رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ مرداد ۱۳۸۶
از این ستون به آن ستون– برنامه‌ی چهاردهم

اعترافاتی برای همه‌ی فصول

از «اينجا» بشنويد.
از «اينجا» ببينيد.

خبرهای هفته‌ی گذشته

با سلام، اینجانب علی‌اصغر، خبرهای هفته‌ی گذشته را از دگولس پرس به اطلاع می‌رساند.

اولین برنامه‌ی تلویزیونی مشترک آمریکا و گل‌بلستان به نمایش درآمد. در این برنامه‌ی تلویزیونی سه نفر از ایرانی—آمریکایی‌هایی که برای دیدار ننه‌شان به ایران تشریف برده بودند، اعتراف کردند که این حرف‌هایی که آمریکایی‌ها می‌زنند که ما می‌خواهیم به خاورمیانه دمکراسی ببریم و هیچ قصدی جز آزادی و دمکراسی نداریم، درست است و این که می‌گویند آمریکایی‌ها دنبال نفت هستند همه‌اش دروغ است. تماشاگران پس از تماشای این قبیل اعترافات گفتند: بابا، دمکراسی! اینها که خودشون همین رو می‌گفتند، حتماً باید بندازین زندان تا حرف‌شون رو برای مردم پخش کنید؟

سردار قدرت‌الله وحشت، رئیس نمایندگی الگانس مرسدس بنز در نیروی انتظامی، اعلام کرد که از اول مرداد، یعنی چند روز دیگر، برادران هم مثل خواهران بایست حجاب را رعایت نمایند. اوی برادران! لنگ و پاچه‌تون رو بپوشونید، اوضاع خطری است! سردار وحشت گفت: مدل موی برخی آقایان موجب تشویش اذهان عمومی است. چند نفر گفتند که این آقایان موهاشان را سیخ نموده، به چشم مردم فرو می‌رود و آنها عصب می‌زنند و تشویش اذهان عمومی می‌شود. رئیس انتظامی به کلیه خشتک‌ها، پاچه‌ها، دامن‌ها، لباس زیر، جوراب‌ها، روسری‌ها، کمربند، فاق شلوار، انواع کراوات، دکمه سردست و قزن‌قفلی اخطار کرد که اگر با انقلاب مخالفت کنند، آنها را نابود و به جای آنها یک چیز دیگر می‌آورد.


سردار رادان، عکس از خبرگزاری فارس

یک خانم به اسم دانیل، که اسم سوسولی‌اش رو می گن دنیل، به مدت بیست دقیقه درگذشت. اما آقای گراهام که همکارش بود، به دانیل تنفس مصنوعی داده و هی ماچ هی ماچ، تا اینکه خانم دانیل به هوش آمده و گفت: چیه اوشکول، مگه بی واچ شده که چسبیدی هی ماچ می‌کنی؟ بسه دیگه، برو کنار از گرما خفه شدم، نکبت‌ها نمی‌ذارن آدم بمیره. در پی این اظهارات قلب آقا گراهام شکست.

پنجاه عدد دختر هم‌کلاسی‌های دختر خانوم حبیبه سلطانا که بابایش می‌خواست او را در سن و سال 13سالگی که بچه کوچک است و باید عروسک‌بازی کند، به شوهر بسپارد، در بنگلادش تظاهرات کردند. نیروی انتظامی بنگلادش که با مال ما فرق دارد، به جای این که توی سر دخترخانوم‌ها بزند، به بابای حبیبه سلطانا هشدار داد که، اوی مرتیکه! این بچه است، یعنی چی بچه 13ساله رو شوهر می‌دی؟ بی‌شعور! اینجانب علی‌اصغر هم به بابای حبیبه، نام فامیل سلطانا، اخطار می‌کنم که اگر این کار را بکند، می‌آیم بنگلادش و حالش را می‌گیرم. نشونی‌اش هم این است که پایتخت آنجا داکار است.


در بنگلادش

آقام، مصطفی تاج زاده، معروف به مصطفی ریزه، در پاسخ به این که دو سال قبل آقا محمود نفتی گفته بود: «نفت را سر سفره‌ی مردم می‌بریم.» و فعلاً بنزین را از زندگی مردم فینیش، گفت: «نفت نخواستیم، سفره‌مون رو بدین بریم.» اما دولت اعلام کرد که تا یک سال دیگر از سفره خبری نیست.

در راستای این که قرمزته، تیم ایران در مقابل تیم چین قرار گرفت که در ابتدای بازی، استقلالی‌های خائن تیم ملی، گل خورده و در پایان قهرمانان مامان و ناناز پرسپولیسی تیم ملی بازی را مساوی کردند. همچنین در مسابقه‌ی ایران با مالزی، عزیزان پرسپولیسی تیم ملی از همان ابتدا کنترل بازی را در دست گرفته و تیم ملی ایران با نتیجه دو بر صفر مالزی را سوراخ‌سوراخ کرد و در حقیقت پرسپولیس پیروز شد، دود دورو دورو دود.

مشاور آقا محمود نفتی، رئیس جمهور محترم و مامان، اعلام کرد که «ایران ظرفیت اداره‌ی جهان را دارد.» چند نفر گفتند: چشم، بهش می‌گیم.

در اینجا خبرهای این هفته به پایان رسید، دیگه هیچ خبری نداریم، همه‌تون تشریف ببرید. خدافظ.

