رادیو زمانه > خارج از سیاست > از این ستون به آن ستون > مشکلات استراتژیک سیاست در ایران | ||
مشکلات استراتژیک سیاست در ایراناین برنامه «از اين ستون به آن ستون» را از «اينجا» بشنويد و در «اینجا» ببینید. خبرهای هفته با سلام، گزارش خبرهای هفته گذشته و لاریجانی و ارمنستان و سولانا و دانشگاه را اینجانب علاصغر از دگولس پرس به سمع و عمل شما میرساند. آقام علی لاریجانی معروف به علی بیخیال استعفا داد. منابع دولتی اعلام کردند که استعفای او هیچ دلیلی نداشت. اما منابع غیردولتی اعلام کردند که نمیشه، بیخودی زرت و پرت المه. مگر میشود یک آدم گنده بدون دلیل استعفا بدهد؟ آقام لاریجانی قبلاً سه بار به رهبری استعفا داده بود که قبول نشد. ولی دفعه سوم آقا محمود نفتی برگه استعفای ایشان را از دفتر آقا دزدید و با آن موافقت کرد. چند نفر منابع آگاه اعلام کردند که علت استعفای علی بیخیال، اختلافات وی با آقای محمود نفتی بوده است. رییسجمهور میگفت: «لاریجانی باید در دیدار سولانا را گاز بگیرد.» در حالی که علی آقا میگفت: «من دندانم درد میکند.» همچنین رییسجمهور میگفت: «هیأت وقتی برای مذاکره میرود، نباید حرف بزند. چون ممکن است آنها بفهمند منظور ما چیست و جوابی به ما بدهند.» اما علی آقا میگفت: «این طوری نمیشود. چون وقتی آنها به ما سلام میکنند که ما نمیتوانیم به آنها هیچ جوابی ندهیم.» رییسجمهور میگفت: «چرا؛ میتوانید، پشتتان را به آنها بکنید و بگویید ما با شما حرفی اصلاً نداریم.» رییسجمهور میگفت: «شما وقتی برای مذاکره میروی، آن جا ساکت بنشین. تلفن را بردار؛ تلفن مرا بگیر و گوشی را بده من با آنها صحبت کنم.» اما علی آقا میگفت: «من تلفن همراه خودم ندارم. در مملکت غریب تلفن راه دور از کجا بیاورم؟» رییسجمهور هم میگفت: «خب دیگه، این نکته انحرافیاش بود که به همین دلیل با استعفای شما موافقت شد. هرررری!»
آقام باهنر، وکیل چپرستان شرقی گفت: «دولت در جاهایی که ظرفیت ندارد، ترمز دستی را بکشد.» یک نفر از آگاهان گفت: «اگر بنا به ظرفیت باشد که باید ترمز دستی را به کلی بکشد و ماشین را سه سال بخواباند.» اما چند نفر کارشناس دیگر رانندگی و ترمز دستی اعلام کردند دولت در مورد برخورد با خواهران، رانندگان، دانشجویان، معلمان، روزنامهنگاران باید به کلی ترمز دستی را بکشد. در مورد سیاست خارجی و اقتصاد و مسائل اجتماعی و جنگ باید دنده عقب گرفته، دو سه سالی دنده عقب برود و در مورد انرژی هستهای از رانندگی با چراغ خاموش در مناطق کوهستانی و سنگلاخ خودداری کند. برخی منابع آگاه از جمله روح مرحوم آقای بزرگ مارلون براندو و آقام آل پاچینو اعلام کردند که در چند سال گذشته درآمد مافیای ایتالیا برابر ۱۲۰ میلیارد بوده است. منابع داخلی اعلام کردند این مبلغ دقیقاً به اندازه هزینههای مافیای دولت خودمان است. کارشناسان پیشبینی کردند که از این به بعد رابطه هزینههای مافیای دولتی ایران با درآمد مافیای ایتالیا به هم نزدیک خواهد شد. خانم کریستین امانپور، خبرنگار زبردست و خلاف سنگین، آجری آجری، بیسکویت مادر، که تا به حال چند بار تا دهان اژدها رفته و زنده بازگشته است، از سوی خانم الیزابت، ملکه انگلستان به دریافت مدال خیلی مهمی مفتخر شد؛ یعنی گرفت. خانم