رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > فرهنگ یا طبیعت دوم | ||
فرهنگ یا طبیعت دومفروغ.ن تمیمیجهان فرهنگ هستی خود را مدیون دنیای طبیعی است زیرا که در آن به وقوع پیوسته است. فرهنگ محصولی است انسانی و هم واقعیتی است عینی و مستقل از زندگی افراد. تاریخ فرهنگ، تاریخ دنیایی است به قدمت زندگی انسان بر روی کره خاکی. ریختهگری مداوم فرهنگ نه تنها واقعیتی عینی، بلکه واقعیتی ذهنی و نهفته در آگاهی و ناخودآگاهی جمعی نیز هست. در دنیای امروز مهاجرت و رفت و آمد میان ملل گوناگون روز به روز بیشتر میشود. اقوام و نژادهای مختلف در تماس روزمره با یکدیگر به تبادل ارزشهای فرهنگی، قومی و مذهبی پرداخته و آگاهانه و هم ناآگاهانه بر یکدیگر موثرند. ویژگیهای قومی و ارزشهای فرهنگی بر منبای کارآیی و درجه پیشرفت خود مورد قضاوت مداوم قرار میگیرند. تماسهای فردی و جمعی باعث به زیر سوال بردن و یا تایید بخشی از فرهنگ خودی یا بیگانه میشوند. مردم مرتب از یکدیگر میآموزند، از هم انتقاد میکنند و دانستههای خود را میآزمایند. جهانی شدن سبب ارتباط تنگاتنگ اقوام، فرهنگها و مذاهب گوناگون در پنچ قاره عالم شده است. یکی از ویژگیهای زندگی در شهری متروپول، مانند آمستردام تجربه روزمره شباهتها، تفاوتهای تربیتی، رفتاری و قومی در جامعهای چند ملیتی است. مفهوم فرهنگ در مقابل مفهوم طبیعت قرار میگیرد، بنابراین ویژگیهای آیینی، قومی و مذهبی نمیتوانند با انسان متولد شوند و مانند خصوصیات ژنتیکی از والدین به بچههایشان منتقل شوند. هر انسان در مکانی با ویژگیهای فرهنگی خاص خود متولد میشود، تا در مراحل رشد و تربیت به زبان رایج در آن جامعه تکلم و سنتهایش را از آن خود کند.
جامعه شناس معاصر فرانسوی پیر بوردیو Pierre Bourdieu از یادگیری و درونی شدن ارزشهای تربیتی، فرهنگی در دوران کودکی با عنوان شکلگیری طبیعت دوم نام میبرد.او در تئوری فرهنگ خود به نام پراکسیس Praksis از منظری مردمشناسانه به نحوه شکلگیری سرشت فرهنگی انسان که او آن را هابیتوس Habitus مینامد نام میبرد. دو کتاب معروف او به نام «La reproduction» در سال ۱۹۷۱ و کتاب «La Distnction» در سال ۱۹۷۹ منتشر شدهاند. بر طبق نظر او پراکسیس به معنای تمام روابط انسان با دنیای خارج از اوست. این روابط شامل مشاهده کردن، حرف زدن و عمل کردن است. از نظر بوردیو تمام اعمال انسان از بنیاد یا سرشتی، اکتسابی که او آن را هابیتوس مینامد سرچشمه میگیرد. واژه هابیتوس مترادف واژه habit به معنای عادت در زبان انگلیسی نیست. اگر چه این مفهوم را تداعی میکند. فرق مهم میان این دو، آن است که عادات تقربیا شکلی خود به خود پیدا میکنند، تکرار میشوند ولی مبتکر و تولید کننده چیز جدیدی نیستند، در صورتیکه هابیتوس در کادری محدود شده شکل میگیرد، ناخودآگاه و اکتسابی بوده و با تصورات و ایدهها در مورد واقعیت بیرونی و منفک از انسان مشخص میشود. هابیتوس تصورات و اعمال انسان را در درون محدودهای مشخص کنترل میکند. اما در آن کادر تعیین شده انسان آزادی عمل دارد تا بیاندیشد، بیآفریند و دگرگون کند. بوردیو هابیتوس را با یک برنامه کامپیوتر مقایسه میکند. که در محدوده آن برنامه اعمالی مشخص صورت میگیرد. از این منظر، روان یک انسان متاثر از فرهنگ قوم و جامعهای که در آن رشد میکند با ویژگیهای خاص آن جامعه آشنا میشود، تا در مراحل رشد و آموزش این ویژگیها را از آن خود کند. سوال دیگری که بلافاصله به ذهن میرسد آن است که آیا روان یک انسان در هنگام تولد یک صفحه سفید است که به تدریج بر روی آن نوشته میشود؟ به عقیده بوردیو هابیتوس از بخشهای مجزا و مربوط به هم تشکیل شده که سرشت و یا فطرت یک فرد را به وجود میآوردند. مزاج، سرشت یا خوی ترجمه مناسبی برای کلمه Disposition است که بوردیو در تئوری خود به کار میبرد. سرشت به معنی ضمیر ناخودآگاه هم هست که پایه و اساس دیدن، اندیشیدن و عمل کردن را تشکیل میدهد. در ضمن بوردیو از فطرت احساسی، تجربیات حسی زیباشناسانه یا Esthetic بشری و فطرت زبانی و بیانی یا linguistics انسان نیز نام میبرد، که هر دو نقش مهمی در نحوه تفکر و کردار یک فرد بازی میکنند و در واقع دیدن، اندیشیدن و عمل کردن با رهبری دو سرشت یاد شده هدایت میشوند. البته از آنجا که بوردیو روان شناس نیست به جزییات روان شناسانه نمیپردازد ولی موفق میشود با سیستم خود درونی شدن ساختارهای فرهنگی را توضیح دهد. تئوری بوردیو شبیه تئوری فلسفی لوح سپید و یا Tabula rasa در زبان لاتین است. که در فلسفه یونانی و بعدها توسط جان لاک فیلسوف انگلیسی به کار برده شده و از مباحت مهم در فلسفه و روان شناسی است و بر اساس آن گفته میشود که ذهن انسان در زمان تولد لوح یا صفحهای سفید است که به تدریج بر روی آن نوشته شده و پر میشود. اگر چه با کشفیات جدید در علم ژنتیک میتوان دریافت که بعضی از خصوصیاتهای رفتاری میتوانند زمینه ژنتیک هم داشته باشند. شر مانند حیوانات دیگر با غرایز مشخصی متولد میشود و با کمک این غرایز میتواند زندگی کند. به نظر میرسد که ذهن بشر در زمان تولد مثل صفحهای سفید است، علاوه بر آن داشتن یک مرکز بیانی یا زبانی در مغز او را قادر به درک زبان و تکلم میکند.اگر چه برای به کار افتادن این مرکز زبانی، ارتباط با والدین یا دیگران ضروری است. بدون شنیدن صدا و کلماتی که توسط اطرافیان گفته میشود و تماس با محیط اطراف، کودک قادر به تکرار و تقلید، درک معانی اصوات و معنای واژهها نخواهد شد. کارل یونگ روانشناس معروف و شاگرد فروید در تئوری خود در مورد سمبلها و کاربرد آنها در روان انسان به شرح ناخودآگاه جمعی و بدوی بشر میپردازد و معتقد است که این ناخودآگاه جمعی که در روند تکامل ساخته شده است، از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و بنابراین صفحهی ذهن کاملا هم سفید و خالی نیست. پس منشا هابیتوس را باید در شرایط عینی و اجتماعی یک فرد دید که خود در نتیجه مشاهده و درونی کردن واقعیات بیرون به وجود میآید. که به تدریج، خود به خود، و بدون جلب نظر کردن دیگران انجام میگیرد. پدر و مادر و یا اعضای یک خانواده با رفتار خود به عضو متولد شده الگویی از هنجارها را ارائه میکنند. عمل تقلید در این میان نقش مهمی بر عهده دارد و تقلید به طور طبیعی و ناخودآگاه انجام میگیرد. به علاوه فرد یاد میگیرد که بدن و محدودیتهای آن را بشناسد و هم چگونگی رفتار با بدناش را بفهمد. جنسیت فرد یعنی زن بودن و یا مرد بودن انسان در مراحل رشد نقش تعیین کنندهای در مورد برخورد فرد با بدناش و هم معنای اجتماعی جنسیت دارد.
هابیتوس در دوران تحصیل و آموزش بیشتر فرم میگیرد و تکمیل میشود. دراین مرحله این شکلگیری آشکارتر و آگاهانهتر اتفاق میافتد. تجربیات کودکانه و بازیهای دوران کودکی در واقع فاصله میان دو دوره پیوسته به هم، نهفته و آشکار، را در ساختن هابیتوس پر میکنند. بوردیو معتقد است که جایگاه یک فرد در خانواده، طبقه و قشر اجتماعی رل تعیین کنندهای در سلیقه فکری، فرهنگی و هنری او در زندگی بازی خواهد کرد و هم در شکل گیری هابیتوس او نقش اصلی را به عهده دارد. اکثریت کودکانی که در محیطهای غنی آموزشی و فرهنگی رشد میکنند، از رشد بیشتر قوه بیان و استعدادهای زبانی در همان دوران طفولیت بهره خواهند برد. بوردیو هابیتوس را طبیعت دوم مینامد. طبیعتی که درست به همان اندازه خصوصیات غریزی منتقل شده به انسان در زندگی او مهم است و دیدگاههای فکری، رفتاری و اجتماعی او را در زندگی تعیین خواهد کرد. با این تفاوت که هابیتوس میتواند با تغییر شرایط تغییر کرده ویا باز تولید و دگرگون شود. یکی از ویژگی زندگی در شهری متروپل، تجربه هابیتوسهای غرب، شرق، شمال و جنوب است. متروپول کورهای است برای ذوب شدن تدریجی همه فرهنگ و خرده فرهنگها در آن برای آفرینش دنیایی جدید و بیتا! آمستردام شهری که فقط ۷۰۰ هزار نفر جمعیت دارد، بیش از صد و نود پنج ملیت گوناگون را در خود جا داده است و هم نزدیک به ۲۰۰ نوع زبان و گویش گوناگون را. شاید بتوان حاصل این درآمیختگی فرهنگی و قومی را زمینهساز پیدایش هابیتوسی جهانی دانست. هابیتوسی که در آن تفاوت در رنگ، فکر، و کیش مایه هراس، شک و حذف دیگری نمیشود. |