چرا اعتراف می‌کنند؟

در روزهای گذشته اعترافات کیان تاجبخش، هاله اسفندیاری، و رامین جهانبگلو از شبکه اول صدا و سیما پخش شد. اعترافاتی که پس از ماه‌ها زندان انفرادی از آنها گرفته شده بود. نکته‌ی مهم این‌که قوه‌ی قضائیه رسماً اعلام کرد که این اعترافات ارزش حقوقی ندارد. البته داستان اعتراف‌گیری و پخش تلویزیونی آن جز یک دوره‌ی خاص و کوتاه زمانی از سال 1350 تا امروز در هر دو حکومت سابقه دارد و همیشه هم به شیوه‌ای تقریباً مشابه تکرار شده و معمولاً اثر مشابهی هم داشته است. به نظر من چند دلیل برای گرفتن این اعترافات و پخش تلویزیونی آنها وجود دارد.

اول: معمولاً حکومت در هر دوره‌ای برای برخورد با مخالفانش یک تئوری دارد، زمانی تئوری «تهاجم فرهنگی» را داشت، بعداً تئوری «اصلاحات آمریکایی» جای آن نشست و فعلاً تئوری «انقلاب مخملی» را تئوریزه کرده است. سازمان‌های امنیتی با کمک صداوسیما معمولاً برای اثبات این تئوری‌ها سناریوی یک فیلم مستند را می‌نویسند که برای اثباتش احتیاج به چند بازیگر دارند. زیاد فرقی هم نمی‌کند چه کسی نقش را بازی کند، هر کسی بعد از چهار ماه زندان انفرادی آمادگی پیدا می‌کند که سناریویی را که وزارت اطلاعات نوشته بازی کند. تنها تفاوتی که وجود دارد این است که اگر بازیگری که دستگیر شده با نقشی که باید بازی کند خیلی فاصله داشته باشد، مثل پورزند، کار بازی‌گردانی یک سال طول می‌کشد، اما اگر کسی که فاصله‌ی کمتری با نقش دارد، مثلاً منوچهر محمدی بازی‌گردانی یک ماه هم طول نمی‌کشد.


هاله اسفندياری

دوم: معمولاً حکومت از طریق پخش این مصاحبه‌ها قصد دارد بر کسانی اثر بگذارد که اطلاعات کافی ندارند و زیر امواج آنتن صداوسیمای جمهوری اسلامی زندگی می‌کنند، و البته این اعترافات بر این افراد تأثیر کوتاه مدتی دارد.

سوم: همیشه اعتراف‌کنندگان پس از آزادی یا اعتراف‌شان را پس می‌گیرند، یا رفتارشان اثبات می‌کند که اعتراف‌شان را پس گرفته‌اند، با این حال باز هم همین بازی تکرار می‌شود. نکته‌ی جالب این است که به محض این که متهم به جرمی مانند جاسوسی اعتراف می‌کند، هفته‌ی بعد از اعتراف آزاد می‌شود، و گاهی اوقات مثل رامین جهانبگلو و امید معماریان اصولاً برای اعتراف کردن آزاد می‌شود، اما اگر به جرمش اعتراف نکند، یعنی خود را بی‌گناه بداند ممکن است سال‌ها در زندان بماند، مانند اکبر گنجی و عباس امیرانتظام. به عبارت دیگر ایران تنها کشوری است که متهم اگر به جرمی اعتراف کند آزاد می‌شود، در حالی که اگر به آن جرم اعتراف نکند سال‌ها زندانی می‌ماند. مردم هم معمولاً می‌پذیرند که در هر حال این اعترافات به‌زور گرفته شده، حتی خود حکومت هم این اعترافات را قبول نمی‌کند.


کيان تاجبخش، عکس از سايت پيوند

چهارم: یکی از دلایل اعتراف‌گیری از افراد برای شکستن شخصیت آنهاست. در این موارد بنا بر این است که آدمی مثل فرج سرکوهی یا عباس عبدی یا حسین قاضیان له شوند، گاهی هم از طریق یک فرد افراد دیگری قرار است له شوند، به همین دلیل از قبل از پخش اعتراف نشریات و رسانه‌هایی مانند کیهان اتهاماتی مانند جاسوسی و فساد را در مورد شخص اعلام می‌کنند و حتی اگر چنین مواردی در اعترافات آن فرد نباشد، مثلا جهانبگلو و عبدالفتاح سلطانی به جاسوسی اعتراف نکردند، با این وجود کیهان همیشه از آنها به عنوان جاسوس نام می‌برد.


پنجم: در آمریکای لاتین مردم فرض را بر این گذاشته‌اند که اعترافات تلویزیونی در هر حال و در مورد هر کسی و به هر دلیل دروغ است، همین موضوع باعث شده تا این اسلحه‌ی نیروهای امنیتی در مقابل مخالفان کمرنگ شود، اما در کشوری مثل ایران تا زمانی که بعضی از مردم فکر می‌کنند کسی که اعتراف می‌کند، آدم ضعیفی است، به همین دلیل همیشه بازجویانی هستند که به آدم‌ها فشار می‌آورند و با استفاده از تنهایی زندان انفرادی طولانی، ورود به حوزه‌ی خصوصی آدم‌ها و فشار روحی و گاهی اوقات شکنجه‌ی فیزیکی یا شکنجه‌ی سفید آنها را در هم می‌شکنند.

ششم: اگر می‌خواهید یقین کنید که اعترافات تلویزیونی دروغ است به چشم اعتراف‌کنندگان نگاه کنید، آنها هرگز به دوربین نگاه نمی‌کنند، آنها از ادبیات خودشان استفاده نمی‌کنند و آنها حتی تلاش می‌کنند دقیقاً کلمات بازجو را تکرار کنند تا بگویند که تحت فشارند.


