رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۴ اسفند ۱۳۸۷
از این ستون به آن ستون– برنامه‌ی پانزدهم

این سیاستمداران کثیف

از «اينجا» بشنويد. و از «اينجا» ببينيد.

خبرهای هفته‌ی گذشته

اینجانب، عل اصغر، خبرهای هفته گذشته را از دگولس پرس به اطلاع شنوندگان و بینندگان عزیز می‌رساند.

مراسم ولادت آیت‌الله نامبر وان، رهبر جمهوری اسلامی، اشتباهی برگزار شد. در این مراسم که آقا حسین شریعتمداری، با این یکی حسین فرق می‌کند، آن را پیشنهاد کرده بود، حاضرین به جای ترانه‌ی انقلابی تولد تولد تولدت مبارک، ترانه‌ی انقلابی ساده بگم، ساده بگم، ساده بگم دهاتی‌ام را خواندند. مقام عظمای رهبر کبیر فرمودند: من خیلی ناراحتم، اصلاً تولد من که ماه تیر نیست، یه سوؤالی می‌پرسیدین، بعد گوله می‌کردین می‌اومدین دستمال دستمال اینجا...

نماینده ویل اسمیت رئیس جمهور جهانخوار با حسن کاظمی، نماینده محمود نفتی در بغداد دور دوم مذاکرات «نمی‌دونم چی‌چی» را با آمریکا آغاز کردند. در دور اول مذاکرات طرفین به هم سلام داده بودند، اما در دور دوم حال ننه بابای هم را هم پرسیدند و مذاکرات به پایان رسید. در همین راستا جمهوری اسلامی برای اثبات حسن نیت خود در مورد اتمی و حقوق بشر، اعلام کرد که مذاکرات اتمی را به‌هیچ‌وجه متوقف نمی‌کند و شانزده نفر را هم در هفته‌ی گذشته اعدام کرد.


مذاکرات ايران و آمريکا

چند نفر مفتیان عربستان سعودی و کویت گیر سه پیچ فرموده و هشدار دادند که ما مقبره‌ی ائمه‌ی اطهار از قبیل امام حسین، حضرت زینب، و حضرت ابوالفضل را منفجر می‌کنیم. آخه چی کار به اونها داری؟ بخصوص حضرت ابوالفضل، ابوالفضلی به اون اگر دست بزنی می‌آم شیکمت رو سفره می‌کنم! حالا بقیه‌شو کار ندارم، ولی ابوالفضل یه چیز دیگه است. هم توی وزنه‌برداری کلی برای مملکت افتخار آورده هم توی بقیه‌ی چیزها خیلی کمک فرمودند. امت ویزویز نیز در مقابل سفارت عربستان سعودی، تجمع بسیار آرامی برای اعتراض برپا نمودند که تمام شیشه‌ها شکست و چند نفر زخمی و پاره‌پوره، در یک تجمع آرام‌تر در مقابل سفارت کویت این قدر تجمع آرام بود که چند نفر نزدیک بود کشته شوند. در سال گذشته تنها سفارت‌هایی که مقابل آنها تجمع آرام با انفجار و چیزهای دیگه برگزار نشده، سفارت ونزوئلا و کوبا و کامرون بود که آن هم برای سال آینده نگه داشته شده است.

تیم ملی ایران که هر سال قهرمان فوتبال آسیا بود، در مقابله تیم کره پائینی مازالاسید، هم مالید و هم زائید و هم لاسید و حذف شد. مربی تیم ملی گفت: این یک پیروزی بزرگ بود برای اثبات این‌که مربی خارجی خائن است. در عوض تیم ملی عراق که مورد هجوم جهانخوار بوده، هر روز منفجر می‌شود و همه وزرای آن مزدور و کثیف می‌باشند و ملت آن همه‌شان فرار اجباری کرده و به سوریه رفته‌اند، رفت پای فینال با عربستان سعودی و انشاءالله برنده می‌شود، خلایق هر چه لایق.

