رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و تاریخ > نخستین کتابخانهی افسانهای ایرانیان در کهندژ | ||
نخستین کتابخانهی افسانهای ایرانیان در کهندژركنالدين همای فرخایرانیان در دوران هخامنشی نوشتههای خود را بر سنگها نقر میکردند و یا بر لوحهای گلی مینوشتند و سپس این لوحها را مانند آجر میپختند تا در برابر رطوبت استقامت بیشتری داشته باشد. گاهی مطالب گرانقدر و ارزنده را بر لوحهای زرین و سیمین نقر میكردند. هم اكنون گذشته از سنگ نبشتههای موجود در كوههای فارس، كرمانشاه و آذربایجان و لوحهای سنگی دیگری كه به دست آمده است از لوحهای زرین و سیمین متعلق به دوران هخامنشی و اشكانی و ساسانی در موزه ایران باستان و موزههای جهان نمونههایی در دست است. مانند لوحهای زرین و سیمینی كه از زیربنای تخت جمشید به دست آمده و لوح زرینی كه به نام اریارامنه است. لوحهای زر به نام داریوش دوم، لوح زری كه به نام آرشام است و سه ستون سنگی كه بر آن نوشتهای به نام اردشیر دوم نقر شده است. لوحهای گلی بسیاری كه از كاخ آپادانا و همچنین محل كارخانه دخانیات تهران به دست آمد و ابن ندیم نیز متذكر شده است كه ایرانیها نوشتههای خود را بر لوحهای گلی هم مینوشتند. اوستا را بر پوست گاو مینوشتند ایرانیان پیش از اینكه از توز (پوست درخت خدنگ) برای نوشتن استفاده كنند نوشتههای خود را بر پوست دباغی شدهی گاو مینوشتند. این سنت به قبل از آیین زرتشت میرسد و از یادگارهای آیین مهری است. چون گاو در آیین مهرپرستی مقدس بود. نوشتههای آئین مهری را بر پوست گاو مینوشتند و این سنت در آیین زرتشت مانند بسیاری دیگر از معتقدات آیین مهری رسوخ کرد. به طوری كه اوستا را بر پوست گاو مینوشتند. چنان كه میدانیم در دوران ساسانیان اوستای جمعآوری شده بر روی ۱۲۰۰۰ رقعه پوست گاو نوشته شده بود. كتابهای به دست آمده از سارویه نیز بیشتر بر پوست گاو بوده است. چون پوست گاو دباغی شده در مكانهای مرطوب متعفن میگردید و گندزا میشد، ایرانیها موفق شدند كاغذی از پوست درخت خدنگ كه هم نرم بود و هم مقاومت بسیار داشت بسازند و آن را توز مینامیدند. جهشیاری در كتاب الوزراء و الكتاب مینویسد: ایرانیها فخر میكردند كه نوشتههای خود را بر چیزی مینویسند كه در كشور خودشان به دست میآید. كتزیاس پزشك اردشیر دوم ساسانی كه از ۴۰۱ - ۳۹۸ پیش از میلاد در دربار این پادشاه بوده است و كتاب پرسیكا را دربارهی ایران و سفر خود نوشته است متذكر شده است كه كتابش را از روی دفترهای پوستی كتابخانهی شاهی اردشیر نوشته است. طبق اطلاعاتی كه ابن ندیم به دست میدهد در كاخ آپادانا بر روی چوبها و سنگهای كاخ نوشتههایی بوده است كه اسكندر كجستك آنها را خراب و ویران كرد و سوزانید. ایرانیان نخست بر روی سنگ و سپس لوحهای گلی و سیمین و زرین ورقعههای پوست گاو و گاومیش و بز و سرانجام بر پوست درخت خدنگ افكار و آثار خود را ثبت میكردهاند. ساخت كاغذ در ایران نیز سابقه كهن دارد و ایرانیان این صنعت را از دیرباز از چینیان آموخته بودهاند. کاغذ خراسانی یا سمرقندی ابنندیم مینویسد كاغذ خراسانی از كتان به دست میآید و كارگران چینی آن را در خراسان همانند كاغذ چینی میساختند و انواع آن طلحی، نوحی، فرعونی، جعفری و طاهری است. نامهایی را كه ابن ندیم یاد میكند نامهایی است كه عربها به انواع كاغذ خراسانی داده بودند و بدیهی است در ایران باستان كاغذهای سغد سمرقند به نامهای دیگری نامیده میشده است. منظور ابن ندیم از خراسان سمرقند است زیرا عربها در سال ۸۷ هجری که سمرقند را در خراسان بزرگ فتح کردند از دیدن كارخانههای كاغذسازی آن به شگفتی افتادند و از آن زمان است كه مسلمانان با كاغذ آشنا شدند و بعدها از طریق كشورهای اسلامی كاغذ در سایر كشورها متداول و معمول گردید. كاغذ سمرقندی و ترمهی ایران در میان انواع كاغذ قرنها شهرت و معروفیت به سزا داشته و به مراتب از كاغذ «خانبالیغ چین» مرغوبتر و لطیفتر بوده است. کاغذ سغدی و نخستین کارخانههای کاغذسازی در ایران در قابوسنامه از كاغذ منصوری یاد شده است و عبدالواسع جبلی و انوری شاعران نامی هم از كاغذ سغدی یاد كردهاند. سغد به ناحیهای گفته