رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ آبان ۱۳۸۹
درباره آنتولوژی اندیشه ایرانیان

صوفی صحنه‌، دزد کنگاور

رامین مستقیم

صحنه، شهرستانی کوچک بین کنگاور و کرمانشاه است. در این شهرستان، مذهب رایج و پُرپیرو اهل حق است که به آنها علی‌اللهی هم می‌گویند. کاری نداریم که این نام سزاوار این مردم است یا نه، اما در ظاهرِ مردان، سبیل‌هایی که آبخور آنها لبِ پائین تا میانه‌ی چانه را می‌پوشاند، بسیار فراوان است. باز هم کاری نداریم که کوتاه کردن آبخورِ سبیل مردان چرا رایج نیست، اما در این شهرستان كه اهل حق در طاقچه‌ی خانه‌هاشان کتاب « کلام» دارند، شرح حال بسیاری از پیامبران و عارفان که نامشان هم برای دیگر اهالی ایران ناآشناست فراوان است.

اهل حق کتاب آسمانی مشخصی ندارند و عناصری از مذاهب و کیش‌های باستانی مختلف را با عرفان اسلامی و پیش‌اسلامی درآمیخته‌اند. این اعتقادات از آنها مردمانی اهل رواداری و آرام و خشونت‌گریز ساخته است که با پیروان سایر ادیان آسمانی و غیر آسمانی ، شرقی و غربی و از هر آئینی که باشند نزدیکی می‌یابند و می‌توانند معاشرت کنند.


پاک‌دینی کسروی و محبت صوفیان به او

من در جوانی در ۱۳۵۶ در آن شهر تا آستانه فروپاشی نظام پادشاهی، دانشجوی معلم حق‌التدریسی بودم. یک روز، بیستم اسفند متوجه شدم که کرکره مغازه‌ها پائین کشیده شده و شهرستان صحنه در حزنی باشکوه و بی‌صدا فرورفته است؛ درست همان‌طوری که از چنین مردم رواداری توقع می‌رفت.

کنجکاو شدم. از مردی میانسال که کتاب‌های تاریخی از جمله تاریخ هیجده ساله آذربایجان و تاریخ مشروطه کسروی را به من وام داده بود، پرس و جو کردم. به تمجمج گفت: امروز روز مرگ شادروان کسروی است.

به فکر فرورفتم. هنوز هم فکرم مشغول است. احمد کسروی که آن‌همه بر ضد درویش‌گری و صوفی‌گری نوشته بود، چگونه در این شهر صوفی‌پرور که به مصداق مثل محلی «صوفی صحنه‌، دزد کنگاور» است، آن‌همه پیرو دارد؟ سال‌ها طول کشید، اما کم‌کم دریافتم که بین «پاک‌دینی» مورد نظر کسروی که در آن فقط خداوند ستوده می‌شود و بس و دستگاه و سلسله مراتب روحانیت در آن جایگاهی ندارد، به مذاقِ درویشان مقیم خانقاه و مردان صوفی‌مسلک اهل حق خوش و گوارا می‌آمد.

در حالی‌که اگر به حمله و انتقاد کسروی به صوفی‌گری که آن را با بی‌قیدی، ولنگاری و تنبلی همانند می‌دانست توجه کنیم، نباید روز مرگ کسروی به تعطیلی مغازه‌ها بینجامد. کسروی به آثار صوفی‌گری و رفتار ناشی از آن ایستار (Attitude) توجه داشت اما باور نمی‌کرد که جنبه‌ای در مرام او پاک‌دینی هست که برای رواداران صوفی مسلک خوشایند است.

این مشاهده در دوران جوانی توجه مرا به یک پرسش جلب کرد: آیا ما عقیده ، جهان بینی، ایدئولوژی یا دین را انتخاب می‌کنیم؟ یا ایدئولوژی لباسی است که آن را به قد و اندازه‌ی خودمان می‌دوزیم و در واقع ایدئولوژی ما را برمی‌گزیند؟ مشاهده دیگر: اگر از افراد غیرمتخصص در امور سیاسی بپرسید: واضع اندیشه‌ی مبارزه غیر خشونت‌آمیز چه کسی بود، تقریباً همه‌ی غیرمتخصص‌ها می‌گویند: مهاتما گاندی، رهبر استقلال‌طلبان هند.

