گرانترین نقاش تزئینی ایران
نگار عظیمی برگردان: ونداد زمانی
v.zamaani@gmail.com
چند ماه پیش، «فرهاد مشیری»، گرانترین نقاش تزئینی ایرانی که آثارش شهرت بینالمللی پیدا کرده است، یک ایمیل دریافت کرد که درآن نوشته شده بود: «آقای مشیری آرزو میکنم که شما دست از کار هنری بکشید.»
چند هفته بعد، در یک سایت معتبر هنری مقالهایی چاپ شد و از کارهای آقای مشیری تحت عنوان «اسباببازیهایی برای ثروتمندان خمار» یاد کرد.
نویسنده مقاله که خودش هم نقاش است و هم صاحب یک گالری، به مجموعهایی از کارهای مشیری تحت عنوان «دوستان پر قویی» تاخته و آنها را توهین به ایرانیانی دانست که جانشان را به خاطر آزادی بر کف دست گذاشتهاند.
نویسنده مزبور پا را فراتر گذاشته و در پایان مقاله اذعان داشته است که: « آقای مشیری قلبش را کند تا بتواند به جای آن یک صندوق پول تعبیه کند»
فرهاد مشیری
فرهاد مشیری که ساکن و شاغل تهران است، میگوید: «این نامهها برایم خیلی عزیز است. آنها برای من ارزش مدرک تحصیلی دارند؛ مثل دیپلمهای افتخار که باید در محل کارم نصب شوند». مشیری ریزه میزه، با آن موهای فرفری بلند و عینک قطور سیاه گنده که همرا با گوشهای بزرگش از او یک «وودی آلن ایرانی» ساخته است، چطور میتواند مخاطب تهمتهای تند باشد؟
آدم ساکتی که کنایه و رندی شاعرانه را با مهارت در رفتارش پنهان کرده، آدمی که به ندرت به نمایشگاهها سرک میکشد و اصلا اهل تفریح و پارتیهای شبانه نیست، آدمی که میگویند همهی روزش را در رختخواب میگذراد و به سقف چشم میدوزد. البته وقتی که به کار نقاشیاش میرسد، بر عکس سکوتش، آدمی است شلوغ و پر هیاهو.
مشیری درونگرا در کارهایش کاملا در میان جو عمومی جامعه است و نبض هنریاش با آن میتپد. نگاه نافذش به زبان تبلیغات، مد و حتی مذهب در کارهایش فریاد میزند که: به من توجه کنید، مرا بخواهید و البته کارهای مرا بخرید.
جالب این است که در حقیقت کارهایش خوب هم به فروش می رود؛ نقاشیهایی با تیترهایی چون «برای همیشه فراموشت کردم»، «بدو مثل جهنم» تابلوهای بسیار زیبایی هستند از موضوعات شکننده و لطیف در قابهای بسیار ظریف و به سهم خود زیبا که به قیمتهای سرسامآوری تا سقف یک میلیون دلار نیز به فروش رفته است.
اثر هنری که به قیمت یک میلیون دلار فروخته شد
از ده سال پیش در بین هنرمندان شهر تهران به «پسری که کوزه می کشد» معروف شده بود. کوزههایی که او میکشید و بر روی آن کلماتی را مینوشت، بر عکس ادبیات کلاسیک عرفانی، سبکی عامیانه داشت که به گفته خودش به سبک «سقاخانه» که در دهه چهل و پنجاه شمسی، توسط پرویز تناولی و حسین زندهرودی مد شده بود نزدیک بود.
در سال ٢٠٠١ بود که پس از برگزاری نمایشگاهی در گالری «کاوه آو» در میدان ونک، یکباره مشهور شد و کلکسیونرهای قدیمی و ثروتمندان نوکیسه شهر آثار او را با قیمتهای گران خریدند.
در این میان طراح معروف و بین المللی گالری، خانم ایرانی الاصل لبنانی «رز اشار» او را به مراکز معتبر جهانی شناساند. کارهای مشیری در طی زمان از تفاخر و شکوه بیشتری برخوردار گشت و به کارهای دکوراتیو تجملی روی آورد.
سال ٢٠٠٣ انگیزهبخش تعداد زیادی از نقاشان ایرانی بود. رئیس جمهور کشور خاتمی همیشه خندان بود و به یکباره به نظر میرسید فضای هنری ایران کاملا دگرگون شده است (البته تا مادامی که کارها سیاسی نباشند).
«علیرضا سمیع آذر» که درس معماری خوانده بود با سبیل شیک خود به ریاست موزه هنرهای معاصر منصوب شد و موج وسیع نمایشگاههای بینالمللی و نقاشان ایرانی در مهمترین مرکز هنری ایران تدارک دیده شد.
اثر فرهاد مشیری
همزمان با موزه هنرهای معاصر و در رقابت با این مرکز به یکباره، گالریهای شمال شهر یه شکلی گسترده به برپایی نمایشگاه آثار انتزاعی و هنری روی آوردند. مدتی نگذشت که هنرمندان شهری بعد از سالها سکوت و محدودیت فرصت یافتند تا کارهای خود را در نمایشگاههای خیابانی، مساجد و حتی در درون برج های مسکونی عرضه کنند.
