رادیو زمانه > خارج از سیاست > از این ستون به آن ستون > خیانت به معشوق، فقط به خاطر یک قافیه لعنتی | ||
خیانت به معشوق، فقط به خاطر یک قافیه لعنتیاز «اينجا» بشنويد. و در «اينجا» ببينيد. ترانهسرایی در ایران امروز از طرف دیگر ابراهیم نبوی، برنامه ای به نام «میزگرد سیاسی هفته» را به مدت 50 دقیقه در هفته، از دو هفته دیگر، روزهای جمعه آغاز میکند. او در این برنامهها ضمن طرح موضوعات مهم روز، با کارشناسان و صاحبنظران ایرانی در ایران و جهان گفتگو میکند. در برنامه این هفته از این ستون به آن ستون ابراهیم نبوی آخرین برنامه اش را در مورد «ترانهسرایی در ایران» اجرا میکند. قبل از اجرای برنامه، خبرهای هفته را از دگولس پرس به مدیریت علاصغر میخوانید: خبرهای هفته ایران و جهان قاضی دادگاه، روزنامه شرق را توقیف کرد. این قاضی دادگاه که صبح زود جهت بازدید سرزده و رفتن به دستشوری به رکن چهارم مشروطیت، به آنجا مراجعه کرده بود، به سردیبر شرق گفت: شما به مقدسات دینی اهانت کردید؟ سردبیر آن گفت: نه، ما اهانت نکردیم. قاضی داد گاه گفت: پس دستشوییتون کجاست؟ وی اعلام کرد: ما دستشویی نداریم. قاضی دادگاه پرسید: پس این چه مصاحبهایه با این خانم کردین؟ سردبیر گفت: دستشویی دست راست دفتر روزنامه هست. به دنبال این موضوع قاضی دادگاه که شدیداً جیش داشت و در همان حال به این روزنامه جیش کرده، پس از رفتن به دستشویی، روزنامه شرق را که تازه چند ماه بود از توقیف درآمده بود، دوباره توقیف کرد. دادگاه اعلام کرد که علت توقیف روزنامه، چاپ مقاله یک عنصر مسالهدار و ضدانقلاب عنوان شد. یک نفر گفت: پس واسه چی کیهان که یک ماه قبل عکس مریم رجوی رو که اند خلاف است، چاپ کرده بود، هیچی نگفتین و توقیفش نکردین؟ قاضی دادگاه گفت: به تو چه؟ در اثر زحمات جان برکف تیم ملی، فدراسیون فوتبال، لژیونرها، تماشاگران عزیز و غیره، تیم ملی فوتبال ایران که قرار بود قهرمان آسیا شود، از مسابقات حذف شد. در عوض تیم بسکتبال ایران که اعضای آن برای خرید به ورزشگاه رفته بودند و قرار بود محض رضای خدا حذف شود و هیچ کسی هم برای آن زحمت نکشیده بود و رییسجمهور هم از اردوی آن بازدید نکرده بود و ملت ایران هم برای پیروزی آنان دعا نکرده بودند، قهرمان آسیا شد. دودورودودود.... یک نفر گفت: لطفاً اگر قرار است تیم ملی فوتبال سال آینده قهرمان بشه، محمود نفتی قول بده از دور و بر اردوی تیم ملی رد نشه. محمود نفتی قبل از اعلام نتایج بسکتبال گفت: «فوتبالیستها از والیبالیستها یاد بگیرند» اما یکی دو ساعت بعد از اعلام پیروزی بسکتبالیستها گفت: «نه، اشتباه کردم، والیبالیستها از بسکتبال یاد بگیرند. بسکتبال، همون که توپش قرمزه.»