اما این درست نیست. پاسخ درست، لئون تولستوی، خالق جنگ و صلح است. گاندی در جوانی به عنوان حقوق‌دان در آفریقای جنوبی با اندیشه و آثار لئون تولستوی آشنا شد و انجمن دوستداران تولستوی را تشکیل داد. آن اندیشه‌ی دوری از خشونت تولستوی که با مسیحیت فرقه‌ی ارتودوکس روسیه به‌هم آمیخته بود، در ذهن گاندی با هندوئیسم و پرهیز از گوشت‌خواری درآمیخت و آن‌چنان به کام هندیان از مذاهب مختلف گوارا آمد که انگار از عصر باستان این اندیشه در هندوستان خاستگاه داشت.

روانشناسان می‌گویند که عشاق در آغاز و در عنفوان عشق از خود می‌پرسند: چطور زودتر همدیگر را ندیده بودیم. و کمی بعد تصور می‌کنند که از خردسالی با هم در همه‌ی خاطرات شریک بوده‌اند. این اشتراک در گذشته و قدمتِ کاذبِ خاطره، از شدت عشق و دوست داشتن منشاء می‌گیرد. گاهی برای آنكه اندیشه‌ای را در میان عوام همه‌گیر كنند، واضعان، آن اندیشه را از خواستگاه‌اش وارد می‌كنند.

كمونیسم نوع كاسترو در آفریقا و یا مائویسم با آموزش همفكران از كشورهای میزبان یا اعزام مبلغ به آن مناطق صورت می‌گیرد. نمونه‌ی تاریخی آن وارد كردن مستشار برای تدوین كتاب‌های حدیث و توضیح‌المسائل در آغاز سلسله‌ی صفویه است كه نتیجه‌ی آن به فارسی نوشتن توضیح‌المسائل و كتاب‌های مشابه نظیر حلية المتقين است كه در زبان فارسی سابقه نداشت و شادروان شاهرخ مسكوب به اهمیت آن پرداخته است.

برای تأیید این گزاره شما را به ادامه‌ی نام خانوادگی شیخ بهایی جبل عاملی یا در دوران سی ساله‌ی ما، به آیت الله اشرفی اصفهانی جبل عاملی (امام جمعه كرمانشاه در سال‌های نخست پس از انقلاب اسلامی) ارجاع می‌دهم.


آورنده‌ی اندیشه‌ی ضدخشونت تولستوی بود یا گاندی؟

عقیده‌ای که عقل پیرو را سیر کند، برای خود گذشته می‌سازد. به همین دلیل كمونیسم در روسیه شوروی به پیش‌بینی داستایفسكی جایگزین مذهب ارتودكس روسی شد. اگر این نتیجه‌گیری را به رواج بلشویسم در امپراطوری روسیه، مائویسم در نپال و ایالت آسام هند حتی پس از رونق افتادن مائویسم در چین، استالینسم در چپ‌های ایرانی و سایر موارد به‌کار بگیریم، درک بهتری از باورها و عقاید خود خواهیم داشت.

سنخیت مذاهب و عقاید وارداتی با ویژگی‌های فرهنگی و اقتصادی جامعه میزبانِ آن عقاید در مشاهدات بررسی شده غیرقابل انکار است. برای درك ادامه‌ی گذشته در اكنون باورها و اندیشه عوام، پیشنهاد می‏كنم كه خوانندگان رادیو زمانه به كتاب دكتر كریمان درباره‌ی ری باستان مراجعه كنند و به چگونگی تبدیل قبر یزد گرد دوم به امام زاده‌ای موسوم به بی بی شهر بانو توجه كنند و به یاد داشته باشند كه شادروان دكتر كریمان مسلمانی مؤدب به آداب اسلامی بود و نه دگراندیش و ملحد.