امانپور در مراسم دریافت این مدال گفت: «مادر! دستت درد نکنه. خدا همیشه عوضت بده که واقعنی فکر ما خبرنگاران کمدرآمد و فقیر و بیچاره و دارای مشاغلهای خطرناک هستی.» خانم کریستین امانپور، بچه شهر کرمان از چپرستان شرقی، پدرش جناب سرهنگ ارتش قدیم بوده و سالها قبل به خارج از کشور فرار مغزها کرده و در انگلیس اشتباهاً و عوض خواهرش وارد خبرگزاری بیبیسی شده و در حال حاضر اهمیت بسیاری پیدا کرده و به ملکه خبر هم معروف شده، فعلاً جزو بچه معروفهای سیانان است. کریستین امانپور با یکی از مقاماتهای آمریکایی ازدواج کرده و اسم بچهاش را کوروش گذاشته؛ خدا انشاء الله بهش صبر بدهد. مقامات دولت روسیه، پنج سال بعد از اتمام مهلت قرارداد راهاندازی نیروگاه بوشهر و چهار سال بعد از بدقولی در تحویل سوخت نیروگاه و سه سال بعد از این که اعلام کردند که علت عدم راهاندازی نیروگاه بوشهر، مشکلات سیاسی بوده و تا وقتی ایران همین جوری تختگاز و بیترمز و فرمان بخواهد برود، از نیروگاه خبری، چی؟ نیست، یک سال قبل مقامات این کشور گفتند: «اصلاً چی میگین شما؟ ما هیچ مشکلی نداریم. پولش رو بدین، راه میاندازیم.» مقامات ایرانی گفتند «ما پولش را دادیم.» اما مقامات روسیه گفتند: «د ندادی داداش! حالا یا پولش رو میدی، یا خودت رو پول میکنم.» در همین درازا، یکی از مقامات روسیه، همین دیروز اعلام کرد نگران نباشید، سوخت نیروگاه بوشهر به موقع میرسد. یک نفر از آگاهان گفت: «چی چی رو به موقع میرسد؟ الآن پنج سال از موقعش گذشته است.» اما آقام ولایتی، وزیر خارجه عهد بوقسالاری اعلام کرد «علت این که کلید نیروگاه بوشهر را تحویل نمیدهند، این است که تمام نشده دیگه. شما هم هی گیر میدین کلید میخواین، بابا! طرف هنوز اون تو کاری نکرده؛ کلید میخوای بری صندوق ارث بابات رو باز کنی؟ توی اون امامزاده هیچ نعشی نیست، ولش کن.» در همین راستا، ایوانف، وزیر خارجه ولادیمیر چکمه اعلام کرد: «روسیه هیچ گاه بر ضرر امنیت اسراییل عمل نمیکند.» آگاهان گفتند: «بیا، تحویل بگیر. این همه حال دادی؛ حالا جمعش کن، یه جای دیگه پهنش کن.»
تعدادی از مخالفان ولادیمیر چاوز، برادر ناتنی محمود نفتی و رییسجمهور قرمزپوش و مادامالعمر ونزوئلا به خیابان آمده و علیه ولادیمیر مذکور شعار دادند. آنها در شعارهایشان به زبان ونزوئلایی گفتند: «حاجی! جمعش کن. ما نخوایم شما مادامالعمر رییسجمهور ما بشی، باهاس کی رو ببینیم؟» نیروی انتظامی کاراکاس با ملایمت تعدادی از تظاهرکنندگان را مجروح و تعدادی را با تاکسی به خانه بابایشان ارسال کرد. شش کافهکتاب در تهران توقیف و تعطیل شد و درشان را گل گرفتند. دولت گلبلستان اعلام کرد که قرار نبود این کتابفروشیها توقیف شود؛ ولی چون رییسجمهور گلبلستان در کلمبیا اعلام کرده بود در ایران آزادی مطلق وجود دارد، در این کتابفروشیها گل گرفته شد. غلومی همسر آبجی فاطی سخنگوی دولت اعلام کرد علت استعفای علی بیخیال، مشکلات شخصی وی بوده است. چند نفر کارشناس، مشکلات شخصی علی لاریجانی را به این شرح اعلام کردند: عینکش گم شده بود و هر وقت برای مذاکره میرفت، چشمش جایی را نمیدید. پول هم نداشت عینک تازه بخرد. اخیراً دچار ناراحتی معده شده بود، زنش او را کتک میزد، دخترش به سلام او جواب