رادیو زمانه > خارج از سیاست > خوانندگان ایرانی > محسن نامجو: بیشتر وقتم با کتاب و اینترنت پر میشود | ||
محسن نامجو: بیشتر وقتم با کتاب و اینترنت پر میشودپیمان علاقهمندمحسن نامجو، چهرهی شناخته شدهای است. کسی که با نوآوریهایش در موسیقی سنتی، با استقبال زیادی مواجه شد. البته نظرات جسورانه او در مورد چهرههای بزرگ موسیقی ایرانی و ماجرای شکایت از او به خاطر یکی از آثارش، نام او را با حاشیه نیز پیوند داده است. امروز در کافهای نشستهام و میخواهم با محسن نامجو گپی دوستانه بزنم.
آقای نامجو، ابتدا دوست دارم که بپرسم بزرگترین ترس شما چیست؟ خیلی بداهه بود و یک باره گفتن هم خیلی سخت است. ولی چیزی که از مدتها پیش دور و برم دارد اتفاق میافتد و هیچ ربطی هم به سیاست، فرهنگ و به ایران بودن و خارج از ایران بودن ندارد آن هم این است که اتفاقات آن طور که واقعی هستند تفسیر نمیشوند. بزرگترین ترس من این است که ما ایرانیها، یین آن چیزی که خودمان الان میخواهیم و آن چیزی که به صلاح است و باید در طول تاریخ برای ما اتفاق بیافتد تفاوتی نمیگذا ریم. یعنی تقریبا میتوانم بگویم که به دومیاش اصلا اهمیت نمیدهیم و هر چیزی که راجع به بهتر شدن، اصلاحات، آزادی و راجع به همهی این چیزها میگوییم همهاش داریم جوش برههای که خودمان زنده هستیم را میزنیم. مثلا دیدید که ما برای نفت جوش میزنیم که برای آیندگان ما هم باید نفت باقی بماند، حالا نفت را به عنوان سمبلی از هر چیز دیگری بگیرید. در واقع این طور میتوانم بگویم که هر کس در هر کار و تخصصی که هست، ترس من این است که بیاید و برود و هیچ چیز و هیچ یادگار خوبی برای بقیه باقی نگذارد. خیلی دوست دارم بدانم که اولین خاطرهی تو از موسیقی چه بوده است؟ قدیمیترین خاطرهی موسیقی با شنیدنیها بود. با همهی آن چیزهایی که میشنیدیم. در خانهی ما یک برادرم فعالیتهای سیاسی داشت. در آن ایام یکسری کاستها بین مردم وجود داشت و خیلیها بودند که فعالیت سیاسی نداشتند اما آن کاستها را داشتند. مثلا ترانههای چریکهای فدایی خلق و یک کاستی بود به نام خونین شهر که شعرش دقیق یادم نمیآید. ولی خیلی قوی بود. اما ملودیش یادم است. آن کاست مشخص ترینش بود. ولی بعد سال ۶۰-۶۱ که من ۵- ۶سالم بود اولین بار صدای سخن عشق شهرام ناظری را یادم است و آن شعر: دل خلوت خاص دلبر آمد اولینها اینها بود. بعد جلوتر آمد و البته جالب است که همزمان با آن، در خانوادهی ما یکی دیگر از برادران من به حبیب، شهرام شبپره و کلا موسیقی پاپ گوش میکرد. ولی یادم است که به جز افراد مشهور مثل داریوش و شهرام شبپره، حبیب هم بود. حبیب خیلی با خاطرات بچگی من عجین شده است. من حتا یک کتاب نیمهتمام راجع به حبیب دارم. یک زمانی نوشتهام اما نمیدانم که در آینده چه زمانی تکمیلش کنم. یعنی یک جور بررسی جامعهشناختی راجع به تطبیق موسیقی حبیب و قطعاتی که من در آن زمان شنیدهام با آن مقطع انقلاب. یعنی مقطع ۵۷ و ۶۰.
