رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۶ مرداد ۱۳۸۹

ما باید با نیل آرمسترانگ حرف بزنیم

برگردان: اکبر فلاح‌زاده

چگونه می‌شود نخستین انسانی را که به ماه پا گذاشت و از آن پس در مورد پیشگامی خود سکوت کرد، به حرف آورد؟ او جوری رفتار می‌کند که گویی اصلاً در ماه نبوده است.


نیل آرمسترانگ بعد از راهپیمایی تاریخی‌اش در ماه به گردونه‌ی ماه‌نشین باز می‌گردد

دیداری با نیل آرمسترانگ، که هشتاد ساله می‌شود

نه، من از نیل آرمسترانگ1 نخواسته‌ام که جمله‌ی معروفش را بار دیگر جلوی دوربین تکرار کند، هرچند بعضی‌ها او را به این کار تحریک کردند. «این یک گام کوچک برای یک انسان، اما گامی عظیم برای بشریت است». آرمسترانگ خود را در حال گفتن این جمله بر صفحه‌ی تلویزیون تماشا می‌کند که هم‌زمان بخش‌هایی از مهم‌ترین مراحل فرود به ماه پخش می‌شود.

در این لحظه می‌شود حرکات صورتش را زیر نظر گرفت. هنگامی که سیاره‌ی زحل پدیدار می‌شود، آرمسترانگ می‌گوید: «این یک موشک خیلی خیلی بزرگ است». با دیدن گردونه‌ی ماه‌نشین می‌گوید «این یک سفینه‌ی فضایی خیلی خیلی کوچک است». اما در آن قسمت فیلم که یک فضانورد از سفینه پیاده می‌شود و بر ماه پا می‌گذارد، او نمی‌گوید «این منم»، وقتی هم که به نظر می‌آید این یک انسان خیلی کوچک بر روی ماهِ خیلی بزرگ است، باز هم چیزی نمی‌گوید. نا‌آرام نگاه می‌کند. بعداً می‌گوید که می‌ترسیده برای هزارمین بار مجبور به توضیح شود که چطور به حرف آمده است. او این را با حس خستگی آوازخوان محبوبی ادا می‌کند که تماشاگران از نسل‌ها پیش وادارش می‌کنند آن یگانه آواز مشهورش را بخواند.

نورمن مایلر2 بعد از فرود آمدن انسان بر ماه نوشت، آرمسترانگ در آینده به جمع بسیار اندک انسان‌هایی خواهد پیوست «که در طول تاریخ همواره از آنها نقل قول خواهد شد». ناسا3 که می‌خواست بر طبل‌های تبلیغاتی بکوبد، از سکوت آرمسترانگ بعد از بازگشت به زمین، به وحشت افتاد. به نظر روزنامه‌نگاران، او کم‌حرف‌تر از همه بود و با سکوتش آنها را به وحشت می‌انداخت. مطبوعات او را گوشه‌نشین«شهر سین‌سیناتی4» می‌نامند. آرمسترانگ هنگام استارت زدن آخرین راکت آپولو5 هم حاضر به اظهار نظر نشد، و هیچ‌گاه به استودیوهای تلویزیونی پا نگذاشت. حتی در فیلم تحسین‌شده‌ی «‌در سایه‌ی ماه» به تهیه‌کنندگی دیوید سینگتون6 (۲۰۰۷) نیز ظاهر نشد.

و بعد از گذراندن دوره‌ی خلبانی به ماه قدم گذاشت

این جمله‌ی منشی‌اش افسانه‌ای شد: «آقای آرمسترانگ با خبرنگاران حرف نمی‌زند». آقای آرمسترانگ به کسی امضاء هم نداد، چون امضاهایش به قیمت گران فروخته شدند (آخرین مورد فروش امضای او یک ماه پیش توسط یک مامور گمرگ صورت گرفت که می‌خواست اظهارنامه‌ی گمرگی آرمسترانگ را در اینترنت بفروشد(، او آرایشگرش را هم بعد از آنکه کاشف به عمل آمد قرار بوده موهایش را بفروشد، عوض کرد. البته گاهی سخنرانی می‌کند. در یکی از این سخنرانی‌ها حضار اعتراض کردند، چون او از کل برنامه‌ی آپولو حرف زد، اما از زمانی که خودش در ماه بود، لام تا کام حرفی نزد.