نمیداد و آدرس خانه را گم میکرد. اما آقام لاریجانی گفت: «بیایین بگردین. اگه مشکلات شخصی دیدین، همهاش مال شما.» محمود نفتی، آخرین بازمانده حوض علیآقا، اعلام کرد به زودی خبرهای خوش هوایی به گوش ملت خواهد رسید. چند نفر آگاهان اعلام کردند که احتمالاً خوشترین خبری که ممکن است به گوش ملت برسد این است که محمود نفتی به امید خدا برود هوا. خبرهای ما در همین جا به پایان رسید، تا هفته دیگر به سلامتی. هالیوود در آتش علیاکبر خوشحال در میان دود و آتش گزارش میدهد. در حالی که چشمان میلیاردها دوستدار سینمای جهان به تپههای هالیوود، مرکز امید عاشقان سینما که اخبار آن هر ماه در ماهنامه سینمایی فیلم به مدیریت مسعود مهرابی و هوشنگ گلمکانی درج میگردد، دوخته شده، آتش سوزی مهیبی شمال لسآنجلس را به شدت سوزاند. شدت این آتشسوزی به قدری زیاد بود، بقدری زیاد بود که پرزیدنت جورج بوش، هفت نقطه این منطقه را جزو مناطق آسیبدیده اعلام کرد. تا کنون یک میلیارد دلار که پول خیلی زیادی است، به مردم لسآنجلس و سندیهگو خسارت وارد شده است و سه نفر آدم مظلوم و بیگناه که دو نفر از آنان مادر نیز نداشتند، کشته شدند.
مالیبو، منطقهای میان سندیهگو و لسآنجلس اکنون در آتش میسوزد و خانههای اشخاص مهمی مانند آقای «استینگ» خواننده شهیر و «مل گیبسون» بازیگر و کارگردان معروف هالیوود، آسیب دیده است. استینگ و مل گیبسون افراد معروفی بوده و در محل خودشان دست کمی از هدیه تهرانی، بهروز وثوقی، جورج کلونی، آرنولد و جکی چان ندارند. همچنین خانه اشخاصی مانند باربارا استرایسند، ریچارد گیر، پیرس برازنان (که در نقش جیمز باند قلبها را چند بار تسخیر نموده است) دیک وان دیک و اولیویا نیوتن جان (بازیگر بسیار سرشناس فیلم گریس) دچار آسیبدیدگی شده است. این آتشی که انسان را یاد فیلم «آسمانخراش جهنمی» و «ارابههای آتش» میاندازد و لهیب آن شعله برکشیده، همچون گودزیلا همه جا را نابود میکند و به پیش میرود، هنوز قربانی میطلبد. ای آتش! بخسب و سراغ خانه محبوبان بزرگ سینما مانند بهروز وثوقی، صمد و شهره آغداشلو که در لسآنجلس خانه دارند، مرو! بنا بر گزارش شاهدان عینی که خود این جانب علیاکبر خوشحال، با دو سه نفر از آنان صحبت نمودم، در حال حاضر آتشسوزی در ۱۶ نقطه کالیفرنیا که قبله آمال سینماییان جهان است، ادامه دارد. اکنون سؤال بزرگ این است، آیا آتش خاموش خواهد شد یا نه؟ علیاکبر خوشحال، دگولس پرس، سندیهگو پرسشهای نامربوط شما و پاسخهای بیدلیل ما سؤال اول: دکتر ر.الف. از واشنگتن: «چرا شما با جمهوری اسلامی رادیکال و سخت برخورد نمیکنید؟» پاسخ اول: رادیو زمانه به چند دلیل با جمهوری اسلامی برخورد سخت نمیکند ۱- به این دلیل که میترسد اگر برخوردهایش خیلی سخت باشد، یک دفعه باعث سرنگونی و سقوط جمهوری اسلامی شود و اگر این اتفاق بیفتد، ممکن است خدای ناکرده دکتر ر.الف. و دوستان اولترا راستاش، قدرت را از دست این حکومت بگیرند، بعد به جای کشته شدن پنج هزار نفر در ۲۰ سال، ۵۰ هزار نفر در ۱۰ سال گشته شوند. به همین دلیل رادیو در این مورد احتیاط میکند. ۲- به این دلیل که آقای دکتر ر.