چرا پروژهی حبیب نیمهکاره مانده است؟ حبیب هم جزو افرادی بود که از وقتی که پسرش را خواننده کرد شروع کرد با پسرش خواندن، که احتمالا خودآگاه بوده است. چون من شعور این آدم را بالاتر از اینها میدانم. او شروع کرد با پسرش کارهای سبکتر، آبکیتر و بازاریتر خواندن. حتا میتوان گفت که این یکی از دلایلی است که آن پروژهی کتابی که من داشتم را نیمهتمام گذاشت. چون من دارم راجع به این آدم مینویسم ولی خود این آدم حی و حاضر دارد جلوی من فرو میریزد و من نمیتوانم یک تصویرم را مدام بزرگ کنم. تفسیرهایی که میگویید خیلی جالب است. برای من جالب است که الان چه چیزی گوش می دهید؟ یعنی موسیقی که گوش میدهید، دنیایی که برای تو ساخته میشود چیست؟ اگر منظورت از الان چند ماه قبل باشد یعنی سال قبل باشد، حقیقت را بگویم زیاد موسیقی گوش نمیدادم. به خاطر اینکه محیط زندگی من عوض شده و آمدهام در جایی که از نظر آرامش اصلاً قابل قیاس با تهران نیست. به خصوص تهرانی که من در دو سه سال آخر تجربه کرده بودم. دیگر خیلی شلوغبازی بود و بگیر و ببند و برو و بیا. ارتباطات آرامت نمیگذاشت. ولی در وین موبایل روز به روز هم یک زنگ نمیخورد. ممکن است هفتهای یک بار تلفن خانه زنگ بخورد و مثلا از ایران مادر، خانواده و یا کسی صحبت بکند. من الان بیشتر وقتم با کتاب و فیلم دیدن و بعد از آن هم اینترنت پر میشود. البته من در اینترنت کاملا تازهکارم. مثلاً من تا همین اواخر نمیدانستم که چگونه باید بروم روی یوتیوپ یا امثال آن، ولی کمکم اینها را یاد گرفتم و برای خودم در حال کشف کردن هستم. فیسبوک را هم چک میکنید؟ فیسبوک را من خودم چک نمیکنم. دوستم طاها که در اتریش است و سایت من هم دست او هست فیسبوک من را راه انداخته است و گویا عدهای هم آمدهاند و میدانند که این رسمی است و متعلق به خود من است. ولی من چک نمیکنم. اما از طاها اسامی و غیره را سوال میکنم که اگر مواقعی دوستی قدیمی بود با او کانکت شوم. در وین به جز فیلم دیدن برنامهی تحصیلی خاصی هم دارید؟ کلاً در وین چه کاری انجام میدهید که آرامش گرفتهاید؟ من رفتن به وین را به عنوان یک سکو نگاه کردم. در نظر خیلیها اینگونه آمد و در خبرهایی که منتشر میشود میگویند که طرف رفته است به وین که حتما موسیقی کلاسیک غربی را از بیخ و بن بخواند و ببیند چه است و موزیکولوژی بخواند. ولی من به وین دقیقاً به عنوان یک جایگاهی نگاه کردم که بشود در آن تازه فکر کرد. بحث داغی که میگویند رابطهی هنرمند و تبعید و مهاجرت است. حالا شاید در همین سه کلمه بشود خلاصه کرد. آیا تاثیر خیلی زیادی میگذارد؟ خودت این را چگونه میبینی و چگونه آن را حس میکنی؟ ممنون که این سوال را طرح کردی. چند ماه قبل از این که من از ایران بیایم، این موضوع مدام در گوش من زمزمه میشد. اصلاً لزومی هم نداشت که زمزمه شود.