این ستون به آن ستون ـ برنامه بیست و سوم
ژنرال «یهگل» و حیوانات سیاسی
برنامهی بيست و سوم «از اين ستون به آن ستون» را از اينجا بشنويد و در اينجا ببينيد.
خبرهای هفته
با سلام، اینجانب علاصغر از دگولس پرس، خبرهای هفته گذشته را به استظهار مینمایم:
ژانپل کوشنر، معروف به ژنرال «یه گل»، که کارشناسان امور فرانسه معتقدند وی از نظر نبوغ سیاسی مثل ژنرال « دوگل» ولی نصف ایشان است، اظهار داشت: «جهان باید خود را برای جنگ با ایران آماده کند». وی پس از اعلام این نظر منتظر ماند تا برایش دست بزنند، اما کسی برایش دست نزد. به همین دلیل آقای ژنرال «یه گل» پس از چند دقیقه اظهار داشت: «جنگ خیلی هم چیز خوبی نیست». چون ممکن است کشته شود. در همین راستا مدال طلای پرتاب ذرت به فاصلهی ۲۴ متر نصیب فرانسه شد و ۵۹ درصد مردم فرانسه با نظر ژنرال «یه گل» مخالفت کردند. وی پس از سه روز سخنان خود را اصلاح کرد و گفت: «اصلا کی گفته بریم جنگ؟ بیان پاریس، با هم حرف میزنیم، حال میکنیم، میبریمشون ایفیل رو نشون میدیم، صفاسیتی پاریس».
آقا محمود نفتی، بالاخره توسط آمبولانسی به زایشگاه شورای اسلامی رسانده شد و پس از شش ماه که گزارش عملکرد خود را دیر داده بود، گزارش عملکرد دولت خاتمی، هاشمی، میرحسین موسوی، بازرگان، هویدا، حسنعلی منصور، دکتر محمد مصدق و امیرکبیر را به عنوان گزارش کار دولت نهم تقدیم مجلس کرد. وی برای توهین مستقیم به شعور وکلای مجلس اعلام کرد: «دولت نهم در همهی زمینهها، حتی سایر زمینهها، موفق بوده است». در این رابطه، چند نفر وکیل مجلس به محمود نفتی اعتراض کردند که این گزارش شامل کارهای انجام شدهی دولتهای قبلی است. اما، آقا محمود نفتی پاسخ داد: «همانطور که اکثر اشکالات دولت ما بهخاطر دولتهای قبلی بود، اکثر پروژههایی که دولتهای قبلی انجام دادند هم پروژههای ما به حساب میآید». وی بلافاصله پس از دادن گزارش برای رفتن به نیویورک و کاراکاس عازم خانه شد تا بقچههای خودش را ببندد.
موسیو جولیانو جما، شهردار نیویورک، با درخواست آقا محمود نفتی جهت بازدید از محل برجهای تجارت جهانی (دوقلوی سابق) که در واقعهی جنایت آفرین یازده سپتامبر ناین ایلون مخالفت کرد. آقا محمود نفتی میخواست در عملیات غرورآفرین و برونمرزی نثار شاخه گلی برای روح شهدای ۱۱ سپتامبر شرکت نماید که چون معلوم نیست شاخههای گل را میخواست برای تروریستها بگذارد یا برای ترور شدهها، به همین دلیل با این اقدام مخالفت شد. شهردار نیویورک به آقا محمود نفتی گفت: «شما دعای فرجات رو بخون، فحشتو بده، هالهی نورت رو بتابون، راهت رو بکش و برو، زیادی هم این ور و اون ور ول نگرد، بچه از خواب بیدار میشه».
آقا سید مایکل موراللهی، کارگردان خروسوزن هالیوود، که با مایکل داگلاس، پسر آقا کرک، که در فیلم صحنهدار «غریزهی اصلی» معروف به «بیسیک اینتستینت» اقدام به اعمال نامشروع نموده است فرق مینماید، اعلام کرد: «مردم آمریکا خنگترین مردم دنیا هستند». وی گفت: «مردم آمریکا اینقدر حنگ و احمق هستند که از هر دو تا فیلم من طرفداری کردند». وی در ادامه اظهار داشت: «رییس جمهور آمریکا هم اینقدر خنگ و احمق است که وقتی من دو سال قبل در یک جلسهی عمومی روبهرویش نشسته بودم و نیم ساعت مسخرهاش میکردم، اینقدر احمق بود که حتی دستور نداد من را بزنند یا بازداشت کنند. در حالی که آقای احمدینژاد اینقدر باهوش و دقیق است که وقتی در یک جلسهی دانشجویی چند دانشجوی ایرانی به او اعتراض کردند، اینقدر باهوش بود که فورا همهی آنها را شناسایی کرد و الآن چند ماه است که آنها را زندانی کرده است، چون خنگ نیست».
