رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۹ دی ۱۳۸۸

او برای ستاره شدن یک سوءتفاهم بود

شاهین نجفی

در تاریخ ١٣ مارس ١٩٩٤ ساعت ٨:٤٥ «کرت کوبین» دیوانه‌وار اثاثیه لوکس خانه ویلایی اش را ویران کرد. این اعتراضی بود به شهرت و ثروتی که دچارش شده بود. اما به راستی کرت که بود و از زندگی چه می‌خواست که حتی شهرت و ثروت نیز او را قانع نمی‌کرد؟

Download it Here!

او در یکی از مصاحبه‌هایش اذعان کرد که از ستاره بودن بیزار است اما نمی‌خواهد آن‌چه را که به دست آورده از دست بدهد. او البته چندی بعد گفته‌اش را زیر پا گذاشت و خود را نابود کرد. بررسی زندگی کرت کوبین نشان می‌دهد که جدایی پدر و مادرش، مهم‌ترین حادثه زندگی او بوده است.

کوبین در خانواده‌اش، تا سن سه سالگی به طور مخصوصی مورد توجه بود. پس از آن‌که خواهرش متولد شد، اوکم‌تر مورد توجه قرار گرفت. در هشت سالگی پدر و مادر او از هم جدا شدند و این ماجرا اثرات نامطلوبی بر رشد روانی کوبین نوجوان گذاشت. او بعدها طلاق پدر و مادرش را به «زخمی در زندگی»اش تشبیه کرد.

کرت دونالد کوبین در سال ١٩٦٧ در یک خانواده معمولی آمریکایی به دنیا آمد. در دوران اولیه زندگی، به دلیل نقص و اختلال توجه [بیش‌فعالی-ADHD]، ریتالین برایش تجویز می شد. او کودک شادی نبود و طلاق والدین‌اش این غم را افزون کرد.

کرت می‌گوید:«به یاد داشته باشید، من نمی‌توانستم از [بابت] پدر و مادرم احساس شرمندگی نداشته باشم. من نمی‌توانستم با دوستانم مواجه شوم؛ چرا که من به شدت به خانواده به صورت کلاسیک، می‌دانید، حتی یک خانواده معمولی باور داشتم.»

کرت پس از طلاق والدین، با مادرش رفت و بعد به واشنگتن نقل مکان کرد تا با پدر خود زندگی کند. او عاصی بود و اغلب در مدرسه و در خانه در مرکز چالش‌ها قرار داشت. در دبیرستان تحت فشار پدرش، به بازی‌های ورزشی روی آورد اما او علاقه‌ای به این‌گونه کارهای معمولی نداشت.

هیچ‌کس گمان نمی‌کرد زمانی نه چندان دور او دنیای راک را دگرگون خواهد کرد. نوجوانی که در مدرسه بارها از هم کلاسی‌هایش کتک خورده بود، تبدیل به ستاره‌ای شد که میلیون‌ها نفر در سراسر جهان طرفدار صدا و گیتار و شخصیت ناهنجارش شدند.

کوبین با موسیقی از واقعیت هستی خویش فرار می‌کرد و این دقیقاً چیزی بود که او به دست آورده بود؛ خلسه‌ای که بتواند در آن، خود و گذشته را فراموش کند. او با حضورخود در گروه‌های محلی پانک، با گیتاری که برای تولد چهارده سالگی‌اش از عمویش هدیه گرفته بود،کارش را شروع کرد.

آن‌ها سیگار می‌کشیدند و به طور منظم «ماری جوانا» مصرف می‌کردند. اشتیاق او به داروهای مسکن و سپس مواد مخدر از همین دوران آغاز شد. بعدها از درد معده‌اش به عنوان یک دلیل مهم برای مصرف هروئین یاد کرد؛ اما این تنها دلیل نبود . کوبین در وصیت‌نامه‌اش این‌گونه نوشت: «یک‌باره نابود شدن بهتر از ذره‌ذره محو شدن است.» این جمله در واقع قسمتی از ترانه «هی هی مای مای» از «نیل یانگ» بود.

