رادیو زمانه > خارج از سیاست > استادان موسیقی > مرا ببوس | ||
مرا ببوسعليرضا افزوديدر سرنوشت هر ملت، و در تاريخ هنر، گاه اثري چنان روح زمانه را تصوير ميکند، و چنان بيانگر حس و جان مردمان است که بهعنوان جزئي پايدار از فرهنگ و تاريخ يک ملت، همواره برجا ميماند. از سال 1332، و ضربۀ کودتايي که به نهضت ملي، و اميد ملتي براي راهايي پايان داد، چيزي نگذشته بود که براي نخستين بار از راديو ايران آنزمان، و در برنامۀ «شما و راديو»، آهنگي پخش شد که سالهاي وسال، ذهن و زبان جوانان آن روزگاران را به زمزمۀ مکرر خود وا داشت. ترانۀ «مرا ببوس»، اثري با صداي «حسن گلنراقي»، با آهنگي از ساختههاي «مجيد وفادار»، همراه با ويلون «پرويز ياحقي» و پيانوي «مشيرهمايون شهردار». امروزه ميدانيم که منظور از «محفل خصوصي»، همان جلسۀ ضبط تست صداي «گلنراقي» در استوديوي شماره 8 راديو تهران است که بدون آمادگي کامل نوازندگان و خواننده انجام شده بود. «پرويز خطيبى» نمايشنامهنويس، طنز پردار و برنامهساز معروف راديو ايران، در مجموعه خاطرات خود از جمع هنرمندان که در کتابي با عنوان «خاطراتي از هنرمندان» بهچاپ رسيده، درباره ضبط ترانۀ «مرا ببوس» مىنويسد: از چگونگي ضبط اين ترانه، در کتاب خاطرات هنري «اسماعيل نواب صفا» ترانهسراي معاصر، که با نام «قصۀ شمع» انتشار يافته روايت ديگري ميخوانيم. او به نقل از «عباس فروتن» که در سال 1336، تنظيم برنامۀ «شما و راديو» که روزهاي جمعه از راديو پخش ميشد را به عهده داشت، مينويسد: «. . . روزي آقاي «مهدي سهيلي» که با آقاي «گلنراقي» دوست بود، ايشان را نزد من آورد و اظهار داشت، آهنگ جالبي آقاي «مجيد وفادار» ساخته که شعر آن از آقاي «حيدر رقابي» ميباشد و آقاي «گلنراقي» آنرا بهخوبي اجرا ميکند، وقتي آن را خواندند، متوجه شدم که کار تازه و بسيار جالبي است و براي پخش در برنامه «شما و راديو» خيلي تناسب دارد. آقاي «وفادار» حضور نداشت. ولي آقايان «مشيرهمايون» و «پرويز ياحقي» حاضر بودند. پس از تمرين، آقاي «گلنراقي» همراه با پيانوي «مشيرهمايون»، و ويولن «ياحقي» براي نخستين بار اجرا کرد و روز جمعه از راديو پخش شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت. . .» باري، ترانۀ «مرا ببوس» با صداي «گلنراقي»، ضبط و اجرائي دوباره نشد. هر چه بود و هست، همه از همان نسخهاي است که در استوديوي شماره 8 راديو ايران، در ميدان ارک تهران ضبط شده. «مرا ببوس» با همان شکل و کيفيت، هنوز هم محبوبترين آهنگ جوانان دهۀ چهل و پنجاه بهشمار ميرود. در همان ايام، مردمان گفتند و باور کردند که شعر اين ترانۀ غمگين و درعين حال شورانگيز را سرهنگ ژاندارمرى «عزت الله سيامک»، از رهبران سازمان نظامي حزب توده ايران، پيش از اعدام در27 مهر ماه 1333 در زندان و در وصف سرنوشت غمانگيز افسراني که اعدام ميشدند، سروده است. عدهاي نيز بر اين تصور بودند که اين ترانه را سرهنگ دوم توپخانه «محمدعلى مبشري» عضو ديگري از رهبري اين سازمان، در وصف «سرهنگ سيامک» در آخرين ديدار خود با دخترش در شب قبل از اعدام سروده است. گرچه بعدها «گلنراقي» خوانندۀ اين ترانه، در مصاحبهاي با «ايرج طيبي» در مجلۀ «روشنفکر»، در پي تکذيب اين موضوع، براي اولين بار اعلام کرد که شاعر اين ترانه دکتر «حيدر رقابي»از استادان رشتۀ ادبيات دانشگاه تهران است، اما آن باور هنوز هم با بسياري از ما هست و اي بسا که خواهد ماند. سرايندۀ شعر ترانۀ «مرا ببوس» که بود؟ خلق به بانگ «مرا ببوس» تو برخاست آنچنان که از زندگي ديگر شاعران معاصر نوشتهاند و خوانده و ميدانيم، از زندگي «حيدر رقابي» متخلص به «هاله»، اطلاعات و جزئيات چنداني در دسترس عموم نيست. آنچه که بنا به مکتوبات موجود مسلم است، اين است که او از نظر گرايش و بينش سياسي، فردي مليگرا و در عينحال فعال بوده.