رونق شگرف و التهاب هنری تهران همزمان بود با رونق اقتصادی که باز هم خاتمی و رفسنجانی طلایهدار آن بودند. در مدت کوتاهی کرباسچی جوان شهر را به سبک دبی به شهری زنده تبدیل نمود. قهوهخانههای شیک با اسامی جذاب در تمام شهر تا دیر وقت باز بودند و کافههای اینترنتی مملو بود از دختران و پسران شیکی که دماغ هایشان را عمل کرده بودند.
اثر فرهاد مشیری
مشیری از آن دوران به خوبی یاد میکند؛ چون همهی تغیرات جدید، دستمایه کارهای خودش گشته بود: «مردم دکورهای شیشهایی سبک دیسکو را در خانههای روستایی خود نصب می کردند»
فرهاد مشیری ١١ سال از دوران جوانیاش را در آمریکا گذراند. درس در کالج هنری را نیمهکاره رها کرد ولی برای اولین بار یک گالری کوچک ولی معتبر در سانتا مونیکا کارهایش را به نمایش گذاشت و مطلبی نیز در باره آثارش در «لسآنجلس تایمز» به چاپ رسید.
در بازگشتش به ایران تلاش کرد تا با ارسال فیلمنامه به بنیاد فارابی، امکان ساختن فیلمی به تهیهکنندگی آنها بسازد ولی با طرحش موافقت نشد. آخرین باری که جواب نه شنیده بود در گالری گلستان بود که به او گفتند که کارهایش زیادی گیج و درهم است و بیشتر به «سالاد» شبیه است.
از کارهای فرهاد مشیری
مشیری کمکم و با پشتکار تمام جای خود را در فضای هنری تهران، با کارهای عجیب ولی برخاسته از تناقض فاحشی که در اجتماع ایران شاهد بود، باز کرد و در ادامه به یکی از معروفترین و گرانترین هنرمندان تزئینی ایران تبدیل گشت.
هنوز بحث این که آیا فرهاد مشیری و هنرش مصنوعی است یا نه در ایران از تب و تاب نیفتاده است ولی همانطور که خود او اذعان داشته است: «هنر به نوبه خودش یک تخیل است و یک نوع سرهم کردن مصنوعی یک ایده برای رسیدن به همان توهم و تخیل... بنابراین همه هنرمندان، با هر نوع سلیقهایی از یک قماشند و از یک کوزه آب میخورند.»
Fluffy Farhad, By Negar Azimi, Bidoun magazine No.20 Bidoun magazine is a quarterly publication founded in 2004 with the intention of filling a gaping hole in the arts and culture coverage of the Middle East and its Diaspora.
|
نظرهای خوانندگان
na aghai moshiri
-- mah ، Apr 12, 2010 در ساعت 03:52 PMhonarmandan az noe shoma az yek kozeh albateh na irani ab mikhorid.
ba dorod
مشکل ایرانیا اینه که یا هنرمند را فقیر می بینن یا اگر دری به تخته خورد و تونستن پول بسازن فوری می گن اونها خودفروش هستن و مزدور...
-- پرویز ، Apr 12, 2010 در ساعت 03:52 PMماه خانم عزیز
-- nima_212 ، Apr 12, 2010 در ساعت 03:52 PMدوره سیاه و سفید دیدن به سر آمده است. آدمها نباید داد بزنند که ما سیاسی هستیم. کارهای کشغری اصلا ضد همه اداهایی است که خارحی ها از نقاش های ایرانی انتطار دارند. ایشان نمی خواهد نه خودش را ذلیل نشان بدهند و نه مردم کشورش را.
آقای زمانی این مقاله های شما کارش غربال زدن به ناخودآگاه ایرانی هاست. در مقاله تاریخ سفید پوستان هفته قبل شما در روز روشن چند خواننده آنتیک زمانه کامنت گذاشتند که آقا معلوم است که سفید های بلوند نژادشان از سیاها برتر است.
-- بهاره از تورونتو ، Apr 12, 2010 در ساعت 03:52 PMدست تان درد نکند. تا ببینیم در باره این وودی آلن ایرانی چه خواهند گفت؟
به نظر من این آقای هنرمند هم زرنگ و باهوش است و هم یونیک! قیافه اش با این ظرافت چهره و عینک دِمُده من رو یاد صادق هدایت انداخت. هدایت یک نویسنده ی خیلی ناب است و ایشون هم با قیمت تابلوهاش خوب زد توو پوز هرچی هنرمند اروگانت که فکر می کنند خیلی تک هستند اما هنوز درک نشدند!
-- تینا ، Apr 13, 2010 در ساعت 03:52 PMخوشم اومد ازت آقای مشیری. جامعه ی ایرانیان عزیز تحمل برتری دیگری رو ندارند، واسه اینه که بهت توهین می کنند وگرنه نقاشی کردن کسی جای اون یکی رو که تنگ نمی کنه هر کس کارش رو انجام بده و عرضه اش رو نشون، جامعه هم خودش می پسنده کی خوب و کی بده.
چه ترجمه وحشتناکی! مفهوم در بین واژگان له شده است.
-- بدون نام ، Apr 14, 2010 در ساعت 03:52 PMتمام عزیزانی که کار سیاسی میکنند دستشان درد نکنه. بگذارن بقیه هم کار خودشونو بکندند. مگه بقیه کار دیگه ی انجام میدن به غیر از این که به ساز بازار برقصن فقط پز روشنفکریشون بیشتره. باید یکی امار بگیره ببینه چند تا نمایشگاه در سال با عنوان زن چادر به سر ایرانی در خارج از ایران برگزار میشه.
-- azadeh ، Apr 15, 2010 در ساعت 03:52 PM