خواست خودویرانگری در کوبین با هروئین ارضا نمی‌شد. اما او هنوز فرصت داشت، یعنی به قول خودش تا سی سالگی. وقتی«کورتنی لاو» برای اولین بار کوبین را در آپارتمان «اورت ترو» ملاقات کرد، اعتیاد را ترک کرده بود ولی پس از ازدواج با او اقرار کرد که «نمی شود با کسی مثل کرت زندگی کرد و مواد مصرف نکرد .»

کورتنی علاوه بر این‌که کمکی به بهبود همسرش نکرد، بل‌که همراه خوبی شد برای ادامه‌ی خودویرانگری او. اما این همراهی دوام چندانی نداشت و به جدایی کشیده شد. کوبین در واقع در زندگی شخصی خویش هم، حسرت داشتن یک خانواده معمولی را می‌کشید و این انتظار با داشتن همسری چون کورتنی لاوِ خواننده و هنرپیشه به جایی نمی‌رسید.

تولد «فرانسیس»، دخترِ این زوج نامتعارف، برای مدت کوتاهی او را به زندگی امیدوار کرد. اما دلایل بزرگ او، به دل‌خوشکنک‌ای چون تولد فرزند می‌چربید.

کودک درون کوبین، هنوز متولد نشده بود و او باور داشت که تنها با پایان دادن به این زیست است که می توان دوباره فرصتی برای تولد پیدا کرد .عکس فرانسیس کوچک را در کنار پدر می بینیم ،اما پستانک بچه در دهان پدر است.

کوبین خواننده، از سیاتل، بر اساس مبانی راک گرانج ، گروه نیروانا را پایه‌‌گذاری کرد. کوبین که خیلی زود به عرصه وارد شده بود، تعجب گروه های معروف معاصرش و منتقدین را برانگیخت.

او تبدیل به پدر تعمیدی جنبش راک گرانج شد. کوبینیسم در نوجوانان و جوانان دهه ٩٠ شایع شد. نیروانا صنعت موسیقی عامه‌پسندشده را، توسط طوفان خود و با وصله‌پینه کردن سبک‌های راک گرانج و پانک، تغییری اساسی داد.

موفقیت کوبین به خاطر بسیاری از مسائل از جمله مشکلات روحی، اعتیاد به مواد مخدر و ازدواج ناپایدار او، تحت شعاع قرار گرفت. آلبوم اول گروه با عنوان «بلیچ» در سال ١٩٨٩ موفقیتی کسب نکرد. این آلبوم را شرکت «ساب پاپ» منتشر کرد.

آلبوم در سال ١٩٩٢ در مکان ٨٩ از ١٠٠ آلبوم برتر آمریکا قرار گرفت. اما همین آلبوم پایه شخصیتی گروه را شکل داد.

در همان سال انتشار، گروه بیش از صد کنسرت را اجرا کرد. بلیچ مجموعه‌ای بود از یک حس نامعلوم تا کنون؛ شروعی که جایگاه گروه را در اذهان به طور گسترده‌تر باز کرد و نشان از حرکتی رو به رشد داشت. ترانه «درباره یک دختر» از این آلبوم بعدها به صورت تک‌آهنگ از ورژن کنسرت «ام تی وی» منتشر شد.


اما انتشار آلبوم «مهم نیست» گروه نیروانا، به رهبری کوبین ، همه را شگفت‌زده کرد. این آلبوم اعتراضی بود به سیاست‌های محافظه‌کارانه دولت و البته به فرهنگ راکد وشرایط بحرانی اجتماع و یک دهن‌کجی به زندگی لوکس و بی‌خیالی قشر مرفه.

دیگر از لباس های برقی مایکل جکسون و آتش بازی روی سن و صدا های ناهنجار گروه‌های هاردراک خبری نبود. این آلبوم در عرض چند هفته بیش از یک میلیون نسخه فروش کرد و جکسون را پشت سر گذاشت.