در پی مشاهده شیئی نورانی در شهر تهران، سازمان راه و ترابری و حج و زارت و پروژکتور و نیرو، اعلام کرد: «مردم تهران نگران نباشند. رییسجمهور در حال سفر هوایی به الجزایر است.» دولت گلبلستان اعلام کرد که ظرف یک سال 149 مدرسه ساخته و 51 مدرسه در حال ساخت دارد. همین دولت اعلام کرد که دهها جاده و پل را با هزینه هوشت... میلیاردی ساخته است و در حال حاضر چندین ماشین در حال عبور از روی این پلها هستند. دولت گلبلستان گفت: «ما تصمیم قاطع داریم که همه خرابیهای لبنان را بسازیم و پولش را هم خودمان میدهیم.» دولت لبنان هم گفت: «دستتان درد نکنه، ما هم بعدا پولدار میشیم و مدرسههای شما رو میسازیم.» اما محمود نفتی گفت: «تو رو خدا نه، راضی به زحمت شما نیستیم. اصلاً ما مدرسه لازم نداریم. اگر مدرسه بسازیم میرن توش درس میخونن، بعد میرن دانشگاه، بعد باید بگیریمشون، فعلاً جا نداریم. حیفه شما پولتون رو واسه ما خرج کنین.» وزارت نفت و امور خیریه به کلیه خواهران نجیب اعلام کرد به خاطر صرفهجویی در سوخت بنزین از این به بعد با اولین بوق سوار شوند و مصرف سوخت کشور را بالا نبرند. سومین دور مذاکرات آقای «هر دفعه یکی» نماینده آقا ویل اسمیت رییسجمهور اونجا با آقای «خوش خنده» نماینده محمود نفتی در بغدادش خراب شد، برگزار شد. در این مذاکرات نماینده ویل اسمیت به نماینده محمود نفتی گفت: «آب میخوری؟» نماینده محمود نفتی هم جواب داد: «نه جون حاجی! دستت درد نکنه، خونه چایی خوردم.» مذاکرات پس از این گفتگو پایان یافت و قرار شد دور چهارم مذاکرات در مورد اینکه در آن روز هوای بغداد سرد است یا گرم، برگزار شود. آقا محمود نفتی که به دلیل طولانی شدن اقامت در تهران به مدت یک ماه دچار سرگیجه و تهوع و افسردگی شده بود، به الجزایر سفر کرد و با یک رییس جمهور الجزایر که اسم خیلی سختی دارد، ملاقات کرد و گفت: «ایران در آستانه یک جهش بزرگ اقتصادی است.» چند نفر به ملت ایران توصیه کردند که برای احتیاط همگی شلوارها را درآورده و در هنگام جهش حتما پیژامه گشاد بپوشند که اگر جهش خیلی بزرگ بود، جر نخورند و دچار پارگی نشوند. یک آقای وکیل خانه ملت که اسمش حسین معروف بوده و بلانسبت نجابت از سر و روش میبارید، به مناسبت روز خبرنگار، اعلام کرد: «بسیاری از خبرنگاران ولگردند» وی پیشنهاد کرد وکلای مجلس در صورت مشاهده خبرنگاران آنان را با سنگ بزنند. همچنین در آستانه (معنی...) روز خبرنگار، روزنامه شرق توقیف، آقا سهیل آصفی هم دستگیر شد و رفت توی زندان. خبرنگاران ایرانی گفتند: مردیم از خوشی! دو نفر از وزرای آقا محمود نفتی اعلام کردند که «احمدی نژاد مصداق بقیةالله خیرلکم است» که واسه امام زمان است و چراغانی میکنند. یکی از وزرا که یک دستمال دست راست، یک دستمال دست چپ در دست داشت و یک دستمال هم دور سرش پیچیده و شرق شرق مشغول برق انداختن بود، گفت: «این را ما همه در دولت میدانیم؛ شما هم میتوانید عنایاتی.... جنایاتی... خیاناتی.... را که پس از ریاست جمهوری آقای رییس جمهور صورت گرفته، به این کشور ببینید.» آقا غلومحسین شوهر سرکار خانم فاطمه اره که سخنگوی دولت، وزیر دادگستری، عضو شورای نگهبان، رییس کمیته مبارزه با قاچاق، مسوول کنترل حملات فاطمه اره، و چند شغل دیگر است، اعلام کرد: «من مقصر چند شغله بودنم نیستم.» یک نفر گفت: «سکینه خانوم، عمه غلومحسین مسوول اصلی چند شغله بودن غلومحسین است.» اما شوهر سکینه خانوم گفت: «دروغ میگن، ما اصلا در جریان نیستیم، ما سه ساله با اینا رفت و آمد نداریم...»