الف. ۲۷ سال است دارد با جمهوری اسلامی برخورد سخت و رادیکال میکند و موفق به تغییر حکومت نشده، ما هم میترسیم برخوردهای ایشان را بکنیم و طبعا به همان نتیجهای که ایشان رسیدند، برسیم. البته اگر ایشان موفق شدند، حکومت را تغییر دهند، ما مزاحم نمیشویم. فقط اجازه تأسیس یک رادیو را به ما در تهران بدهند که به کارمان ادامه دهیم. ۳- چون ما رسانه هستیم و معمولاً رسانهها کارشان خبررسانی است، ما منتظریم تا ایشان برخوردهای سخت و رادیکال را با جمهوری اسلامی آغاز کنند تا ما خبرهایش را منتشر کنیم؛ وگرنه ما مجبوریم همین خبرهایی که اتفاق میافتد منتشر کنیم. سؤال دوم: خانم مینا الف از لندن: «چرا رادیو زمانه از جمعیت «اکسمسلم» حرف نمیزند و خبرهای آن را نمیدهد؟» پاسخ دوم: رادیو زمانه قبلاً به طور جداگانه در مورد «اکس» و «مسلم» برنامههایی داشته است، حتی علاوه بر «اکس» در مورد «حشیش» و «هرویین» هم برنامه داشتیم که با استقبال فراوان برادران اهل عمل مواجه شده است. در مورد مسلم و مسلمین هم برنامههایی منتشر کردیم که مدتها باعث لرزیدن ساختمان و انفجارهای کوچک در اطرافمان شد. در مورد جمعیت «اکس مسلم» (حزب کمونیست کارگری سابق) هم یک برنامه منتشر کردیم که با اعتراضاتی مواجه شد. عدهای سؤال میکردند این مسلمانان پیشین، اول باید ثابت کنند قبلاً مسلمان بودهاند تا ما قبول کنیم که الآن مسلمان پیشین هستند. در حالی که این افراد فقط ثابت کردند که قبلاً عضو حزب کمونیست کارگری بودهاند. بنا بر این پیشنهاد میکنیم اسم جمعیت را بگذارند، جمعیت «اکسکمونیست کارگری» تا بشود خبرهایش را منتشر کرد.
سؤال سوم: خانم ماریا اشنایدر از پاریس: «در زمانه سانسور خیلی زیاد است و شما الکی میگویید که سانسور نمیکنید. مثلاً وبلاگ مرا باید در سایت زمانه بگذارید؛ ولی این قدر بیشرف هستید که نمیگذارید.» پاسخ چهارم: خواهر ماریا اشنایدر عزیز! قربان آن موهای فرخورده جذابتان بروم! واقعاً این بچههای زمانه شعور این را ندارند که وبلاگ شما را بگذارند در صفحه اول زمانه و من واقعاً از این موضوع ناراحتم. اگر وبلاگ شما را در زمانه بگذارند، مطمئناً علاقهمندان ادبیات امپریو سوسیا پورنوگرافیک و چارواداریسم کارگری، مطمئناً زمانه را ول میکنند و دائماً در وبلاگ شما میمانند. من که خودم سه ساعت و نیم در سایت شما میچرخیدم و واقعاً هرچه میخواستم دل بکنم و یک سری بروم به سایت پلیبوی، دلم نمیآمد. واقعا جناب دکتر حق دارد، این همه ادبیات زیبا، پرتحرک و با الفاظ «کش»دار شما را تحسین میکند. ما واقعاً از صمیم قلب با شما هستیم. ولی چه کنیم؟ دستمان کوتاه است و مدیریت رادیو دست دشمن است و ما هم طبق قوانین هلند، احتمالاً ممکن است با دادن لینک شما به عنوان توهین به دیگران با مشکل قضایی مواجه شویم. بدمان هم نمیآید که فحش خواهر و مادر را به همه ملت بگوییم؛ ولی ظاهراً در ممالک غریب فرنگ این چیزها جرم است. البته ممکن است شما به دلیل نداشتن لباس کافی از بازی با آتش قانون نترسید. اما ما چون مزدور هستیم و پول داریم میترسیم ما را ببرند دادگاه و پولهایمان را بگیرند. امیدوارم روزی برسد که همه جوانان وطن با شما و ادبیات غنی شما آشنا شوند و حداقل برای آشنایی با فرهنگ غنی واژههای جنسی سیاسی، هر روز وارد وبلاگ شما شوند. برای شما آرزوی زندگی طولانیتر و کشدارتری را داریم. سؤال چهارم: آفای ف.