هری پاتر دنیا را تسخیر کرد. این آقا پسر کوچک که در سنین یک سالگی به یتیمی پیوسته است و زیر دست خاله گه و عوضی و شوهر خاله اوشکول بزرگ شده است، موفق شد قلب میلیاردها کودک و نوجوان را به خود خیره کند. هری پاتر با استفاده از فوت و فن جادوگری و ژانگولر موفقیت‌های زیادی را در مقابله شخصی به نام لرد سیاه که خیلی آدم بی‌مسؤولیت و عوضی بود، ایستادگی کرد. همین لرد سیاه اینقدر نامرد بود که مادر خودش را، یعنی کسی که او را زائیده بود، به قتل رساند، در حالی که بنا به گفته‌ی آگاهان مادر عزیزترین کس آدم می‌باشد. فیلم آقا هری پاتر به اسم « هری پاتر و محفل ققنوس»، که ققنوس اسم یک پرنده است مثل قناری و مرغ عشق و کفتر، با استقبال سینماروها و کتاب جدید «هری پاتر و قدیسان مرگ» با استقبال خوانندگان مواجه شد. برای این جوان ناکام آرزوی موفقیت می‌کنیم.


هری پاتر

خانم پگاه آهنگرانی، از بچه‌معروف‌های تهران و بازیگر فیلم و سینما که آن ترانه علیدوستی بود که در فیلم «من ترانه پانزده سال دارم» بازی کرد، وگرنه می‌گفتند «من پگاه پانزده سال دارم» دچار سانحه شد. پگاه آهنگرانی بازیگر فیلم زندان زنان در یک سانحه زخمی شد. انشاءالله زودتر خوب شود.

آقا فرزاد حسنی، تیپ باحال، عینک مامان، مجری برنامه‌ی کوله‌پشتی در برنامه‌ی هفته‌ی گذشته سردار قدرت‌الله وحشت، رئیس نیروی انتظامی را به برنامه دعوت و وی را ضایعات و تلفات کرد. در پی این ضایعات، مدیر شبکه‌ی سه، مدیر تلویزیون، مدیر رادیو، وزیر خارجه، رئیس قوه قضائیه، اداره قند و شکر، اداره تاکسیرانی شهر قدس، انجمن پارچه‌فروش‌های منچستر یونایتد از سردار قدرت‌الله وحشت حمایت و مشت محکمی به دهان فرزاد حسنی زدند. کار وی این قدر زشت بود که برای مجازات مجبور شد فردا شب قاضی مرتضوی را به برنامه دعوت کند. قاضی مرتضوی قبل از برنامه به فرزاد گفت: اگه شما به من زر بزنی می‌خورمت.


فرزاد حسنی، عکس از سايت پندار

یک مفتی مصر، فتوا داد که اگر هر کسی خواست می‌تواند دینش را تغییر دهد و اشکالی هم ندارد، احمدی‌نژاد گفت: پس من هم مسلمان می‌شوم.

اخبار این ساعت در این لحظات میمون و مبارک و مقدس به پایان رسید، دیگر خبری نیست.

پلاتوی دو، این سیاستمداران کثیف

موضوع برنامه‌ی امروز ما سیاست است، البته نه سیاست بلکه سیاستمدار حرفه‌ای و سیاستمدار غیرحرفه‌ای. مردم ما اعتقاد دارند که سیاست چیز کثیفی است، با این وجود نمی‌دانم چه علاقه‌ی عجیبی به این چیز کثیف دارند؟ چرا در انتخابات ریاست جمهوری که افراد داوطلب می‌شوند تا قدرت را در اختیار بگیرند، یک‌باره می‌بینی 3هزار نفر نامزد انتخابات می‌شوند، و وقتی وارد انتخابات می‌شوی، می‌بینی طرفداران یک تفکر، مثلاً اصولگرایان یا اصلاح‌طلبان به‌هیچ‌وجه حاضر نیستند با همدیگر ائتلاف کنند، یا به نفع همفکرشان کنار بروند. چرا اگر سیاست تا این حد کثیف است در میان اپوزیسیون مخالفان حکومت ایران، چرا دو نیروی نزدیک به همدیگر، حاضر نیستند با هم توافق کنند؟ چرا مثلاً نیرویی مثل جبهه ملی که سالهاست عضو زیر شصت سال ندارد، در شهری مثل کلن یا بروکسل، به تعداد 6 نفر اعضایش، شش جناح است؟

