رادیو زمانه > خارج از سیاست > از نگاه دیگران > ناصر زرافشان: از بیرون کاری ساخته نیست! | ||
ناصر زرافشان: از بیرون کاری ساخته نیست!ناصر زرافشان نویسنده، مترجم، حقوقدان، وکیل دادگستری و مبارز سیاسی ایرانی است که عضو کانون نویسندگان ایران نیز هست. سالهای زیادی است که مردم در خبرهای مختلف اسم «ناصر زرافشان» را شنیدهاند و دلیل آن وکالت پروندهی خانوادههای قربانیان واقعه معروف به « قتلهای زنجیرهای» بود که باعث به زندان افتادن این وکیل نیز شد. ناصر زرافشان وکیل مدافع خانوادههای فروهر، مختاری و پوینده است که در «قتلهای زنجیرهای» کشته شدند. وی چند روز قبل و پس از آزادی از زندان، برای گرفتن یک جایزه بینالمللی در زمینه حقوق بشر به سوئد سپس به آلمان رفت. او در گفتوگویی با زمانه، در مورد این جایزه و ایران امروز و دیروز صحبت کرده و عقایدش را در مورد فعالیت سیاسی و خدمت به کشور میگوید. ناصر زرافشان: من از ناحیه «Deutsche Richterbund»، اتحادیه حقوقدانان آلمانی، برای گرفتن این جایزه دعوت شده بودم. آمدم به ورتسبورگ و در کنگرهی سالانه اینجا. البته من بیشتر برای زیارت هموطنانم، کسانی که طی سالهای اسارت به هرشکلی در همدلی، همدردی و حمایت تلاشی کرده بودند، آمدم. بیشتر دیدن هموطنان برایم مطرح بود، و این جایزه هم بهانهای شد برای این دیدار. برایمان توضیح میدهید که این بهانه دقیقا چه نوع بهانهای بود؟ چه نوع جایزهای بود؟ اتحادیه حقوقدانان آلمان هر دو سال یکبار جایزهای را به فعالان حقوق بشرو کسانی که در راه گسترش و ارتقاء و دفاع از حقوق بشر فعالیتهایی کرده و مایه گذاشتهاند، اهدا میکند. امسال به من لطف کردند. میخواهید بیشتر بمانید یا زود برمیگردید به ایران؟ من چهارشنبه ۲۴ اکتبر عازم تهران هستم. حالا برای چه میخواهید برگردید ایران؟ چرا نمیمانید پیش ما؟ راستش من خیلی دوست دارم پیش شما باشم، اما گمان میکنم هرکس هرکاری میخواهد بکند، باید در ایران بکند و فکر میکنم وقتی آدم در اروپا و در آمریکا بماند، گرفتار وضعیتی میشود که جلوی چشمتان هست و دیگران هم شدهاند. واقعیتی که شما میخواهید در آن تغییر بدهید، در آن تحول ایجاد کنید، جای دیگریست. یا باید دل بکنید از این قضیه، یا اگر واقعا میخواهید و به فکر تغییر و تحولی هستید، باید در بطن آن واقعیت باشد. اگر نبودید، قادر به عملکردن نیستید. سخت است و به مرور شناخت و آگاهی خودتان را هم نسبت به آن واقعیت و درنتیجه از دستدادن تماس از دست میدهید. بنابراین من معتقدم کسی که واقعا میخواهد کاری بکند، باید و مطلقا ضروری است که توی خود ایران باشد. چه پیشنهادی و چه سفارشی و چه نصیحتی، و چه حرفی دارید برای دوستانی که در ایران هستند و فکر میکنند اگر بیایند بیرون بهتر میتوانند کار بکنند، و کسانی که بیرون هستند و میخواهند برگردند داخل و مدام با خودشان حساب و کتاب میکنند که برگردند یا برنگردند؟ من همواره به بچههای داخل کشورگفتهام که بهطور کلی این وسوسه رفتن به بیرون را، اگر دلایل دیگری ندارند، از سر به در کنند. حتی در موقعیتهایی که بهرحال ماندن در آنجا با مخاطرات و با هزینههایی روبهروست. به نظر من اگر بتوان یکجوری آن را حل و فصل کرد و اگر سه چهار روز زندان رفتن را تحمل کنی و بیایی بیرون، به قیمت اینکه بمانی در داخل ایران، بهتر است. این حرفیست که به بچههای داخل همیشه تاکید کردهام و همیشه نظرم نیز این بوده و در این مدت کوتاهی هم که بیرون بودم، با هموطنان خارج از کشور هم باز همین صحبتها را کردهام. احساس من این است که این جا یک جوری آدم بتدریج دچار توهم میشود. یعنی زندگی فرد در دنیایی از پندارهای غیرواقعی و واهی قرار می گیرد و رفتهرفته این از دست دادن تماس، از دست دادن شناخت و غم غربت، همه اینها دست به دست هم میدهد و به لحاظ ذهنی فضایی را میسازد که با آن فضا و با آن ذهنیت فکر نمیکنم کار جدی چندانی از کسی ساخته باشد. وقتی من اکنون مقایسه میکنم جریان هایی را که الان خارج از کشور هستند با چهلسال پیش، یعنی آن سالهایی که در همین آلمان « بننو اونه زورگ» کشته شد در جریان آن تظاهرات علیه شاه، آن زمانی که کنفدراسیون دانشجویان ایرانی فعال بود و در داخل ایران هم جنبش اجتماعی وسیعتر، جدیتر و سازمان یافته تری وجود داشت، کاملا متوجه میشود آدم که چقدر فاصله و تفاوت وجود دارد. آن موقع میگفتند خارج از کشور کاری بیش از کار تبلیغاتی و در واقع ابلاغ حقانیت جنبش داخل به جهان کار دیگری از او ساخته نیست. کسی که میخواهد کاری بکند، باید در ایران باشد
الان هم فکر نمیکنم خیلی فرقی کرده باشد، کرده است؟ نه! ضعیفتر هم شده است. برای اینکه خود جنبش اجتماعی در ایران ضعیفتر است. تشکلی به آن صورت و به آن حد گسترده نیست و بیرون هم آنچه هست، تشتت است. شما با تشکلهایی مواجه هستید که کلا عمرشان یکماه است. تشکیل میشود، اعلام مواضع میکند، ائتلاف میکند، اجلاس میگیرد، صحبت میکند و یکماه بعد همه چیز دود میشود میرود به هوا. علت این است که در داخل کشور در درجه اول جنبش فراگیر، وسیع و جدی به آن شکل وجود ندارد، اصلا تشکلی به آن شکل وجود ندارد. در چنین شرایطی فعالیت، به خصوص در خارج از کشور به نظر من بیمعناست. علت دوم این است که در همین شرایط ضعیف جنبش داخلی، رابطه منظمی میان داخل و خارج وجود ندارد. رابطهی دوستان خارج با داخل چنان رابطه منظمی نیست که یک تصویر کمی واقع بینانهتر از آنچه در داخل ایران میگذرد به جهان بدهد. ، اینجا باید فورا باید اضافه کنم که به هیچ وجه منظورم کم بهادادن به تلاش کسانی نیست که همه زندگیشان را گذاشتند، همه زندگی را هزینه کردند و آمدند اینجا و دارند تلاش میکنند. این بچههای نازنین بهترین بچههای آن مملکتاند که آمدهاند اینجا، ولی شرایط و وضعیت اینگونه است. آقای زرافشان! گاهی اوقات شما را بعنوان چپ میزنند توی سر ما، ماهایی که مثلا سهچهارسال است اینور آمدیم و کار رسانهای میکنیم. به ما میگویند شما چپ هستید و ما مزدور وزارت اطلاعات هستیم و بعد به ما به زور میگویند که مخالف شماییم! راستش من هم نمیدانم این قضیه را. هرکسی یکجوری فکر میکند و من هم طبعا یک دستگاه فکری برای خودم دارم. ولی من و تو که دستکم بعنوان دو شخص همدیگر را میشناسیم و از کیفیت رابطهمان خودمان آگاهیم، این را میتوان تسری داد که آنقدر درمان درماننشده، آنقدر دشمن ما داریم که نیازی به دشمنیکردن با همدیگر نداریم. آنقدر دشمن داریم که نیازی به دشمنیکردن با همدیگر نداریم.
