رادیو زمانه > خارج از سیاست > موسیقی ملل > زندهدلان کوبا | ||
زندهدلان کوبابرگردان: مانی پارساکوباییها در ماه جاری شادی را با خود به آمستردام آوردند. گروه موسیقی «کلوپ بوئنا ویستا» که تورهای سراسری زیادی در سراسر دنیا دارد در ماه دسامبر در یکی از محلهای برگزاری کنسرت در آمستردام بهنام «صحنهگاه پپسی» بهروی صحنه رفت. بوئنا ویستا (به معنی خوشمنظره) نام یکی از باشگاههای موسیقی در هاوانا، پایتخت کوبا است.
موسیقی سنتی کوبا دارای ضرب و مکثهای زیاد و جالبی است و رقص و اطوار ویژه ای را در شنوندگان برمیانگیزد. مخاطبان «میخانه بوئنا ویستا» در آمستردام در راهروها هم مشغول رقص و شادی بودند و فریاد «دوباره دوباره» آنها فضا را پر کرده بود. یکی از خبرنگاران روزنامه تایمز آمستردام فرصتی پیدا کرد تا با سه نفر از ستارگان این گروه گفتگویی داشته باشد. برگردان بخشهایی از این گفتگو را با هم میخوانیم: نخستین چیزی که آدم باید درک کند اصطلاح کوبایی «دسکارگا» است. دسکارگا یعنی "بیان حالات درونی از راهِ انجام کارهای فیالبداهه" و بطور خلاصه یعنی همان بداههخوانی و بداههنوازی. در کنار آر.جی، دو نفر دیگر هم نشسته بودند. یکی خوزه ماراکایبو کاستانِدا (ام.سی) که در زمینه نواختن سازهای گوناگون همهفنحریف است و متخصص تِرِس (ششتار کوبایی) ، کونگاس(کوس کوبایی)، ترومبون، ویولن و پیانو است. ام.سی از دهه ۱۹۵۰ شخص اول صحنههای کابارهای هاوانا بهحساب میآید. نفر دیگر خانم سیومارا آویلا والدِس لِسکای (ال.اس) است که از دهه ۱۹۵۰ به خوانندگی مشغول شده و او را ستاره خوانندگان «کلوپ بوئنا ویستا» مینامند. این گروه، با خود یک خواننده ۸۸ ساله، یک گروه نوازندگی با هفت ساز مختلف و یک گروه رقص پنجنفره را هم به همراه آوردهاند تا کلوپ بوئنا ویستا را بازگو کنند. پرسش ما: شما ظاهراً تکهای از کوبا را با خود آوردهاید. میخواستم بپرسم چهجور کوبایی را با خود آوردهاید؟ این سؤال را میکنم چونکه تنها اطلاعات مردم از کوبا از طریق اخباری است که عمدتاً از فیلتر رسانههای آمریکایی میگذرد. بنابراین بیشتر مردم شانس اینکه کوبا را از دیدگاه خود کوباییها بشناسند ندارند. آیا شما حقیقت کوبا را با خود آوردهاید؟ اس.ال: ما نماینده مردم کوبا هستیم. ما آن کوبایی که تقریباً همه دوست دارند را با خود به هلند آوردهایم. این حقیقتی از زندگی ماست که ما با خود آوردهایم. آیا این حقیقت مربوط به زمان مشخصی بودهاست؟ آر.جی: این حقیقتی است که هیچوقت نخواهد مرد. ما کوباییها مردمِ روشن و بازی بوده و هستیم، چه در تاریخ چه در زمان حاضر. تا آنجا که فهمیدهام موسیقی «سان» قلب موسیقی کوبایی است و بقیه سبکهای کوبایی از آن گرفته شدهاند. آیا درست میگویم؟ ام.سی: تنها سان نیست. سان به اضافه تنباکو، نوشیدنی رام و زنها. متن آواز شما داستانهایی کهن هستند و خود شما هم سنی ازتان گذشتهاست. آیا این داستانها بهدرد مردم این دوره میخورد و آیا خود شما نباید الان در خانه خود لم بدهید و راحت بیاسایید؟ اس.ال: بله داستانها قدیمی هستند ولی «هرچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند». اگر با احساس کامل نخوانی درست درنمیآید. من سعی میکنم همه احساساتم را بیرون بریزم. هرچه بیشتر بهتر. در اصل می توان گفت که موسیقی کوبا را بقیه دنیا از نو کشف کرد. آیا این مسئله شما را غافلگیر کرد یا منتظر محبوب شدن این موسیقی کهن بودید؟ آر.جی: ما جداً امیدوار بودیم که چنین چیزی اتفاق بیفتد زیرا موسیقی سنتی ما و ضربآهنگهای ما سالها بود که دیگر کنار گذاشته شده بود. ریتمهای مدرن آمدند و ما را مانند سیل کنار زدند. ما قدیمیها تصمیم گرفتیم که نیروهایمان را به هم پیوند بزنیم و موسیقی اصلیمان را دوباره برگردانیم. برای همین هم اینقدر دوست داریم تا این موسیقی را به گوش همه آنهایی که دوست دارند آن را بشنوند برسانیم. ما این کار را با عشق و شادی انجام میدهیم. همانطور که چه گوارا گفت "در جاهایی باش که از تو خواسته باشند". آیا با وجود مشکلات سیاسی کوبا با دیگران، در همه جا از شما استقبال کردهاند؟ آر.جی: بله. حتی در جاهایی که فیدل کاسترو را دوست ندارند موسیقی کوبایی را دوست دارند. آیا میتوانید در آمریکا هم برنامه اجرا کنید؟ ام.سی: به ما ویزای آمریکا نمیدهند. آیا این موضوع شما را ناراحت میکند؟ اس.ال: این مسئله از وقتی که حکومت بوش سر کار آمده پیش آمده. پیش از این نوازندگان کوبایی میتوانستند به آمریکا سفر کنند. ما مطمئنیم به محض اینکه این بوش برود ما دوباره میتوانیم در آمریکا برای مردم برنامه اجرا کنیم. کارلوس بوستامانته، روایتگر و مترجم گروه هم از راه میرسد و از او میپرسیم: بوستامانته: ام.سی و یکی دیگر از اعضاء با ابراهیم بزرگ شده بودند. شبی که ابراهیم فوت کرد ما در استرالیا بودیم و حالمان خیلی خراب بود. ما برنامه آن شب را به ابراهیم تقدیم کردیم. دو روز بعد ام.سی آمد پیش من و گفت که میخواهد بازنشسته بشود. گفتم هرجور دوست داری ولی آیا میخواهی خانه بمانی و چند تا از کارهایی که زنت میگوید را انجام بدهی و بمیری یا با ما دور دنیا بگردی و روی صحنه بمیری؟ او به من گفت: "آخ چه کنم!" و دو روز بعد برگشت و گفت: "تصمیم گرفتهام روی صحنه بمیرم". منبع ترجمه: پی نوشت ها: نيز: سايت فيلم ويم وندرس در باره کلوب بوئناويستا |