خانم نازی عظیما، که پاسپورت وی به مدت ۸ ماه تحت اشغال به سر میبرد، هفتهی گذشته پاسپورتش را در مقابل ۵۱۰ میلیون تومان وثیقه دریافت کرد و هفتهی قبل از کشور خارج شد. آقا کیان تاجبخش نیز همین امروز با وثیقهای به مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان آزاد شد. فعلا از آقای علی شاکری هیچ خبری نیست. رییس ادارهی چکش و ترازو اعلام کرد که علت آزاد شدن کیان تاجبخش به خاطر این بود که ایشان مدتی است سر کار جاسوسیاش در آمریکا نرفته و ممکن است اخراجش کنند و زن و بچهاش گرسنه بمانند، به همین دلیل وی برای احترام به کیان خانواده آزاد شد. همین رییس ادارهی چکش و ترازو اعلام کرد یکی دیگر از دلایل آزادی تاجبخش این است که فعلا تاجبخش روی بورس نیست و تاجزاده دارد روی بورس میآید و دارند سلول تاجبخش را برای تاجزاده آماده میکنند.
حضرت آقای حجت المصباح یزدی، معروف به خشن، اعلام کرد: «فیلمها، رمانها و اینترنت باعث منحرف شدن جوانان شده است». وی گفت: «اصولا هر چیزی که با برق کار کند، یا خوانده شود یا دیده شود یا شنیده شود، باعث انحراف جوانان میشود». وی خواستار دستگیری زورو، سوپرمن، بتمن، رابینهود، دکتر ژیواگو، ژان والژان، مادام بوواری و صادق هدایت شد.
به دنبال آتش سوزی ماه گذشته در یونان، هفتهی گذشته زلزلهی شدیدی شهر آتن را لرزاند و قبر افلاطون و سقراط شدیدا تکان خوردند. کارشناسان ژئوفیزیک اعلام کردند این اتفاقات بعد از آن رخ داد که دفتر ریاست جمهوری اعلام کرد «احمدی نژاد سقراط زمان ماست». همزمان با این فاجعه روح سقراط حاضر شد و اعلام کرد: «اگر خدای ناکرده زنده بودم، سه تا گیلاس دیگه شوکران بالا میانداختم...»
درب سایت گوگل توسط برادران گاگول به مدت ۲۴ ساعت گِل گرفته شد. مسئول ادارهی قطع تلفن و اینترنت اعلام کرد که این کار اشتباها صورت گرفته و مسئولان مربوطه اسم گوگل را با گوگول، گوگوش، شنگول، منگول و حبهی انگور اشتباه گرفتهاند. یک مسئول محترم اعلام کرد هفتهی آینده قرار است سایت یاهو با چیزهای دیگر عوضی گرفته شده و به مدت ۲۴ ساعت یاهو قطع شود.
در اثر سقوط یک شیئ نامعلوم در پرو به زمین، تعدادی گاو مرده و چند حیوان مریض شدند و یک سولاخ بزرگ به درازی ۳۰ متر درست شد که از ته آن یک بوی بد میآمد و ۶۰۰ نفر از کسانی که از سوراخ مربوطه بازدید کردند، دچار بیماری شده و پس از دیدن سولاخ شعار میدادند انرژی هستهای حق مسلم ماست. مأموران مربوطه پس از بازدید اعلام کردند که در این محل تشعشعات اتمی و هالهی نور دیده نشده است. دفتر ریاست جمهوری نیز اعلام کرد نور و بوی مذکور ربطی به محمود نفتی، معروف به محمود هستهای، نداشته. ایشان هنوز سفر خود را به آمریکای لاتین از جمله ونزوئلا و پرو آغاز نکرده و ضمنا تا سقوط ایشان هنوز مدتی باقی است.
جناب سرهنگ پرویز خان «مشرف فرمودین» در جریان یک کودتای نظامی سقوط کرد و دولت جدید مثل دولتهای قبلی با کودتا سر کار آمد. البته این خبر مربوط به هفتهی آینده است که به دلیل علاقهی ما و شنوندگان به همدیگر، زودتر آن را اعلام مینماییم. در همین راستا، برادر اسامه بن لادن، معروف به اسی تق توق، علیه دولت پاکستان اعلان جنگ کرد. در ادامهی این اعلان جنگ، نواز شریف و بینظیر بوتو (کمنظیر بوتوی بعدی)، دولت ایران، دولت افغانستان، آمریکا، اروپا، عربستان، مردم پاکستان، نظامیان پاکستان، همسر مشرف، بچههای وی و غیره خواستار برکناری وی شدند. وی گفت: «خیلی نامردین. چند نفر به چند نفر؟»
خبرهای این هفته در اینجا به پایان میرسد. خدا نگهدار شما.