الف. از نازیآباد آلمان: «اگر راست میگویید، چرا وقتی مهدی جامی برای سفر به تهران رفت، او را اعدام نکردند و حتی دستگیر نکردند؟» پاسخ سوم: البته ما هم ترجیح میدادیم که وقتی ایشان به تهران میرفت، حتی اگر دستگیر هم بنا نبود بشود، حداقل اعدامش میکردند. اما متأسفانه هر چه نفرین و دعا کردیم، اثر نکرد که نکرد و به همین خاطر است که الآن به این نتیجه رسیدیم که اکثر افرادی مانند کارکنان رادیو دویچهوله، بیبیسی، فرانسه، فردا یا حتی کسانی مثل هوشنگ توزیع و احمد سلامتیان یا دیگر افرادی که به ایران رفتند و زندانی نشدند، همهشان عوامل رژیم هستند، معلوم نیست این رژیم با این همه عواملی که دائماً دارند به ایران سفر میکنند، چرا باید ساقط شود؟ سؤال پنجم: خانم ی.هنرمند از آمستردام: «چرا رادیو زمانه به آقای احمدینژاد میگوید آقای احمدینژاد؟» پاسخ چهارم: البته این سؤال شما سؤال بسیار خوبی است، ما چند سیاست را در قبال نام احمدینژاد در پیش گرفتیم. اول این که وقتی بعضی از دوستان از این که ما به آقای احمدینژاد بگوییم «آقای احمدینژاد» انتقاد کردند، تصمیم گرفتیم به ایشان نگوییم آقای احمدینژاد، بلکه بگوییم «خانم احمدینژاد» اما خیلی از خانمها گله کردند و گفتند که درست است که احمدینژاد خیلی هم «آقا» نیست، اما اصلا «خانم» نیست و این را توهینی به زنان تلقی کردند. به همین دلیل تصمیم گرفتیم از این به بعد به جای اسم احمدینژاد در اخبار از الفاظی مانند «اوی» «یارو» «این» «طرف» و غیره استفاده کنیم که دیدیم در این حالت، این واژه برای اکثر مسئولان جمهوری اسلامی صدق میکند و باعث میشود مردم نفهمند منظور ما کیست. البته ما در برنامه «از این ستون به آن ستون» از اسم محمود احمدینژاد استفاده نمیکنیم و برای اینکه خودش و اطرافیانش متوجه بشوند که منظور ما ایشان هست، به او میگوییم «محمود نفتی» اما همکاران زمانه عادت بدی دارند که به همه کسانی که ظاهراً مرد هستند، میگویند آقا و به همه کسانی که ظاهراً زن به نظر میرسند، میگویند خانم این موضوع باعث مشکلاتی برای بسیاری از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور شده است. چرا که آنها فکر میکنند ما باید از الفاظ آشنای سیاست ایران مانند بیشرف، خائن، پفیوز، دجال، جاسوس، خونخوار و غیره استفاده کنیم. در این صورت هم ممکن است کسانی که در داخل ایران به برنامه ما گوش میدهند از شنیدن این الفاظ ناراحت بشوند و برای این که کمتر فحش بشنوند به جای رادیو زمانه از صدای آمریکا، رادیو فردا، بیبیسی، فرانسه، دویچهوله و دیگری رادیوهای فارسی که همهشان به احمدینژاد میگویند «آقای احمدینژاد» استفاده کنند و ما بخشی از مخاطبانمان را از دست بدهیم. سؤال ششم: علی الف از تورنتو: «شما از جمهوری اسلامی خط میگیرید.» پاسخ پنجم: ما مدتی تلاش کردیم که از جمهوری اسلامی خط بگیریم، ولی معمولاً تلفن سفارت اشغال است و خط نمیدهد. حتی یکی دو باری هم که با خودشان (طبعاً منظورمان عناصر مزدور اطلاعاتی رژیم ددمنش است) شخصاً ملاقات کردیم، دیدیم به همان اندازه که ما دنبال کسی میگردیم که به ما خط بدهد، آنها هم دنبال کسی میگردند که به آنها خط بدهد. به نظرمان آمد آنها خودشان هم نمیدانند خط امروزشان چیست. ما هم یک رادیوی مستقل هستیم و نمیتوانیم مثل حکومت جمهوری اسلامی هر روز خط عوض کنیم، بالاخره مخاطبانی و تعهداتی داریم که ما را مجبور میکند خط مشخصی در هر موردی داشته باشیم، ضمن این که ما اصلا خط نداریم. ما منتقلکننده اخبار هستیم. اگر منظورتان همین است، درست میگویید. البته چون آقای ح.