رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > فیسبوک یا پورنوگرافی یا من | ||
فیسبوک یا پورنوگرافی یا منشهلا زرلکیبله! در عصر ارتباطات زندگی میکنیم. همه میدانند همه چیز به همه چیز ارتباط دارد. هزارتوی شبکهی وب، همهی ما را به هم پیوند داده. پیوندهای مبارک و نامبارک. صبح از خواب بیدار میشوی و با لمس آسان چند کلید وارد جهان وسوسهکنندهی ارتباطات و اطلاعات میشوی. میشود هیچ کلیدی را لمس نکرد و وارد هیچ جهانی نشد. میشود به قول آن شاعر بزرگ، پشت میز کارت پنهان شوی؛ پشت کتابها و کاغذها که ردیف شدهاند روی میز. پشت کامپیوتر. سنگر خوبی است این کامپیوتر شخصی. همان لپتاپ را میگویم. سنگرت را با خودت همه جا میبری. از پشت همین سنگر است که با زمان و مرگ میجنگی. با سرعت مرگبار لحظهها رقابت میکنی و عقب میافتی. شکست میخوری. تقلای سرگیجهآور مستکنندهای است. مینویسی و مینویسی. جیره روزانه دو هزار کلمه است یا پنج هزار کلمه. فرقی نمیکند. حتی شده بعضی روزها پانصد کلمه. از بس فکرت به هزار جا رفته و دست خالی برگشته. مهم نیست. روزی هر روز، تو را بس است. در نهجالبلاغه میخواندم انگار: «روزی هر روز تو را بس است.» اما خوب که نگاه کنی بس نیست. وقتت را در هجوم افکار بینام و نشان و بیپدر و مادر از دست دادهای. خیلی زود درها را میبندند. چراغهای کتابخانه را خاموش میکنند.
باید سنگر سیالت را برداری و بروی. لمس کلیدهای لپتاپ زیاد بیخطر نیست. فقط یک کنجکاوی ساده میتواند برنامهی روزانه نوشتن را به هم بریزد. فقط کافی است بخواهی از جهان دور و بر خبری بگیری. اتصال به اینترنت پرسرعت، وسوسه خوبی است برای خبر گرفتنهای هرازگاه. میروی که خبر بگیری و سریع برگردی به نوشتن جیره روزانهات. اما میروی و ماندگار میشوی. لینک به لینک پیش میروی. از دو سه سایت و چند وبلاگ میگذری. فیلترشکن هم که باشد دیگر کار تمام است. سری میزنی به جاهای پشت دیوار. یکی مثلا همین رادیو زمانه. یکی حتما فیس بوک؛ آن هم این روزها که روزانه چند ایمیل در یاهو داری از طرف فیس بوک، از اسمهای شناس و ناشناس که خواهان دوستیاند. دوستی؟! در کجا؟ در فضای مجازی. در بیدرکجایی. جایی که مرز راست و دروغ هویتها معلوم نیست. جنگل تاریک و ترسناکی است. باید اهلش باشی. اهل جنگل. اهل تنازع بقا. اهل نمایشهای بچگانه «مرا ببینید لطفاً! خانمها آقایان من وجود دارم. این هم عکسهای تولد خودم، بچهام، عمهام.» فرقی نمیکند چند کلاس سواد داری. شاعری یا نویسنده یا مترجم آثار بارت و هگل. باید اهل بازی «من هستم» باشی. ... نه به جان عزیزتان! «جبران» نمیکند. نگویید که این گونه فضاها جبرانکننده اختناق و محدودیت رسانههای جمعی است و سانسور و این حرفها. این همه ابتذال را که نمیشود با بهانه سانسور و محدودیت توجیه کرد. پس خلاقیت چه میشود؟ نقش تفکر و اندیشه و تنهایی و زایش هنری وسط این همه حرف صد تا یه غاز کجاست؟ یعنی فرصت و نیرویی میماند برای خلاءهای افسردگی الهامبخش؟ فیس بوک جبرانکنندهی میل به حرافیهای بیخاصیت وقتگیر است. وسط آن همه حرف و حدیث و صدا و تصویر ممکن است چیزی، خبری یا اتفاقی هم معرفی شود، اما کم است. صداهای شنیدنی در انبوه سر و صدا و شلوغی و همهمه گم میشود. فیس بوک سر و صدای آدمهای تنهاست. تنهاییهایی از آن دست که با نوشتن «آه دوستان من امروز کمی سردرد دارم» و دادن پنجاه تا لایک همدلی و همراهی رفع میشود. سر دردهایشان را به اشتراک میگذارند و مداوا میشوند.