جرات بیرون آمدن: خلبان سابق نیل آرمسترانگ به عنوان نخستین انسان به ماه پا می‌گذارد

«چهل سال است که سکوت کرده، لابد چون اصلاً در ماه نبوده؟» آرمسترانگ هنوز نمی‌داند همین جمله بود که او را برای نخستین بار به یک استودیوی تلویزیونی کشاند. این جمله را سردبیر «تلویزیون سرووس7» در جلسه‌ی سردبیران گفت، هنگامی که موضوع بر سر هشتادمین سالروز نیل آرمسترانگ بود. تلویزیون سرووس نام چندان جذابی ندارد، اما برنامه‌های خوبی دارد. این فرستنده‌ی تلویزیونی متعلق است به رد بول8، و رد بول هم مال دیتریش ماتشیتس9 است و او هم که مانند آرمسترانگ کمرو و کم‌حرف است، این فکر را در میان کارکنانش رواج داده که می‌توانیم به بیش از آنچه فکرش را می‌کنیم، برسیم. به هر حال ولفگانگ پوتس[]10، رییس این فرستنده گفته: «پس باید با آرمسترانگ حرف بزنیم.»

این مساله شگفت‌آور بود. میلیاردرها از آرمسترانگ جواب رد گرفته بودند، یعنی موضوع نمی‌توانست بر سر پول باشد. اما اینکه چرا بالاخره آرمسترانگ به یک برنامه‌ی تلویزیونی آمد، معلوم شد. برنامه در موزه‌ی تکنیک فرودگاه سالزبورگ11 ضبط می‌شد. در این محل مجموعه‌ای افسانه‌ای از هواپیماهای تاریخی نگه‌داری می‌شود که همگی متعلق به دیتریش ماتشیتس هستند. اگر قرار نبود همه چیز پوشیده نگه داشته شود، آدم دوست داشت یواشکی در گوش بازدیدکنندگان این جشنواره‌ی هواپیما بگوید: «آن پیرمرد را که پیراهن آستین‌کوتاه پوشیده و سوار تک تک هواپیماها می‌شود، می‌بینید؟ او خودش با تک تک این هواپیماها پرواز کرده، و بعد از پرواز با همه‌ی آنها نخستین انسانی بوده که به ماه پا گذاشته.»

محبوبیت از چهره‌اش محو می‌شود

این موضوع احتمالاً باعث حیرت خیلی‌ها می‌شد. غیبت آرمسترانگ چنان کامل است که خیلی‌ها فکر می‌کنند او مرده است. خیلی‌ها وقتی او را به‌جا می‌آورند، به طور غریزی به پاهایش نگاه می‌کنند. فرود به ماه در کل یک توفان استعاری از گام، پا، و جهیدن بود. نخستین چیزی که آرمسترانگ در ماه از آن عکس گرفت، اثر چکمه‌اش بر خاک بود.

او می‌گوید «خلبانان خوش ندارند بپلکند، آنها دوست دارند پرواز کنند». لابد تاکید بر راه رفتن شق و رق به همین خاطر است؟ ونر فون براون12 یک بار گفته بود: «من واقعه‌ی فرود بر ماه را به اندازه‌ی آن لحظه در روند تکامل انسان مهم می‌دانم که حیات از دریاها به خشکی خزید.» احتمالاً آرمسترانگ وقتی آن جمله‌ی معروفش را از طریق تماس رادیویی به زمین می‌فرستاد، یاد همین تصویر بود. همان جمله‌ای که در این ملاقات به زبان جاری نشد.

