، زهرا رهنورد ایران شود، چون فکر کنم با مانتو و روسری خیلی مشکلات پیدا کند. حالا این‌ها مهم نیست، مهم این است که به نظر می‌رسد زهرا خانم یا همان میشل خودمان هنوز خبر ندارد که میرحسین قرار است در کدام کشور رئیس جمهور شود.

چرا؟ چون همین خانم میشل موسوی، گفته «انشاء الله زندان‌های سیاسی بسته شود.» بابا بی‌خیال! اشتباهاً نری زن رئیس جمهور فنلاند یا سوئد بشی.


ستادی برای غیبت، ستادی برای ظهور

این طرفداران احمدی‌نژاد از «هاله نور» که خوششان می‌آید، از دوربین و عکاسی و صحنه هم که خوش‌شان می‌آید. همه کارها را هم که در تاریکخانه انجام می‌دهند، من فکر کنم برای ستادهای احمدی‌نژاد قرار است از آتلیه عکاسی استفاده کنند، منتهی فقط «ظهور» می‌کنند، ولی با هر نوع ثبوت و ثباتی مخالفند.

برادر حسین یکتا، رئیس ستاد راهیان نور (‌پروژکتور سابق) که رئیس بخش امورات غیبی ستاد احمدی‌نژاد است، گفت: «هر ستاد تبلیغات احمدی‌نژاد باید دفتری برای ظهور امام زمان شود!» وی گفت: «باید در این ستادها به جای غیبت کردن به چله‌نشینی پرداخت و توجه کنید در ستادی که غیبت کاندیدای دیگری می‌شود، امام زمان به آنجا نمی‌رود.»

رئیس ستاد احمدی‌نژاد بدون این‌که به یک میلیارد دلار پولی که دولت برای هزینه تبلیغات خرج می‌کند و به طور نقدی یا جنسی (‌نوع جنس معلوم نیست) در اختیار امت شهید پرور قرار گرفته است، بکند، گفت: «ریاست‌‌جمهوری احمدی‌نژاد نتیجه فداکاری پیرزنانی بود که طلاهای خود را از دستانشان جدا کرده، فروختند و خرج تبلیغات کردند.»


سعی بین خاتمی و ابطحی؟

یک سوال مهم این است که خاتمی یا ابطحی یا مهاجرانی؟ البته طبیعتاً سوال اصلی این نیست، چون موضوع کروبی و موسوی در میان است. فعلاً اصلاح‌طلبان گیر کردند بین صفا و مروه و نمی‌دانند چطوری باید هنگام سعی کردن صفا هم بکنند، البته من نمی‌دانم مروه را چجوری می‌کنند، وگرنه آن را هم می‌گفتم.

ولی در هر حال این سعی مهمی است. شده‌اند مثل مامان حضرت ابراهیم (‌خودم را نمی‌گویم، به من بگوئید داور، حتی توی حمام) که هی می‌روند طرف ستاد موسوی و از دور به ستاد کروبی نگاه می‌کنند و می‌بینند کرباسچی آنجاست، می‌دوند طرف ستاد کروبی، آنجا آب و نانی می‌خورند و نگاه می‌کنند به طرف ستاد موسوی می‌بینند خاتمی آنجاست، می‌دوند به طرف ستاد موسوی و آنجا نه آب است و نه نان، یک مشت پارچه سبز به همه جا دخیل بستند و یک مشت گشنه گدای کوپن به دست، دارند «سر اومد زمستون» می‌خوانند و سینه می‌زنند.

از آنجا نگاه می‌کنند به طرف کروبی، لبخند شیرین مهاجرانی را بر آن لب‌های قلنبه می‌بینند، سعی می‌کنند و می‌روند طرف کروبی و هی آب و نان می‌خورند، و دوباره چشم‌شان که باز شد نگاه می‌کنند به طرف موسوی و می‌بینند که موسوی دست زنش را در دست گرفته و یک تعداد هنرمند دور و برش هستند، باز می‌دوند به آن طرف و می‌دوند به این طرف و هی سعی می‌کنند و هی سعی می‌کنند.

راستی! بعد از سعی صفا و مروه حتماً یادتان باشد ناخن‌تان را بگیرید یا یک تکه از موهای بلندتان را کوتاه کنید، اگر دل‌تان نیامد، گیس کلهر را بکشید یا با قیچی کوتاه کنید. خاتمی با اعتماد مصاحبه کرد و در مورد انتخابات گفت: «با آمدن موسوی راه تأمین نظر مردم باز است.»

خاتمی که هنوز عده‌ای منتظرش هستند که بیاید و نامزد ریاست جمهوری شود (‌از جمله همین ابراهیم نبوی) در مورد شایعه بازگشتش گفت: «در یک نظام جاافتاده دموکراتیک و مردمسالار نباید شاهد پست‌های مادام‌العمر یا چرخش مسئولیت در دست افراد معدود و محدود باشیم.» جاافتاده! دموکراتیک! مردمسالار! کجا را می‌گوید؟


خط قرمز کلاه قرمزی کجاست؟

من خیلی به این موضوع فکر کردم که خط قرمز کلاه قرمزی کجاست؟ و اصولاً آیا برای همه آدم‌ها خط قرمز معنی دارد، یا برای بعضی‌ها دارد، ولی برای بعضی‌های دیگر ندارد، یا اصولاً چرا بعضی خط‌ها قرمز هستند، در حالی که می‌شد آبی باشند.

و علاوه بر این‌ها من موفق شده‌ام کشف کنم که حالت طبیعی موسوی در زمانی که هر چیزی به او می‌گوییم انگار نمی‌شنود، کمابیش شبیه پسرخاله است، در حالی که وقتی پسرخاله عصبانی می‌شود یا می‌خواهد به ساعتش نگاه کند یا برود نفت بخرد مثل کروبی می‌شود.

