رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > آقای «پلی بوی» | ||
آقای «پلی بوی»برگردان: ونداد زمانیv.zamaani@gmail.comبهجرئت میتوان ادعا کرد که بخش بزرگی از مردان جهان بهنوعی مجلهی «پلی بوی» را میشناسند. دستکم این طور است که سرکی نیز به آن کشیده و مصمم شده باشند که در زندگی شخصیشان در جستوجوی زنان زیبایی باشند که در مجلهی فوق دیدهاند. واکنشهای دیگری نیز بعد از دیدن مجله عمومیت داشته است. بعضیها آن قدر با مجله کلنجار میرفتند تا آنکه مجله تکه تکه میشد یا اینکه عدهای از مردان سراسیمه نزد پدر روحانی میرفتند و با شرم تمام نزد نمایندهی بیاعتنای کلیسا اعترافشان را بر زبان میآوردند. بعضیها نیز شعار «مرگ بر آمریکا» میدادند و در خیال خود، امید وصلت با حوریان باکرهی بهشتی را جایگزین عکسهای این مجله میکردند.
«هیو هفنر»، خالق مجلهی «پلی بوی» نزدیک به ٥٦ سال پیش این ایده را به مردم آمریکا و جهان معرفی کرد که سکس میتواند از گناه و شرم عاری باشد و به فعالیت لذتبخشی تبدیل شود. مهمتر از همه آن که مردم بیش از هر چیزی بپذیرند که سکس عملی کاملاً معصومانه است؛ ادعای آرامبخشی که باب طبع بسیاری از مردان و زنان جهان شد. «هیو هفنر» نوشتهاست: «قرن بیستم قرن آزاد ساختن سکس توسط آمریکاییها است، اتفاقی که دنیا را برای همیشه زیر و رو کرده است». او یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین شخصیت فرهنگی آمریکا است و دایرهی حضور او در ضمیر ناخودآگاه جامعه بالاتر از هر هنرپیشه، کارگردان و ستارهی موسیقی یا ورزش است. آوازه و تأثیر این مردِ تبدیل به بت شده که آرزوی بلندپروازانهی همخوابگی با تعداد بیشماری از زیباترین زنان آمریکا را عملی کرده است و از همین طریق ثروتی افسانهای نیز به هم زده است، بدون شک حتی از دامنهی نفوذ نویسندگان و اندیشمندان جامعه نیز فراتر رفته است. آمریکاییها به این شهرت دست یافتهاند که همیشه در جستوجوی خوشبختی هستند، بدون آنکه بدانند خوشبختی چیست. «هیو هفنر» به تلاش ملت خود جهت داد و نه تنها به آنها نشان داد که خوشبختی چیست، بلکه توانست آن را در عکسها و پوسترهای زیبا به تصویر نیز بکشد.
دو مورخ آمریکایی با چاپ دو کتاب تازه دربارهی «هیو هفنر» همزمان با بازبینی زندگی خصوصی او به بررسی انقلاب سکسی برآمده از فعالیتهای او پرداختند. کتاب «آقای پلی بوی» نوشتهی پروفسور تاریخ دانشگاه میسوری آمریکا، «استیون وات» با شور و هیجان تمام از دستاوردهای مردی باهوش و گستاخ و زیادهطلب سخن میگوید و خانم الیزابت فراتریگو، استاد تاریخ دانشگاه شیکاگو در کتاب «پلی بوی و ساختن رویای خوب آمریکایی» نگاهی به فیلمها، مقالات و بحثهای فمینیستیای دارد که در حمایت یا در تقابل با این پدیده تولید شدهاند. دو مورخ فوق با تأکید دوباره بر تأثیر شگرف ایدهی سکس راحتالوصول و عاری از گناه، بر این واقعیت انگشت گذاشتند که انگیزههای عملیشدهی «هیو هفنر» بدون تردید انقلابی اخلاقی را در جهان دامن زده است که دورهی معاصر را کاملاً از دنیای قدیم متمایز کرده است. نکتهی موشکافانهتر این است که صنعت پلی بوی بیش از هر چیز دیگری به اثبات این حقیقت همت گماشته که مغز مرکز اصلی فعل و انفعالات جنسی است. هیو هفنر اعلام کرد که «تو سری زدن به غریزههای انسانی که از فرهنگ خشکهمقدس فرقهی مسیحی "خالصان" نصیبم شده بود، کلید همهی اسرار زندگی من بود». پدر و مادر هیو هفنر در حیاط کلیسا با هم آشنا شدند و بهعنوان دو مسیحی متعصب و پایبند به مسایل اخلاقی با هم ازدواج کردند. در خانه و کودکی هیو هفنر همهچیز با سرپوش کاملاً کنترلشدهی مذهب سپری میشد که بهناگهان همه چیز در هم ریخت. پدر بزرگ «خالص» او بهجرم اذیت جنسی یک دختر ده ساله به زندان افتاد. «هیو» سالها بعد از ماجرای رفتار غیرعادی پدربزرگش خبردار شد و این مسئله برایش در حکم اولین سیلی بیدارباشی بود که به صورتش خورد. از همان موقع برای او مسجل شد که کنترل غیر انسانی غریزهی سکسی بالاخره از جایی دیگر سر باز خواهد کرد و چه بسا باعث آلوده شدن و فساد افراد سالم نیز بشود. ایدهها و آرزوهای این شاگرد موفق دبیرستان با کندی تمام ولی با عمق کامل در حال شکلگیری بود. تجربیات جنسی معمولی در دبیرستان داشت و حتی در این باره با مادر مذهبیاش هم حرف میزد. او مدت کوتاهی به ارتش پیوست و بهخاطر دوست دختر همدبیرستانیاش عازم یک شهر دانشگاهی شد. بعد از دو سال زندگی مشترک با دوستش، با هم نامزد شدند ولی دیری نپایید که نامزدش در کمال شرمساری اعتراف کرد که با مرد دیگری رابطه داشته است. با وجود آن که تصویر عاشقانهی او از زندگی مشترک در هم شکسته شده بود، ولی با نامزدش ازدواج کرد و صاحب دو بچه هم شدند. رابطهی جنسی بیرمق و فرزندان او را مصمم کردند که از زندگی خانوادگی دست بکشد و به ایدههای مردانه و بلندپروازانهی خود میدان دهد.