کسی که با آرمسترانگ حرف می‌زند، حس می‌کند که باید ملاحظه‌ی او را بکند. آرمسترانگ از جملاتی مانند این که چه احساسی داشتید؟ به چه فکر می‌کردید؟ چه حالی داشتید؟ متنفر است، هیچ‌وقت هم مثل اد میچلِ13 فضانورد به این سوالات پاسخ نداده است. وقتی آرمسترانگ از افتخار و کارهای افتخار‌آمیز سخن می‌گوید، همه‌ی آثار دوست‌داشتنی از چهره‌اش محو می‌شود. با این حال، او باز هم تجسم مهربانی است. وقتی توماس ریتر14 فضانورد می‌گوید که در حال حاضر آشپزخانه در فضا خیلی بهتر از زمان نخستین فرود به ماه است، آرمسترانگ جوری واکنش نشان می‌دهد که گویی هیچ‌گاه خودش در فضای کیهانی نبوده است. در اتاقش در هتل یک کیک تولد منتظرش است که بعداً معلوم می‌شود آن را همان‌طور دست‌نخورده به امریکا می‌برد تا با خانواده صرف کند. آدم می‌تواند از ماه به زمین سنگ بیاورد و کیک تولدش را از اروپا به امریکا ببرد.


همه ابتدا به پاهایش نگاه می‌کنند: نیل آرمسترانگ در استودیوی تلویزیونی سالزبورگ

به گفته‌ی آرمسترانگ نمی‌توان توصیف کرد که در فضا چه احساسی به آدم دست می‌دهد. البته می‌شود با دیدن فیلم "ادیسه‌ی فضایی ۲۰۰۱15"استانلی کوبریک16 این حس را دوباره در خود ایجاد کرد. فیلمی که برای یک نسل، و البته برای فرزندان فرود بر ماه، به یک واقعه‌ی مهم تبدیل شد. آرمسترانگ این فیلم را دوست دارد. می‌گوید کوبریک به شکلی واقعی نشان می‌دهد که فضای کیهانی چگونه است.

اما آن نکته‌ی عارفانه که فیلم کوبریک را چنان به یادماندنی می‌کند، چیست؟ آن دنیای متقابل آرمسترانگ است، دنیایی که او با کمال میل به فیلم‌ها می‌سپارد. از ۴۱ سال پیش خیلی‌ها درصددند که بدانند آیا آرمسترانگ پیامی ندارد، پیامی که برای دریافتنش فقط باید پرسشی درخور کرد. آدم نمی‌تواند اشتیاق دریافت این پیام را از خود دور کند. چگونه می‌شود آرمسترانگ را به حرف آورد؟ راز او کجاست؟ معمای او کجاست؟ او متوجه این کنجکاوی هست. برای همین موقع پاسخ‌دادن مکث‌های طولانی می‌کند، مکث‌هایی چنان طولانی که انگار مکث‌های گفت‌و‌گوی رادیویی بین ماه و زمین است. همان‌طور که یکی از همکاران آرمسترانگ در فیلم «سایه‌ی ماه» می‌گوید، بازی کردن این نقش باید خیلی مشکل باشد.

تصادف محض بود

در میان کسانی که کاری را برای نخستین بار انجام داده‌اند، آرمسترانگ شاید از همه کم‌حرف‌تر باشد، ولی یقیناً او یکی از متواضع‌ترین‌هاست. او در یکی از مصاحبه‌های نادرش گفته است: «من لایق شهرت نبوده‌ام»، و منظورش از این حرف در این شب روشن می‌شود. کسی به سوی ماه رفت که بر خلاف همه‌ی کاشفان و پژوهندگان قبل از خود، این احساس را داشت که او به سمت ماه نراند، بلکه رانده شد، این‌که او برنگزید، بلکه برگزیده شد. این مساله فی‌نفسه یک تجربه‌ی ضد اگزیستانسیالیستی است.