دقیقا همینطور است... و... نمیدانم. این صحبتها و این حرفها مایه تاسف است. گه گاه آدم میبیند. البته من به آنچه فکر میکنم، به آن دستگاه فکری که دارم به چیزی رسیده ام که گمان میکنم، مقنعتر از بقیه و قویتر از بقیه معیارها و افکارها میتواند مسایل را برایم روشن و باز کند، این دستگاه فکری، حالا شما هرچه اسمش را بگذارید یا نگذارید، ولی به هیچوجه موجب تقابل و تعارض من با هیچکس در این مرحله در جامعهام نمیشود که شما از آن حرف میزنید، اینکه میزنند توی سر بقیه. نمیدانم چه تفسیری از چپ دارند، چه نیتی پشتاش خوابیده است. ولی در یک کلام بگویم، ما آنقدر دشمن داریم، آنقدر مشکل داریم که خودمان نیازی به دشمنی باهم و تراشیدن مشکل برای همدیگر نداشته باشیم. اتفاقا میخواستم قبل از اینکه آخرین سوال را بپرسم، به همین مسئلهی دعوا میان مخالفان جمهوری اسلامی اشاره کنم؛ دعوای میان آقای گنجی و آقای زیدآبادی، دعوای کوچکی که میان شما و آقای میلانی شروع شد و تمام شد، دعوا بر سر شریعتی، دعوا بر سر چهگوارا، دعوا بر سر اقتصاد و دعوا بر سر همه چیزها. گویی که اپوزیسیون جمهوری اسلامی هیچ کاری ندارد جز آنکه با همدیگر مخالفت بکنند. نظرتان در مورد چنین درگیری هایی چیست؟ مایه تاسف است. در ابتدا من به یک چیز فکر میکنم و آن این است که حسابهای شخصیمان را با عقایدمان، حساب مربوط به نظرات مشخصمان را باید از یکدیگر جدا کنیم. من در عینحال که نبوی را دوست دارم، اگر در زمینههایی با او مخالف بودم و استدلال کردم، و با او صحبت کردم، با عقایدش درافتادم، این بههیچوجه به این معنا نیست که با شخص نبوی درافتادهام. من گنجی را دوست دارم، خودش هم میداند و... به همان راحتی که پشت آن صندلیهای پلاستیکی کنار بند ۶ اوین مینشستیم و با هم راحت حرف میزدیم و با عقاید یکدیگر میجنگیدیم، به همان راحتی الان میتوانم بیآنکه ذرهای به دوستی شخصیام با او خلل وارد شود با او حرف بزنم. و فکر میکنم او همین را باید بداند، حالا او آمده است بیرون و رفته است، مثال دارم میزنم، با گنجی در این زمینه بسیار کلنجار رفتهام، او باید بداند که برخورد من با اعتقادات، حرفها و نظرات او بههیچوجه به معنای برخورد شخص من با شخص او نیست. اینها مسایلیست که باید کمی ازهم تفکیک بشوند... من فکر میکنم باید یک موضوع را روشن بکنیم، که ما ایرانیها باید بتوانیم ضمن آنکه باهم دوستان خوبی هستیم، ضمن آنکه به همدیگر احترام میگذاریم، نظر همدیگر را قبول نداریم و با همدیگر صمیمانه، با خونسردی و شرافتمندانه میتوانیم مخالفت بکنیم. بله، و این بیان دیگریست از همان چیزی که میگفتم. دقیقا. بله، دقیقا همین است. اما گاهی اوقات پشتاش هم بیحساب و کتاب نیست و ناآگاهانه اینطور نمیشود. سعی میکنند دامن بزنند. متاسفانه این هم هست و به همین دلیل رسیدهام که پیادهکردن یک چنین نظر و یک چنین اصل بدیهی در عمل گاهی آنقدرها هم ساده نیست. در این شرایط اگر کسی یک جرعه آب این مملکت را خورده باشد، حالا وقت این است که فکر سرنوشت و آیندهی تاریخ مردم و کشورش باشد.