«بيژن ترقى» دربارۀ نسبت خود با «حيدر رقابى» ميگويد: «ما دو كودك همسن و سال بوديم كه از آغاز طفوليت اكثرا در خانۀ پدربزرگ، يكديگر را ملاقات ميكرديم. مادرانمان دخترعمو بودند. . . او از آنجا كه طبعى حماسى و مبارزهجو داشت، بهزودى در رديف طرفداران «دكتر مصدق» و «حزب جبهه ملى» درآمد. [. . .] او جوانى شجاع و رشيد و موجودى پاک و بىشائبه بود، چنان كه بارها به علت احساسات تند، يكه و تنها درصدد بههم ريختن بساط مخالفين برمىآمد. بههمين جهت به دفعات مكرر، مجروح و خونين راهى بيمارستان مىشد، ولى دست از مبارزه نمىكشيد. بالاخره با بروز وقايع 28 مرداد از آنجا كه در جستوجو و دستگيرى او بودند، به ناگزير ما او را از تهران دور كرده، در حالى كه بيش از ۲۰ سال نداشت مخفيانه راهى كشور آلمان شد.» در کارنامۀ فعاليتهاي هنري او به مجموعه اشعار «آسمان اشک» برميخوريم که اول بار در سال 1329، [سه سالي قبل از وقوع شروع اعدام افسران سازمان نظامي حزب توده] و توسط «انتشارات اميرکبير» چاپ و منتشر شد. «ناصر انقطاع» در معرفي خود از «حيدر رقابي» مينويسد: « . . . او در سال 1334 از ايران رفت و در کشور آمريکا سرگرم تحصيل در دانشگاه کلمبيا شد و در رشتۀ «حقوق بينالملل» از اين مرکز عملي ليسانس و فوقليسانس خود را گرفت. ولي چون دست از ستيز با رژيم پس از 28 مرداد برنميداشت، با سفارت ايران در آمريکا درگير شد و زماني که کارشکنيهاي سفارت عرصه را بر او تنگ کرد، بهناچار به «آلمان» رفت و دورۀ دکتراي فلسفه را در دانشگاه برلين گذرانيد. و در برلين هم خاموش نماند و «سازمان دانشجويان ملي» را پايهريزي و هفتهنامهاي بهنام «پيشوا» را منتشر کرد. (اين پيشنامي بود که دکتر «حسين فاطمي» به «مصدق» داده بود.) «حسن گلنراقي» و ترانۀ «مرا ببوس» در همه عالم کسي به ياد ندارد حرفۀ «حيدر رقابي» ترانهسرائي نبود. گو اينکه بر مبناي يکي از سرودههاي او آن ترانۀ معروف ساخته شد. و «حسن گلنراقي» خوانندهاي رسمي نبود و نشد. گرچه ترانۀ «مرا ببوس»، فقط با صداي اوست که به دل مينشيند و جاودانه شده. «حسن گلنراقي» در سال 1300 خورشيدي در کوچۀ آبشار خيابان ري در تهران بهدنيا آمد. بعد از تحصيلات متوسطه، به کار پدري خود که خريد و فروش بلور و چيني عتيقه بود پرداخت. نوشتهاند که او کمکم در رشتۀ عتيقهشناسي کارشناسي ارزنده شد و دست اندر کاران اين رشته نظر او را قبول داشتند. در کار و کاسبي قانع و درستکار بود و تا آخر عمر مورد احترام بازرگانان و صنف بلور و چيني بود. اگر بخواهيم از چگونگي علاقهمندي او به بازخواني ترانۀ «مراببوس» بگوئيم، اول بايد از «پروانه» گفته باشيم که قبلا و اول بار اين ترانه را براي استفاده در فيلمي سينمايي اجرا کرد. «پرويز خطيبي» در صفحۀ 