من نمونههایش را میدیدم. بیشترین نمونهاش هم را در ادبیات میدیدم. مثلاً نمونهای که در ذهن من است عباس معروفی است. ما تازه دانشجوی سال اول بودیم، البته هنوز دانشجو هم نبودیم و سوم چهارم دبیرستان بودیم که سمفونی مردگانش را از بچهها گرفتیم و خواندیم. او واقعاً یکی از قلههای ادبیات معاصر ما بود. بعد این فرد نشریهی گردون را داشت و فعال بود. اما بعد از ایران رفت. کتاب هم نوشت، ولی اگر بخواهیم راحت بگوییم گل نکرد و مانند قدیمش نشد. نمونههایی مثل او زیاد است و البته عباس معروفی جزو رئوس قله است. خیلی افراد هم بودند که در ایران هم نویسندهی متوسطی بودند ولی از ایران رفتند که پیشرفت کنند. ولی هیچ پیشرفتی نکردند که این دلایل مختلف دارد. خیلی چیزها هست که میشود راجع به آن حرف زد، مساله زبان است، مساله محیط و غیره است. یعنی منظور من این است که خیلی به من گوشزد میشد و نسبت به آن خودآگاه بودم و اصلاً هم انکار نمیکنم که ممکن است بلایی باشد (اگر اسمش را بلا بگذاریم) سر من هم بیاید. منظورتان این است که اگر خودآگاه باشد میشود با آن کنار آمد؟ بله، میشود با آن کار کرد. یعنی تو بپذیری چنین صحبتی که بین من و تو در ابتدای سال ۲۰۰۹ پیشآمده، مثلاً دو سه سال دیگر بین من و هر آدم دیگری اینگونه پیش بیاید که بتوانم مثل الان که با تو راحت صحبت میکنم با او هم راحت صحبت کنم، راحت اعتراف کنم و بگویم که بله، محیطم را عوض کردم، اینگونه شد. میخواهم ببینم که آیا حرفت را درست درک کردهام؛ اینکه از شرایط ایران خیلی ناراضی نبودی که آمدی بیرون. بیرون آمدی که فقط یک سکوی پرتابی باشد و چیزی باشد که بتوانی آرامش پیدا کنی، فکر کنی که برای آیندهات میخواهی چه کاری انجام بدهی و اینکه اگر لزوم آن را ببینی به ایران برمیگردی؟ دقیقاً برمیگردم. حتا اگر برگشتن من موجب واکنشهایی از طرف دولت باشد. دولتی که از آن خوب نمیگویم، دارم از آن بد میگویم. کما اینکه من یک بار این تجربه را داشتهام. سال گذشته من مدتی خارج از ایران بودم و وقتی برگشتم صادقانه بگویم که من را اذیتی نکردند. اما در همین حد که در فرودگاه با من قرار بگذارند که این جلسات را بیا و توضیح بده که این کارها چه بوده و کارهایت را چه کسی در اینترنت منتشر کرده است. سوال و جواب در این سطوح بوده است و هیچ بعید نیست این بار که من بر میگردم همان باشد یا نباشد و یا بدتر از آن باشد و یا اصلاً هیچ چیز وجود نداشته باشد. منظور من از همهی این پرحرفیها این است که یاد بگیریم اینقدر از ایران و رژیم ایران ننالیم و مقداری قضیه را بزرگتر ببینیم. یعنی اینکه ما بگوییم آی بگیر و ببند و خفقان و غیره، این کارها بس است دیگر. در همین زمینه: • ای خاطرهات پونز، نوک تیز ته کفشم • محسن نامجو را چقدر مقصر میدانید؟ |
نظرهای خوانندگان
داداش محسن شما آهنگ ات رو بخون، یعنی چی که نگیم ایران خفقانه؟ مردم را مرگ دادن تا به تب راضی شدن. منتقد و سیاسی و ... باید ایراد بگیره تا اصلاحات به وجود بیاید. این همه که می نویسند و می گویند باز این قدر ظلم و ستم هست، اگر نگویند چه شود! من که ضعیفه هستم آبگوشت برای آقامون درست می کنم شما هم آواز بخون دلمون واشه، بقیه رو بسپار دست اهل اش. یا حق
-- ضعیفه ، Mar 13, 2009 در ساعت 08:00 PMتو همون بهتر که برگردی پیش احمدی نژادجونت
-- علیرضا ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMهمین کم مانده بود که آقا محسن نامجو هم وارد دیالوگ های سیاسی اجتماعی بشود! تا چند صباح دیگه می گن: محسن نامجو سیاست مدار آوانت گاردی ست که از ترکیب سیاست و موسیقی و فلسفه یه ساختار جدید تر خلق کرده است و خیلی هم آوانت گارد است و این ها!!!