دال. ساکن پاریس و یک ح.شین. دیگر ساکن تهران، مدتی ما را متهم میکردند که ما جزو جریانهای طرفدار براندازی و دشمن جمهوری اسلامی هستیم و شما ما را متهم میکنید که عامل جمهوری اسلامی هستیم. ما میتوانیم ایمیل آقای ح.دال. ساکن پاریس و ح.شین. ساکن تهران را به شما بدهیم تا با همدیگر گفتگو کنید و به این نتیجه برسید که بالاخره ما دشمن جمهوری اسلامی هستیم یا عامل آن. لطفاً بعد از رسیدن به نتیجه ما را از حاصل آن مطلع کنید. سؤال هفتم: حسام ع. از تهران: «اگر واقعاً راست میگویید، چرا سایت شما در تهران فیلتر نیست؟» پاسخ ششم: در این مورد از شما عذر میخواهیم. نیروهای ما در وزارت اطلاعات و قوه قضاییه و دادستانی و دفتر ریاست جمهوری و صدا و سیما در حال تلاش هستند تا سایت و رادیو را کاملاً فیلتر کنند. متأسفانه هنوز امکاناتشان کافی نیست و گاهی اوقات صدای ما شنیده میشود و بعضی از شهروندان در شهرهای مختلف ایران با فیلترشکن میتوانند سایت ما را ببینند. اما در تلاش هستیم که این مزدوران پلید را هم به زودی محدود کنیم و انشاء الله روزی برسد که هیچ کسی در هیچ جای جهان نتواند صدای زمانه را بشنود و تصویرش را در اینترنت ببیند. به امید آن روز. ضمناً در این هفته هیچ سؤالی توسط آقای ح.دال. از پاریس نشده بود که طبعاً ما هم هیچ پاسخی به آن نمیدهیم. منتظر بقیه سؤالات شما برای هفته آینده هستیم. سؤالاتتان را از طریق وبسایت، یا تلفن، یا موبایل، یا رادیو، یا روزنامه یا هر وسیله دیگری برایمان بفرستید. رهبران انقلاب چگونه آدرس دشمنان را پیدا میکنند؟ رهبران انقلاب پروندهسازی اعتبار، احترام، حیثیت
فلسفه تاریخ آدرس دهانت را... دهانم را نمیبویند چه فایدهای دارد؟
دهانم را نمیبویند دهانم را نمیبویند دهانت را میبوییدند لطفاْ چیزی را در پستوی خانه نهان نکن دهانت را نمیبویند نازلی احساس( معصومه مستشار) پارادوکس ۱- تعداد احمقهای موجود در حکومت از حد استاندارد جهانی خیلی بیشتر است. برای مثال در هر حکومت برای ایجاد تعادل تا ۲۰ درصد احمق کافی است. در حالی که در کشور عزیز ما ایران این میزان به حدود ۵۰ درصد هم گاهی میرسد. ۲- تعدادی کوتوله وجود دارند که فکر میکنند غول هستند و تعدادی غول را جای کوتولهها نشاندهاند. ۳- حکومت تمام تلاشش را برای نابودی خودش میکند؛ ولی مردم حاضر به همکاری با آن نیستند. ۴- اپوزیسیون خارج از کشور دوست دارد حکومت را در دست بگیرد؛ ولی دوست ندارد در ایران زندگی کند. اگر بشود پایتخت را در اروپا یا آمریکا بگذارند بهتر است. ۵- حکومت نمیداند که تا چه حد پشتوانه مردمی ندارد و مخالفان حکومت نمیدانند که تا چه حد پشتوانه مردمی دارند. ۶- هیچ کس حاضر نیست وضع موجود را تحمل کند؛ اما همه از تغییر دادن آن میترسند. ۷- رهبران از مردم بدشان میآید و مردم هم از رهبران بدشان میآید. ۸- کلیه عوامل تولید از جمله نیروی انسانی ماهر، سرمایه، تکنولوژی