دو سال بعد با آلبوم «در زهدان» کوبین بر علیه خود و طرفدارانش شورید. .در این مجموعه تلاش کرد تا از گوش‌های مخاطبان اش عادت‌زدایی کند.

موفقیت گروه تأثیری بر بهبود حال کوبین نداشت. بارها در کنسرت‌ها به تشویق‌ها و هیاهوی حاضرین واکنش‌های منفی نشان داد؛ سازها را روی سن تخریب می‌کرد؛ به لنز دوربین فیلمبرداری روی سن تف می‌انداخت و شلوارش را پایین می‌کشید و آلت تناسلی‌اش را روبروی دوربین می‌گرفت.

در برنامه‌ای، بدون هماهنگی، خود را میان جمعیت حاضر در سالن پرت کرد و از طرف محافظش مورد ضرب و شتم قرار گرفت. ولی طرفدارانش روی صحنه آمدند و جسم نحیف‌اش را از زیر مشت و لگد محافظ عصبانی نجات دادند.

بارها او را در پشت صحنه، در حالی که می‌گریست مشاهده کردند .او برای ستاره شدن یک سوءتفاهم بود. اگر سلامت بشری را با آن نُرم استانداردی که در ذهن داریم بسنجیم، یقیناً کوبین انسان سالمی نبود.

او فرصت زیادی برای مطالعه پیدا نکرده بود. اما حساسیت شاعرانه او نسبت به اجتماع که به نوعی ریشه در تجربه‌های شخصی‌اش از زندگی نابسامان شهری داشت، مکتب نرفته از او یک فیلسوف - شاعرِ خیابانی ساخته بود.

انسان در ترانه های کوبین یک موضوع تمام شده است. انسانی که دائم به او تجاوز می‌شود و او روزانه این سختی ملال‌آور و چندش‌انگیز را تاب می‌آورد .شاعر از «اعتیاد به روزمرگی» به «اعتیاد به مواد» پناه می‌آورد اما می‌داند که این نیز جز مسکنی کوتاه‌مدت برای تحمل حجم سنگین زیستن نیست.

کوبین در دبیرستان با بودیسم آشنا شد و «نیروانا» میخی بود که ذهن او را خراشید. کمتر ذهن هوشیاری، در برابر مفهوم نیروانا تاب تحمل دارد. آن حس رهایی و فراموشی مطلق و نه نابودی نفس، که نابودی بودن، بدون توجه به زمان و مکان و موقعیت. او در ترانه ی «چای پنی رویال» این‌گونه خویشتن خویش را استفراغ می‌کند:

وقت من با شما تمومه
اوضاع خوبی ندارم
نشستم و چای نعنا می‌نوشم
زندگی را از خودم رها می‌کنم
من یک پادشاه شکست خورده‌ام
این‌طور می‌تونم برای همیشه نفس بکشم
به من در آن دنیا لئونارد کوهن بده
من خیلی خستم و نمی‌تونم بخوابم
من یک دروغ‌گو و دزدم
نشستم و چای نعنا می‌نوشم
من یک پادشاه شکست خورده‌ام
من شیر داغ و با داروی مسهل می‌خورم
به همراه قرص معده درد با طعم گیلاس

و نیز ترانه‌ای که حرف و حدیث‌های بسیاری را به‌وجود آورد

تجاوز کن به من
تجاوز کن به من دوست من
تجاوز کن به من دوباره
فقط من یکی نیستم
از من متنفر باش
بکن دوباره همیشه و همیشه
دور بریز منو
امتحان کن منو
من اعماق درونم رو ترجیح می‌دم
من زخم‌های باز تو رو می‌بوسم
من در برابر نگرانی‌هات تعظیم می‌کنم
تو همیشه یه متقلب می‌مونی

پس از این‌که کورتنی لاو، کوبین را تهدید کرد که اگر ترک نکند، حق دیدن فرزندشان را نخواهد داشت، در٣٠ مارچ ١٩٩٤ کوبین به کیلنیکی در لوس‌آنجلس رفت، تا دوره درمانی ترک اعتیاد خویش را آغاز کند. «نیل استیمسون» مشاور درمانی او بود.