رامين جهانبگلو، عکس از خبرگزاری ايسنا

یکی از کسانی که دشوارترین و هولناک‌ترین تجربیات و پروژه‌های اطلاعاتی و امنیتی وزارت اطلاعات ایران را تجربه کرد و در زندان اعترافاتی کرد که این اعترافات پخش نشد، فرج سرکوهی، سردبیر ماهنامه‌ی آدینه، یکی از معتبرترین نشریات روشنفکری سال‌های پس از انقلاب است. وی زیر شدیدترین فشارها برای اعتراف‌گیری قرار گرفت. فرج سرکوهی احساس خودش را در مورد اعتراف‌گیری تلویزیونی برای ما می‌گوید.

فرج سرکوهی: احساسی که آدم در آن لحظه دارد، بیانش بسیار دشوار است. بستگی دارد به روندی که شما برای این وادار شدن از سر گذرانده‌اید. در مورد من، چنین بود که مرا شلاق زده بودند، شکنجه کرده بودند، آویزان کرده بودند، زنده به گور کرده بودند، چند بار روی من اعدام نمایشی انجام داده بودند و در واقع بدن من در آن زمان خیلی خرد بود. یادم هست که پاهایم ورم کرده بود و در واقع چیزی از بدنم باقی نمانده بود. من شکنجه‌ی بدنی را در دوران شاه هم تجربه کرده بودم، ولی در آن موقع فقط کتک می‌زدند برای اینکه اطلاعاتی را از شما بگیرند، ولی بعداً رها می‌کردند. ولی اینها در واقع شکنجه می‌کردند که خیلی وحشتناک‌تر بود.

از نظر روانی هم مسأله‌ای وجود دارد که خیلی مهم است. وقتی شما بازجویی می‌شوید، بازجو برای شما مثل خداست و شما صفر هستید. به این معنی مثل خداست که او همه چیز را درباره‌ی شما می‌داند، شما را قبلاً تعقیب کرده، از شما فیلم‌برداری کرده، حتی صدای اتاق خواب شما را هم شنود کرده و خیلی چیزها را درباره‌ی شما می‌داند، چیزهایی که انسان‌ها معمولاً به هیچ‌کس نمی‌گویند، یعنی خصوصی‌ترین و مخفی‌ترین بخش‌های وجودشان. مرادم در اینجا موارد غیرقانونی نیست، بلکه مخفی‌ترین زوایای وجود آدمی است. بنابراین در واقع او نقش خدا را بازی می‌کند که دانایی مطلق دارد و شما حتی نمی‌دانید اسم او چیست و در خیلی از موارد او را هم نمی‌بینید، چون چشم‌تان هم بسته است. در واقع شما هیچ هستید در مقابل یک سیستم. بنابراین در واقع قبل از این مصاحبه‌ها آنها شما را خرد کرده‌اند.

توجه کنید که برای این مصاحبه‌ها تمرین می‌کنند، بخصوص در مورد مصاحبه‌هایی مثل مصاحبه‌ی من که بعد از شکنجه انجام شده بود. یعنی چند بار مصاحبه انجام می‌شود، اصلاح می‌شود، شما سعی می‌کنید کلماتی را نگويید، آنها سعی می‌کنند کلماتی را برای شما جا بیندازند... در هر حال انسان مقاومت می‌کند و سعی می‌کند کمترین چیز را بدهد. احساسی که من در آن لحظه داشتم، چنین بود که انگار به من به‌زور تجاوز جنسی کرده‌اند.

آمریکا، نفت یا دمکراسی؟

تردیدی در این نیست که آمریکا در منطقه حضور دارد و احتمالاً قصد دارد در ایران حضور داشته باشد. برای درک این حضور لازم است تلویزیون‌ها را روشن کنیم تا صدای انفجارهای روزانه را در منطقه که علامت حضور آمریکایی‌هاست، بشنویم. اما سؤال این است که آمریکایی‌ها چرا می‌خواهند در منطقه حضور داشته باشند؟ آیا می‌خواهند نفت ما را ببرند؟ یا دمکراسی را برای ما بیاورند؟

مخالفان آمریکا معتقدند که این کشور برای غارت کردن نفت کشورهای منطقه و حضور نظامی بیشتر برای کنترل منطقه و سرکوب ملت‌ها و حمایت از حکومت‌های سیاسی به خاورمیانه آمده است، در حالی که خود آمریکایی‌ها مدعی هستند که برای حاکم کردن دمکراسی وارد منطقه شده‌اند. این آمریکایی‌های کثیف و ملعون در کمال پررويی می‌خواهند به مردم بگویند برای اینکه دمکراسی بیاورند وارد کشورهای ما می‌شوند. این آمریکایی‌ها 70میلیون دلار هزینه کردند که به مردم ایران از طریق ساعت‌ها برنامه‌ی رادیویی و تلویزیونی بقبولانند که قصدشان از دخالت در ایران فقط آوردن دمکراسی است و نه هیچ چیز دیگر و جالب اینکه هیچ‌وقت مردم ما این را باور نمی‌کنند و نکردند. البته پخش اعترافات تلویزیونی کیان تاجبخش، هاله اسفندیاری، و رامین جهانبگلو از برنامه‌ی تلویزیونی «به اسم دمکراسی» که از شبکه‌ی اول پخش شد، همان چیزی را که آمریکایی‌ها این همه زحمت کشیدند تا اثبات کنند، ثابت کرد، این که آمریکا می‌خواهد برای ما دمکراسی بیاورد. و نشان داد که دولت ایران هم به همین دلیل با آمریکا مشکل دارد، چرا که اگر به جای کسانی که می‌خواهند دمکراسی بیاورند، کسانی بودند که مثل ملوانان انگلیسی می‌خواستند بجنگند، حتماً آنها را آزاد کرده بودند.
صدا و سیمای جمهوری اسلامی با این برنامه‌ی تلویزیونی چیزی را برای مردم ثابت کرد که هرگز آمریکایی‌ها با صرف میلیون‌ها دلار هزینه و کار فکری نمی‌توانستند ثابت کنند.