فیس بوک ایرانی، گزارش روزانه احوالات شخصی است. دفتر یادداشتهای شخصی عمومی است. «شخصیهای عمومیشده» هیچ لطفی ندارند. روزگاری آدمها، بهخصوص همین آدمهای شاعر و نویسندهای که این روزها فیس بوکی شدهاند، دفترچهای برای یادداشتهای خصوصیشان داشتند. امروز توی فیسبوک یا فضاهای مشابه جملههایی مینویسند که از فرط خصوصی بودن عمومی شده، هیچ جذابیتی ندارند: «آخ بچهها امروز دلم یه بستنی میوهای گنده میخواد!» «امروز رفتم استخر. هوا آفتابی و آلوده بود!» همین گزارههای خبری خندهدار اگر در نامهها یا یادداشتهای خصوصی بیایند، بیاندازه باارزشاند اما همین گزارههای خبری اکنون به مبتذلترین وجه کارکردی فیس بوک تبدیل شدهاند. انفجار اطلاعات یعنی همین؟ یعنی اطلاع داشتن از ویار سر صبح آن خانم شاعر؟! دهکده جهانی مک لوهان یعنی این همه صدا و حرف؟ من که سرگیجه گرفتهام. از خودم میپرسم چرا باید آلبوم خانوادگی این همه آدم را در پروفایلهایشان ورق بزنم؟ گشت و گذار و مهمانی و حمام زایمان این همه آدم به من و زمانی که بر من میگذرد، چه ربطی دارد؟ بله... بله میدانم که کارکرد فیلترشکن فقط این نیست. مثلاً وقتی از جست و جوی مقالات و مطالب علمی و ادبی خسته شدی و صلوات فرستادی بر روح پدر و مادر کسی که فیلترشکن خوبی برایت فرستاد، و خواستی نفسی تازه کنی، میتوانی سری بزنی به چند سایت پورنو و یادی کنی از نزدیکترین و دورترین خواسته آدمی و دوباره صلوات بفرستی به سلامتی همه فیلترشکنان. خوب است همیشه آدرس چند سایت پورنوی پر و پیمان دم دستت باشد. تفریح و تفرج آشنای سودمندتری است. سر و صدا و سرگیجه هزارتوی فیس بوک را ندارد... گرفتار نمیشوی. زود خسته میشوی و برمیگردی به نوشتن جیره روزانه. بله صدای دور آشنا! من به حرف شما گوش میکنم. نه به آن وسوسهی سمج خبر گرفتن از دنیای جدی ادبیات. بگذار به جنگ و جدیت خندهدارشان بر سر جایزهها و کتابهایشان مشغول باشند. بیا ما هم مشغول خودمان باشیم؛ پشت سنگرهای امن و امانمان. پشت میز کار شخصی خودمان. پشت تفرجها و شیطنتهای آرامبخش خودمان... فلش کوچکت را رویsign out فشار بده. نترس. من از این همه چراغ روشن chatting و این همه سلام ناشناس online میترسم. |
نظرهای خوانندگان
من هم می ترسم! هرگز هم فکر نکردم بیا این تابو را هم بشکن!آلوده اش نشدم.
-- سارا ، Dec 6, 2010 در ساعت 03:45 PMنشستم عقب. حتی نگاهشان هم نمیکنم.
و می گذارم به زعم خودشان اگر مشغول تابو شکنی هستند تابوها را بشکنند. اگر نقش آدم سبکبال و هپی را بازی کردن خود خوشبختی است خب بگذار خوشبخت باشند. و اگر تمرینهای دوست یابی و ایجاد نت ورک است خب آرزوی موفقیت با این دوستبهای مجازی.
ولی میترسم از زمانی که برای بازگو کردن حرف دل و غمشان تنها مسکن همان آنتی دپرسی باشد که در کشوی میزشان بهشان چشمک میزند.
این مطلب فکر میکنم اگر در رجا نیوز چاپ میشد بهتر بود.
-- روزبه ، Dec 6, 2010 در ساعت 03:45 PMخیلی عالی بود
-- برزو ، Dec 6, 2010 در ساعت 03:45 PMدمت داغ!!
سرکار خانم زرلکی ! هر کس از این وادی متاع خویش می برد!شما از فیس بوک به حمام زایمان و آلبوم عکس راضی شدی ما اما با صدها هم وطن دور از وطن آشنا شدیم.شعر خواندیم و داستان سرودیم! و از این دهکده جهانی بسیار آموختیم. به جان عزیز خودتان تا به حال یک بار هم به هیچ سایت پورنویی نرفتم چون در فیس بوک و شبکه مجازی به دنبال چیزهای دیگرم.اما خود شما چطور آیا با این نوشته سعی نمی کنید بگوید که "من هستم و با شما جماعت فیس بوکی و اینترنتی فرق دارم!؟
-- نازنین کسیانی ، Dec 6, 2010 در ساعت 03:45 PMقبول اما بی انصافیه اگه نپذیریم که این فیس بوک باعث خیلی موارد مثبت هم میشود ..من که شخصن خیلی چیزها از ان اموخته ام و یاد میگیرم بخصوص ارتباط برای جامعه ایرانی داخل کشور که ابزار اطلاع رسانیش محدود است و سعی میکنن محدودترش کنند..ممنونم
-- ارمان ، Dec 6, 2010 در ساعت 03:45 PMهمه چیز زیر این آسمان نسبی است.
-- Kamran ، Dec 7, 2010 در ساعت 03:45 PM" از خودم میپرسم چرا باید آلبوم خانوادگی این همه آدم را در پروفایلهایشان ورق بزنم؟ "
-- آناهیتا ، Dec 7, 2010 در ساعت 03:45 PMواقعن کی مجبورتون می کنه؟
هر كسي از ظن خود شد يار فيس بوك
-- بخت النصر خراساني ، Dec 8, 2010 در ساعت 03:45 PMمن هم هر روز که حجم زیادی از «سردردهای به اشتراک گذاشته شده» را می بینم دقیقأ به همین موضوع فکر می کنم
-- بدون نام ، Dec 8, 2010 در ساعت 03:45 PMبه نظر من با توجه به پیشرفت رسانه ها نمی توان کارکردهای مثبت فیسبوک را نادیده گرفت. کافی است نگاه به حواد سیاسی-اجتماعی ایران و مستندات منتشر شده در شبکه های اجتماعی سال ١٣٨٨ بیاندازید.
-- ثمین ، Dec 10, 2010 در ساعت 03:45 PMشخصا علاقه ای به عمومی کردن فضای خصوصی ام ندارم اما این یک انتخاب است و به نظر من هرچه عرصه بازتر باشد انتخاب کردن هم مشکل تر. حال اینکه بخواهیم در به قول شما بازی من هستم شرکت کنیم یا نه و یا چطور شرکت کنیم کاملا به خودمان بستگی دارد.