رادیو زمانه > خارج از سیاست > استادان موسیقی > «باید با ساز مهربان و شکیبا بود» | ||
«باید با ساز مهربان و شکیبا بود»فرج بالافکن ـ علیاصغر رمضانپور«یک روز بعد از سفر حج از یک جشن عروسى که بر می گشتم؛ ملایى به من گفت که من و موسیقى من نفرین شده و شیطانى هستیم. من آن روز دوتارم را به گوشهای انداخته و تقریبا به مدت بیست سال ساز نزدم » به این ترتیب در سالهایی که حاج قربان سلیمانی در چهل وشش سالگی در اوج قدرت نواختن بود، از ساز زدن باز ایستاد و در بهترین سالهایی که هنر او میتوانست در سطح ملی و جهانی شناخته شود؛ او پنهان ماند و او در میانه سال های 1348 تا 1366 در انزوا زیست.
حاج قربان بخشی، برجستهترین و کهنترین نماینده در میان هفتمین نسل از تبار نوازندگان دورهگردی بود که «بخشی» خوانده میشدند و آذربایجان تا خراسان را روستا به روستا و خانه به خانه خانه پشت سر مینهادند تا در آیینهای شادی بنوازند و بخوانند و داستان و افسانه و بیش از همه شرح دلدادگیهای عارفانه خود را بیان کنند. موسیقی حاج قربان و تبار او با اشعار فارسی و ترکی (آذری) کسانی چون امیر علیشیر نوایی همراه بود که به آن معنا و اصالت فرهنگی بیبدیلی میبخشید. اشعاری که غالباً در مدح پیامبر و برداشتهای عرفانی از سیره و شخصیت او بود. او که در سال 1302، در یکی از روستاهای شمال خراسان بهدنیا آمد، نوازندگی را از 8 سالگی نزد پدر و بعداً استادان دیگر آغاز کرد؛ و در 22 سالگی نوازنده قابلی شد. حاج قربان سلیمانی، «بخشی» را یک موسیقیدان کامل در عرصه موسیقی مقامی میدانست؛ و بر این باور بود که بخشی، هم باید ساز بسازد، هم بتواند آن را کوک کند، و هم از حافظه خوبی بهرهمند باشد تا بتواند تمام افسانههای فولکلوریک خراسان را حفظ کند. یک بخشی، همیشه افسانههایش را با یک شعر و نثر آمیخته و با ساز و آواز همراه می سازد. حاج قربان درباره وضعیت موسیقی مقامی خراسان میگفت: اگر شما روزهای اوج موسیقی مقامی را میدیدید، مطمئن باشید که موسیقی فعلی را مُرده بهحساب میآوردید. در گذشته، مردم در جستجوی موسیقی بودند، نوازنده ارزش داشت. مردم به مجالسی میرفتند که نوازنده داشته باشد. روزها را با دهل سپری می کردند و شبها پای صحبتهای بخشی مینشستند.