76 از کتاب «خاطراتي از هنرمندان» در بارۀ اين خواننده نوشته: آنچه که او روي آهنگ «مجيد وفادار»، خوانده، در واقع يک بند، و در اصل همان شعر «مرا ببوس» چاپ شده در کتاب «آسمان اشک» سروده «حيدر رقابي» است. «مجيد وفادار» آهنگساز اين ترانه، در مصاحبهاي که در شماره 1418 هفتهنامه «تهران مصور» به تاريخ 11 آذر ماه 1349 بهچاپ رسيده، ميگويد: ترانۀ «مرا ببوس» در يکي از صحنههاي فيلم با صداي «پروانه»، و با لبخواني «ژاله علو» خوانده ميشود از «ژاله علو» بازيگر نقش زن در اين فيلم، نقل است که:« خانم پروانه خواننده ترکزباني بود که آن روزها با ترانه «آن بام بلند» معروف شد، و در فيلم «اتهام» که من به اتفاق «ناصر ملکمطيعي» در آن ايفاي نقش ميکردم، به جاي من خواند. من در شب جدايي با دخترم کوچکم اين ترانه را در متن فيلم لبخواني ميکردم. . .»
فيلم «اتهام» در خرداد ماه سال 1335، روي اکران ميرود. جدا از قصه مردمپسند فيلم، آهنگ و شعري که در صحنۀ وداع مادر با خود اجرا ميشود، به دلها مينشيند. «پوران وفادار» برادر زادۀ «مجيد وفادار»، که دستي در موسيقي داشت و يکي دو سالي نيز با نام هنري «فيروزه» از خوانندگان راديو بود، درباره خاطرات خود از ترانۀ «مرا ببوس»ميگويد: «هاله [حيدر رقابي] شاعر اين ترانه، به دليل فعاليتهاي سياسي و طرفداري از مليگراها تحت تعقيب بود و ميخواست از کشور خارج شود. عمويم شعر نيمهکارهاي از او داشت که ميخواست برايش آهنگي بسازد. [منظور همان يک بندي شعري است که «پروانه» براي فيلم خوانده] شبي که به ديدار عمويم آمده بود تا خداحافظي کند، عمويم او را به داخل خانه ميکشاند و از او ميخواهد که اين ترانۀ نيمهکاره را تمام کند. او هم که تحت جدايي از نامزدش و وطنش بود اين ترانه را به تمام ميکند. اما ديگر آن شب نميتواند تهران را ترک کند و شب را همانجا ميگذراند. هفته بعد با کمک دوستان و خانواده از تهران خارج، و به سمت آلمان حرکت ميکند.» در بارۀ اين ديدار شبانه و خداحافظي شتابزده، روايت ديگري به نقل از «بيژن وفادار» پسر «مجيد وفادار» که خود شاهد و ناظر بر آن بوده و «نواب صفا» آن را عينا در کتاب خاطرات هنري خود آورده: حقيقت و خاطره ياد تو در خاطرم هميشه شکفتهست يکي از محسنات «ياد نگاري» و «خاطرهنويسي» آن است که بعدها با جمع و فراهم کردن آنها ميتوان رخداد واقعهاي را هم از چند منظر متفاوت، و هم در ترتيب و توالي وقوع آن اتفاق ديد و بررسي کرد. از خواندن اين روايتها به نظر ميرسد «حيدر رقابي» جوان به ذوق و طبعي که داشته، مجموعهاي از سرودههاي خود را با عنوان «آسمان اشک» در «انتشارات اميرکبير» بهچاپ ميرساند [سال 1329]. سرودهاي با نام «مرا ببوس» در اين دفتر شعر هست که مورد توجه آهنگساز معروف آن دوران «مجيد وفادار» قرار ميگيرد. او در سفارشي که از «شاپور ياسمي» براي ساختن موسيقي فيلم «اتهام» گرفته، آهنگي بر اين قطعه ميگذارد و آن را در صحنۀ وداع مادر از دخترش، با صداي «پروانه» استفاده ميکنند. در جايي اشارهاي به اينکه «حيدر رقابي» خود از اين موضوع اطلاع داشته باشد، و يا اينکه از طرف کارگردان فيلم و آهنگساز، اجازۀ اين استفاده از شعر چاپ شدۀ او را خواسته و گرفته باشند، نوشته يا گفته نشده. از قرار معلوم «حيدر رقابي» جواني با شور انقلابي و سخت فعال در مسائل و اتفاقات سياسي آن سالها، فرصت رسيدگي و يا در مرام و نگرش سياسي ـ اجتماعي او جايي براي پرداختن به اين مقوله وجود نداشته. ولي چرخ چنان گرديده که حالا او بايد بهناچار از کشور خارج شود [سال 1332 سه سالي بعد از چاپ کتاب]. فيلم مراحل پاياني خود را ميگذراند و قرار است که دو سال بعد [خرداد سال 1335] به نمايش عمومي در بيايد. درهم ريختگي و آشفتهبازار ايام بعد از کودتا، آنقدر بوده که کسي به اجراي صحيح قانون مولف و ناشر وقعي نگذارد و نگران پيگيري قانوني سراينده شعر يا ناشر از استفاده آن سروده در اين فيلم نباشد. (تازه اگر چنين قانوني در آن سالهاي وجود داشت و سرايندۀ آن به لحاظ جرم سياسي! تحت تعقيب نميبود) ولي جايي در اين چرخۀ، وجدان هنري ـ انساني «مجيد وفادار» دخيل بوده تا به هر شکل و صورتي که بر ما معلوم نيست، به «حيدر رقابي» جوان و تحت تعقيب برسد و برساند که حتما او را ببيند. قبلا به نقل از «بيژن وفادار» پسر «مجيد وفادار» در کتاب خاطرات هنري «اسماعيل نوابصفا» خوانديم که چگونه «حيدر رقابي» به ديدار پدر ميآيد و آن دو در خلوتي سهربع ساعته، به توافق ساختن ادامه آن شعر و آهنگ ميرسند و همانشب حدود ساعت ده، «رقابي» تلفني ادامۀ شعر را ميخواند و «بيژن» خود آن را يادداشت ميکند و به پدر ميدهد. «مجيد وفادار» بر مبناي بندهاي تازه سروده شده، شروع به ساختن دنبالۀ آهنگي که قبلا براي فيلم «اتهام» تهيه کرده ميکند. در ادامه همين نقل و در همان کتاب، باز ميخوانيم: «. . . من و «پوران» دختر عمويم، [پوران وفادار، دختر حميد وفادار] شعر و آهنگ را ياد گرفته بوديم. «پوران» در فراگيري آهنگ، استعداد عجيبي داشت و اين امر را بهخوبي و بهزودي فرا گرفته بود. ديگر پدرم از سرگذشت اجراي آن بيخبر بود و قصدش اين بود که اجراي آن را بر عهدۀ خوانندۀ مناسبي بگذارد. تا اينکه روز جمعهاي ناگهان شنيديم که آهنگ «مرا ببوس» را خوانندهاي بهنام آقاي «گلنراقي» با ويولن آقاي «ياحقي» و پيانوي «مشيرهمايون» اجرا ميکند. پدرم متحير، از من پرسيد: شما اين شعر و آهنگ را براي کسي خواندهايد؟ گفتم نه. بعد معلوم شد «پوران» دختر عمو «حميد» آنرا در يک مهماني خصوصي خوانده و صاحبخانه، بدون اينکه قصدش را به او بگويد، شعر را ميگيرد. ولي اينکه چگونه بهدست مرحوم «گلنراقي» رسيده بيخبرم. . .» [صفحۀ 104 و 105 کتاب قصۀ شمع، خاطرات هنري اسماعيل نوابصفا] دنبالۀ ماجرا را هم که قبلا نوشتهايم و همه ميدانيم. يکسالي است که فيلم «اتهام» اکران شده. شعر و آهنگ آن مورد توجه آهنگسازان، از جمله «پرويز ياحقي» قرار گرفته. «گلنراقي» که مراودت و مجالستي هم با اهل موسيقي دارد، از سر اتفاق، شعر کامل اين ترانه را بهدست آورده. با رفاقتي که از قديم نيز با «پرويز ياحقي» داشته، قرار ميگذارند آن را ضبط کنند. آن ايام مسلما استوديوهاي خصوصي ضبط صدا وجود نداشته. تنها امکان موجود، استفاده از تجهيزات فني استوديوي راديو تهران در ميدان ارک، و نوازندگان آنجا بوده. وجه مشترک «پرويز ياحقي» با «مجيد وفادار» البته در نواختن ساز ويلون است و رفت و آمدي که بهعنوان آهنگساز به اداره و ساختمان راديو دارند. پس عشق آواز خواندن «گلنراقي» و وسوسۀ انجام اين تجربه، و علاقۀ «پرويز ياحقي» به اين شعر و آهنگ، و شرايط مساعدي که براي استفاده از امکانات استوديو و راديو داشته، دست بهدست هم ميدهند تا ما امروز دو روايت از جلسۀ ضبط اين ترانه را بخوانيم و خودمان تشخيص بدهيم که کدامشان درستتر است! «حسن گلنراقي» در پايان عمر خود، گرفتار بيماري فراموشى [آلزايمر] و تومور مغزى شد، و بهرغم تلاش پزشكان، در مهر ماه سال 1372 در تهران درگذشت و در گورستان قديمي «امامزاده طاهر» واقع در «مهرشهر کرج» به خاک سپرده شد. روي تو را بوسه دادهايم چه بسيار و سر آخر اينکه دست من بنده که راوي اين حکايت باشم البته کوتاه و خود به اينجاي دوري، پرت افتادهام. چه خوب ميشد اما اگر آنها که دستشان ميرسد و نزديک هستند، در فرصتي ـ نه آنهمه که زياد هم دير بشود ـ روايت اين ترانه را از استاد «پرويز ياحقي» که عمرشان به عزت دراز باد هم ميپرسيدند و مينوشتند، تا آيندگان و آنها که پس از ما آيند، شناسنامۀ اين ترانۀ يادگار را مخدوش نبينند و نخوانند. |
نظرهای خوانندگان
تا کنون مطلبی بدین مفصلی و جامع در باره ی این ترانه که به ترانه سرود تبدیل شده بود، ندیده ام و نخوانده ام. دست مریزاد. جای سپاس بسیار دارد.
-- پوران ، Oct 12, 2006 در ساعت 04:44 PMچقدر چیزی آموختم. این اطلاعات برای نسل بعد از ما نیز ضروری است.
-- نسیم ، Oct 12, 2006 در ساعت 04:44 PMتاریخچه ترانه مرا ببوس، فقط تاریخچه یک ترانه نیست بلکه بخشی از تاریخ ما نیز هست. با سپاس از رادیو زمانه و آقای علیرضا افزودی.
-- احمد ، Oct 12, 2006 در ساعت 04:44 PMmerci
-- Alireza. ، Oct 12, 2006 در ساعت 04:44 PMدقيقا همين مطلب را بصورت كامل تر البته از سايت شرق آنلاين خوانده بودم. ممنونم بخاطر كپي !