یکی از معدود ایرانیانی که از دستگیری هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو و دیگر کسانی که دستگیر می‌شوند، طرفداری کرده است، حسین درخشان است. با پاریس تماس گرفتیم تا حسین درخشان نظرش را به عنوان مدافع این اعترافات تلویزیونی بگوید.

حسین درخشان: نمی‌شود گفت که من طرفدار دستگیری این افراد بودم، ولی حرفی که من زدم این است که جمهوری اسلامی با توجه به این که دشمن رسمی‌اش آمریکاست و آمریکا هم دشمن رسمی‌اش جمهوری اسلامی است، حق دارد روی آدم‌هایی که به دشمن مشاوره‌ی سیاسی می‌دهند، مثلاً در مورد اینکه در مملکت چه می‌گذرد، حساس باشد. و همیشه هم گفته‌ام که اگر بخواهد با آنها برخوردی بکند یا از آنها بازخواستی بکند، باید کاملاً قانونی باشد، که چنین چیزی معمولاً پیش نمی‌آید و معمولاً رفتارشان حتی برخلاف قوانین داخلی ایران است. مثلاً همین که با آنها تحت فشار مصاحبه کردند، قبل از این که دادگاه داشته باشند یا حتی وکیل‌شان را بتوانند ببینند، این غیرقانونی است. ولی این خودبه‌خود دلیل نمی‌شود که حرف‌هایی که زدند همه دروغ باشد. برای اینکه تا قبل از این مسأله این بود که بیشتر کسانی که اصطلاحاً به‌زور از آنها اعتراف می‌گرفتند یا اقرار می‌گرفتند، حرف‌هایی می‌زدند که حرف‌های کاملاً چرتی بود، البته ممکن بود بخشی از آن حرف‌ها درست بود، ولی وقتی آدم به عنوان یک محقق مستقل روی آن تحقیق می‌کرد، می‌دید که خیلی از آن حرف‌ها چرت و دروغ است. اما حرف‌هایی که این آقایان و خانم زدند، شاید بشود گفت اکثرش، یعنی قریب به هشتاد نود درصدش، می‌شود هر کسی برود و در اینترنت تحقیق کند و ببیند این حرف‌ها راست بوده یا نه...

نبوی: حالا درست بوده یا نه؟

درخشان: بله، حرف‌هایی که این‌ها زدند الزاماً به‌خاطر این‌که این حرف‌ها را تحت فشار زدند دروغ نمی‌شود...

نبوی: بعد از پخش این اعترافات معلوم شد آمریکا قصد دارد به ایران دمکراسی بیاورد. فکر می‌کنی اگر آمریکا می‌خواست 75میلیون دلار هزینه کند تا برای مردم اثبات کند که تلاشش از برخورد با ایران آوردن دمکراسی به ایران است، موفق می‌شد؟

درخشان: آمریکا قرار نیست ثابت کند. ایران دارد تلاش می‌کند توضیح بدهد که آمریکا با استفاده از جنبش‌های دانشجویی، کارگری، و زنان چه برنامه‌ای دارد. آمریکا که خودش می‌داند که چنین برنامه‌ای دارد. منظورت را نمی‌فهمم.

نبوی: منظورم این است که با پخش این برنامه گفته شد که آمریکا نمی‌خواهد به منطقه بیاید که زور بگوید بلکه می‌خواهد دمکراسی بیاورد. درست می‌گویم؟

درخشان: به نظر من این برنامه برای ما ساخته نشده، برای من و تویی که خارج از ایران نشسته‌ایم و می‌دانیم که این آدم‌ها تحت فشار این حرف‌ها را زده‌اند. این برنامه برای آن هفتاد درصد یا شصت‌وخرده ای درصدی درست شده است که نه ماهواره دارند و نه اینترنت و نه روزنامه‌های اصلاح‌طلب را می‌خوانند. اگر دقت کنی در متن برنامه هیچ اشاره‌ای نمی‌شود که این افراد زیر بازداشت بودند که این حرف‌ها را زدند. جوری نشان داده می‌شود که انگار این افراد متخصص مسائل آمریکا هستند و الآن داوطلبانه حاضر شدند بیایند و این حرف‌ها را بزنند...

نبوی: به نظر تو اعترافات مشابهی که پیش از این از تلویزیون ایران پخش شده اثری در جامعه ایران داشته است؟

درخشان: آره، آره...

نبوی: پس تو معتقدی که این برنامه برای کسانی ساخته شده که دسترسی به اطلاعات ندارند؟ درست است؟

درخشان: دقیقاً و اتفاقاً به همین دلیل هم باید از شبکه‌ی یک پخش می‌شد و نه مثلاً از شبکه‌ی تهران...

نبوی: حالا می‌خواهم از خودت سؤال کنم، تو یک سفر به ایران کردی و بعد از آن سفری هم به اسرائیل رفتی، فکر می‌کنی اگر برعکس شده بود و اول به اسرائیل و بعد از آن به ایران رفته بودی، و اگر تو را دستگیر می‌کردند و می‌بردند به زندان اوین و تحت فشار قرار می‌گرفتی، اعتراف می‌کردی که جاسوس اسرائیل بودی یا نه؟


درخشان: بستگی دارد، من نمی‌توانم در مورد یک فرضیه که تا به حال پیش نیامده صحبت کنم.