-- ب.اکستریمنتالیست ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMچطور می شود از رژیم ایران ننالید؟؟ مثل اینست که آدم دندان درد شدید داشته باشد و بگوید حالم کاملا خوب است. درست است که تمام مشکلات ایران و ایرانی ها فقط رژیم نیست ولی مردم کم آزار نمی بینند. حریم خصوصی در ایران وجود ندارد. آزادی هم که اصلا وجود ندارد. آخ ببخشید. دیگر بس است!!
-- Nina ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMمن نمیفهمم چرا بایستی آقای نامجو رو اذیت کنند. ایشون که کار خاصی انجام ندادن. کسانی که اذیت میشن از کلاس دیگه هستند مثل آقای فقیه رضوی و خیلی کسای دیگه که جرات نمیکنن پاشونو بزارن تو فرودگاه. آقای نامجو میتونن با خیال راحت کاراشون رو بکنن ولی تبلیغات بیخود نکنند .
-- سهراب ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMحالا سئوال جوابي هم كرده اند. چه باك! مثل بعضي چوب در ماتحت ما نكردند كه. چرا داد بي هوده بزنيم كه ديگري به كارش نرسد؟
-- مهران دشتي ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMنامجو یک نابغه است. امیدوارم همیشه موفق باشد.
-- شیما ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMآقای نامجوی عزیز وقتی حرف میزنید نشان میدهید چه آدم معمولی با دلمشغولی های معمول یک آدم معمولی هستید اما در باره موسیقیتان این نظر را ندارم بهر حال حتما باید فرقی میان جستجو گری و سردرگمی وجود داشته باشد
-- محمد ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMدوست دارم آهنگ جدیدی مثل گیس بشنوم .
-- یه نفر ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMزمانی که یاد بگیریم هر آدمی یک آدم است با خصوصیات خودش آن وقت می شود منتظر پیشرفت بود. نامجو یک نابغه و یک آدم است. آن هم از نوع فوق العاده اش. حتما نباید مانند ما فکر کند که از "معمولی" بودن خارج شود.
-- سروناز ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMوقتی داریم از نابغه بودن نامجو حرف میزنیم فقط وجه شیفتگی مان را یا احساساتمان را نشان دادهایم بی شک نامجو در موسیقی ما دارای جایگاه است اما واقعا او یک نابغه است ؟ پس بتهون چی ؟ باخ؟ ون گوگ ؟ آکادمیسین های وین هم همین نظر را در باره او دارند؟ چرا ما ایرانی ها نمی توانیم شخص را در جایگاه واقعی اش ببینیم من هم نامجو و آهنگ هایش را دوست دارم اما واقعا دوست دارم بدانم طبق چه اصلی می توانیم او را نابغه ای در عالم موسیقی بنامیم
-- محسن ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMمن تازه مستندی راکه از زندگی و آرای آقای نامجو تهیه شده دیدم. به نظرم جوان نوجو و ساختار شکنی هستند و همین مرا به وجد آورد. اما آرای ایشان در باره ادبیات و شعر خام وغیر علمی است. امیدوارم که این روحیه جسور و تازه جو باکار علمی ترکیب بشود و فرجامی خوش برای موسیقی ایشان رقم بزند
-- علی ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMاول خواستم درمورد اشتباه چند باره زمانه در انتقال سخنان هنرمندان و همه کسانی که باهاشون گفتگو میکنید بنویسم (که این کار را هم خواهم کرد!). اما چشمم به کامنت های دیگران خورد که به محسن نامجو خرده گرفتند و با کنایه و گاها توهین با حرف هایی که پیرامون نالیدن از وضعیت ایران و رژیم برخورد کردند! برای کوتاه کردن سخن حرف سروناز را ایضا میگویم و یک جمله را اضافه میکنم: قبل از آنکه عقاید یک فرد را نقد کنید، به این فکر باشید که دولت هم همین کار را با شما میکند و فقط تفاوتش در این است که قدرت اجتماعی بیشتری دارد و آن نقد را به مهار و سرکوب تبدیل میکند. کمی به اعتقادات یکدیگر احترام بگذاریم. دوستی که هم نام من نیز هست حرف خوبی زد: "آقای نامجوی عزیز وقتی حرف میزنید نشان میدهید چه آدم معمولی با دلمشغولی های معمول یک آدم معمولی هستید" انسان ها با هم فرق میکنند دوستان!