از خومان بپرسیم که چرا کرند در استان کرمانشاه و یا مسجد سلیمان در جنوب ایران، در سال‌های آغازین پس از انقلاب، کمونیست‌خیز بود؟ راهنمایی می‌کنم که کرند شهری بود که با یزدی‌ها و اهل حق در ارتباط بود و مسجد سلیمان از قرن‌ها پیش مقصد بختیاری‌ها در قشلاق‌های تابستانی بود و در نهایت این امر به «تخت قاپو شدن» یا اسکان دائمی چادرنشین‌ها و مبارزات سیاسی کارگران شرکت نفت در گستره‌ی صد سال گذشته انجامید؛ و اینکه لرهای چهار لنگ و هفت لنگ در مسیر عبور از کارون و ییلاق و قشلاق «شمنیسم» و دیگر ادیان آسمانی را مرور می‌کنند.

برای پی بردن به این واقعیت، کافی است که از یک هفت لنگ بپرسید که برای عبور ایمن چهارپا از کوره‌راه‌ها و ایمنی در برابر سم مارها و در امام‌زاده‌های مجرب جلگه‌ی خوزستان چه نذر و نیازهایی می‌کنند.


از حلية المتقين تا کسانی مثل آیت‌الله اشرفی اصفهانی. تشیع وارداتی در عصر صفوی؟

در صفحه ۳۴ تک‌نگاری استاد میرشمس‌الدین ادیب سلطانی به زبان انگلیسی چاپ هرمس The question of left and its future.Notes of an onlooker به مشاهدات مشابه‌ای برخوردم. ادیب سلطانی درباره‌ی نازیسم و سنخیت آن با نظام‌های اخلاقی در اروپا سخن گفته است. به نظر او: نظام‌های ارسطویی – لوتری – کانتی و نظام دینی تا حدی وارداتی مسیحیت و آمیخته با فلسفه‌ی یونان است و بر فرهنگ کل اروپا حاکم شده است.

مشاهدات ادیب سلطانی به ما یادآوری می‌کند که چرا منزه‌طلبی کانتی – لوتری و مطلقیت ارزش‌های اخلاقی در پروتستانیسم آلمانی، زمینِ مساعدی برای خیزش نازیسم بوده است. ادیب سلطانی به این بخش عنوان آنتولوژی نازیسم می‌دهد و راقم این سطور هم به این یاداشت «آنتولوژی اندیشه ایرانیان» نام می‌‌دهد. اینکه از این مشاهدات چه نتیجه‌ای برای کنش‌گران سیاسی حاصل می‌شود، به برداشت خود آنها بستگی دارد.

اما برای نگارنده این لطف را دارد که به خود یادآوری کند: توده‌ی مردم تغییر عقیده نمی‌دهند، بلکه به منافع تغییر یافته‌شان لباس عقیده‌ی جدید می‌پوشانند. پس بحث برای تبلیغ اندیشه‌ی درست‌تر بی‌معناست، بلکه باید فقط منافع جدید را به یاد آنها آورد. چندین نتیجه دیگر هم در ذهن دارم که نمی‌خواهم به خوانندگان تحمیل کرده باشم.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

طنز‌های دراماتیک بسیاری در تاریخ است که قابل تامل است،مانند نقل قول‌هایی‌ در مورد انزجار و تنفر علی‌ و حسین از عجم‌ها (غیر عرب- مجوس- آتش پرست- ایرانیها)،امروزه ایران یک کشور شیعه با حکومتی مذهبی‌ است که آنها را الگو قرار می‌دهد یا پطرس مبلغ یهودی ضدّ عیسی ناصری که بعدها پایه گذار دین مسیحیت شد یا مارکس که بدون کمک مالی‌ دوست و همفکر کمونیست خود، انگلس کارخانه دار و متمول، نمیتوانست کاشف ارزش اضافی و حقایق سیستم سرمایه داری بشود یا..... نمونه های بسیار دیگر.

-- ایراندوست ، Oct 27, 2010 در ساعت 10:30 PM

افزون بر تولستوی، برخی منابع فردی به نام دادابهای از پارسیان هند را نیز اثرگزار بر دیدگاه خشونت گریز گاندی می دانند.

http://en.wikipedia.org/wiki/Dadabhai_Naoroji

-- بینام ، Oct 28, 2010 در ساعت 10:30 PM