سخنرانی معروف کندی از فضانوردان چیزی شبیه جوجه‌های لویاتان17 ساخت: ما انسان‌ها را در سفینه‌ی فضایی می‌گذاریم، ما آنها را به ماه می‌فرستیم، ما دوباره آنها را به سلامت به زمین برمی‌گردانیم. این کریستوف کلمب18 نیست. به قول آرمسترانگ، این حتی انتخاب سرنوشت هم نیست؛ اینکه او اولین انسان در کره‌ی ماه بود، تصادف محض بود.

و به این ترتیب می‌توان این مرد موقر را درک کرد. هر کاری که او بعد از فرود بر ماه انجام داد، فقط تلاشی بود برای آنکه مطابق سرنوشتی عمل کند که او را برگزیده بود. عمل قهرمانانه‌ی واقعی بعداً صورت گرفت: هیچ تبلیغ تجاری، هیچ تبلیغی برای جلب افکار عمومی، هیچ جمله‌ای که فرود بر ماه را چیزی غیر از نشستن بر صخره‌ای در فضای کیهانی نشان دهد. این کار را باید به حساب چه کسی گذاشت؟ به نام ایالات متحده؟ به نام انسانیت، به نام سازمان ملل متحد؟ این مسئله‌ای بود که آنها در آخرین دقایق درباره‌اش تامل کردند، که کدام پرچم بر ماه به اهتزاز در آید. هدف ماه است یا زمین؟


نیل آرمسترانگ

شما از فرود آمدن بر ماه بیشتر خوشحال شدید یا از نشستن بر زمین؟ آرمسترانگ در مقابل این پرسش مدت‌ها سکوت می‌کند و عجالتاً پاسخی نمی‌دهد. آرمسترانگ این جا در سالزبورگ نشسته و دارد ودکا سفارش می‌دهد. آرمسترانگِ دیگر چیزی را نمایندگی می‌کند که برای آن پرچمی وجود ندارد.

این انرژی، این همکاری میان انسان‌ها

اینکه او چقدر دقیق بین نوع آرمسترانگی و آقای نیل آرمسترانگ تقسیم کار کرده، وقتی معلوم می‌شود که همان سوالات ۴۱ سال پیش را مطرح کنیم. «اگر سفینه دوباره از ماه بلند نمی‌شد چه می‌کردید؟» آن‌وقت‌ها گفت «اجازه نداشتیم به این مساله فکر کنیم». اما امروز می‌گوید: «من همیشه مثبت فکر می‌کنم». «وقتی ماه را می‌بینید، فکر می‌کنید که شما آن بالا روی آن بودید؟» «نه، ابداً. اما با کمال میل ستاره‌ها را تماشا می‌کنم».

امروز می‌گوید: «به اندازه‌ی کافی چیزهای دیگر هست که مرا یاد آن بیاندازد». هیچ‌کدام از این سوال‌ها نیست که قبلاً از آرمسترانگ پرسیده نشده باشد. «هستند کسانی که به فرود بر ماه شک دارند. بیایید صادق باشیم: شما براستی در ماه بودید؟» قبل از آنکه او فقط با یک کلمه جواب مثبت بدهد، مدتی طولانی سکوت حاکم می‌شود.

پیامی از آن سوی آسمان وجود ندارد، در هر حال فعلاً وجود ندارد. پیام از زمین می‌آید. اگر کندی آن هدف ده‌ساله را برای رفتن انسان به ماه تعیین نکرده بود، دیگر این اتفاقات نمی‌افتاد. شش ماه قبل از پایان این ضرب‌الاجل آرمسترانگ به ماه پا گذاشت. «بدون این ضرب‌الاجل، این انرژی، این همکاری میان انسان‌ها ممکن نمی‌شد». چطور بوده که خیلی از روزنامه‌نگاران یک ربع ساعت بعد از فرود بر ماه احساس خستگی کردند؟ او آخرین کسی است که از این مسئله حیرت می‌کند. او خودش در جریان تمرینات سخت، و برنامه‌ی مکرر همیشگی می‌بایست به خود انگیزه می‌داد. او که یکی از پر شورترین خوانندگان ادبیات است، این کار را با ادبیات و داستان‌های علمی‌تخیلی انجام می‌داد.