-- محمد ، Mar 14, 2009 در ساعت 08:00 PMحالا اون اشتباه زمانه رو هم گوشزد میکنم:
این بخشی از حرف های محسن نامجوست که به نوشتار در آوردید:"حتا اگر برگشتن من موجب واکنشهایی از طرف دولت باشد. دولتی که از آن خوب نمیگویم، دارم از آن بد میگویم." در حالیکه در گفتگوی صوتی محسن نامجو عکس این را میگوید:"دولتی که ازش نه که خوب می گویم، ازش بد نمیگم" اینطور که من فهمیدم نوعی میانه روی در کلام محسن نامجوست که شما آن را به معترض بودن تبدیل کردید! امیدوارم برای یک بار هم که شده نظر من را منتشر کنید. چون تا به حال 2 یا3 مورد را به یاد دارم که به این اشتباهات و گاها سوئ استفاده های غیر فرهنگیتون اعتراض کردم و هیچ یک رو نشر نکردید!
شاد باشید!
ای کاش ای کاش ای کاش...
وقتی نامجو حرفی زد که نپسندیدم ستاره هایی که یه شبه بهش بخشیده بودیم یه ساعته پس نمی گرفتیم.
ای کاش ای کاش ای کاش...
می پذیرفتیم که می شود از موسیقی نوازنده ای که نقطه نظرات سیاسی متفاوت با ما داره هم لذت برد و تحسینش کرد
ای کاش ای کاش ای کاش...
سیاست در افکار ما حرف اول و آخر را نمی زد
-- فرشاد ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMخیلی جالبه که حرفهایی که نامجو در مصاحبه هاش می زنه یه جورایی آنتی تز حرفهاش در آهنگهاش (حالا چه با شعر و حرف، چه با اصوات و جیغ هاش) هستند.
-- یاشار ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMیا بهتر بگم شخصیتش در مصاحبه هاش آنتی تز یا alter ego ی شخصیتش در آهنگهاش هستند!
من با عزیزان موافقم .واقعا نابغه باید باشی که در ایران زندگی کرده باشی و ننالی.محسن نامجو به انتها رسیده است.این دردناک است .اما حقیقت است.برای خودم متاسفم که هنرمند مملکتام اینقدر حقیر فکر میکند.
-- esmaiil ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMlانامجو باید نامجویی کند و دهانش را جز برای اواز اسمانی اش باز نکند
-- بدون نام ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMبه نظر من آقای نامجو دیدگاه معتدلی دارند که به واقعیت موجود در ایران بسیار نزدیک است. نگاهی که از بیرون ایران درباره اختناق در ایران و فشار حکومت بر فعالیت های فرهنگی ترسیم می شود خیلی واقعی نیست.
-- شاهرخ طباطبایی ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMآقای نامجو از اینکه در هر می خواهید در موسیقی ایران تحول ایجاد کنید کار خوبی است . همانطور که کلنل علینقی وزیزی و ابولحسن صبا انجام دادند. ولی این کار یک ذهن منسجم و کارامد و تجربه های فراوان می خواهد و این امر فقط وفقط با مطالعه ,تمرین و ممارست امکان پذیراست.آقای نامجو بداند موسیقی ما پس از فروپاشی ساسانیان و سلطه ی اعراب راه پرخطری را پیموده است و می پیماید.مهمترین آن، هنوز ساز را از تلویزیون نشان نمی دهند.شما هم اینقدر نمی توانید هم هوادار استبداد و تحجر باشید و هم یک مبدع ،یک متحول کننده ی موسیقی ایرانی.آقای نامجو حد اقل از کلنل وزیری یاد بگیرید که چگونه به دعوت رضاشاه پاسخ منفی داد. بیشتر خودتان(موسیقیدان)باشید تا یک معذرت خواه (خودتان می دانید راجع به چه سخن می گویم.)