شما تا چند روز دیگر برمیگردید به ایران و دوباره همان مسایل هست و احتمال بسیاری از خطرها. از یک طرف مسئلهی جنگ هست، از یک طرف مسایل داخلی و بحران داخلی کشور که در دو هفتهی گذشته باز تعدادی درگیر مسئله زندان شدند. فکر میکنید مسائل مهمی که در ماههای آینده پیش روی ما هست چیست؟ من فکر میکنم مهمترین موضوع در حال حاضر این جنگ روانی است که وجود دارد و اینکه هیچ چیز در لحظهی حاضر حساستر از حفظ استقلال و تلاش در این جهت نیست. مردم در داخل چیزی به اسم ایران برایشان مطرح است، موضوعی که به دوستان خارج از کشور نیز در این مدت تاکید کردم، و این را تفکیک میکنند از نظام سیاسی حاکم بر ایران. این نظام سیسال عمر دارد، اما ایران هزارهها از عمرش میگذرد. مسئلهی مهم حفظ آن است و این دو موضوع را مردم عادی میتوانند از هم تفکیک کنند و سرنوشتشان را از هم تفکیک کنند. گمان میکنم بیش از همه آن استقلال، آن هویت، آن تمامیت، در خطر قرار گرفته است و ایجاب میکند که همه چشمشان را ببندند و صمیمانه در جهت مبارزه و مقابله با آن خطر حرکت کنند. به همین دلیل من با اینکه تصمیم قبلیام این بود که یکماه دیگربمانم، برای رفتن و دیدن کسانی که خودم را اخلاقا مدیونشان میدانستم، اما فکر کردم سریعتر برگردم و ببینم بعنوان یک فرد، بعنوان یک ایرانی تکلیف مان چه می شود. در این شرایطی که بقول معروف «ز منجنیق فلک سنگ فتنه میبارد» و اگر کسی یک جرعه آب این مملکت را خورده باشد، حالا وقت این است که فکر سرنوشت و آیندهی تاریخ مردم و کشورش باشد. |
نظرهای خوانندگان
آقای نبوی این مصاحبه را با زرافشان کردی که خودت را تطهیر کنی؟ که چه بشود؟ ما چکار کنیم که زرافشان نبوی را دوست دارد؟ تازه او گفته است که با افکار شماها فاصله دارد و برخورد می کند. یعنی حرف شماها را قبول ندارد، اما خب دشمنی شخصی هم ندارد. ما هم با کسی دشمنی شخصی نداریم، حتا با امام امت!
-- بدون نام ، Oct 24, 2007 در ساعت 04:11 PMاما زرافشان اینجا یک هم به نعل می زند ، یکی به میخ. اینکه دشمن آنقدر زیاد است که دیگر با خودمان دشمنی نکنیم؟! معنی ندارد این حرف! کدام "خودمان"؟ جناب نبوی، گنجی و غیره، شما ها جزو "خودمان" نیستید، حتا اگر زرافشان تخفیف بدهد یا ندهد. شما ها باید در برابر یک دادگاه صالح قرار بگیرید و درباره ی همدستی و همکاری تان با رژیم حرف بزنید. باید حرف بزنید آقای نبوی و حساب پس بدهید، هیچ "زرافشانی" نخواهد توانست برای شما پارتی بازی کند... همه ی ما باید به آینده حساب پس بدهیم، اگر که دستهایمان آلوده باشد. راهی دیگری نیست آقای نبوی، تاریخ همین است!