او در باره نواختن خود میگفت:«باید با ساز مهربان و شکیبا بود. تو عاشق سازی، نه ساز عاشق تو. وقتی که ساز و نوایش آدم را گیر بیندازد دیگر نمىتوانی از چنگش خلاص شوی. در این حال است که از خود بیخود مىشوم، حساب زمان از دستم در مىرود و تمام بدنم خیس عرق مىشود. ساز گویی بال در مىآورد، خودش را به این طرف و آن طرف مىکشد. سیمهایش جان مىگیرند و با هر پنجه من به فریاد و لرزه در مىآیند.» تجربه سالهای پنهان ماندن حاج قربان در میانسالگی و محروم ماندن از نواختن در مجالس، به رابطه او و سازش، و به حالات درونی او غنایی کمنظیر بخشیده بود. او در باره این سالها اشاره میکردکه: «آدم تا به سن عقل و کمال نرسد نمىفهمد عشق چیست. سن که از پنجاه گذشت، آن وقت می فهمی که عشق چه کارها می کند و دفع بلاها که نمی کند. پنجاه ساله باشی می فهمی که ساز چه راز و نیازی با تو میکند!» او مطابق سنن قومی ، هنرش را به پسرش علیرضا که اکنون بیش از پنجاه سال دارد و همهجا در ساز و آواز پدر را همراهی میکرد آموخت؛ و اکنون حاج علیرضا سلیمانی، برجستهترین «بخشی» شمال خراسان است. آنچه که فرهنگ موسیقی بخشیهای شمال خراسان را متمایز می سازد ـ علاوه بر جایگاه بسیار برجسته و منحصر بهفرد موسیقى در حیات اجتماعى آنان ـ مىتواند در سه عنصر اوزان (بخشى ـ عاشیق)، قوپوز (ساز ـ دوتار ـ چؤگور) و دستانها بازیابی شود. در ایران، ارج و قرب حاج قربان هنگامی شناخته شد که هنرشناسان جهان در جشنواره اوینیون در برابر هنر یگانه او در حیرت ماندند. منتقدین اروپایی موسیقی در روزنامه فرانسوى لوموند به او لقب «گنجینه ملى واقعى» را دادند و مجله مشهور فرهنگى فرانسوى نوول آبزرواتور در مورد او نوشت: «حس عمیق او نسبت به موسیقى و مهارت او در نوازندگى، در عین حال که بسیار طبیعى جلوه می کند، بسیار حیرتانگیز است.» وی پس از فستیوال آوینیون، در مقابل تماشاگران بهوجد آمده و در پاریس نیز هنر خود را بهنمایش گذاشت. در این اجرا، حاج قربان و پسرش از سوى تماشاگران، سه بار به صحنه بازخوانده شدند و پس از آن بر دستهاى حضار حمل شدند. حاج قربان، همان سال به جشنواره هنر ایران در دوسلدورف آلمان دعوت شد. پس از آن پی درپى نشریات لوموند، لیبراسیون، لونوئل اوبزرواتور، بی بی سى، و رسانههاى دیگر با وى مصاحبه هایى انجام دادند و عکس وى در قاب جلد نشریه لیبراسیون شماره جولاى 1991 با تیتر گنجینهاى ملى چاپ شد. مجله لوموند فرانسوى نیز تصویر حاج قربان سلیمانى را روى جلد خود چاپ کرد و زیر آن نوشت: «کسى که درهاى بهشت را بهروى غرب گشود.» در این فستوال، دنیاى غرب موسیقى شمال خراسان را کشف کرد؛ و بدین ترتیب او به یک نوازنده جهانی تبدیل شد و شهرتی بینالمللى کسب کرد. او خود هممبشه از این ناشناخته ماندگی در سرزمین خود به تلخی یاد میکرد و میگفت: «اگر عکس مرا به هر فرانسوی نشان دهید مرا میشناسد؛ ولی از هر صد نفر مشهدی حتی یک نفر هم اسم مرا نشنیده است. این بهخاطر این است که ما هنردوست نیستیم؛ ولی خارجیها به خصوص فرانسویان هنر دوست و عاشق موسیقیاند.» |
نظرهای خوانندگان
ممنون از برنامتون. خیلی دوست داشتم کارهاشون را بشنوم ولی جایی نتوانسته بودم دسترسی پیدا کنم. چقدر حیف که وقتی نام استاد را در همه خبرها دیدیم که دیگر تنها یادشان باقیست.
-- آرمین- استرالیا ، Jan 24, 2008 در ساعت 04:38 PMمتاسفيم كه مجبور و محكوم به قطره قطره فرو رفتن در كوير توهمات قشريون شده ايم . اميدوارم بشود براي ساز و نوايي خاموش شده حاج قربان كه روايتگر اندوه انسان ستمكشيده ايران بود برنامه اي در خور ساخت .
-- شاهرخ ، Jan 28, 2008 در ساعت 04:38 PMدست شما مريزاد
آری حاج قربان سلیمانی در خاک آرام گرفت اما بی قراری های وبی مسئولیتی مسئولان بیشتر آرام گرفت چرا که دیگر لازم نیست نگران باشند چون او مرد...
-- آرمین ، Apr 16, 2008 در ساعت 04:38 PM