«هیو هفنر» در سال ١٩٥٣ میلادی مجلهی پلی بوی را با عکسهای لخت «مریلین مانرو» به چاپ رساند. شمارهی اول با فروش ٧٠ هزار نسخه روبهرو شد و شمارهی دوم مجله نزدیک به ٢٠٠ هزار نسخه فروش داشت. مسیر افزایش فروش بدون هیچ عقبگردی ادامه یافت تا آن که در سال ١٩٧٢ به تیراژ ٧ میلیون نسخهای رسید. در همین اوان امپراتوری «پلی بوی» به ترکیبی از هتلها، کلوپها، مراکز تفریحی و تولید فیلم، موسیقی و کتاب تبدیل شد. هیو هفنر با جذابیت تمام در حال تبلیغ ایدهی مرد مدرنی بود که میتوانست با تلفیق سکس و پول به انسان نوینی تبدیل شود که با صراحت و صداقت تمام مشغول عملی ساختن رویاهای خویش است. از دید او مرد «پلی بوی» کسی است که میداند چگونه از ثروتش لذت ببرد. او به شکار زیباترین زنان آمریکا رفت تا رویای مردان آمریکا را به تصویر بکشد. پروژهای که همزمان میخواست ثابت کند زنان خوب آمریکا هم بهاندازهی مردان از سکس لذت میبرند. هفنر در طی موفقیتهای ایده و کمپانی عظیمش متوجه شد او نیز سکس را خیلی دوست دارد و کم کم شروع به ایجاد رابطه با زنان زیبایی کرد که در امپراتوریاش بهوفور یافت میشدند. هیو هفنر که از سال ١٩٥٩ مردی طلاقگرفته بود، خود را در تجربیات افراطگرایانهی جنسی غرق کرد. دختران و زنان جوان و رابطههای چندماههی او با آنها، از او سمبل سکسی ساخت که با شخصیتی که خالق «پلی بوی» انتظار داشت بهخوبی عجین شده بود. او بارها اعلام کرد که جز با زنان باشعور که «نمیداند با آنها چه کار کند»، میخواهد و میتواند با همه بخوابد. بعد از دورهی طولانی و افسانهای همخوابگی همزمان با بیش از ٦ زن در اتاق خوابی که تختهای چرخان داشت، هیو هفنر سعی کرد در ٦٣ سالگی خود را پایبند یک رابطهی جدی کند و با یکی از زیبارویان قصر خود «کیمبرلی» ازدواج کرد. بهمدت ٩ سال به تعهد زناشویی خود پایبند بود و وقتی که با اعتراف همسرش روبهرو شد که در این مدت، رابطهی بیرون از زندگی زناشویی داشته است، بهیکباره تصمیم گرفت که به افراطهای سابق برگردد. هیو هفنر در تولد ٧٢ سالگیاش اعلام بازنشستگی میکند و با جمع بزرگی از «سندی»، «مندی»، «برندی»، «بافی»، «کندی» و دیگران به قصر خود پناه میبرد و با مشتی «ویاگرا» به زندگی جدید خود ادامه میدهد. او میگوید: «ازدواج آخر من بازگشتی بود به فرهنگ مذهبیای که با آن بزرگ شدم، ولی دیگر گذشته را پشت سر گذاشتم و از این به بعد آن طوری زندگی میکنم که واقعا دلم میخواهد». هیو هفنر با آشکار ساختن زندگی خصوصیاش و تجربهی عملی عقایدش همهی اخلاقیات جامعه را در هم کشاند. بحثهای بسیار جدی و حیاتی در ادبیات، فلسفه و جامعهشناسی مطرح شده که نه تنها به نگاه بسیار متفاوت جبههی موافقان و مخالفان تأثیرات او میپردازند، بلکه طیف بسیار وسیعی از نظریههای بینابینی را نیز به خود اختصاص دادهاند. منابع: The Playboy and His Western World |
نظرهای خوانندگان
آقا ... علنا پلی بوی را تبلیغ میکنید؟ باید به پایه گذار اولیه .... ..... تبریک گفت که چنین ... را بعنوان یکی از همکاران اصلی خود برگزید.