نبوی: هیچ وقت به این موضوع فکر نکردی؟

درخشان: نه، هر وقت پیش بیاید فکر می‌کنم...

نبوی: بعد از سفر دوم تو به اسرائیل کیهان نوشت که تو جاسوس اسرائیل هستی؟ درست است؟

درخشان: بله، درست است...

نبوی: چه احساسی در مقابل این اتهام داری؟ چقدر فرق می‌کند وقتی تو به دیگران اتهام می‌زنی که عوامل آمریکا هستند و کیهان به تو می‌گوید جاسوس اسرائیل هستی؟

درخشان: خب، کیهان می‌تواند هر چیزی بگوید، کیهان خیلی حرف‌های بی‌اساس و بی‌پایه می‌زند. من اگر جاسوس بودم حتماً باید چیزی نشان می‌دادند.


نبوی: فقط حرف‌هایی که کیهان در مورد تو می‌زند بی‌اساس است، یا حرف‌هایی که کیهان درباره‌ی هاله اسفندیاری می‌زند هم بی‌اساس است؟

درخشان: این‌طور نمی‌شود سیاه و سفید نگاه کنیم. این که بگويیم هر چیزی که کیهان می‌گوید دروغ است و هر چیزی که مثلاً روزآنلاین می‌گوید راست است. بالاخره بعضی از حرف‌ها راست است و بعضی‌ها دروغ است...

مسعود بهنود با درخشان مخالف است

از پاریس به لندن می‌رویم و با مسعود بهنود، روزنامه‌نگار بسیار پرخواننده و سردبیر وب‌سایت اینترنتی روزآنلاین گفت‌وگو می‌کنیم، او برخلاف درخشان مخالف دستگیری ایرانی—آمریکایی‌ها و پخش تلویزیونی اعترافات آنهاست. از مسعود بهنود می‌پرسم: فکر می‌کنی چرا در چنین شرایطی این مصاحبه‌ها را پخش کردند؟

مسعود بهنود: این خیلی سؤال خوبی است. چون اگر شما می‌پرسیدید که چرا اصلاً این برنامه ضبط شده است، می‌گفتم به همان دلیل که اعترافات تلویزیونی من و شما را زمانی که زندان بودیم ضبط کردند. به هر حال اصل بر این است که یک مقدار حرف‌هایی را از آدم‌ها سؤال می‌کنند و ضبط می‌کنند و بعداً در یک زمانی که به نظر خودشان مساعد می‌رسد، پخش می‌کنند. به نظرم عنوان این برنامه‌ی تلویزیونی خودش همه‌ی سرّ ضمیر را باز می‌گوید. آقایان یک تفسیری دارند. می‌گویند «به اسم دمکراسی» می‌خواهند انقلاب‌های نارنجی و مخملی راه بیندازند. این اصل تفسیر آقایان است.

یعنی دولت حاضر تفسیرش این است که آمریکا چون حمله‌ی نظامی به ایران را مشکل یا غیرممکن می‌بیند و چون هیچ راه دیگری هم نمی‌شناسد که بتواند رژیم ایران را عوض کند، بنابراین به فکر افتاده است که انقلاب مخملی بکند. و چون به فکر افتاده است که انقلاب مخملی بکند، راهی که پیدا کرده است این است که به اسم دمکراسی بیاید جلو و حالا شاهدش را از زبان این آقایان و این خانم بشنویم. بنابراین حرف‌های خانم اسفندیاری، تاجبخش و رامین جهانبگلو را پخش کردند، برای اینکه این فکر را جا بیندازند.

می‌خواهند این را در ذهن طرفداران نظام جا بیندازند که الآن نقشه‌ی آمریکا انقلاب مخملی است و شما هم مواظب باشید. آی کسانی که در بیرون از ایران هستید، مواظب باشید! آی کسانی که در داخل ایران هستید و این همه خانواده‌هایی که در خارج از کشور هستید، یا در دانشگاه‌ها کار می‌کنید و بعد از دوم خرداد تبادلات آکادمیک پیدا کردید و رفت‌وآمدهای فرهنگی پیدا کردید، مواظب باشید. ما بدگمانیم و تصور می‌کنیم هر کدام از شما بالقوه می‌توانید مأموری باشند برای انقلاب مخملی. برای این آهسته بروید، آهسته بیایید که گربه شاخ‌تان نزند.

وقتی قاضی بازجو را محکوم می‌کند

این بار اتفاق جالبی افتاد. قوه قضائیه اعلام کرد اعترافات هاله اسفندیاری، کیان تاجبخش، و رامین جهانبگلو ارزش حقوقی ندارد. سری می‌زنیم به تهران و نظر نعمت احمدی، وکیل و حقوقدان، را در مورد این اعترافات می‌شنویم. آقای احمدی! این اعترافات تلویزیونی چه ارزشی دارد؟

نعمت احمدی: آنچه که می‌شود به گفته‌های این سه نفر اطلاق کرد و تعریفی برای آن ارائه داد همان مصاحبه است، نه اعتراف است و نه اقرار. به همین اعتبار قوه قضائیه می‌گوید این‌ها بار حقوقی یا بار مجرمانه ندارد، به‌خاطر این‌که می‌توانیم بگويیم که این‌ها درد دلی است از یک زندانی که در یک سلول انفرادی چند ماه مانده و دارد درد دل می‌کند. از نظر من صحبت‌های این افراد تأثیری را روی پرونده ندارد و فعل یا ترک فعل مجرمانه این افراد نیست. اینها آمدند و خواستند جلوی دوربین تلویزیون بخشی از عملکرد خودشان را بگویند. اما این عملکرد بخش مجرمانه ندارد. یعنی فعل مجرمانه‌ای نیست، زیرا اگر مجرمانه بود، قوه قضائیه یا دادگستری حق ندارد برابر تبصره ذیل ماده 188 قبل از آن که دادگاه تمام شود و حکم قطعی شود، مفاد صورت‌جلسات و قضایای درون دادگاهی را افشا کند. قوه قضائیه با اشراف بر این که حق پخش و انتشار این اقاریر را ندارد، همان عنوان مصاحبه را روی این‌ها گذاشت و ارزش حقوقی ندارد، اما می‌تواند به عنوان قرینه یا یک اماره‌ای بر نحوه‌ی عملکرد خانم اسفندیاری یا دیگران مطرح شود.