گزارش ویژه از ریاض
علاکبر خوشحال از ریاض گزارش میدهد
تعدادی از زنان در عربستان سعودی طی نامهای به ملک عبدالله، پادشاه این کشور، خواستار دریافت حق رانندگی توسط زنان شدند. رانندگی برای زنان کشور عربستان سعودی ممنوع میباشد.
زنان در عربستان سعودی تمایل دارند که پشت فرمان ماشین خودشان بنشینید و بوق ماشین خودشان را بزنند و دندهی ماشین خودشان را عوض کنند. جمیله بن لادن در این مورد به خبرنگار ما گفته است: «من از بس ردیف عقب نشستم خسته شدم، میخوام خیابون رو ببینم. شوهرم برام تعریف میکنه که توی خیابون چه خبره».
اما گروه زیادی از مردان در عربستان سعودی مخالف رانندگی زنان هستند. محمود جاسم عبدالله میگوید: «ناموس چی میشه؟ اگر قراره اون ناموس من باشه، یعنی من رانندگی میکنم، ولی وقتی اون رانندگی بکنه، من ناموس اون میشم. پس این طور نمیشه. من برای اون ده تا ماشین میخرم، ولی اون نمیشه پشت فرمون بشینه».
کارشناسان نزدیک به حکومت عربستان سعودی گفتهاند که این روزها صدای ترمز و بوق ماشینهای معترض به رانندگی زنان در اطراف کاخ حکومت به گوش میرسد. آنها میگویند: «دولت از این میترسد که دادن اجازهی رانندگی به زنان باعث شود تا آنها سوار ماشین بشوند و برای همیشه فرار کنند». اما گروه دیگری از کارشناسان میگویند: «زنان عربستان سعودی هیچوقت از این کارها نمیکنند، چون راهها را بلد نیستند».
شبها در ریاض چراغ خانهها روشن است. صدای مردان و زنانی که در این مورد دعوا میکنند به گوش میرسد و زنانی که دوست دارند برای اولین بار اجازهی رانندگی بگیرند، میپرسند: «آیا میخواهیم توانست هر جا که خواستیم ترمز کنیم؟»
علاکبر خوشحال، خبرنگار دگولس پرس، ریاض
این حیوانات سیاسی
گرگها و گوسفند
يه روز يه گرگ تصميم گرفت يه تعداد گوسفند رو بخوره، اما يكي از اونها زنده موند و تصميم گرفت انتقام گوسفندهای خورده شده رو بگيره. در نتيجه بعد از گذروندن يک دوره آموزش نظامی و مسلح شدن به انواع تانک و موشک و سلاحهای الكترونيک و ليزری تبديل به يک گرگ شد. او در جريان يک جنگ كوتاهمدت زير پای تعداد زيادی فيل له شد.
نتيجهگيری اخلاقی: آموزش هميشه مفيد نيست.
مار و شكارچی
يه روز يه مار شكارچی رو نيش زد. شكارچی عصبانی شد و با تفنگش به مار شليک كرد. تعداد زيادی خرگوش زخمی شدند.
نتيجهگيری اخلاقی: آدم قبل از انتقام گرفتن از یک مار، بايد مواظب خرگوشها باشد.
شفافيت و گرگ
يه روز يه گوسفند تصميم گرفت برخورد شفاف بكنه. اومد و روبهروی گرگ نشست و گفت: «آقاي گرگ! تو فكر نمیكنی كه ما بايد حرفامونو شفاف بزنيم؟» گرگ خنديد و به گوسفند نزديک شد.
گرگ هميشه برای دوستانش تعريف میكرد و میگفت: «همیشه یادمه که اون گوسفند واقعاً موجود جالب و خوشمزهای بود».
نتيجهگيری اخلاقی: شمردن دندانهای گرگ قبل از هر نوع مذاكرهای ضروری است.
تذكر قانونی
يه روز شير از مار خواست كه قانون جنگل رو اكيدا رعايت كنه. مار هم در اولين فرصت به خرگوش نيش زد و اون رو كشت. شير عصبانی شد. مار گفت: «ولی در عوض قول میدم در مراسم دفنش كليهی تشريفات قانونی رو رعايت كنم».