و بازار مصرف وجود دارد. و مدیران کشور با تمام وجود تلاش میکنند تا حد امکان آنها را نابود کنند. ۹- به تعداد کافی آدم باهوش و نابغه در کشور وجود دارد که میتوانند سطح علمی جامعه را بالا ببرند. آنها همین کار را در خارج از کشور خودشان میکنند. ۱۰- ما در جهان تعدادی دوست داریم که با آنها رابطه خوبی نداریم و تعدادی دشمن داریم که تلاش میکنیم با آنها رابطه برقرار کنیم. ۱۱- ما یک مجلس داریم که نقش حزب مخالف را بازی میکند. یک قوه قضاییه داریم که نقش گروه ضربت یک حزب زیرزمینی را بازی میکند. دو دولت داریم که مشغول بحث با همدیگرند. چند رییسجمهور داریم که مشغول استعفا دادن هستند. چند شورای مشورتی داریم که جلوی دولتها و مجلس و رؤسای جمهور را میگیرند و یک رهبر داریم که نقش رهبر فقرا را بازی میکند. ۱۲- تمام مرزهای دور و بر ما توسط کشوری که از نظر ما دشمن محسوب میشود، اشغال شده است؛ اما ما احساس امنیت کامل میکنیم. ۱۳- ضریب هوشی ملت ما از رهبران جامعه بالاتر است. به همین دلیل حکومت هر کاری برای اداره جامعه میکند به نتیجه نمیرسد. نتیجهگیری اخلاقی: وضعیت کشور ما طوری است که اگر یک کسی خر شد و حاضر شد حکومت را در اختیار بگیرد و آن را اداره کند، باید فوراً آن را بدهند به دستش و فوراً فرار کنند که مبادا دوباره مجبور به اداره این حکومت شوند. |
نظرهای خوانندگان
جناب آقاي سيد ابراهيم نبوي گرامي
من از مشتري هاي ثابت طنزهاي روزانه شما هستم. و به دليل همين علاقه شخصي به خود مي دانم كه از شما يك انتقاد جدي داشته باشم.
ابراهيم جان طنز خاص تو مدتهاست كه گوي سبقت را از رقباي فرضي ات ربوده است. و اين درخشش نه تنها در اثر استعداد ويژه طنازي بلكه در فهم و درك جريانات سياسي-اجتماعي و در جهانبيني روشنفكرانه و نيز صداقت بازگويي تو است. و اينها مشخصاتي است كه كمتر در فردي جمع مي شود تا چه رسد به اينكه اين فرد با اقبال عمومي مواجه شود. و تو همه اينها را امروز داري و البته هنوز هم راهي دراز در پيش.
اما در كنار اين توانايي كه تاثير چشگيري هم بر مخاطبانت دارد يك ايراد اساسي بر تو وارد است. درست است كه شايد مسئوليت اجتماعي خود را بالاتر از موقعيت طنز خود بداني و اين شايسته تقدير است اما عزيز به يك چيز توجه داشته باش. تو محل اجتماع همه دوستاني تا قدري جدا از دقايق نقد و نظر منطقي و علمي ذهن را در بين خطوط نوشته ات رها كنند و آرام بگيرند.
اين همه جانبگي مخاطبان تو در كنار اينكه قرار است همه آنها را با لبخندي همراه كني تا انگيزه و روحيه باشد براي ادامه راه سخت انديشه و عمل، كاري متفاوت از ديگران برايت رقم مي زند. چه ديگر تو ابراهيم نبوي با يك نظر خاص نيستي، تو يك نشانه اي تا يكديگر را گم نكنيم و از هم دور نشويم. تو روغن چرخ دنده هاي خشك نقد و نظري.
شايد من را در جايگاهي نداني كه به كارت اشكال بگيرم( اسم مرا هم نمي داني ، چه برسد به اينكه جايگاهي برايم متصور باشي!) اما برايم مهم نيست. من تو را و كارهايت را دوست دارم و نمي خواهم از دستت بدهم.
ابراهيم نبوي يك فرد است و آنچه ما از او مي خوانيم فردي ديگر. بايد بپذيري طنز تو امروز از خودت فراتر رفته و حتي خودت هم شايسته نيستي تا آن را با تنگ نظري مخدوش سازي.