آقا محمود لکهبر، که قول داده است به زودی اسم اسرائیل را از روی نقشه جهان محو کند، در حالی که نقشه مذکور را پس از خواباندن در وایتکس شدیداً میسابید، اعلام کرد: «روسای اسرائیل دنبال یک جای دیگر برای تشکیل دولت شان بگردند.» خبرهای این هفته به پایان رسید، شما را به خدای بزرگ میسپاریم، حالا قبول کرد یا نه، ما مسئول نیستیم. ترانههایی برای همه فصلها ترانهسرایی مثل هر گفتن دیگر ایرانی است
دل شده یک کاسه خون، زهره یار من! دل شده یک کاسه خون و این ترانه ای است که ما را شاد کرده است. دل ترانهخوان چنان غمگین است که به کاسهای از خون شبیه است. لطفاً یک کاسه خون را تصور کنید. ترانهخوان در حالی که میرقصد و دستمالش را تکان میدهد و معلوم است که چندان هم ناراحت نیست، با شادمانی بسیار از معشوقش میخواهد که «در کنارم بمان» و «مرو با دیگری» به نظر شما اگر آن معشوق خائن در فاصلهای نزدیک با این عاشق شنگول قرار داشته باشد و این التماسهای سرخوشانه او را بشنود، حاضر است بماند، و با دیگری نرود؟ آیا باید قسم حضرت ابوالفضل ترانه غمگین و ملتمسانه را باور کند، یا دم خروسی را که از لای دستمال موسیقی بیرون افتاده است؟ اما این مهم نیست، چون ما سالها میتوانیم بدون این که لحظهای این ترانه را شنیده باشیم، آن را تکرار کنیم و بخوانیم و با آن برقصیم. البته، عکس قضیه هم صادق است. گاهی اوقات ترانهای را که احساسی بسیار زیبا و شاد و کامل دارد، میشنویم و با آن گریه میکنیم. مرحوم داریوش رفیعی از آن ترانهخوانانی بود که وقتی 25 ساله بود هم از این که پیرشده است، غمگین بود؛ البته در ترانههایش. تقریباً همه ایرانیان میدانند که وقتی نام داریوش رفیعی با میشنوند، حتماً باید گریه کنند و غمگین شوند، این یک قانون در موسیقی ملی ایران است. یاد داری زهره آن روزی که در صحرا؟ ترانه «زهره» داریوش رفیعی، مانند «گلنار» یا «دگر خزان گشته بهارم» ترانهای غمانگیز است. در حالی که در داستانی که ما میشنویم هیچ مشکل خاصی وجود ندارد. زهره و راوی ترانه یک روز در صحرا دارند قدم میزنند، نه پدر زهره سر میرسد و نه زن راوی، همه چیز به خوبی و خوشی در حال رخ دادن است. آنها دست اندر دست هم، گردشکنان و تنها هستند. نه نیروی انتظامی مزاحم آنان است و نه مرحله دوم طرح امنیت ملی در آن صحرا اجرا میشود. آنها در بین شقایقها راه میروند. و شاعر تأکید میکند که لطف و صفایی در آن روز بین این دو عاشق و معشوق وجود داشت. به نظر شما این شعر آیا غمانگیز است؟ چرا وقتی آن را گوش میدهیم غمگین میشویم؟ آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده بودید؟ دختر خان و مرغ ناز
دختر خان رو میخوامش البته ما میتوانیم این جوان را نصیحت کنیم که هرچه زودتر فرار کند و عشق دختر خان را هم فراموش کند، اما جوان مذکور اصلاً ناراحت نیست، به نظر میرسد دارد دروغ میگوید، نه تحت تعقیب خان است و نه عاشق دختر خان، چون اگر چنین بود، نمیایستاد وسط صحنه و نمیرقصید. البته مرحوم ویگن قبلاً نیز همین احساس شادی را زمانی که مرغ نازش دزدیده شده بود، داشت. یه مرغ نازی داشتم، خوب نگهش نداشتم در این ترانه راوی که به مرغش علاقه خاصی داشته و او را «مرغ ناز» خطاب میکرد، بدون احساس مسؤولیت کافی و انجام وظیفه در قبال این مرغ ناز، شاهد این صحنه بوده که شغال باغ بالا، که ظاهراً با راوی آشناست، مرغ ایشان را به سرقت برده و روی پا مشغول خوردن مرغ شده است. راوی در این مورد به جای مقابله با تجاوز روباه به خصوصیترین حریم باغش (مرغ ناز) تنها به نفرین کردن وی اکتفا کرده و با بیاعتنایی کامل به حقوق حیوانات، در حال زدن و رقصیدن این داستان غمگین را روایت کرده است. به نظر میرسد که اصلاً هیچ نسبتی میان حس ترانه و حس موسیقی وجود ندارد البته این موضوع مربوط به گذشته یا حال نیست، اصولاً ترانهسرایی