نتيجهگيری اخلاقی: رعايت تشریفات قانونی مهم است؛ بهخصوص پس از مرگ.
لاکپشت و خرگوش
يک روز يک لاکپشت میانهرو و لیبرال با يک خرگوش تندرو و رادیکال مسابقه دادند. خرگوش بهسرعت به طرف هدف حركت كرد، اما لاکپشت به كندي راه میرفت. وسط راه خرگوش به اتهام تندروی دستگير و محاكمه و زندانی شد. لاکپشت هم پس از چند روز وقتی به مقصد رسيد، ديد عدهای از مردم و تماشاگران جمع شدند و بهش بد و بيراه میگن و اون رو به عنوان موجودی میانهرو و سازشکار عامل زندانی شدن خرگوش میدونن. هرچی گفت من در زندانی كردن خرگوش هيچ نقشی نداشتم، كسی باور نكرد.
نتيجهگيری اخلاقی: اصولاً مسابقه دادن در جايی كه ممکن است آدمهای تندرو را زندانی کنند كار درستی نيست.
مردی که زنش را فتح کرد
فاتح شد
و مرا به ثبت رساند
مرا به نامی در یک شناسنامه مزین کرد
و همه هستیام در شناسنامهی او نوشته شد
در شناسنامهی مردی
به شمارهی ۶۷۸، صادره از تهران، ساکن میدان توپخانه
حالا دیگر خیالم راحت است
مادر آغوش مهربانش را میگشاید
و پدر به من سلام میدهد
و برادرانم دیگر مرا زنی میدانند
که مردی نگهبان اوست
از امروز، مردی نگهبان من است
آه!
جه خوشبختی بزرگی
حالا دیگر میتوانم کنار پنجره بایستم
و سینهام را از هوای کثیف شهر پر کنم
و دود اتوبوسها و موتورسیکلتها را ببلعم
و صدای بوق ماشین گوشهایم را پر کند
و به همسایهی روبهرویی
که در شناسنامهاش زنی به ثبت رسیده است
از لای پنجره مرا نگاه کند
فاتح شد
و حالا دیگر میتواند به شلوارش افتخار کند
درجیبهای شلوار او
امروز هم بحران تورم وجود دارد و هم حجم نقدینگی افزایش یافته است
و او میتواند به اندازهی یک ناصرالدین شاه
- عدالتگسترانه و مهرورز -
عدالت را میان همه زنان بی شناسنامهاش
اجرا کند
و او مردی بزرگ بود
و عدالت را فقط میان زنانش اجرا میکرد
در سرزمین گلها و بلبلها
موهبتیست حضور در شناسنامهی مردی
که میتواند نام تو را به تسخیر خود در بیاورد
من نازلی مظفری میشوم
او معصومه مظفری میشود
این یکی مریمبانو مظفری است
و آن یکی سودابه مظفری است
ما همه مظفری هستیم
عدل مظفر در مورد ما مظفریها اجرا شده است
و مظفرالدین شاه جد بزرگ ماست
با ۶۷۸ همسر و ۱۲۳ موجود موقت
که میآمدند و میرفتند
آه! من امروز خوشبختم
دیگر کسی هست که وقتی پلیس
در خیابان مرا دستگیر کند
شناسنامهاش را به عنوان صاحب من نشان بدهد
و دیگر کسی هست که وقتی پسرانی به من متلک میگویند
آنها را کتک بزند
و دیگر کسی هست که وقتی تلفن زنگ میزند
گوشی را بردارد و بپرسد:
شما! نمی شناسمتان!
و بعد با نگاهی پر از سوال به چشمانم شلیک کند
از امروز
من هم در کنار مردی که
نیروگاه شلوارش قانونا غنیسازی شده است
و میخواهد دامن من را به عنوان حق مسلم خود تثبیت کند
به جهان نگاه خواهم کرد
از امروز دیگر لکهای بر دامان من نیست
و دامن من میتواند لکههای شلوار مردی را بپوشاند که
شناسنامه دارد و شلوار
و شلوار دارد و جیب
و در جیبش پول دارد و قانون
به او اجازه میدهد که عدالت را اجرا کند
امروز روز اجرای عدالت و قانون است، فقط برای من
آه! من امروز خوشبختم
نازلی احساس (معصومه مستشار)
دیگر بخشهای از این ستون به آن ستون
|
نظرهای خوانندگان
man na didam na shenidam !!!
