رادیو زمانه > خارج از سیاست > استادان موسیقی > آهنگسازی از جنس مرغان دریایی | ||
آهنگسازی از جنس مرغان دریاییارشیا آرماندهقانان کوهپایههای «فوجی یاما» اکنون 25 سال است که در آگوست هر سال در آن شبی که ماه کامل است، از شامگاه تا سپیدهدم را با صدای «تایکو» (طبل بزرگ ژاپنی) به صبح میرسانند. طبق سنتی ژاپنی، تایکونوازی نوعی ادای نذر است.
تایکونوازی ماه آگوست در معبد بودایی «ایکه گامی هونموجی» نیز، ادای نذر مردی است به نام «Masanori Takahashi» که در تمام جهان با نام Kitaro شناخته میشود. او برای شکرگزاری از مادر زمین، سالی یک شب طی مراسمی که ژاپنیها آن را فستیوال ماه کامل مینامند تا صبح بر تایکو میکوبد. آن قدر میکوبد و میکوبد که اغلب ازدستانش خون جاری میشود؛ اما صدای طبل هرگزتا طلوع آفتاب قطع نمیشود. «کیتارو» که امسال 55 ساله میشود، فرزند زوجی کشاورز است. خود میگوید: «من فرزند مزارع برنجم. طبیعت همواره با من حرف میزند. گاهی اوقات صدایم میزند: «کیتارو! این گوشه را نگاه کن.» و من گلی را در کوهپایه میبینم. و دوباره به من میگوید: «حالا وقتش است که از این منظره عکس بگیری.» هر آهنگ من، عکسی از یک چشمانداز است.» او از کودکی متوجه میشود که با دهقانان اطراف خود متفاوت است و همیشه در سرش صدای موسیقی میشنود. پس گیتاری میخرد و بدون معلم و با روش سعی و خطا، گیتارنوازی میآموزد. به گفته خودش او که هرگز معلم نداشته، آموخته است که تنها به گوشها و احساسات خود اعتماد کند. باورش دشوار است؛ ولی یکی از بزرگترین آهنگسازان جهان «سواد موسیقی» (به مفهوم کلاسیکش) ندارد. او میگوید: «من هرگز تحصیل نکردهام. من نمیتوانم نتهای موسیقی را بخوانم یا بنویسم. اما انگشتانم حرکت میکنند و من متعجب میشوم که این موسیقی از کجاست؟ من آهنگهایم را مینویسم؛ ولی در واقع آنها متعلق به من نیستند.» همین آوای درونی او را بر آن میدارد تا پس از پایان دبیرستان، قید شغلی را که پدر و مادر برایش در شرکتی محلی دست و پا کرده بودند، بزند و راهی سفر به شهرهای بزرگ ژاپن شود؛ شاید بتواند در آن جا موسیقی را به حرفه خود بدل کند. اطاعت نکردن از پدر باعث میشود که حمایت خانواده را از دست بدهد. برای پدر سنتی ژاپنی، این تصمیم چیزی نیست جز رها کردن «شغلی آبرومند» و به دنبال «مطربی» رفتن. پدر تقریباً از خانه بیرونش میاندازد.
کیتارو برای نخستین بار طعم آوارگی و سفر را میچشد. اما این آخرین بار نخواهد بود. هر چند که سفرهای بعدیاش خودخواسته و «زیارتگونه»اند. کیتاروی جوان در ابتدا مجبور میشود در رستورانهای توکیو و یوکوهاما گارسونی کند. اما کمکم به دلیل تجربهاش در نواختن چند ساز مختلف میتواند در کلوپهای شبانه به عنوان نوازنده استخدام شود. خودش اعتقاد دارد دو تصادف باعث موفقیتش شد. وقتی گروه کوچک دبیرستانیشان قصد برگزاری چند کنسرت را داشته است، ابتدا طبال و بعد نوازنده گیتار باس گروه به فاصله کمی از هم تصادف کرده و مجروح میشوند. به این دلیل او به عنوان رهبر گروه، مجبور میشود به سرعت نواختن هر دو ساز را یاد بگیرد تا در کنسرتهایشان وقفهای ایجاد نشود. همین تبحر در نواختن چند ساز است که دست آخر در کلوپهای توکیو به دادش میرسد. همان استدلال کهن شرقی که هیچ تصادفی بیدلیل نیست. پس از مدتی کیبوردنوازی در کلوپهای شبانه با ساز جادویی «سینتی سایزر» آشنا میشود و این نقطه عطفی برای او و حتی موسیقی جهان است. او متوجه میشود که این ساز نوظهور، قابلیت بازتولید اصوات طبیعی را دارد. کیتارو گمشدهاش را یافته است. این اولین قدم برای آفریدن نوعی از آهنگهایی است که از آواهای طبیعی سرشارند. امروزه او جزو بنیانگزاران این نوع از موسیقی به شمار میآید. آواهای طبیعی هنوز هم جزء جدانشدنی آهنگهای اوست. نزدیکی به طبیعت بخشی ازفرهنگ ژاپن است. فرهنگی که کیتارو بر از دست رفتنش حسرت میخورد: «مردم ژاپن دیگر علاقهای به این فرهنگ کهن ندارند. آنان رابطه جادویی خود را با طبیعت از دست دادهاند و به همین جهت اکثریتشان افسرده شدهاند.» پس از مدتی کار با سینتی سایزر به گروه «خانواده خاور دور» میپیوندد وبا آنان در سراسر اروپا کنسرت میدهد. از آن جا که قرار است اوهمچون زائران شرقی از هر سفر پربارتر بازگردد، در تورهای اروپاییاش زیر و بم کاربا سینتی سایزر را میآموزد.