در ایران همیشه همین بوده است و جز معدودی از ترانه خوانان در موسیقی پاپ همیشه احساسهای متناقض هست و هست و هست. برای درک بهتر این احساسهای متناقض بیایید به ترانهای که مربوط به سالهای پس از انقلاب است، فکر کنیم. ترانهسرا چنین میگوید و ترانهخوان (احتمالاً خانم فتانه) در حالی که شدیداً تکان میخورد و با شادی به دوربین نگاه میکند و میرقصد، از خیانت هفتگی معشوق به ما خبر میدهد: اون جمعه به جمعه، سرو گوشش میجنبه... در این ترانه معلوم شده است که معشوق هر هفته (بدون هیچ استراحتی) در حال خیانت به راوی یا ترانهخوان است. او سر و گوشش میجنبد و با زنان دیگر رابطه دارد. با این حال شاید روحیه دموکراتیک عاشق باعث شده است که او جز رقصیدن و شادمانی هیچ واکنشی در قبال این خبر تکاندهنده نشان ندهد. عشق و خیانت در شعر و ترانه هی منو تهدیدم نکن که میرم البته این سخن روایت ترانهسراست، در حالی که در شعر هنوز عاشق سابق از معشوق سابق میخواهد برگردد و التماس میکند که با رفتنش موجب نابودی او نشود. زمانی در گذشته خیانت یکی از موضوعات رایج ترانههای فارسی و بخصوص ترانههای کوچه بازاری بود. اصولاً همیشه ترانهخوانان از اینکه دلشان مثل سنگ نیست و دلشان تنگ است و نمیتوانند خیانت را تحمل کنند، ناراحت بودند. و همیشه معشوق وقتی خیانت میکرد، عاشق نابود میشد، اما تحولات چند ساله اخیر باعث شده است که نوع نگاه در ترانه به موضوع خیانت تغییر کند. و ترانههای یککلمهای بلا هی بلا دختر مردم بلا
چگونه ترانهها را میشنویم؟ ای کاش من هم یک رییسجمهور بودم
زندگی شاید خیابان دراز است که هر روز مردی با بیل از آن میگذرد سرخ و سفید و سبز و من میدانم پرچم کشور ما من میدانم که دور پرچم ایران الله اکبر نوشته شده است آه! ای آن که از افقهای دوردست میآیی من یک بار سرود جمهوری اسلامی را این شعر در برنامه این هفته از این ستون به آن ستون ابراهیم نبوی در رادیو زمانه خوانده شد. |
نظرهای خوانندگان
با سلام وتشکر ازآقای نبوی ومسولان محترم رادیوزمانه وآرزوی سلامت برای شما
-- صادق ، Aug 16, 2007 در ساعت 10:29 PMبرنامه ازاین ستون به آن ستون برنامه بسیارخوبی است فقط ما درایران صدای راییوی شما را خوب نداریم که اگرصدا ازطریق امواج کوتاه دیگری هم پخش شود بهتر است .
با تشکر
طنز نبوی مثل همیشه خوندنیه...این قضیه ی لا اله الا الله سابقه اش طولانیه. یادمه بچه که بودم تو برنامه کودک نشون می داد که این علامت وسط پرچم فقط الله نیست. بقیه ی جمله ی لا اله... هم توش هست. مثلا اگه دو تا خط دو طرف و اون شاخ وسطش رو حذف کنیم می شه "لا" و همینطور... فکر کنم تو یکی از کتابای مدرسه هم بود. جالب اینجاست به جز عربستان ، رو پرچم افغانستان و... هم لا اله... نوشته. واقعا شرم آور که رو پرچم یه کشور که خودش زبان ملی غنی داره کلی کلمه به یه زبان دیگه نوشته شده باشه و ظاهرشم عین لوگوی یه گروه مذهبی از یه کشور دیگه باشه (سیک های هندی...) خلاصه این پرچم هم مثل خود احمدی نژاد و دوستاش بی هویت و غیر ایرانیه...
-- پویا ، Aug 16, 2007 در ساعت 10:29 PMآقای نبوی عزیز، با سلام
-- رضا ، Aug 16, 2007 در ساعت 10:29 PMترانه جمعه به جمعه از خانم شهره است نه خانم فتانه . مراتب جهت استحضار و صدور اصلاحیه به حضورتان ایفاد می می گردد.
با احترام
تازه كاشی آشكار شده كه آلهام همونيه كه تو برنامه راديو سراسري ظهرا به عنوان كارشناس احكام شركت مي كنه ....باور كنيد...صدا عين يه...كه از وسط جر خورده
-- S.S ، Aug 16, 2007 در ساعت 10:29 PMتو به احمدی نژاد حسودیت میشه! چون اون از تو خییییلی بامزهتره!
-- ممد ، Aug 16, 2007 در ساعت 10:29 PMخیلی فکر نکردم، اینو خیلی راحت میشه فهمید!
این فاطمه رجبی زن الهامه چرا اینقدر از احمدی نژاد تعربف مبکنه
-- ارش ، Aug 30, 2007 در ساعت 10:29 PM