قبلاً برایتان گفته‌ام که از بیش از چهل نخست وزیر و رئیس جمهور از مشروطه تا به امروز حتی پنج نفر هم بعد از تمام شدن دوره‌ی کاری‌شان آبرومند و محترم و قدرتمند به سراغ زندگی کاری‌شان نرفته‌اند، اکثرشان اگر شریف هستند دیگر حاضر نیستند، وارد قدرت شوند و اگر بدنام هستند، مردم هرگز حاضر نیستند به‌رغم توانایی آنها، به آنان اعتماد کنند، گفته‌ام که بیش از هشتاد درصد نخست وزیران و رؤسای جمهور و پادشاهان تاریخ ایران یا کشته شدند، یا تبعید شدند و هرگز به وطن بازنگشتند و یا چنان بدنام شدند که دیگر کسی حاضر نیست آنها را تحمل کند. حالا سؤل من این است که چرا با این که ما معتقدیم سیاست کثیف است، اما چرا همه ایرانی‌ها اینقدر سیاسی‌اند؟ در حالی که در بسیاری از کشورهای دنیا عامه‌ی مردم اصلاً سیاسی نیستند، یا تا این حد سیاسی نیستند. امروز می‌خواهم به این موضوع بپردازم.

برو گمشو ای سیاست‌مدار دزد!

این یک معادله‌ی شناخته‌شده است، سیاستمداران ایرانی اگر قدرت داشته باشند و توانایی اداره‌ی کشور را داشته باشند، معمولاً آدم‌های بدنامی هستند، و اگر آدم‌های خوشنامی باشند، معمولاً برای اداره‌ی سیاسی افراد ناتوانی هستند. قبل از اینکه در مورد مشکلات سیاستمداران حرف بزنم، می‌خواهم از شما سؤال کنم: شما فکر می‌کنید در بقیه‌ی دنیا سیاستمداران مهم و بزرگ از نظر اخلاقی آدم‌های شریف و خوشنامی هستند؟ می‌توانید به این موضوع فکر کنید، اما قبل از آن که فکر کنید بگذارید خودم پاسخ سؤال شما را بدهم: نه، سیاستمداران در سایر جاهای دنیا هم آدم‌های شریفی نیستند. می‌خواهم برای شما بخشی از مشکلات سیاستمدار ایرانی را بگویم. قبل از گفتن این مشکلات، بگذارید مشکل اصلی را بگویم؛ سیاستمداران ایرانی سیاستمدار حرفه‌ای نیستند. و اگر حرفه‌ای هستند، مردم دوست‌شان ندارند.


هاشمی رفسنجانی

1) سیاستمدار ایرانی نوکر مردم است، خودش را خدمتگزار و نوکر مردم می‌داند، اما همین نوکر به شما که اربابش هستید اجازه نمی‌دهد حرف بزنید یا نظر بدهید. البته سیاستمداران ایرانی که در قدرت قرار نگرفته‌اند، این شانس را دارند که هنوز معلوم نیست اجازه‌ی حرف زدن خواهند داد یا نه؟

2) در ایران دو نوع سیاستمدار داریم، یا انقلابی هستند، یا انقلابی نیستند. اگر انقلابی نباشند، نهایتاً از انقلابیون شکست می‌خورند و اگر انقلابی باشند، توسط خودشان نابود می‌شوند.

3) سیاستمدار ایرانی وقتی در خانه‌اش نشسته، طرفدار دمکراسی هستند، وقتی به دفتر کارش می‌رود طرفدار فاشیسم می‌شوند، و وقتی به میان انبوه مردم می‌روند ناخودآگاه پوپولیست می‌شوند.