هر انساني بسته به مغزي كه روي سرش مشغول است، ممكن است صاحب نظرگاهي باشد و ممكن است كه البته آن مغز را هنوز كشف نكرده باشد كه بيشترمان از نوع دوم هستيم. به هر روي ما در مورد گروه اول صحبت مي كنيم. اين دسته صاحب ديدگاه و نظراتي هستند و اين نظرات به تعداد آنها ممكن است متفاوت باشد. اين نه دليلي بر خوبي و نه بر بدي انديشه است و اين تنها خاصيت آن است. تو نيز يكي از انديشه ورزان مي باشي و از اين روي نظرات خودت را داري. اما آيا شايسته است كه نظرات شخصي ات را در مطلبي كه بايسته است مخاطب را بخنداند به خورد او بدهي. و آيا به اينگونه به حريم خصوصي ذهن او تجاوز نكرده اي. چرا كه او متن تو را چنان نظري منطقي و دقيق نمي خواند. من و هر كس ديگر از متنهايت لذت مي بريم و استفاده مي بريم اما آيا بايد در وسط متن حس كنيم كه ابراهيم نبوي ظاهر شده و ما را تشويق به ديدگاه خاص خود مي كند.
همانگونه كه دانسته اي مشخصا سخن من در مورد تشويق شما به شركت در انتخابات است كه در هر مرتبه از چندين ماه مانده به انتخابات همچون يك سوهان به جان طنزت مي افتد و بر فكر ما.
دوست مهربان ، تو طنزت را بنويس و ما را از آن طريق آگاه بساز اما همچون يك پدر هر شب ما را نصيحت مكن كه ديگر حوصله مان از هر چه نصيحت است سر رفته.
حتي جدا از طنز بودن و يا نبودن، هر متفكري مي تواند هر روز مردم را آگاهي بخشد اما مجاز نيست هر روز ديدگاه خود را به صورت سرزنش و نصيحت مطرح سازد و آن هم به اين شكل نخ نما. شما هم در مقام ابراهيم نبوي بودن يك بار يا چند بار مي تواني موضع خود را در قبال شركت يا عدم شركت در انتخابات مطرح سازي. اما تو را به هر چه فايده اي مي بخشد در قسم دادنت، بيا و دست از اين شيوه ات بردار. بگذار هر كدام از ما انديشه خود را داشته باشيم و هي بر سر ما نكوب آن چكش زبان چرب و نرمت را.
اميدوارم ديگر حداقل در مطالب طنز ات حرفي از شركت و تحريم نزني، اگر هم مي گويي سخن از طنزيت خارج نشود و مخاطب نرنجد(احتمالا خودم را مي گويم!)
از اينكه سخن من نيز بيشتر به نصيحت مي ماند پوزش اما من كه تو نيستم. تو را روزي هزاران نفر مي خوانند(شايد هم به ميليون برسه! كنتور كه نداره. شايد هم داشته باشه!) اما من را هنوز كسي نخوانده. به هر حال من را كسي نمي شناسد ولي اگر مشهور بودم بيخيال گير دادن به تو مي شدم. چرا كه فردا بد فرم رو سرم خراب مي شدي. مثلا من احمد زيد آبادي نيستم ولي احمد زيد آبادي را دوست دارم.(باشه ، غصه نخور تو را هم دوست دارم. حتي مسعود بهنود را هم كه لج در آور است دوست دارم. هر چند كه دوست داشتن من برايت فايده اي هم ندارد.)
شاد و سرزنده باشي.
با عرض معذرت از راديو زمانه، اما چه كنم كه روز آنلاين يك طرفه است.
-- ماني ، Oct 30, 2007 در ساعت 01:58 PMzende bad
-- بدون نام ، Oct 31, 2007 در ساعت 01:58 PMبسیار عالی
-- نیما ، Nov 1, 2007 در ساعت 01:58 PMAghaye Nabavie aziz,
-- Homayoun ، Nov 1, 2007 در ساعت 01:58 PMma har chi site ro ziro roo kardim hich chizi rajebe in mosabegheye tanze 3 daghighei ke hamash tablighesho mikoni peyda nakrdim, age mishe link e marboote ra dame dast gharar dahid. pleassssse