-- amin ، Sep 25, 2007 در ساعت 05:36 PMkhandam ta dobare lezat khandan az nabavie azizi ra bebaram
khaste nabashi va paydar bashi mese dirozo....hamishe !
badaz download file haye videoi baraye tamashaye anha dochare moshkel mishavim,omuman hich narmafzari gader b baz kardan anha nist hatta Google video
-- Mehdi ، Sep 26, 2007 در ساعت 05:36 PM"حساسیت ابراهیم نبوی به واژه مادر"
-- دست انداز ، Oct 1, 2007 در ساعت 05:36 PMاز نقل قول نسبتا غیر ادبی حسین درخشان در مورد ابراهیم نبوی مبنی بر نوشتن طنز درمورد مادر در ازاء دریافت دستمزد که بگذریم، یاد خاطره ای از یک دوست می افتم که می گفت همزمان با اکران فیلم مادر ساخته مرحوم علی حاتمی، مدیر داخلی مجله سینمائی گزارش فیلم که ابراهیم نبوی سردبیر آن بود، روزی سراسیمه نبوی را در راهرو مجله می بیند و با عجله ای که ناشی از دیر رسیدن مجله برای چاپ داشته از او می پرسد: " مادر چی شد؟" (که منظورش نقد فیلم مادر بوده)، نبوی هم نه می گذارد و نه برمی دارد و می گوید: " گ... شد!" (که یعنی هنوز هیچ کاری در مورد نقد فیلم مذکور انجام نداده ام!). البته طنز ابراهیم نبوی در هر شرایطی، قالب بر چیزهای دیگر بود و سینما و سیاست و سایر موضوعات را شامل می شد، مثل همین حالا
یادداشت نبوی در دوم دات کام را می خواندم که اشاره داشت به فیلم "میم مثل مادر" مرحوم ملاقلی پور و معرفی آن به اسکار از سوی کشور ایران و همچنین حضور "پرسپولیس" ساخته مرجان ساتراپی( این فامیلی نمی دانم از کجا در آمده) در این رقابت سینمائی. البته معلوم نیست انیمیشن خانم ساتراپی(انصافا واژه غریبی است) از طرف فرانسه به اسکار رفته است یا از سوی هنرمندان ایرانی عصبانی در تبعید(مانند آقای نیک آهنگ کوثر). اما هرچه که هست، موضوع این انیمیشن، از هر طرفش که نگاه می کنی، خیلی در تعریف و تمجید فرهنگ ایرانیان مقیم داخل کشور نیست که هیچ، هر بیننده خارجی بعد از دیدن آن یاد گله گوسفندان در خیابان های تهران در فیلم بدون دخترم هرگز می افتد. توجه می فرمائید که لفظ ایرانیان مقیم داخل کشور در دفاع از حق ایرانیان در تبعید بکار گرفته شده که مبادا حقی از ایشان ضایع شود و در ایرانی بودن خود شک کنند - من که اصلا شکی در این اصل ندارم، نگاهی بفرمائید به مقالاتی که هریک از ایشان در باب موضوع "وطن" نوشته اند تا شک شما هم درمورد ایرانی بودن ایشان مرتفع شود- اما سوال من از آقای نبوی: چگونه است که رفتار و عملکرد محمود احمدی نژاد که منجر به توهین بین المللی به مردم ایران می شود را نقد می کنیم ولی رفتار و آثاری مانند پرسپولیس خانم ساتراپی که آن نیز مستقیما باعث بوجود آمدن دیدگاه منفی نسبت به مردم و فرهنگ ایران زمین می شود را روی تخم چشم یا جاهای دیگر می گذاریم و حلوا حلوا می کنیم؟ آیا تفاوت در ریشو بودن رسول ملاقلی پور و محمود احمدی نژاد و جنس لطیف بودن مرجان ساتراپی نیست؟ یا اینکه با برقراری روابط پیچیده هندسی می خواهیم بگوئیم نه، این را چون ما می گوئیم قابل نقد نیست و آن را چون آنها انجام می دهند، باید به سرنوشت فیلم مادر مرحوم حاتمی دچار کرد؟ هردو این ها یا هرچیز دیگری که خواستید بگوئید ولی تورا به خدا نگوئید که معتقدید خارجی ها بین حکومت ایران و مردم ایران فرق می گذارند! این تهوع آورترین تحلیل سیاسی است که این اواخر شنیده ام و دیگر تحمل شنیدن آن را ندارم.
خانم مرجان ساتراپی انگار خیلی خاطرات خوبی از بچگی هایشان در ایران ندارند. ای کاش ایشان در محله ما زندگی می کرد؛ بس که من آدم نجیبی بودم، همه مادر ها بچه هایشان را به من می سپردند!
مطلب را اینجا بخوانید:
http://dastandaz.blogspot.com/2007/09/blog-post_30.html