4) سیاستمداران ما بلد نیستند سازش کنند، چون سازش اصولاً یک روش پیچیده است، اما مقاومت و جنگ یا روش ساده است، به همین دلیل مردم ما هم اصولاً معتقدند که سازش و توافق یک عمل غیراخلاقی است. ما در سیاست داخلی و دیپلماسی خارجی خیلی اوقات کارت‌های خوبی برای بازی در دست داریم، اما چون به بازی اعتقاد نداریم و بازی بلد نیستیم، درست وقتی که باید نتیجه بگیریم، عصبانی می‌شویم و با لگد زیر همه چیز می‌زنیم. این را در ماجرای توافق اتمی در مقایسه ایران و پاکستان و کره شمالی می‌شود دید.

5) من معتقدم یک سیاستمدار خوب باید بلد باشد قشنگ دروغ بگوید... مطمئناً با نظر من موافق نیستید... سیاستمدار ایرانی وقتی شروع به حرف زدن می‌کند، آرام است، اما فقط کافی است که موضوع بحث درباره‌ی سیاست باشد، بلافاصله هیجان‌زده می‌شویم، بعد عصبانی می‌شویم، بعد قاط می‌زنیم، بعد مثل گاو نه من شیر با یک لگد تمام شیری را که در بیست سال از ما دوشیده‌اند، می‌توانیم زمین بریزیم و احساس مظلومیت هم بکنیم.

6) سیاستمداران ایرانی به طوری کاملاً اتفاقی روی کار می‌آیند، بعد تحت تأثیر کسانی که پس از روی کار آوردن آنها متوجه شده‌اند که چه غلطی کرده‌اند، یک تئوری پیدا می‌کنند، بعد شوخی‌‌شوخی در مدتی کوتاه تبدیل به یک اسطوره‌ی خوب یا یک کابوس بد می‌شوند، بعد مثل گچ خشک می‌شوند و در حالتی که مورد نظر طرفداران آنهاست مجسمه می‌شوند. مثل موم نیستند که تغییر شکل پیدا کنند و براساس مقتضیات زمان حالت پیدا کنند، مثل قطعه‌ای از گچ هستند که به همان حالتی که ریخته شده می‌مانند. سخت می‌شوند و سنگی و تنها چیزی که آنها را تغییر می‌دهد، شکستن است. مجسمه‌ها را می‌شکنیم و مجسمه‌ای تازه می‌سازیم، مجسمه‌ای که بار دیگر آن را خواهیم شکست... در روزی که جشن است و فاجعه...

7) سیاستمدار ایرانی مفهوم پول سیاسی را نمی‌فهمد. با پول رابطه‌ی درست ندارد. در همه جای دنیا شما برای عمل سیاسی نیاز به پول دارید، اما در ایران شما هرگز نمی‌توانید این نیاز را به‌درستی برآورده کنید. شما در ایران اگر میلیاردها پول داشته باشید، باز هم نمی‌توانید با آن به قدرت سیاسی جدی برسید، اما اگر قدرت سیاسی داشته باشید در هر حال پولی بی‌انتها در اختیار شماست، گاهی اوقات این پول، پول خون شماست، هر چقدر از آن خرج کنید، به مرگ خود نزدیک‌تر می‌شوید. در ایران هیچ گروه سیاسی و هیچ حزبی بلد نیست پول تمیز از طرفدارانش به دست بیاورد، چرا که بزرگ‌ترین سیاستمداری که پول دارد، دولت است.

8) سیاستمدار ایرانی بلد نیست سرعت خودش را درست تنظیم کند. یا آنقدر تند می‌رویم که از مردم جلو می‌افتیم و تک‌وتنها در بیابان گرفتار دشمنان و مخالفان‌مان می‌شویم و هرچه فریاد می‌زنیم کسی نیست به دادمان برسد، یا آنقدر آهسته می‌رویم که سر جای‌مان وسط مردم باقی می‌مانیم و یا مردم از ما جلوی می‌زنند. تنظیم سرعت برای یک سیاستمدار ایرانی تقریباً کاری محال است.