بالاخره در 1976 حس میکند که آماده ساختن نخستین آلبوم خود است. «سیاحت غرب» را به پایان رسانده و برای کشف و شهود، «زیارت شرقی»اش را آغاز میکند. کیتارو یک سال تمام را در چین، هند، تایلند و لائوس سفر میکند. وقتی به ژاپن باز میگردد، کاملاً آماده است. گوشهایش پر است ازآوای رود گنگ، یانگ تسه و جنگلهای جنوب شرق آسیا و چشمانش، رنگین ازخاطره معابد، درختان و شهرهای ممنوعه. در سال 1977 دو آلبوم نخستش «داستان ماه تمام» و Ten Kai را منتشر میکند. پس ازموفقیت آلبومها واجرای چند کنسرت، تلویزیون NHK برای ساخت موسیقی سریال مستندی که دردست تهیه دارد، به سراغ او میآید. نام سریال «جاده ابریشم» است. کیتارو سفر دیگری را آغاز میکند. به بعضی ازکشورهای مسیر جاده سر میکشد و آن چه را که میبیند، در موسیقیاش «نشان میدهد.» نمایش سریال و انتشار آلبوم آن، موجی از شهرت و محبوبیت بینالمللی را به همراه دارد. بسیاری از بزرگان موسیقی با او برنامه مشترک اجرامیکنند و جوایز گوناگونی به سویش سرازیر میشود. مهمترین افتخارات او تا کنون، دو بار بردن جایزه گرمی (Grammy) و یک بار جایزه Golden Globe وساخت موسیقی فیلم «بهشت و زمین» برای الیوراستون است. کیتارو اما، بیاعتنا به شهرت و محبوبیتش، همچنان تواضع ژاپنی خود را حفظ کرده است: «من تنها یک پیامرسانم. محرک اصلی من طبیعت است ... در واقع این موسیقی از جایی بیرون ذهن من میآید: از بهشت. وارد بدنم میشود و از درون انگشتانم هنگام نواختن بیرون میزند. گاهی اوقات خودم هم متعجب میشوم که این آوا از کجاست.» کیتارو موفقیتهای تجاری هم داشته است. از نزدیک به 30 آلبومی که تا کنون منتشر کرده است، بسیاری از آنها جزو پرفروشترینها بودهاند. برای مثال از آلبوم «روشنایی یک روح» تا کنون تنها در آمریکا دو میلیون نسخه به فروش رسیده است.
خودش دلیل موفقیتهایش را تنها و تنها نزدیکی به طبیعت میداند. او اکثرآثارش را در استودیوی شخصیاش درکوهپایههای آلپ ژاپن ساخته ،نواخته وضبط کرده است: «بدون زندگی درکوهستان نمیتوانم آهنگ بسازم ... برای من بعضی آواها شبیه ابرند و بعضی شبیه آب.» شاعرانه حرف زدنش شاید به دلیل حضور همیشگی در طبیعت باشد. به هر حال شاعرانگی در تمام جنبههای آثار اوموج میزند. مثلاً وقتی آلبوم موفق «آسمان بهشتی» را به پایان رساند، به دنبال آوایی میگشت تا سمبل نام آلبوم باشد. عاقبت با انتخابش نشان داد که به راستی شاعراست: این آلبوم با صدای خنده فرزند نوزادش آغاز میشود. این صدای «آسمان بهشتی» است. کیتاروهنوز همان کودک ایستاده در برنجزار است که به صدای وزش نسیم گوش میداد. موسیقی او تلاش برای درک رازهای طبیعت است. بوداییان میگویند رودخانه هر لحظه نو میشود. هر چند برای گوشهای زنگاربسته ما، صدای رود همیشه تکراری است. کیتارو با پخش آواهای طبیعی درطول آهنگهایش، ما را به دقت در این تکرار ظاهری و کشف مجدد طبیعت فرا میخواند: «امروزه مردم فقط به چیزهای قابل رؤیت عقیده دارند. ولی من هنوز باورم را به آن چه دیده نمیشود، ازدست ندادهام.» او میخواهد این باربه خاطر طبیعت، دوباره دست به سفری نو بزند. سفری طولانی و پنجماهه ازسانفرانسیسکو تا واشنگتن. در این راهپیمایی بزرگ، نوازندگان و خوانندگان سرخپوست او را همراهی خواهند کرد. آنان در طول مسیر برای صلح، عدالت و توجه دادن مردم به وضعیت محیط زیست مینوازند ومیخوانند: «در زیر باران و برف و از روی کوهها و میان تندبادها و قلب گرما و سرما راه میرویم وهیچ چیز نمیتواند ما را از ادامه مأموریتمان باز دارد که به همگان بیاموزیم همه چیز در زندگی مقدس است. آخرین قدمهای این سفر را در حالی روی زمین خواهیم گذارد که کودکان، پیران ومردمانی از سراسر نژادها در کنارمان راه میروند.»