-- آذرخش بیداری ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMانگار که صحبت های آقای نامجو کمی سانسور شده است و بعد از شکواییه "بس کنید دیگر" جملات دیگری هم گفته باشند. به عنوان یکی از دوستداران سبک هنری ایشان همیشه تصور داشتم که ایشان با دید انتقادی به مسایل داخلی نگاه می کند ولی با صحبت هایی که کردند این تصور نقش بر آب شد.
-- داریوش ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMآقای نامجو هنر اگر در خدمت مردم نباشد اصلا ارزشی ندارد چرا که مردم هستند که هنرمند را تایید و یا نفی میکنند.
این مصاحبه خوب طرز تفکر شما مشخص کرد که فقط نان به نرخ روز خور هستید و بس. در اطریش می نشینید و می خواهید آزادی ورود به ایران را هم از دست ندهید حتی اگر با تکذیب همه ناملایمت هایی که یک ملت از این رژیم میکشد.
ای وای که خود را خیلی ارزان فروختید!!!
محسن نانجو یک خواننده نیست یک پدیده هست
-- kian ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMجدا\" ظهور نامجو ...محبوبیت... و افول او پیرو همان قاعده شتابزدگی و عدم درک درست این جامعه ست...جامعه ی ما هنوز این واقعیت رو درک نکرده که برای هواخواهی از یک شخص در هر حوزه ای باید دلایل مطالعه شده ای داشته باشه...این شتابزدگی یا به بیان عامیانه جو زدگی مولود ساختار ی است که همواره قدرت تعقل در فضای آزاد و منصفانه را از مردم دریغ کرده...اگر این وجود نداشت هم آقای نامجو راحتتر بود هم مردم حس تحمیق نمی کردند
-- سورن ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMچرا اینقدر باید دنبال یه چیز غیرمعمولی بود ؟ اصلا چه چیز غیر معمولی در موسیقی نامجو وجود داره؟ به نظرم آهنگ هایی که نامجو ساخته و خونده خوب و بعضی هاشون عالی هستند و این به دلیل غیر معمولی بودنشون نیست . خودش هم همینطور . در ضمن وقتی ما ایرانی ها تحمل یک خط آخر حرف ایشون رو نداریم و اینقدر اعتراض می کنیم چطور می خوایم خفقان رو از بین ببریم ؟
-- سازمان ملل ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMبه نظر من نامجو حق دارد که از نالیدن ما شکوه می کند. زمان نشان می دهد که چقدر نالیدن اینوری ها در وبلاگ هایشان و در این دنیای مجازی به حال و وضع مردم در ایران کمک کرده است !!!
نامجو اعتراضش را در موسیقی خود عرضه می کند.شما معترضین خارج نشین اپوزیسیون چه می کنید ؟؟ کارتان امضا کردن های مجازی در تایید و تکذیب این و آن است یا فرستادن جوان های خام ایرانی به زندان .
این همه نویسنده که کشته شد وبلاگ می نوشت و های و هوی می کرد و ناله می کرد ؟
چه کسی همه این آدم های مبارز را قبل از مرگشان می شناخت ؟
چه کسی می گوید با نوشتن از پشت کامپیوتر و این انفعال کامپیوتری می شود تغییر و تحول ایجاد کرد؟ اگر بدانید در مقاله های جدید علمی ثابت شده است که بچه هایی که پشت کامپیوتر می نشینند و ارتباط برقرار می کنند کم کم قادر به ارتباط برقرار کردن با بیرون از فضای مجازی نیستند.حالا نجات دهندگان ما هم شدند همه این آدم های مجازی....
نامجو قرار نیست سیاستمدار باشد
قرار است هنرمند باشد
بگذارید کارش را انجام بدهد و انتظار نداشته باشید برایتان پیغمبری کند.
هر کس هم دلش به حال خفقان ایران می سوزد سینه سپر کند و از پشت کامپیوترش بلند شود.