میشد که سمرقند مرکزآن بود و چنین استنباط می گردد كه جز سمرقند در دیگر شهرهای ماوراءالنهر هم كاغذ میساختهاند. گروهی معتقدند كه مانویهای ایرانی در بوجود آوردن كارخانههای كاغذسازی در سغد پیشگام بودهاند و روابط آنها با چین و علاقهای که به نشر کتابهای خود داشتند، در رواج کاغذ و ایجاد كارخانههای كاغذسازی درایران مؤثر بوده است. با این حال با به دست آمدن سنگگور چند تن از شاهزادگان اشكانی در چین و روابط نزدیك پارتها با كشور چین میتوان تصور كرد كه رواج كاغذ در ایران در دوران اشكانیان امكانپذیر بوده است. از آثار ایرانیان تنها آنهایی باقی ماند كه پادشاهان گذشته به دستور پیامبرشان زرتشت و جاماسب حكیم پیش از آن نسخهبرداری كرده است. سارویه، نخستین کتابخانه در ایران ایرانیها پس از اینكه بهترین وسیله را برای ثبت و ضبط و نوشتن و نگاهداری دانشها به دست آوردند، برای یافتن بهترین جا و مكان جهت بنیاد كتابخانهها و خزانه كتاب به جستجو پرداختند جایی كه از زمینلرزه بر كنار و گلش چسبندگی داشته باشد تا برای ساختمانهای محكم و پابرجا مناسب باشد. پس از كنجكاوی بسیار سرانجام شهرستانی كه همه این محسنات را داشت یافتند و آن شهر اصفهان بود. در آنجا هم پس از كاوش نقاط مختلف شهر روستای جی را بهترین جا و مكان یافتند. در جی، كهندژ را برگزیدند و در آنجا عمارتی رفیع بنیاد نهادند و سارویهاش نامیدند. مردم از پی بنا به سازنده و پایهگذار آن پی بردند. در سالهای پیش از انقلاب گوشهای از ساختمان سارویه ویران گردید و در آن سغی (دالانی) نمایان شد كه با گل سفت (ساروج) ساخته شده بود و در آن كتابهای زیادی از نوشته پیشینیان نهاده بودند كه بر پوست خدنگ نوشته بودند: در دانشهای گونهگون به خط پارسی باستانی. از این كتابها تعدادی به دست كسی رسید كه در خواندن آنها دانا و توانا بود. در آنها نوشتهای از برخی شاهان ایران یافت كه چنین بود«به طهمورث شاه كه دوستدار دانش و دانشپژوهان بود خبر دادند كه در اثر یك حادثهی آسمانی كه در مغرب به ظهور خواهد پیوست به علت ریزش بارانهای پیدر پی جهان را آب فراخواهد گرفت. زمان وقوع آن با گذشتن دویست و سی و یك سال و سیصد روز از آغاز پادشاهی وی خواهد بود.» منجمان تهمورث شاه را بر آن داشتند كه برای پرهیز از زیان و خسران آن توفان چارهای اندیشد و گفتند زیان و خسران آن باران و توفان تا انتهای مشرق كشیده خواهد شد. تهمورث شاه مهندسان و كارآگهان را فرمان داد در سراسر ایرانشهر كاوش كنند و جویا شوند تا جایی را كه از همه جهت برتری داشته باشد برای ساختمان بنایی به منظور حفظ آثار دانش برگزیدگان. آنها پس از جستجو جی را در اصفهان برگزیدند و سارویه را ساختند. پس از اینکه سارویه در جی ساخته شد فرمان داد تا آنچه از كتابهای علوم مختلف كه بر پوست خدنگ نوشته شده بود در خزاین سارویه جا دادند تا پس از برطرف شدن توفان دانشهای كهن برای مردم جهان به جای بماند. ابن ندیم میگوید: یكی از اشخاص ثقه به من خبر داد كه در سال ۳۵۰ هجری سارویه جی دالانی خراب گردید كه جایش معلوم نشد. زیرا از بلند بودن سطح آن گمان میكردند كه درون آن خالی نبوده و پر است تا زمانیكه آن خود به خود فروریخت و در آن كتابهای زیادی به دست آمد كه هیچ كس نمیتوانست آنها را بخواند و آنچه من با چشم خود دیدم و ابوالفضل عمید آنها را در سال سیصد و چهل و اندی فرستاده بود، كتابهایی بودند پاره پاره كه از باروی اصفهان میان صندوقهایی به دست آمده و به زبان یونانی بود. كسانی كه آن زبان را میدانستند مانند یوحنا و دیگران آن را ترجمه كردند و آشكار شد كه نام سربازان و جیرهی آنان است و آن كتابها چنان گندزا بودند كه گویی تازه از دباغی درآمدهاند ولی پس از آن كه یكسال در بغداد ماندند، خشك شدند و تغییر كردند و عفونتشان برطرف شد و پارهای از آنها نزد شیخ ابوسلیمان موجود است. گویند سارویه یكی از بناهای محكم باستانی است كه ساختمان معجزهآسایی دارد و در مشرق چون اهرام مصر و در مغرب از نظر عظمت و اعجاب است». مأخذ: مجلهی هنر و مردم، ۱۳۴۲ |
نظرهای خوانندگان
واقعاً متن عالی ای بود...
-- HoBorG ، May 22, 2010 در ساعت 03:07 PM