اعترافاتی برای همه‌ی فصول

شکنجه
تا وقتی مردم احمقی وجود دارند که فکر می‌کنند انسان می‌تواند در مقابل هر قدر اهانت و تنهایی و زندان انفرادی و شکنجه مقاومت کند، شکنجه‌گرانی وجود دارند که برای اعتراف گرفتن شکنجه می‌دهند.

ای شیر ترسوی نفوذی!
شیر پس از ساعت‌ها شکنجه اعتراف کرد که گربه است. شیرها او را به عنوان یک شیر ترسو و ضعیف از خود راندند و گربه‌ها او را به عنوان عامل نفوذی از خود طرد کردند.

دیگرگونگی
وی پس از دستگیری ایدئولوژی‌اش تغییر کرد، وزنش بیست‌وپنج کیلو کم شد، از یک کارگردان سینما تبدیل به یک سیاستمدار سلطنت‌طلب شد، از یک پدر معمولی تبدیل به پدری بی‌وفا و بی‌فکر شد، سابقه‌ی سیاسی پیدا کرد و معلوم شد که سال‌ها قبل قصد کودتا داشته است. چشم‌هایش از یک حالت پر از جستجو تبدیل به یک حالت غمگین شد و پذیرفت که در زندگی‌اش اشتباهات بزرگی کرده است.

نقش دوم
اعتراف تلویزیونی یک شیوه‌ی بازیگری است که در آن بازیگر می‌پذیرد که نقش قسمت بد و ضعیف خودش را بازی کند تا حکومت جلوی دیده شدن بخش خوب و واقعی وجود او را بگیرد. معمولاً این سریال تلویزیونی در صورت علاقه‌ی تماشاگران تا آخرین قسمت با شرکت بازیگران مختلف پخش می‌شود.

استقبال تماشاگر
بازجو فیلمنامه را می‌نویسد، سازمان امنیت تهیه‌کننده است، قاضی خط سناریو را مشخص می‌کند، متهم نقش خودش را بازی می‌کند. در صورتی که نقش را بد بازی کند، فیلمبرداری تکرار می‌شود و اگر نقش را خوب بازی کند مجازات می‌شود. در هر حال تهیه این فیلم‌ها بستگی به میزان استقبال تماشاگر دارد.

فلسفه اعتراف
من اعتراف می‌کنم، پس من یک نفر دیگر هستم.

سگی که گیاهخوار نشد
سگ را پس از اعتراف تلویزیونی آزاد کردند، اما فقط تا دو ماه توانست گیاهخوار شود.

من اعتراف می‌کنم که گاو نبودم
نازلی هفته‌ی گذشته ما را تنها گذاشت و برای یک سفر یک‌ماهه به تهران رفت تا به نازی‌آباد، که همیشه از آن «با عاشقانه‌ترین کلمات یاد می‌کند»، بزند. نازلی احساس (معصومه مستشار) در فرودگاه دستگیر شد و زیر فشار اعترافاتی کرد. اعترافاتی که در آخرین شعرش بیان شده است. این بار شعر او کمی جدی‌تر است.

من اعتراف می‌کنم

من اعتراف می‌کنم
فقط لازم است یک حسینی یا هاشمی در اتاق بازجویی باشد
و من در اتاق دربسته‌ای گرفتار شده باشم
تا من اعتراف کنم


من اعتراف می‌کنم که سه‌سال و دوماه و دوازده‌روز قبل
برخلاف قانون خندیدم
و اعتراف می‌کنم که هر وقت تلویزیون یک وزیر را نشان می‌دهد
عصبانی می‌شوم
من اعتراف می‌کنم که برخلاف قوانین زن بودم
و اعتراف می‌کنم که برخلاف قوانین گاهی از مغزم استفاده کردم
من اعتراف می‌کنم که گاو نبودم
و نمی‌خواستم مثل گاو زندگی کنم
و به‌خاطر همین انحرافات از بازجو می‌خواهم مرا ببخشد

من اعتراف می‌کنم که در روزهای جوانی
به جای اینکه پنج بار فیلم‌های هندی را ببینم
یک بار تاریخ فلسفه‌ی یونان را خواندم

من اعتراف می‌کنم که گاهی خوشحال می‌شوم
و امیدوارم قاضی از این گناه من درگذرد
من اعتراف می‌کنم که از دیدن مردی که دوستش دارم
چشمانم برق می‌زند
و امیدوارم خدا مرا ببخشد

من اعتراف می‌کنم که به جای رفتن به دیسنی‌لند به دانشگاه مریلند رفتم
و به جای رفتن به دیسکو به یونسکو رفتم
و امیدوارم بازجو از این گناهان من درگذرد

من اعتراف می‌کنم که عطر بوی خوبی می‌دهد
و بچه‌ها کوچک هستند
و پیرمردها بالاخره یک روز می‌میرند
من به همه این اندیشه‌های انحرافی اعتقاد داشتم و به آن اعتراف می‌کنم