-- همشهري ، Oct 13, 2006 در ساعت 04:44 PM--------------------------
ممکن است لطف کنيد و لينک مطلبی را که خوانده ايد ارجاع دهيد؟ - زمانه
سلام
از ایران به برنامه های رادیو زمانه گوش میکنم.
چند هفته ای هست که با رادیو زمانه از طریق دخترم که وبلاگ می نویسد آشنا شدم.
یکی از قشنگترین برنامه هائی که تا به حال ارائه شده ، برنامه ای در مورد تاریخچه ً مرا ببوس بود که دیشب ۲۰ مهر ماه پخش شد. این برنامه مرا به دوران جوانی برد . به خاطر دارم که همرا پدر این آهنگ را اولین بار از صفحه ً گرامافون شنیدم. یادش به خیر آن روزها . شما برایمان دلخوشی به ارمغان میاورید و خاطره ها را زنده میکنید.
با وجود این همه برنامه های ماهواره ای ، رادیو زمانه کار متفاوتی هست . برای برنامه های خوب و متنوع شما باید از تمام دست اندرکاران رادیو زمانه تقدیر کرد.
برقرارو پیروز باشید
زرینه آصفی
-- زرینه آصفی ، Oct 13, 2006 در ساعت 04:44 PMاز خرم آباد لرستان
Very nice article but can you please provide a link to an MP3 file of the song?
-- Karim ، Oct 13, 2006 در ساعت 04:44 PMمتشکرم، متن فوق العاده ای بود.
-- پرويز ، Oct 14, 2006 در ساعت 04:44 PMبرای ارائه و بازنویسی تاریخچه ً این اثر بیاد ماندنی باید از تهیه کنندگان رادیو زمانه تشکر کرد ، چرا که خیلی از ما از گذشته ًپر از فراز و نشیب موسیقی رنجدیده ً ایران و هنرمندانمان بی خبریم و این خود قدم و تلاشی ست در جهت انتشار و یاد آوری این جاودانه ها ، با توجه به اینکه موسیقی ایران نیز در این میان همواره قسمتی از فرهنگ ایران را تشکیل می دهد .
ارائه ً چنین کارهائی در رادیو میتواند به کشف حلقههای گمشده در تاریخ موسیقی ایران، منجر شود.
با سپاس از آقای افزودی برای جمع آوری و کنکاش برای یافتن این اطلاعات ارزشمند در مورد چگونگی و زمان خلق این اثر زیبا از حسن گلنراقی.
-- سیمین ، Oct 14, 2006 در ساعت 04:44 PMThank you for your pefect article
-- بدون نام ، Oct 14, 2006 در ساعت 04:44 PMنظر "احمد" درست نيست، مطلب روزنامه شرق مقاله مستقلي به نظر ميآيد و اگر شباهتي هست به علت رجوع به مراجع واحد يا اصولا اين است كه هر دو درباره موضضوع واحدي سخن ميگويند. اين هم لينك مطلب روزنامه شرق درباره مرا ببوس:
-- اوزن نيكويي ، Oct 14, 2006 در ساعت 04:44 PMhttp://www.sharghnewspaper.com/830601/hist.htm
Shargh article:
-- Karim ، Oct 15, 2006 در ساعت 04:44 PMhttp://www.sharghnewspaper.com/830601/hist.htm
آقای عليرضا افزودی صاحب سايت «راوی حکايت باقی» هستند؟ اين لينک مطلب در آنجاست:
-- امين ، Oct 15, 2006 در ساعت 04:44 PMhttp://www.parand.se/t-mara-bebeos.htm
دست مریزاد. خسته نباشید.
-- امیر مهاجر ، Oct 15, 2006 در ساعت 04:44 PMلطفا متن اين ترانه را منتشر كنيد من خيلي كنجكاوم كه متن كامل آن را بخوانم .از اين مطلب چيزهاي زيادي ياد گرفتم .متشكرم.