باسلام
-- ذابک ، Oct 26, 2007 در ساعت 04:11 PMما زرافشان را دوست داریم .ولی حقیقت را بیشتر .متاسفانه نظرات زرافشان متعلق به دهه چهل است.تک صدایی مارکسیم/استالینیسم.درست مشابه تک صدایی قدرت حاکم. متعلق به جامعه سنتی است.که درکی از آزادی.برابری.تنوع و تکثر ندارند.هرکس خود ونظراتش را حق وبقیه راباطل و نا درست میداند. متاسفانه!مدتهاست که تاریخ مصرف این نوع نظرات و برخوردهاگذشته است. و مردم ماهنوز چوب تک صدایی ها را میخورند.
من در آلمان پای صحبت های آقای زرافشان بودم و با وی نیز چند ساعتی گفتگو کردم. او را انسانی رک و دلیر با ویژگی های یک ایرونی نمونه دیدم که ضمن همه استقلال طلبی و جوانمردی در کارش عناصر از رندی هم به چشم می خورد. به هرحال، ضمن پاسداشت همه شجاعت ها و دلیری های پرهزینه ای که در راه آزادی و استقلال ایران از خود نشان داده است متاسفانه برداشتم از "سخنان" او (فارغ از شخصیت فردی تحسین برانگیزی که داراست) این بود که او تا حدی فرافکنی می کند. دو چیز را: یک تاکید بسیار زیادی که بر واژه "توهمی بودن" در رابطه با کار اشخاص و جریان های خارج از کشور داشت؛ تا حدی که من برای تست این نظریه اش به طور آگاهانه وقتی ارزیابی اش را در باره چند گروه و شخص مطرح که همگی در خارج هستند و با هم تفاوت های فکری و عملی آشکاری دارند را پرسیدم بی استثنا در مورد همه آن ها از همین واژه "توهم" استفاده می کرد. گویی علاقه شدیدی به این اصطلاح داشت. به عنوان یک ناظر برایم عجیب بود که او چطور شخصیت های مختلف فکری و سیاسی و ادبی خارج از کشور را همه با این برچسب روانشناسانه تحلیل می کرد.
-- حقجو ، Oct 26, 2007 در ساعت 04:11 PMدوم آن که او اصرار رادیکالی بر حضور در ایران برای مبارزه داشت. در گفتگو با او برداشتم این بود که به نحو نامطلوبی بین حق زندگی در آزادی و امید و امر حق دیگری به نام استقلال ایران دست کم در شرایط امروز تعارض قائل است. ولی او که جایزه حقوق بشری اتحادیه مهم قضات آلمان را داراست هیچ گاه روشن نکرد از دید حقوق بشری چرا میان اجرای دو حق باید تعارض قائل شویم؟ آیا کسی نمی تواند بگوید من هم زندگی در آزادی و سلامتی و نبود سانسور و زور را می خواهم داشته باشم و هم مبارز در راه استقلال و آزادی ایران هستم؟ تحلیلم این است که اندیشه/ایدئولوژی چپ رادیکال اجازه توضیح بیشتر را به وی نمی داد. در حالی که از دید اندیشه آزادی و حقوق بشر میان این دو حق تعارضی نیست. این حق هر کس است که محل مبارزه اش را انتخاب کند. اما این که ما همه خوبی های مبارزه برای استقلال و آزادی را به ماندن در داخل کشور ربط دهیم باز بی انصافی است. هجرت کردن و زندگی در هجرت اگر آگاهانه و با هدف باشد خودش از سخت ترین مبارزه هاست و ماندن در ایران و دچار روزمرگی، کزکردگی، یأس و بی تفاوتی و ستم پذیری روزانه شدن بدترین تجربه برای یک انسان آزادی خواه اهل مبارزه است. ضمن آن که هجرت یک سنت قدیم بشری و دینی است تا جایی که گاهی به قول دینداران به امری واجب بدل می شود. اگر تاریخ را هم بکاویم بسیاری از انسان های موثر تاریخ وقتی از محل مبارزه فاصله گرفتند توانستند بهتر شرایط را ببینند و موثرتر عمل کنند. از خود پیامبر اسلام گرفته تا دوگل تا خمینی تا ...