9) مردم از سویی دوست دارند سیاستمدار آنها را رهبری کند و حرفی تازه به آنها بزند، اما از سوی دیگر می‌خواهند حرف دل‌شان را از سیاستمدار بشنوند، به همین دلیل وقتی سیاستمدار حرف دل مردم را می‌زند، آنها بعد از مدتی از دست او خسته می‌شوند، و اگر حرف خودش را بزند او را رها می‌کنند.


احمدی نژاد و رهبر انقلاب

10) تجربه‌ی احمدی‌نژاد، برای ما تجربه‌ی جالبی است، کسی که آمد تا برای مردم کار کند و مدیریت را علمی کند و خیابان‌ها را تمیز کند و مشکلات زندگی مردم را کم کند، اما به‌سرعت تبدیل به رهبری شد که خط مشی سیاسی را تعیین می‌کند، در عرصه‌ی سیاسی جهان حاضر می‌شود و دقیقاً کاری را می‌کند که یک رهبر باید بکند، در مقابل رهبر کشور، بعد از یک سال بخشنامه‌ای مانند بخشنامه‌ی اجرای اصل 44 قانون اساسی را می‌دهد که کاری کاملاً اجرایی است. رهبر کشور مدیر می‌شود و رئیس جمهور کشور رهبر واقعی و نکته‌ی مهم این‌که هر دوی آنها از هم راضی هستند... اصولاً سیاستمدار ایرانی کارش اداره نیست، بلکه رهبری است. کسی که وارد کار اداره می‌شود طبعاً آلوده می‌شود، به همین دلیل مردم دوست دارند سیاستمداران پاکدامنی داشته باشند که رهبر کشورند. خاتمی در هشت سال نتوانست به مردم و طرفدارانش بقبولاند که رئیس جمهور است نه رهبر اپوزیسیون. من فکر می‌کنم به همین دلیل است که سیاستمدار ایرانی چون رهبر است همه‌ی قدرت را می‌خواهد و حاضر نیست کسی را در قدرت شریک کند. و به همین دلیل است که هر ائتلاف، سازش، و همکاری با گروهی دیگر از نیروهای سیاسی با احساس گناه صورت می‌گیرد. و به همین دلیل است که چون سیاستمدار در موضع رهبر است، همیشه در موقعیت قضاوت اخلاقی است، یا پاک است یا آلوده.

11) رهبری و مدیریت در ایران به هم چسبیده است. با آمدن هر مدیر تازه‌ای یک رهبر تازه‌گویی آمده است، کلیه‌ی پیروان رهبر تازه همه‌ی موقعیت‌ها را از وزارت تا دربانی وزارتخانه‌ها اشغال می‌کنند و به همین دلیل است که ما هرگز ثبات سیاسی پیدا نمی‌کنیم، چون همیشه کسی که روی کار می‌آید گويی حکومتی تازه خلق شده است. ما و پاکستان و ترکیه...

12) قانون اصلی سیاست در ایران بی‌اعتمادی است. همه دشمن‌اند، مگر اینکه ارادات و تسلیم‌شان ثابت شود. مردم به حکومت بی‌اعتمادند، مردم به همدیگر بی‌اعتمادند، اصولاً نخبگان سیاسی مورد اعتماد نیستند، نخبگان هم نمی‌توانند روی مردم حساب کنند...

13) در فضای سیاست ایران هر ده سال دو روز درخشان و غیرمنتظره داریم و هزاران روز سیاه که طبیعی است و ادامه دارد.

14) سیاستمدار ایرانی به محض اینکه به قدرت می‌رسد خر می‌شود، تا پیش از قدرت گرفتن طرفدار حضور مخالفان و رقباست، اما وقتی قدرت می‌گیرد، شروع می‌کند به حذف کامل رقیب، در نتیجه رقیب هم چون کاملاً حذف شده است، تبدیل می‌شود به گروه فشار و اعتراض می‌کند، در نتیجه همیشه هر دولتی به‌سرعت با بحران مواجه می‌شود، بحرانی که با تقسیم نکردن قدرت ایجاد شده است.