خیلی پر توقع هستیم
-- شهره ، Mar 15, 2009 در ساعت 08:00 PMبا سلام- نامجو هنرمند با استعدادیه این میتونیم توی متنوع بودن کاراش ببینیم زدن گامهای بلوزش با سازای سنتی هم فوق العاده اس.ولی ای کاش اولای کارش به بعضی از شخصیت ها ی اصیل موسیقی ابران توهین نمی کرد(به بعضی ها).به امید بیشتر شدن کارای قشنگ نامجو وبیشتر شدن نامجو هادر ایران وفراهم بودن همه ی زمینه ها در ایران برای ماندن نامجوها در این سرزمن همیشه سبز. kamiasoo@yahoo.comکامبیز
-- کامبیز ، Mar 18, 2009 در ساعت 08:00 PMخانم شهره. از این طرف آب گفتن ؛بس است دیگر؛خیلی راحت است. اگر - بس است دیگر-همه چیز بس است دیگر. مثلا مهاجرت. فرار مغزها. آدم ها. نابغه ها مثل همین آقای نامجو. من اصولا از پای گود نشستن و کرکری خواندن خوشم نمی آید. کسی هم منکر هنرمند بودن ایشان نیست. کسی هم دلش به حال خفقان ایران نسوخت. به حال همانهایی سوخت که (مجبورند)بمانند. خیلی ها هم راضی هستند. مثل شما. مگر نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
-- Nina ، Mar 21, 2009 در ساعت 08:00 PMدرضمن خانم شهره به نظرم کامنت شما یک کمی بی ربط بود. می بخشید ها!
-- Nina ، Mar 21, 2009 در ساعت 08:00 PMسلام و عرض ادب
اول تشكر مي كنم از شما به خاطر مصاحبه ي خوبتون ....محشر بود ...براي اولين بار بود صداشو در يك مصاحبه مي شنيدم
------------
محسن نامجو :همهاش داریم جوش برههای که خودمان زنده هستیم را میزنیم.
ترس من این است که بیاید و برود و هیچ چیز و هیچ یادگار خوبی برای بقیه باقی نگذارد.
---------------
انسان هاي بزرگ رو ميشه از بزرگي دغدغه هاشون شناخت......
خييييييييييييييييييييييلي مخلصم!
يا علي
-- ايراني ، Mar 25, 2009 در ساعت 08:00 PMاولا که مصاحبه جالبی بود. دوما میخواستم به این دوستان معترض محافظه کاری و نون به نرخ روز خوری نامجو شدن بگم که احتمالا شکم شما سیره و درک نمیکنید فضای موجود رو. بدونید که ما با استبداد مبارزه میکنیم ولی در صدد ارضای نیاز فحش دادن و داد و بیداد خودمون نیستیم. همیشه حرف حق رو یه جور فریاد نمیزنن. نامجو هم قرار نیست قربانی نگاه آبکی و جو گیرانه ی شما بشه. انقلاب بسه. ما میخوایم آروم آروم مشکلاتمون رو حل کنیم. شما هم اگه ناراحتید بمونید همونجا حالشو ببرید!
-- عاطفه ، Mar 29, 2009 در ساعت 08:00 PMسنت شکنی، یاد دادن اینکه باورهای کپک زده سنتی میتواند از بین برود از طرف آقای نامجو بی نظیر بوده و هست و من به ایشان تبریک میگویم و خوشحالم که بین میلیونها ایرانی متعصب کسی هست که رها می اندیشد
-- prajna ، Apr 1, 2009 در ساعت 08:00 PMتنها نابغه موسيقي ايران
-- اسماعيل ، Apr 2, 2009 در ساعت 08:00 PMبسيار عالي صداي بسيار خوب سبكي متفاوت به راهت ادامه بده موفق ميشي محكم باش و برو محسن نامجو
-- بدون نام ، Apr 5, 2009 در ساعت 08:00 PMآقا این چیزا رو ول کن بشین تو وین یه آلبوم جدید بساز حال کنیم.
آقا چنتا کنسرت هم تو آسیا بزار !!!!
-- payam ، May 13, 2009 در ساعت 08:00 PMهمه چیز حول این محور میگردد سخن گفتن و نگفتن آزادی برای انتخاب و استبداد .......چطور میشود در یک جو خفقان به اعتلای خود و جامعه پرداخت آقای نامجو با این استدلال خود مرا نا امید کردید.
-- رکسانا ، Aug 29, 2009 در ساعت 08:00 PMنام جو بود، نام دار شد...
-- لی لی ، Oct 11, 2009 در ساعت 08:00 PM