از دید معرفت شناسانه هم هیشه این طور نیست که نزدیک بودن به حادثه موجب آگاهی بیشتر است بلکه نزدیکی زیاد گاهی باعث نزدیک بینی مضر به سلامتی روانی و مغزی آدمی می شود. پس این استدلال آقای دکتر زرافشان عزیز که بوی مطلق اندیش دارد نه با تجربیات تاریخی می سازد و نه قواعد آگاهی. البته من هم می توانم درک کنم که در داخل در شرایطی عرصه شدیدتر و واقعی تری برای مبارزه فراهم است اما از این گزاره مشروط اخلاقاً و و منطقاً نمی توان به ترجیح حضور در ایران در هر شرایطی رسید. برای این که بحثم جنبه عینی تری بیابد؛ آیا اگر اولین ریئس جمهور آقای بنی صدر در خارج نیود آیا اصلاً الان زنده بود یا این که پرونده میکونوس که ماهیت رژیم را برای اولین بار به نحوی محکمه پسند به جهانیان نشان داد به جایی ختم می شد یا این که جریان معامله ریگان و آقای خمینی بر سر گروگان ها به این تفصیل فاش می شد و...؟
تا آنجایی که به خاطر دارم این اولین باری است که جملههایی خاص از یک گفتگو «درشت» وسط متنی آورده میشود. سلیقهی آقای نبوی که نمیتواند باشد!! جملهی«کسی که میخواهد کاری بکند، باید ایران باشد» از همه باحالتر است!!!
-- بینام ، Oct 26, 2007 در ساعت 04:11 PMآقای نبوی، در این مصاحبه مظلوم نمایی کرده ای. آقای محترم شما یک طرف دعوا هستی و در اکثر نوشته هایت نفرت شدید از چپ آشکار است. وقتی شما احمدی نژاد را چپ می دانی بزرگترین اهانت را به چپ ها می کنی که هزاران نفر از آنها در دوران مدیرکلی شما در وزارت کشور اعدام شدند. مگر چپ چه می خواهد که این انداره مورد تنفر شماست؟ خواستن حکومتی که مدافع منافع اکثریت ونه اقلیت جامعه باشد گناه کبیره است؟ منصف باش.
-- بدون نام ، Oct 26, 2007 در ساعت 04:11 PMباسلام ،
-- Daveed ، Oct 27, 2007 در ساعت 04:11 PMعلاقه مندم که دو مورد را با اقای زرافشان در میان بگذارم و امیدوارم که ایشان نیز به این موارد کمی بیاندیشند !.
اول : فرموده اید » اگر کسی یک جرعه آب این مملکت را خورده باشد، حالا وقت این است که فکر سرنوشت و آیندهی تاریخ مردم و کشورش باشد. « و بزعم انچه هم پیشنهاد میکنید باید هم که در ایران باشد ! و با مسائل نیز در انجا و از نزدیک مبارزه کند ! و تمام خطرات ان را نیز بجان بخرد ! و لابد هم به همانگونه که قربانیان پیدا و ناپیدای قتلهای زنجیره ئی و مشابه انان به شنیعترین وضع ممکن با جان خود پرداختند انان نیز با اهدای نوامیس و اعصای خانواده هایشان به قربانگاه مردوکان زمان دین خود را به کشور ادا نمایند !!.
هموطن عزیز ما یهودیان قطعه ئی در تجلیل از خداوند داریم که همواره ان را در دعا های روزانه مان تکرار میکنیم و در ان به خداوند یاد اوری میکنیم * این زنده گانند که تو را تمجید میکنند ! یعنی بزبان امروزه و کمی خودمانی به ان ذات کبریائي میفهمانیم که : כל הנשמה תהלל יה הללויה ! ببین اگر که میخواهی نامت ابدی بماند و از منافعت ! هم درست و حسابی حفاظت و حمایت شود باید ما را زنده نگه داری که کشته مرده ما بدرد تو نمیخورد .