من اعتراف می‌کنم که زمین گرد است
حتی اگر قاضی شک کند که پس چرا نمی‌افتیم؟
من اعتراف می‌کنم که خارجی‌ها آدم هستند
و دو تا چشم دارند
و با دماغ‌شان بو می‌کشند
و با قلب‌شان عاشق می‌شوند
و با دست‌شان دست می‌دهند

من اعتراف می‌کنم
با شرم بسیار اعتراف می‌کنم
که چندین بار از چراغ قرمز میدان انقلاب رد شدم
تا به خیابان آزادی برسم

من اعتراف می‌کنم که از همه‌ی درهای بسته می‌ترسم
و اعتراف می‌کنم که وقتی چشمانم را با چشم‌بند می‌بندند
بدنم می‌لرزد
و به هر چیزی که آنها بخواهند اعتراف می‌کنم

خدا مرا ببخشد
و قاضی بخشش خدا را بپذیرد

ابراهیم نبوی
28 تیر 1386

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

نبوی دوتا سوال سخت از حسین نپرسید! اعتراف در شرایط شکنجه بی اعتباراست تمام.

نحوه حرف زدن حسین هم جالب وعامیانه است: چرت وفلانکسک وامریکن اینترپرایزینگ!
کسی انکار نکرد که همچین چیزی نیست که امریکا میخواهد حکومت ایران بربیندازد اما ایا لازم بود این ادامها رابندازیم زندان وحقوقشون رو ندیده بگیریم که می خواهیم برنامه بسازیم برای شهرستانها؟ ادمهای جمهوری اسلامی در عراق دیپلمات نبودند وحسین باید بگه کدوم قانون امریکا شامل ایرانیان در عراق می شود که شکسته شده؟ این با پایمال شدن حقوق رسمی باشهروندان ایران یکی است ؟در کل حسین در سطحی نیست که حرفهایش در مورد این مسایل جدی گرفته بشه

-- citylight ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

آقای نبوی چطور باید ببینی ؟
من دارم میشنوم

-- pana ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

الان گوش دادم آقای نبوی .
آقای نبوی چرا نمیشه بدون دخالت در مسایل سیاسی زندگی کرد ؟ چرا آدم میخواد بره مسافرت بنزین نداره مسئله سیاسی میشه ؟
میخواد بره دانشگاه تو تاکسی راننده تاکسی
مسایل سیاسی روز رو نقد میکنه ؟ تو دانشگاه که حرفشو نزن ؟ تو دسشویی نشسته از تو خونه بحث عمو و خاله و غیره ؟
تلویزیونا ؟ رادیو ها ؟ روزنامه و مجلات ؟ برنامه های ورزشی ؟ طنز ؟ سخنرانی ها ی ادبی فلسفی ؟ ............
مهم نیست . من یه جوونم که دیگه حالم داره بهم میخوره از اینکه احمدی نژاد و بنزین با هواپیما رفتن تو بن لادن یا بوش سهمیه بندی شد یا جهانبگلو و هاله تو رادیو استکبار جهانی رو مخملی کردن ؟؟؟؟؟؟
البته الان خودمم هم دارم نسل چهارم جهانبگلو رو میخونم . از اینکه برنامه ی شما رو تو رادیو یافتم خوشحالم . سایتاتون که فیلتر شد امید که خودتون فیلتر نشید .

-- pana ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

نبوی نوشته: «یکی از معدود ایرانیانی که از دستگیری هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو و دیگر کسانی که دستگیر می‌شوند، طرفداری کرده است، حسین درخشان است.» چطور رادیو زمانه به نبوی اجازه داده است که خرده حساب های شخصی‌اش را اینطوری با یک نفر دیگر حل کند؟

درخشان در همین مصاحبه آشکارا گفته که تنها با برخورد قانونی با این افراد موافق است و مخالف اقرار گرفتن از آنها تحت فشار است.

لطفا اصل ویرایش نشده مصاحبه را هم بگذارید تا خوانندگان بتوانند خودشان بدون دخالت آقای نبوی قضاوت کنند.

این هم لینک صدای کل گفتگوی ۱۵ دقیقه‌ای نبوی با درخشان است که در وبلاگ خودر پیدا کردم.

-- رامین ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

salam omidwaram moafaq bashhid.chiz hayi khobi gfti.bye rohullah

-- rohullah afghan ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

نبوی:
«یکی از معدود ایرانیانی که از دستگیری هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و رامین جهانبگلو ... طرفداری کرده است، حسین درخشان است».

حسین درخشان:
«نمی‌شود گفت که من طرفدار دستگیری این افراد بودم».

نبوی باید از این که مانند کسانی شود که خود را با آن ها درحال مبارزه می داند، بترسد.
طرز مصاحبه نبوی با درخشان نشان می دهد که خود او هم از تکنیک های بازپرسی و اعتراف گیری بی اطلاع نیست.

-- مانی ب ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

بسیار عالی بود ! فقط این آقای نبوی هر از گاهی چون تند تند حرف زده یک چیزهایی را قاطی کرده . مثلا در اول برنامه گفته که این سه نفر خواستند بگویند که آمریکا می خواهد دموکراسی را به آمریکا بیاورد ! به جای آمریکا باید می گفت ایران که اشتباه گفته . کاش نبوی خطبه های حسنی را هم دوباره شروع کند.

-- نیما ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

عالی. مثل همیشه

-- ehsan ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

خیلی خوب بود! فقط آقای نبوی از مردم عادی خیلیم نباید انتظار داشت! در هر صورت خیلی از شما ممنونم که برای روشن کردن مردم تلاش میکنید!

-- چاوش ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

Thanks for the program. I have a request: At the end of your program there was a beautiful song. Can you mention what it was and where I can find/download it.