کروبی گفت: «خط قرمز من نظام، امام، رهبری و منافع ملی جمهوری اسلامی است.» میرحسین هم قضیه را خلاصه کرد و گفت: «خط قرمز من فقط قانون است.» البته تهش را که نگاه کنی معنی‌اش یکی است.

کروبی دو روز قبل به کرمانشاه رفت و گفت: «من یک انقلابی قدیمی بودم که تاکنون هم انقلابی مانده‌ام و از اول هم اصلاحاتی بوده و هستم و هیچ گاه از اصول نیز دست برنداشته و نخواهم داشت.» کروبی در پاسخ به این سوال که قضیه شهرام جزایری چی بود، گفت: «لقمانیان را من آزاد کردم.»

همین کروبی در پاسخ به یک دانشجو که گفته بود رهبری از دولت احمدی‌نژاد بیشتر حمایت کرد، گفت: «رهبری همه دولت‌ها را حمایت کرده‌اند و این دولت را بیشتر حمایت کرد چون دولت ضعیف بوده.» شیخ اصلاحات شدیداً به جوراب احمدی‌نژاد حمله کرد و گفت: «این صحیح نیست که دیگران علیه ما قطعنامه صادر کنند و ما آن‌ها را بی‌ارزش بدانیم و بگوییم آن‌قدر قطعنامه صادر کنند که قطعنامه دانشان درد بگیرد.»

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای نبوی
دستتان درد نکند. خیلی جالب است. از ته دل خندیدم. اما یک سوال، تا آنجایی که می‏دانم بهمن قبادی سنندجی است. ‏شما از کدام زبان ترجمه کرده‏اید؟

-- بدون نام ، May 12, 2009 در ساعت 07:30 PM

خاتمی بالاخره صدای ما سالار مردم را شنید وقتی که گفت: «در یک نظام جاافتاده دموکراتیک و مردمسالار نباید شاهد پست‌های مادام‌العمر یا چرخش مسئولیت در دست افراد معدود و محدود باشیم.» مشکل اصلی نظام هم همین «جاافتادگی» اقای خامنه ای است که می خواهد مادام العمر در پست رهبری مانده و فقط شاهد چرخش مسئولیت در دست تعداد معدود و محدودی ... باشد.

-- بدون نام ، May 12, 2009 در ساعت 07:30 PM

آقا اون مامان ابراهیم نبود زن و کنیز ابراهیم بود و مامان حضرت اسماعیل.

-- امین ، May 12, 2009 در ساعت 07:30 PM

آقا نبوی برنامه راديويی ميخواهيم
بد کردی الاصغر و ناکار کردی جون ميداد واسه اين روز ها
مخلصيم

-- Payman ، May 12, 2009 در ساعت 07:30 PM

خیلی با حال با موسوی شوخی می کنی واقعا خندیدم. مخصوصا روسری خانمش منو کشت از خنده چه دقتی داری داور جان.

-- بدون نام ، May 13, 2009 در ساعت 07:30 PM

واقعا شاهکار بود.

-- فرید بهاری ، May 13, 2009 در ساعت 07:30 PM

واقعا زیبا بود. حالا چرا برنامه های رادیو زمانه رو برای رادیو پخش نمی کنین؟ فکر می کنم واقعا سطح زندگی و فرهنگ ایرانی ها رو خیلی ارتقا بده. دسترسی به اینترنت در ایران در اختیار عامه مردمی که اتفاقا این برنامه ها برای اونا مورد نیازه، قرار نداره.

-- عجمی ، May 13, 2009 در ساعت 07:30 PM

loosa o bi mazze

-- بدون نام ، May 13, 2009 در ساعت 07:30 PM

خیلی جالب است ادامه بدهید

-- بدون نام ، May 14, 2009 در ساعت 07:30 PM

این طنزتون خیلی جالب و زیرپوستی بود. حتما ادامه بدید.
شاید برای زمانه بهتر می نویسید. کیفیت این طنز خیلی بالاتر از مطالبیه که برای روز می نویسید.

-- شاهین ، May 15, 2009 در ساعت 07:30 PM

alee bood aghaye Nabavi. vaghty tanz minevisid doostetan daram vali vaghti az KHatami hemayat mikony ehsas mikonam khodat ra arzan mifrooshi .anha lyaghae hemayat-e adamhaye mesl-e Nabavi ra nadarand ba ehtaram Hamid

-- hamid ، May 15, 2009 در ساعت 07:30 PM

20

-- بدون نام ، May 15, 2009 در ساعت 07:30 PM

چه خوب گفتبن، اينقدر خنديدم كه يادم رفت بايد گريه مي كردم.. برام جالبه كه توي خاكستري ترين و گنگ‌ترين فضاهاي مثلا انتخاباتي، نامزدها رنگي شدند! انتخابات مرگ رنگ ..

-- بدون نام ، May 16, 2009 در ساعت 07:30 PM

پس قسمت های بعدیش کو؟ منتظریم

-- بدون نام ، May 16, 2009 در ساعت 07:30 PM

سلام اقا ابراهیم
با این حرفات صفا کردیم
اما اخرش نفهمیدیم اون 400 نفر ثبت نام شده چطور جاشون و به این4 تا دقیقه 90 دادند

-- سامان ، May 22, 2009 در ساعت 07:30 PM

جشنواره فیلم کن و سولقان
ایستاده چو شمع
نفت سر سفره
ظهور سبز پس از غیبت

-- علی ، May 22, 2009 در ساعت 07:30 PM