آرمسترانگ درباره‌ی «فرود بر ماه» آن‌طور که کتاب‌ها در مورد آپولو ۱۱ نوشته شده‌اند، هیچ چیز نمی‌گوید. هیچ حرفی هم از آخرین لحظات قبل از فرود نمی‌زند، که او بر خلاف محاسبات کامپیوتر تصمیم گرفت و با آخرین قطره‌های سوخت در یک محل دیگر فرود آمد. او می‌گوید: «عملکرد من نهایتاً این بود که چیزی را ترک کردم». منظورش از چیز، سفینه است. هیچ چیز بهتر از این موجزگویی، او را توصیف نمی‌کند، تصویری که آدم فقط اگر با نگاه یک خلبان آن را ببیند، می‌فهمد.

وقتی انسان‌ها ثابت کردند که می‌توانند بر سیارات دیگر فرود آیند، چیزی از نو متولد شد. از این آگاهی راه برگشتی نیست، برای آنان که مانند ما هیچ‌گاه این تصاویر را فراموش نمی‌کنند، برای آقای آرمسترانگ هم که امضایش دزدیده می‌شود هیچ راه برگشتی وجود ندارد. کسی فکرش را نمی‌کرد که به این زودی دیدار از ماه تمام شود. مدت‌ها پیش باید در مریخ می‌بودیم. با توجه به جوانب امر، بعد از آن‌که ناسای آن سال‌ها از هم پاشیده است، دیگر عمر ما کفاف نمی‌دهد فرود بر مریخ را ببینیم. با‌ این‌حال به برکت آرمسترانگ می‌دانیم که ما از لحاظ نظری می‌توانستیم از این اتفاق بگریزیم.

این قهرمان راستین امروز هشتاد ‌ساله می‌شود. او هرکه را که با او سخن گفت، مجذوب خود کرد. مهمانان ویژه‌ی جشنواره سالزبورگ که سوار بر هواپیماهایشان از جلوی استودیوی19 هانگر۷ عبور می‌کردند، پی نبردند که او آنجاست. امروز همه در سالزبورگ از نمایش "ادیپ در کلونوس20" به کارگردانی پیتر اشتای21 حرف می‌زنند. این نمایش در واقع چیزی جز داستان یک نابینا بر روی یک تپه نیست، اما ۲۵۰۰ سال بعد از نخستین اجرای آن هنوز هم دنیای مدرن مرسدس بنزهای مشکی‌رنگ کلاس اس22 را تکان می‌دهد.

داستان از این قرار است که چطور با وجود ناتوانی بتوان قهرمان شد. متاسفانه ادیپ از آن دسته آدم‌هاست که خطا را نه در خود که در جمع می‌جوید. «آپولون23، یاران آپولون بودند که بدترین رنج‌ها را به من دادند.» این حرف را ادیپ در نخستین قسمت چهارگانه‌ی24 این برنامه‌ی عتیق آپولو می‌گوید. و حالا نوبت آقای آرمسترانگ است که ۲۵۰۰ سال بعد هم سخنانش خوانده، شنیده، و پخش می‌شوند. مردی که نشان می‌دهد به مبارزه‌ طلبیدن حقیقی خدایان در این است که به مدد عملکردمان، قهرمان شده باشیم.

پانوشت‌ها:

1- Neil Armstrong
2- Norman Mailer
3- Nasa

4- شهری در ایالت اوهایوی آمریکا Cincinnati4.