او باور دارد که موسیقی وسیله اتحاد نژادهاست. اندکی قبل از یازدهم سپتامبر در یکی از سفرهای پرشمارش به کنار مرز چین وافغانستان که منطقهای کویری است، میرود تا به رایگان برای افغانهای کنار مرز بنوازد. او گفت که میداند مردم این جا به شدت فقیرند؛ اما آنها هنوز زندهاند و حق لذت بردن از زندگی را دارند. شاید که موسیقی قلبهایشان را تسلی دهد. اما بزرگترین سفر او پس از یازدهم سپتامبر آغاز میشود. وقتی که یکی ازدوستانش را دریکی از آن برجهای دوقلو از دست میدهد. «پس از تماشای آن وحشیگری، فکر کردم تنها جانهای پریشان دست به چنین خشونتی میزنند. آنها تنها با خشونت میتوانند وجودشان را به رخ بکشند.» ازخود میپرسد که او چه میتواند بکند و برای یافتن پاسخ چند ساعتی غرق «مدیتیشن» میشود. درخلسه عمیق چیزی درگوشش زنگ میزند:صدای ناقوسهای معابد Shingon. 1100 سال پیش، راهبی بودایی به نام Ku-Kai در جزیره شیکوکوی ژاپن، 88 معبد بنا نهاد که به نام معابد شینگون مشهورند. از آن زمان تا کنون روزانه هزاران هزار زائر از تپهها بالا میروند تا ناقوسهای این معابد را به صدا در آورند. هر کس برای زیارتش دلیلی دارد. هرکس از چیزی رنج میکشد؛ اما در نهایت همه یک هدف دارند: کسب آرامش. آنان که ازتپهها باز میگردند معتقدند که پس از شنیدن صدای ناقوس به آرامش رسیدهاند. بسیاری از آنان در مصاحبههایشان گفتهاند پس ازشنیدن صدای زنگ، تازه فهمیدهاند که زندگیشان تا کنون سراسر اشتباه بوده و اکنون میخواهند که تغییرش دهند. اکثر زائرانی که صدای ناقوسها را شنیدهاند، یک جمله را تکرار میکنند: خودم را پیدا کردم. حالا کیتارو، این آهنگسازهمیشه زائر، میخواهد تمام جهان را در صدای ناقوسها سهیم کند. او هم معتقد است که در صدای آنها چیزی است که آدمی را آرام میکند و امید دارد که آرامش درونی حاصل از گوش دادن به این آوا، قدمی درراه صلح جهانی باشد. او از چهار سال پیش تا کنون، وسائل صدابرداریاش را به زحمت از تپهها بالا کشیده و صدای ناقوسها را ضبط کرده و با این صداها آلبومی آفریده است به نام سفرمقدس Ku-Kai. در معرفی این آلبوم نوشته شده است: این آلبوم من برای کسانی است که رنج میکشند و کسی را صدا میزنند. کسانی که کیتارو را از نزدیک دیدهاند، میگویند که خود او انگار آرامشی را که درآهنگهایش به دیگران وعده میدهد، یافته است. زمانی خبرنگاری از او پرسید: «من همیشه شما را آرام دیدهام . این آرامش ناشی از چیست؟ آیا تأثیر موسیقی است؟» کیتارو پاسخی به غایت بودایی به او داد: «میدانید،آرامش من از آن جا سرچشمه میگیرد که خودم را با آن گدایی که در خیابانهای کلکته گدایی میکند، برابر میدانم.» کسی نمیداند که آیا او پس از سفرآرامشبخش Ku-iaK مجال سفرهای دیگری را نیز خواهد داشت؟ آیا این که وقتی هنوز محصلی دبیرستانی و در آغاز راه بود، نام اولین گروه موسیقی زندگیاش را «مرغ دریایی» نهاد، تصادفی است؟ از همان جنس تصادفاتی که «یونگ» آنها را «تصادفات بامعنی» نام نهاده است؟ یا این که از آغاز میدانست که سرنوشتش توام با سفر است؟ و مهمترین سؤال این که سفرهای این مرغ دریایی مهاجر، کجا به پایان خواهد رسید؟ شاید در بهشت. همان جایی که خود بارها گقته است «از آن جا آوایی میشنود.» |
نظرهای خوانندگان
دوستان يك كلمه از قلم افتاده.در پاراگراف يكي مانده به آخر آمده :"از همان جنس تصادفاتی که ..." كه كلمه "چيزي" در ابتداي جمله ازقلم افتاده.در اصل اين بوده:"چيزي از همان جنس تصادفاتی که ...". با تشكر .
-- ارشيا ، Nov 6, 2007 در ساعت 01:37 PM