رادیو زمانه > خارج از سیاست > دست در دست > شعری برای هاوانا | ||
شعری برای هاوانارضا علامهزادهاین بار با مطلع ترانهای از یک تراوادور دیگر کوبایی آغاز میکنم که با ظرافتی کمنظیر در ترانهای با عنوان زیبای «هاوانایم کن»، از خودش و هاوانا حرف میزند. «کارلوس بالِرا» که پدرش مهاجر اسپانیایی و مادرش کوبایی است این چنین از زایش خودش در هاوانا میخواند:
به آلبوم عکسهای این پایتخت کهنه نگاه میکنم هاوانا، هاوانا، کاش کافی باشد ترانهای
گرچه با کارلوس بالِرا آغاز کردم، ولی پایان این بخش را به برجستهترین چهرهی این جنبش یعنی پابلو میلانس اختصاص خواهم داد؛ شخصیتی والا و محبوب که در سن ۶۵ سالگی، گرچه با بیماری سرطان دست به گریبان است، اما دست از مردمی که دوستش دارند و او دوستشان میدارد، برنداشته و همچنان برایشان میخواند: تنهایی، پرنده بزرگی است رنگ به رنگ این ترانهی تنهایی بود که پابلو میلانس آن را با همراهی «میلتون ناسیمنتو»، خواننده پر آوازهی برزیلی اجرا کرده بود. گابریل گارسیا مارکز قصهپرداز بزرگ کلمبیایی و خالق رمان صد سال تنهایی در مقدمهای که با صدای خودش در آغاز دیکسی از پابلو میلانس با عنوان پابلوی محبوب ضبط شده است میگوید: «این دیسک خانهای است بی در و پنجره، که پابلو میلانِس به هر کجا که میرود آن را با خود میکشد، تنها برای اینکه دوستانش در تمام جهان با او در این خانه هم آواز شوند. خانهای است که درش به روی تمام رفقایش در دنیا باز است؛ کسانی که زبانهای مختلفی دارند، اما تنها به یک زبان مشترک با هم حرف میزنند: زبان موسیقی.» پابلو میلانس در این مجموعه، ترانههایش را با همراهی نامدارترین خوانندگان کشورهای مختلف آمریکای لاتین میخواند. یکی از آنها ترانهای است که نام همسرش را بر خود دارد: یولاندا. بعید است در مرکز هاوانا، جایی که «هاوانای کهنه» نامیده میشود، ساعتی گام بزنی و نوای این ترانه را از دهان یک گروه نوازنده در یکی از کافههای این منطقه نشنوی. این ترانه به همین زودی به یک اثر کلاسیک تبدیل شده است: این نه میتواند بیش از یک ترانهی عاشقانه باشد اگر نیازمند من باشی هرگز نخواهم مرد به گاهِ دیدارت دانستم
از یولاندا همسر پابلو میلانس حرف زدم یادم نرود بگویم که در جشنوارهی موسیقی بهارهی هاوانا در همین امسال «لین میلانس» دختر جوان پابلو کنسرتی موفق داشت، با صدایی جوان و شفاف. در پایان همین کنسرت با کف زدنهای مداوم مردم بالاخره پابلو میلانس که در سالن حضور داشت با بدنی رنجور از بیماری بر صحنه رفت و سالن به تمامی برای دقایقی طولانی سرپا برایش ابراز احساسات کرد. نمیتوانم این قسمت را به انجام ببرم، اگر حرفی از شخصیت والای اجتماعی پابلو میلانس نزنم. اگر به مجموعه ترانههای او دقت کنید، جای پای احساسی سخت انسانی را نسبت به همنوع خواهید یافت؛ گاهی در قالبی محجوب و عاشقانه همچون یولاندا و گاهی با زبانی بیپروا و تلخ. نیازی به توضیح برای ترانهای که هم اکنون خواهید خواند نیست، چرا که خود حرفش را آشکارا میزند: باز بر آن کوچهها گام خواهم زد |