5. پروژه‌ی فضایی آپولو یکی از پروژه‌های فضایی ناسا در زمان مسابقه‌ی فضایی میان شوروی و آمریکا بود که کوشش می‌کرد تا اولین انسان را بر روی سطح کره ماه فرود بیاورد. پروژه در دوره‌ی ریاست جمهوری آیزنهاور شروع به کار کرد و پس از ریاست جمهوری بعدی آمریکا جان اف کندی ادامه پیدا کرد . آپولو ۱۱ نخستین فضاپیمای حامل انسان بود که بر سطح ماه فرود آمد. آپولو ۱۱، پنجمین فضاپیما از مجموعه‌ی آپولو، و سومین فضاپیمای حامل انسان است که به سمت ماه پرتاب شده‌است.

6- David Sington
7- Servus-TV
8- Red Bull
9- Dietrich Mateschitz
10- Wolfgang Pütz
11- Salzburg
12- Wernher von Braun
13- Ed Mitchell
14- Thomas Reiter
15- 2001: Odyssee im Weltraum
16- Stanley Kubrick

17- ذکر شده‌است. لویاتان غول عظ‌یم‌الجثه‌ی آبی و وحشت‌آور شبیه اژدهاست. و در تورات لویاتان یا لوایاتان کلمه‌ای است عبری Leviathan17.

18. کریستوف کلمب سوداگر و دریانورد ایتالیایی بود که بر حسب اتفاق قاره‌ی آمریکا را کشف کرد.

19- . Hangar7 در فرودگاه سالزبورگ اتریش یک مجموعه‌ی عظیم چندمنظوره است که در آن هواپیماها، هلیکوپترها و اتومبیل‌های قدیمی ویژه‌ی مسابقه نگه داری می‌شود. در این محل نمایشگاه‌های مختلفی برگزار می‌شود و یک رستوران و دو میخانه هم در آن هست.

20- Ödipus auf Kolonos
21- Peter Stein
22- Flotten von schwarzen S-Klassen

23. آپولون ايزد روشنايي و فرزانگي، موسیقی، هنرها و پیشگویی در اسطوره‌های یونان است.

24. تریلوژی (سه گانه) سوفوکل که از ادیپ شاه آغاز می شود، به آنتیگونه می رسد و نهایتاً در ادیپ در کولونوس خاتمه می یابد. موضوع اصلی این تراژدی برخورد بشر با تقدیر است. از آنجا که آرمسترانگ از سرنوشت حرف می زند، نویسنده در این جا برنامه‌ی آپولو را هم به عنوان قسمت چهارم به آن افزوده است.

Share/Save/Bookmark

منبع:
http://www.faz.net

نظرهای خوانندگان

شما آقای فلاح زاده مطمئنید که پای انسان به کره ماه رسیده است . شاید این که آقای آرمسترانگ حرفی در این مورد نمی خواهد بزند علتش همین باشد.
____________
لطفا به مأخذ مقاله توجه فرمائید
زمانه

-- بدون نام ، Aug 15, 2010 در ساعت 03:57 PM

نیل آرمسترانگ هیچوقت به ماه سفر نکرده است. و حرفی هم نداره که بخواد در این مورد بزنه

-- بدون نام ، Aug 16, 2010 در ساعت 03:57 PM

نا باوری دوستانم رو کاملا درک می کنم. حقیقتا باور این که کسی روی ماه قدم گذاشته سخته.

-- بدون نام ، Aug 16, 2010 در ساعت 03:57 PM

یک دلیل باور نکردن در وجود سایه ای است که در تصاویر دیده میشود... کره ماه قاعدتا نیاید سایه اجسام را نشان دهد...

-- بدون نام ، Aug 17, 2010 در ساعت 03:57 PM

آنها که در مورد قدم نهادن بشر بر سطح ماه مشکوکند، نه چشمهايشان که بايد ذهنشان را بشويند.

-- بدون نام ، Aug 17, 2010 در ساعت 03:57 PM