وطن برای تغییر و ترمیم و دوباره سازی احتیاج به ادم زنده دارد ! اب انجا را نوشیده ایم و برای عزت ان هم بسیار حرمت قائلیم ! و انچه که از دستمان هم بر بیاید برای نجات او از این فاجعه ئی که به ان گرفتار امده در خارج از کشور انجام میدهیم ! اما هرگز هم با بازگشتمان به انجا خودمان را با دست خود در چنگال بیرحم انان ( که حد اقل شما و اقای نبوی کمی از طعم تلخ ان را چشیده اید ) قرار نمیدهیم !.ولی همچنان هم مانند همیشه از تمام فعالان سیاسی و اجتماعی کشورمان که در بندهای مختلف زندانهای مخوف این رژیم سفاک به اسارت و خفت و تحقیر گرفتار امده اند پشتیبانی میکنیم و برایشان دل میسوزانیم !.
دوم فرموده اید :
.» مردم در داخل چیزی به اسم ایران برایشان مطرح است ( مانند انکه برای ما که در خارج فعالیت داریم مطرح نیست !! ) ، و این را تفکیک میکنند از نظام سیاسی حاکم بر ان . بیش از همه آن استقلال، آن هویت، آن تمامیت، در خطر قرار گرفته است و ایجاب میکند که همه چشمشان را ببندند و صمیمانه در جهت مبارزه و مقابله با آن خطر حرکت کنند.«.
اقای زر افشان لطفأ بفرمائید * قبل از انکه ایران و استقلال و هویت و تمامیت ان مورد تهدید دول خارج قرار گیرد ؟! که با دسیسه و توطعه ورشکستگان انقلابی در داخل که انرا شدیدأ برای ادامه بقای رژیم و خود لازم میدانند پی ریزی شد !! ایا اثرات اسیبهائي مانند سقوط استقلال سیاسی ، حذف ازادیهای فردی و اجتماعی مردم ، رشد بی رویه جمعیت ، کمبود عمدی مواد غدائي ، رفاه اجتماعی ، بهداشت عمومی ، اموزش مدرن ، بذل و بخششهای ۱۲۰ میلیارد دلاری بی جهت و بی رویه به کسانیکه بعنوان متحد کشورمان اما از بد نام ترین و منفورترین رهبران در جامعه جهانی میباشند ، حملات وحشیانه به خوابگاههای دانشجوئی و ایجاد رعب و وحشت بین زنان و دختران و پسران کشور در کنترل پوشش و ارایش و رفت و امد و تحصیل و بازداشتهای دلهره اور فعالان نهادهای دانشجوئی و حقوقی و غیره که توسط گردانندگان بی لیاقت امور کشورمان که با دسیسه و توطعه ورشکستگان سیاسی / افتصادی کارتلهای از پول سیری ناپذیر جهانی همواره همراه بوده بر ما وارد اورده شد کمتر از ان اولیست ؟! که تازه مردم هم بیایند و بخاطر حس وطن پرستی و ایران دوستیشان * حساب این فرصت طلبان رژیم را با بخطر افتادن مملکت که نیت اصلی انان در ادامه بقایشان است قاطی نکنند و بگذارند تا خرشان را همچنان برانند ؟!؟!* . یکبار این یکی ترفند انان در جریان جنگ ۸ ساله با عراق مردم را به دام خود کشید و شد انچه نباید میشد !! فکر میکنیم که اگر هوس بود همان یک دفعه بس بود !!.
با تشکر ،
داوید.
ممنون میشوم بفرمائيد ، چرا از چاپ کامنت من خود داری کرده اید!!.
-- Daveed ، Oct 29, 2007 در ساعت 04:11 PMداوید.