15) مردم از یک طرف احساس می‌کنند شما باید به‌خاطر آنها بجنگید، وقتی شما به‌خاطر مردم می‌جنگید، آنها خیال‌شان راحت می‌شود و به خانه می‌روند، به همین دلیل سیاستمدار ایرانی باید یادش باشد که مردم برای او هیچ کاری نمی‌کنند. شما باید یا دشمن مردم باشید یا قهرمان آنها. اگر دشمن مردم باشید حذف می‌شوید و اگر قهرمان آنها باشید قربانی می‌شوید، در شرایطی که هیچ‌کس شما را به‌خاطر نمی‌آورد.

16) مردم ما می‌گویند سیاست کثیف است، برای ما پاک بودن سیاستمدار مهم‌تر است حتی اگر دشمن‌مان باشد، و سیاستمداری که منافع ما را حفظ می‌کند، اما پاک نیست، در هر حال دشمن ماست، این تعریفی دقیق از فاجعه‌ای به نام سیاستمدار غیر‌حرفه‌ای ایرانی است و ما سیاستمدار حرفه‌ای نداریم.

به چند گفته‌ی کوتاه درباره‌ی تعدادی سیاستمدار میخ توجه کنید.

هشت میخ

مطمئنم که شما هم گاهی میخ می‌شوید و تا وقتی یک چکش توی سرتان نخورد، سر جایی که باید نمی‌روید و همین‌طور با گردن راست بروبر به آدم‌ها نگاه می‌کنید، خیلی‌ها میخ می‌شوند، خیلی‌ها پیچ می‌شوند، خیلی‌ها چکش می‌شوند و خیلی‌ها دیوار...

میخ باش!
اگر كوچيک باشی با يه ضربه فرو می‌ری، اگر بزرگ باشی خم می‌‏شی، اگر نازک باشی خورد می‌‏شی، اگر كلفت باشی دائماً ضربه می‌‏خوری.

توسری خور
چون هميشه ميخ می‌‏شد، دائم می‌‏كوبيدند توی سرش

سازشكار
ميخ سازشكار شده بود. وقتی محكم توی سرش می‌‌كوبيدند خم می‌‌شد

میخ دیپلمات
پیچ، میخی است که سیاستمدارانه رفتار می‌کند. برای پیش رفتن توی سرش نمی‌خورد و وقتی جایش را پیدا کرد، حالاحالاها از جا کنده نمی‌شود.

سختکوش
تا وقتی تیز است و سخت است، چکش توی سرش می‌خورد.

سازشکار آشغال
هیچ‌وقت یک میخ نمی‌تواند رفتارش را تغییر دهد، چون اگر این کار را بکند دیگر میخ نیست و به همین دلیل پرتش می‌کنند توی سطل آشغال.

میخی که عاشق شد
یک میخ عاشق شده بود، مثل پیچ به خودش می‌پیچید و از لاغری مثل سوزن شده بود. رفت توی سوراخ یک دیوار و گم شد.

علت و معلول
میخ اگرچه از ضربات سخت چکش درد می‌کشید، اما می‌دانست که فقط تا وقتی هستی او معنی دارد که چکش توی سرش می‌خورد.

پیش از آن‌که در اشک غرقه شوم، خفه شو

من یک روز شعر نخواهم سرود
و شما خواهید گفت: آه! چه خوشبختم!
اما، می‌دانم، می‌دانم، می‌دانم
که اگر شعر قطره قطره قطره
از من نریزد
از جغرافیای دامن من
بر تاریخ شلوار تو
درختان سبز نخواهند شد
و شکوفه‌ها میوه نخواهند داد
و مردانی عاشق به جای رفتن به سراغ عشق
بر سر شاخه‌های درخت نخواهند نشست
و شاخه‌ها را نخواهند برید
گرومب، گرومب، گرومب
این صدای افتادن انسان است

مردی از شاخه افتاد
مردی که همیشه بر شاخه می‌نشیند
و ریشه‌هایش را می‌برد

در اینجا شعر من فلسفی است
اما ظاهرش احمقانه است
برخلاف فلسفه آرامشی که دوستش داریم
که ظاهرش هم احمقانه است