استیمسون می‌گوید: «من احساس می‌کردم او علاقه‌ای به ترک کردن ندارد. او اصلاً نمی‌خواست درباره بهبودی‌اش چیزی بشنود. او فقط علاقه‌مند بود از تجربه‌ی ترک کردن دیگران بشنود. اما کوبین در دفترچه یادداشت‌های روزانه‌اش از خدا خواسته بود که به او نیرویی دهد، تا بهبود یابد. سرانجام بدون اطلاع مسئولین کلینیک، از آن خارج می‌شود.

دوشنبه شب ٤ آپریل ١٩٩٤، کوبین، برای آخرین بار در سیاتل (کاپیتال هیل) توسط «ویکتوریا رینارد» دیده شد. ویکتوریا از او برای جشن تولدش دعوت می‌کند و جواب کوبین یک «نه»‌ی خشک بود. او به ظاهر کاملاً معمولی بود و نشانه‌ای از حالت‌های غیرعادی در او دیده نمی‌شد.

در تاریخ ٨ آپریل وقتی جنازه اش را یافتند، پلیس اعلام کرد که سه روز پیشتر،کوبین مغز خود را با اسلحه متلاشی کرده است .اما بر روی اسلحه اثر انگشتی یافت نشد. او پیش از مرگ مقدار زیادی هروئین مصرف کرده بود و برای خودکشی دیگر به اسلحه نیازی نداشت. این‌گونه رهبر نیروانا به «نیروانا» پیوست.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

یعنی چی او برای ستاره شدن یک سوء تفاهم بود؟؟‌ یعنی کسی او را به عنوان ستاره نفهمید؟؟ یا اینکه او به اشتباه ستاره شد؟‌- و از کجا مطمئنید که ایشون به نیروانا پیوست؟؟ نه سامسارا؟

-- بدون نام ، Dec 22, 2009 در ساعت 06:20 PM

واكاوي شخصيت كوبين عالي بود.ممنونم از شاهين نجفي.اميدوارم در آينده هم از اين نوع نقدها از شما ببينيم.

-- ليلي ، Dec 22, 2009 در ساعت 06:20 PM

خیلی ممنون که فایل صوتی رو گذاشتین
آخه ما اینجا نمیتونیم به خاطر پارازیت رادیو رو از ماهواره بگیریم .

-- vahid ، Dec 23, 2009 در ساعت 06:20 PM

خیلی خوب بود ممنون

-- kimia ، Dec 23, 2009 در ساعت 06:20 PM

اگر این مطلب یک ترجمه است ، لطفن منابع ان را بنویسید. سپاس

-- Mossi ، Dec 23, 2009 در ساعت 06:20 PM

دود بر تو شاهین عزیز .. در کنار متن ها و ترانه های قوی و منحصر به فردت وقتی می بینم چنین رویکردی به موسیقی و به انسان داری بیشتر خوشحال و امیدوار میشم به تو و به آینده ...پاینده باشی رفیق ...

-- سیاوش ، Dec 24, 2009 در ساعت 06:20 PM

كمي به زبان فارسي خود برسيد.

-- بدون نام ، Dec 24, 2009 در ساعت 06:20 PM

به به!شاهین نجفی عزیز هم که اینجاست!

-- نیلگون ، Dec 24, 2009 در ساعت 06:20 PM

لطفا هم به زبان فارسی خود بیشتر توجه کنین هم اینکه وقتی ترجمه میکنید اسم منبع باید ذکر بشه قرار نیست که کسی خواننده میشه مترجم هم بشه محقق و منتقد که جای خود داره.

-- شب بو ، Dec 28, 2009 در ساعت 06:20 PM

ممنون.خیلی جالب بود

-- بهناز ، Jan 9, 2010 در ساعت 06:20 PM