Regards,
m

-- m ، Jul 24, 2007 در ساعت 10:21 PM

منم موافقم بايد همه مردم در اين اعترافات شركت كنند تا شايد بازجوها شرمنده شوند پس من هم به اعتراف ميكنم اعتراف ميكنم اعتراف ميكنم و......

-- احسان ، Jul 25, 2007 در ساعت 10:21 PM

سگ زرد برادر شغال است

-- بدون نام ، Jul 25, 2007 در ساعت 10:21 PM

مصاحبه خوبی بود چون فهمیدیم که آقای نبوی هم همچین کم تحریف نمیکنند. حسین درخشان که خیلی واضح میگه طرفدار بازداشت نیست!

-- کارینه ، Jul 25, 2007 در ساعت 10:21 PM

برایت آرزوی موفقیت میکنم.به وب من سر بزن http://shirebozorg.blogfa.com

-- شیر بزرگ ، Jul 25, 2007 در ساعت 10:21 PM

با اين دو سه نادان كه چنين مي دانند
از جهل كه داناي جهان اينانند
خر باش كه اين جماعت از فرط خري
هر كو نه خر است كافر ش مي خوانند

-- بدون نام ، Jul 26, 2007 در ساعت 10:21 PM

Chetori Misheh Deed

-- javoon ، Jul 26, 2007 در ساعت 10:21 PM

سلام آقاي نبوي
هميشه برام سوال بوده بعضي ها چطوري زير شكنجه طاقت ميارن مثه فيلم هايي كه در مورد ساواك مي سازن يا گشتاپو ...شما مي گيد احمقانه است ولي همين طوريه كه يكي مي شه گاندي ويكي هيشكي نمي شه...تو مي گي مردمي كه فكر مي كنن نبايد زير شكنجه شكست احمقند اما مردم اونا رو دوس دارن همون قهرمانا...آدم هاي قويي كه خودشون به اون چيزي كه مي گن اونقدر اعتقاد دارن كه حاضرن براش بميرن...

-- مينو ، Jul 26, 2007 در ساعت 10:21 PM

این کاراکتر الاصغر(یا هرچی که هست) جدا شاهکار است. اگر نبوی خود به تنهایی به ابداع این شخصیت پرداخته باشد باید به نبوغ او افرین گفت!
در ضمن درخشان گفته موافق برخورد قانونی با این افراد است . دیگر چرا با کلمات بازی میکنیم؟ برخورد قانونی یعنی چه؟ جمهوری اسلامی سنگسار را هم قانونی انجام میدهد.

-- پویان ، Jul 26, 2007 در ساعت 10:21 PM

يک بار اين مصاحبه رو گوش کردم و اين بار خوندم. در اينکه تو واقعاً نويسنديه طنز حرفه ای هستی من و خيلي ها شکّی نداریم. و در اينکه ح.د. يک جوانه جوياي نام است که خوب مسلّمن حرفه ای هم نيست شکی نيست. با گذشتيه شما هم کاری ندارم و اينکه ح.د. کی هست از کجا اومده و چه کرده(وطن يا آدم يا هر چی فروشی داشته) کاری ندارم. سؤالم اينه که ابراهيم نبوی بايد از هر تريبونی براي کوبيدن اون استفاده کنه؟ و با اينکه در اينجا(راديو زمانه) به قدر کافی آزادي عمل داری شکی نيست ولی آيا اين مصاحبه
ها جاش تويه اين سايت يا تو وبلاگ شخصی؟ و از طرفه ديگه فکر ميکنم که قرار بود که ابراهيم نبوی به توصييه دوسته عزيزش(زیدآبادی) ديگه پاشو از گليم طنز دراز نکنه. حالا چه شده که ابراهيم نبوی از هر فرصتی براي کوبيدن کسی که حالا هر چی هست استفاده ميکنه اين براي من يک سؤاله و آيا اين حرفه ايی گري ه؟ جناب نبوی پيروز باشی ولی فکر ميکنم که زيادی داری شورششو در مياری. شايد هم قرار بوده اين مصاحبه هم مثل مصاحبت با منوچهر محمّدی شوخی باشه بعد جدی شده؟

-- hamed ، Jul 26, 2007 در ساعت 10:21 PM

آقای نبوی چطور باید ببینی ؟

-- بدون نام ، Jul 27, 2007 در ساعت 10:21 PM

... قلمت شيوا بود اون اوايل زديش به پرت و پلا گفتن ... بده كه آدم كادر ذهنيش سه در چهار باشه بد تر اينكه سه رو سه هزار و چهار رو چهل هزار ببينه ... اِ قناس شد كه !‌... ضمنن تو اون مثلا جك شكنجه گران احمق خودتي و نسل همفكراي بي فكرت ... چيه ميسوزيد ؟ چتونه ؟ ... من كه ميدونم فشار از كجا بهتون مي آد ... گذشته از اينا ... مگه مدعي انسانيت و ارزش والاي انسان و آزادي و دموكراسي واقعي و چه و چه و چه نيستين ...پس مرد باشين و پاش وايسين ننه من غريبم بازي هم در نيارين ... بازم خيلي گذشته تر از گذشته اينكه از آدم احمقي مثل تو بعيده كه ندوني هر نظامي حق داره از تماميت خودش دفاع كنه حتي همون امريكن صاب مرده ... تهش هم اينكه توهين آلاتمو پا حساب طنز بذار ... قول ميدم بذارم بيايي تو سايتم كلي بد و بيراه بهم بگي منم تيترشون كنم .

-- كيانمهر ، Aug 9, 2007 در ساعت 10:21 PM