و تو که عاشق بودی
شعر همچون تف، از دهانت بیرون می‌ریزد
و عشق آنقدر زر زده است
که دهانش کف می‌کند
و وقتی می‌گوید دوستت دارم
انگار فواره‌ها بر صورت توست
و هوایی و بویی بر بینی‌ات

آه! اگر دوستم داری
مسواک را به‌خاطر بسپار
عشق رفتنی است
اگر دوستم داری، ای عشق!
لطفاً سخن نگو
بگذار مرگی فجیع را مرغ سکوت در آشیان به بیضه بنشیند

با این‌گونه که تو زر می‌زنی
چیزی نگو
پیش از آن‌که در اشک غرقه شوم
چیزی از عشق نگو
و اگر خیلی اصرار داری
پیش از آن‌که در اشک غرقه شوم
دندانت را مسواک بزن، مسواک

نازلی احساس (معصومه مستشار)
مرداد 1386 خورشیدی.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

بازم فایل صوتی یادتون رفت؟ بابا حال نگیرید دیگه

-- ehsan ، Jul 29, 2007 در ساعت 09:17 PM

سلام جناب نبوی
لطفا اگر مقدور هست این فیلم برنامه پانزدهم رو روی سایت بگذارید. ممنونم

-- Sina ، Jul 29, 2007 در ساعت 09:17 PM

همه اینها گل واژه های بیش نیست،
سیاستمداران ایرانی بر دو دسته اند: یا روحانی هستند ، که طبیعتا روشنفکر نیستند یا مقلد های داغ تر از مرجعی هستند که طبیعتا نه روحانی اند و نه روشنفکر و دسته سوم دانشمندان خاموش و نظارگری هستند که اصلا سیاستمدار نیستند.

(تقسیم بندی رو حال کردی؟ استفاده از این الگوی تقسیم کپی رایت داره ها!)

-- دانش آموز ، Jul 30, 2007 در ساعت 09:17 PM

لطفا فایل فیلمش رو هم بذارید

-- mahmood ، Jul 30, 2007 در ساعت 09:17 PM

خیلی با حال بود :))

-- بدون نام ، Jul 31, 2007 در ساعت 09:17 PM

مدتی است که انتقاداتت رابه طرف خلقیات ماایرانیان عزیز متوجه کرده ای که بسیار به جاست.برایت آرزوی موفقیت میکنم وفکرمیکنم جهت درستی راانتخاب کرده ای زیرامابیشترازتشویق محتاج آموزش هستیم, آموزشهای خیلی ابتدائی. به نوبه خودمتشکرم.

-- محمدسادات ، Aug 3, 2007 در ساعت 09:17 PM

nazarat jenabe nabavi tekrari shode dige,bayad moasertar benvisi,abaki shode neveshtehat

-- bikhiyal baba ، Aug 4, 2007 در ساعت 09:17 PM

طرفدار نازلی احساسم
میشوم آلودگی دامن او را شدیدن منکر
شاید زیر شکنجه بوده آن اعتراف
و مراتب پیف پافم را نه به حشرات
و بلکه به دندانهای دهان بد بو
ابراز داشته ام به کرات
و تو ای علی اصغر خائن
مسواک را هرگز فراموش نکن
حرف بو دار از دهان بو دار
ای بد بو
چگونه بویت را خوب نمایم؟
و احساسات سرشارم چیزی به من میگوید:
پس بدرود

-- شاهین دلنشین ، Aug 5, 2007 در ساعت 09:17 PM

آقای نبوی انشاالله برسد آن روزی که هر ایرانی یک پرونده در کمیته امداد ویک پرونده در اطلاعات داشته باشد!

-- مهدی ، Aug 8, 2007 در ساعت 09:17 PM

tupbcfd kxrlif olufye pgywqn xnipdylsr jxidw gwjsb

-- grxh ufcy ، Mar 4, 2009 در ساعت 09:17 PM