آقاى ناصر زرافشان اطلاعات تاريخى كمى از مبارزات ايرانيان در خارج كشور دارد... بهمين سبب از توهم صحبت ميكند و نه از واقعيت ... چه خوب بود ايشان بجاى گفتگو با دوستان و رفقاى قديمى كمى هم با ايرانيان غير آشنا گفتگو ميكرد تا دچار توهم نشود...
-- بچه زير بازارچه ، Oct 30, 2007 در ساعت 04:11 PMبچه هاى داخل كشور شايد توصيه هاى موهوم زرافشان را گوش كنند... اما در خارج كشور زرافشان مشكل رهبرى پيدا خواهد كرد، پس بايد فورى راهى وطن شود... ايشان در ايران مجاز نيست حتا با دوستان خود رابطه آزاد داشته باشد و هر آن در وحشت دستگيرى دوباره هستند... پس چگونه مى تواند براى ميهنش مفيد و منتقدى بى توهم باشد.... ديكتاتورها آب و هواى ويژه خود را مى سازند و آقاى زرافشان مجبور به تنفس هواى آلوده ديكتاتور و نوشيدن جرعه هاى آب از سرچشمه ديكتاتورى هستند... ايشان در گره تاريخ ٤٠ سال پیش قفل شده است... بايد اين گره را بدون توهم باز كند... تا شايد حرفى براى امروز داشته باشد.
ای بابا! بازهم همین احمدی نژاد خودمان، اقلا سی سال است اگر تجاوزی هم هست، قتلی هم هست، تیربارانی هم هست،به دار کشیدنی هم هست، سیصد هزار تنفروشی هم هست، معتاد و مریض و بیکار،و این سیلاب گند وگه و عفونت لجام گسیخته و خونین و خانمان بر باد ده جمهوری اسلامیی هم که جان و مال و ناموس ملتی را بر باد داده هست، خوب خودمانی است! داخلی است! و برادرانه و خواهرانه است، اسلامی است و نه آمریکائی.
-- یک مطلب دزد ، Nov 5, 2007 در ساعت 04:11 PMآقاى زرافشان چشمتان را نبند٬ تا بدانيد که در خارج کشور چه تلاشهاى براى لغو اعدام٬ دفاع از حقوق زنان٬ کارگران٬ دانشجويان٬ معلمان و خود شما که در زندان بوديد شده. شما همه را فرا مى خوانيد که "وطن" برگردند اما با اقاى نبوى اينقدر سرگرم شده ايد يادتان مى رود که دليل برنگشتن ما نه اين است که نخواهيم برگرديم و در داخل کارى کنيم در راه رفاه و آسايش مردم ايران٬ بلکه دليل برنگشتن ما يک حکومت قرون وسطايست که زندانهايش دست کمى از کوره هاى آدم سوزى هيتلر ندارد٬ از آقايان گنجي و نبوي بپرس حتما خلاصه اي از قتل عامهاى دهه شصت را خدمتتان عرض خواهند کرد. آقاى زرافشان ما جرعه که چه عرض کنم هزاران ليتر اب ايران را نوش جان کرده ايم٬ اما نسلى از کمونيستهايم که به چيزى کمتر از سرنگونى انقلابى جمهورى اسلامى قاىل نيستيم. چرا نمى شود هم عليه جنگ بود هم عليه جمهوري اسلامي٬ اين چه سياستيي است که تا به دست اندازى مي رسد خودش را کنار حاکماني که ٢٨ سال است جنايت مي کنند قرار مي دهد.
-- يدى م ، Nov 10, 2007 در ساعت 04:11 PMآقای زرافشان در پاسخ به میلانی نشان داد که چیزی از روحیه استبدادی حاکم بر جمهوری اسلامی کم ندارد و حتی از آنها هم افراطی تر است. در حالیکه امروز در جمهوری اسلامی کسی مسوولیت انقلاب فرهنگی را نمی پذیرد زرافشان از اخراج میلانی از دانشگاه اظهار خشنودی می کند به استالینیست هایی همچون زرافشان همانقدر می توان دل بست که به احمدی نژاد
-- م-کوشکی ، Nov 19, 2007 در ساعت 04:11 PM