-- سارا ، Oct 15, 2006 در ساعت 04:44 PMthis is the main link of this article.
-- arvin ، Oct 16, 2006 در ساعت 04:44 PMhttp://www.parand.se/t-mara-bebeos.htm
IN 1973 I WAS A STUDENT IN AN INTERNATIONAL SCHOOL IN LONDON. IN AN OCCASION THAT MOST OF THE STUDENTS WHO WERE FROM ALL AROUND THE WORLD OF CORSE WERE GATHERED IN THE BALLROOM DECIDED EVERY ONE TO SING ONE OF HER / HIS COUNTRY'S FAMOUS SONGS . SO EVERY BODY STARTED SINGING TILL IT GOT TO MY TURN. I CHOSE TO SING " MARA BEBOOS " . YOU CAN'T BELIVE IT THAT WAS THE ONLY SONG WHICH HAS BEEN SUNG SEVERAL TIMES AT THAT NIGT! NOT BECAUSE I WAS A GREAT SINGER ONLY BECAUSE OF IT'S SOFT MELODY WHICH PEOPLE OF SO MANY DIFFERENT CULTURES COULD FEEL IT AND ACCEPT IT TO THEIR HEARTS. I WAS SO PROUD THAT NIGHT OF BEING AN IRANIAN THANKS TO THAT SONG.
-- DAVID ، Oct 16, 2006 در ساعت 04:44 PMYOU ARE DOING A GREAT JOB AT RADIO ZAMANEH , YOU BRING US THE SMELL OF IRAN.
THANK YOU DAVID L.A
با سلام دقیقا این مطلب چند سال قبل در ضمیمه روزنامه همشهری به قلم آقای نصرالله حدادی ( اگر اشتباه نکنم ) چاپ شد .
-- پرویز حمه ویسی ، Oct 16, 2006 در ساعت 04:44 PMبا تشکر
بعضی ها به یاد گذشته می افتند. اما من به یاد آینده می افتم. خدا کنه که در آینده اگه عمری باشه برای گذشته هامون که همین الانه حسرت نخوریم. و چقدر سریع می گذرد این ایام!
-- مجید از تهران ، Oct 16, 2006 در ساعت 04:44 PMمتن اين ترانه برای سارا :
....
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدانگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
در میان توفان
هم پیمان با قایقرانها
گذشته از جان باید بگذشت از طوفانها
به نیمه شبها
دارم با یارم پیمانها
که برفروزم آتشها در کوهستانها آه
شب سیه
سفر کنم
ز تیره راه
گذر کنم
نگه کن ای گل من
سرشک غم به دامن
برای من میفکن
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدانگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
-- سیمین ، Oct 17, 2006 در ساعت 04:44 PMدختر زیبا امشب بر تو مهمانم
درپیش تو میمانم تا لب بگذاری بر لب من
دختر زیبا از برق نگاه تو
اشک بی گناه تو
روشن سازد یک امشب من
مرا ببوس مرا ببوس
برای آخرین بار
ترا خدانگهدار
که میروم بسوی سرنوشت
بهار ما گذشته
گذشته ها گذشته
منم به جستجوی سرنوشت
inam ahange mara bebus ba sedaye Haasan olnaragi
http://www.zendagi.com/new_page_165.htm
-- Reyhaneh az Iran ، Oct 17, 2006 در ساعت 04:44 PM"مرا ببوس" ترانه قهرمانی، سرود آخرين ساعات پيش از اعدام، فرياد عليه کودتا و اختناق بود و با همين شناسنامه در تاريخ ايران ماندگار شد .
-- Farid ، Oct 18, 2006 در ساعت 04:44 PMاين بوسه وداع بوی خون می دهد .
salam khundane sarneveshte na chandan kamele doktor heidare raghabi kheili ru man asar gozasht inke ye nafar be khatere keshvaresh az eshghesh begzare va dige hich vaght be khatere un eshgh ezdevaj nakone
-- marjan ، Feb 17, 2008 در ساعت 04:44 PM