-- بدون نام ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:10 PMمن هم با نویسنده مقاله موافقم که آقای پلی بوی کاری کرده است کارستان بخصوص که فراز ونشیب زندگی اش با حرف هایش تضاد ندارد.
-- بدون نام ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:10 PM-او بارها اعلام کرد که جز با زنان باشعور که «نمیداند با آنها چه کار کند» میخواهد و میتواند با همه بخوابد-
همین مانده بود که زنان جوان با شعور هم با این بابا بزرگ 90 ساله همبستر شوند. همه زنها که سندی و مندی و برندی نیستند که با اشاره آقا بپرند در رختخواب چرخانش!!!
-- ژ- ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:10 PMوضع ترجمه ها .. فاجعه است. یعنی شخص خودش ... از هر کلمه فقط معنای سطحی و اولین دال تداعی گرش را می نویسد تا بگه این یکی کار را هم تمام کردم.
-- بدون نام ، Jun 28, 2010 در ساعت 03:10 PMاین آقا باید می آمد در حوزه درس می خواند تا استعدادهایش شکوفا تر شود.....
-- mane ، Jun 29, 2010 در ساعت 03:10 PMحیف........از دست رفت.......
بدون نام محترم
-- ونداد زمانی ، Jun 29, 2010 در ساعت 03:10 PMبسیار متشکر می شوم اگر برشی از ترجمه که به نظر شما سطحی است را در اینجا و یا در آدرس ایمیل من دکر کنید تا از هم دیگر یاد بگیریم. بی شک تجربه ترجمه با تجربه نوشتن فرق زیادی ندارد و از تنوع و سلیقه ای کاملا فردی برخوردار است.
این مقاله بخصوص چالشی بیشتر از به قول شما « معنای سطحی و اولین دال تداعی گرش » نداشت. این ترجمه مهمتر از هر جیزی به نیت انعکاس گزارش گونه زندگی مردی بود که اعمال و افکارش هم در سطح جهانی غوغا برانگیز بود و هم تاثیر گذار...
با سپاس
آقای زمانی عزیز
من مرتب نوشته های شما را دنبال می کنم و از سلیقه هوشیار و بسیار آزاد شما در مطالب تان لذت می برم. مدتی است که یک مسئله مرا می رنجاند و می خواهم با شما در باره آن حرف بزنم. بسیار دلگیر کننده است که با وجود فعالیت متین و حرفه ای که دارید شاهد نظراتی در پایان بعضی مقالات شما می گردم که با بی انصافی تمام با نیت توهین و نادیده گرفتن عزم فرهنگیتان به شما می تازند. من و بسیاری از خوانندگان زمانه می دانیم که مطالب شما همیشه از بالاترین توجه برخوردار است و بسیاری از اوقات حجم گفتگوهای نوشته شده در پایان مقاله های تان از نوشته شما بیشتر می گردد. در ضمن باید اعتراف کنم که به خاطر کنجکاوی که برایم به وجود آمده نام شما را در گوگل چستجو کردم و متوجه شدم که این فقط خوانندگان خوش سلیقه زمانه نیستند که نوشته های شما را می خوانند. من دیدم که اکثر سایت های معتبر مثل روز و ایران.کام و ایران تریبون و کدوم گرفه تا سایت های العربیه و افغانستان و بلوچستان و آذربایجان نیز مقالات شما را مجددا چاپ می کنند و این ماجرا در سایت های زنان و سایت های ادبی و وبلاگ های شخصی و تویترها هم صدق دارد. در بالاترین نوشته های شما اکثرا داغ می شوند و دیده ام که بعضی از آنها تا مرز 3 هزار خواننده نیز داشته است که برای عکس ها و کاریکاتورها گاها پیش میآید ولی برای مقالات کمی نادر است . برای من این شبهه پیش آمده است که چرا با امثال شما به جای حکایت و تشویق و حتی انتقاد سازنده این گونه رفتار می شود؟ آیا این همان مشکل همیشگی ما ایرانی هاست که یا همدرد ذلیلان هستیم ولی از رشد و تعریف نیکان نه تنها ابا داریم بالکه می خواهیم سر به تن شان نباشد؟
می خواستم بدانم آیا شما هم به اندازه خواننده ای که نویسنده مورد علاقه اش مورد توهین قرار می گیرد ناراحت می گردید؟
عصر تان به خیر و شادی
-- کیومرث ، Jun 29, 2010 در ساعت 03:10 PMبالاخره مترجم رادیوزمانه چیزی که در خورش بود رو ترجمه کرد :))
-- j.k ، Jun 29, 2010 در ساعت 03:10 PM