رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۶ بهمن ۱۳۸۸
در حاشیه‌ی نمایش‌گاه «نرمال نیست» در آمستردام

نرمال‌بودن یا نبودن؟

فروغ .ن. تمیمی

واژه‌ی «نرمال» در زبان انگلیسی به معنای عادی، و در زبان فارسی هم جا افتاده است. نرمال چیست و نرمال کیست؟ و چه کسی آن را تعیین می‌کند؟ این سوال اصلی مطرح شده در نمایش‌گاهی بین‌المللی به نام «آنرمال» در گالری بورس فان برلاخه در آمستردام است. نمایش‌گاهی با شرکت بیش از چهل هنرمند و نود اثر گوناگون از فیلم گرفته تا مجسمه، عکس و اینستالیشن‌های جالب و بحث‌انگیز که با استقبال خوبی هم روبه‌رو شده است.


هنرمندان شرکت‌کننده در این نمایش‌گاه با دیدی طنزآلود، متفاوت و انتقادی به موضوع «نرمال‌بودن یا نبودن» پرداخته‌اند و با آثار جالب خود خواننده را هم شوکه و هم منقلب می‌کنند. هم تحسین او را برمی‌انگیزند و هم او را به فکر فرو می‌برند. آن‌ها از منظر هنر به رسانه‌ها، آگهی‌های تجارتی، تکنولوژی و دانش پرداخته‌اند. و چگونگی تاثیر آن‌ها را بر شکل‌گیری هنجارهای فردی و اجتماعی در روایتی هنرمندانه بازگو می‌کنند.

این هنرمندان در پاسخ به این سوال که آنرمال‌بودن چرا هنجاری پذیرفته شده و یا نرم اجتماعی نیست، بیننده را با دنیای واقعی و طبیعی افراد معلول، عقب‌افتاده و یا از نظر برخی غیرعادی مواجه می‌کنند. بیننده در این نمایش‌گاه با این سوال هم روبه‌رو می‌شودکه چرا مردم از تفاوت‌های بدنی جلب توجه‌کننده می‌ترسند؟

چرا فردی با یک نقص جسمی باید زندانی معلولیت خود شود؟ چرا باید به‌خصوص نقص‌های جسمی را تا آن‌جا که می‌توان پوشاند؟ چرا نباید با دیگران فرق داشت؟ چرا ما آدم‌های متفاوت و یا عقب‌افتاده را غیرعادی می‌دانیم و نادیده‌شان می‌گیریم؟


امروزه در فرهنگ غرب خوش‌بختی و موفقیت امری دست‌یافتنی تلقی می‌شود. ایده‌آلی نه‌چندان دور اگر که به توانی همه‌چیز را در کنترل داشته باشی، پس زندگی‌ات را طوری طراحی می‌کنی که بدن سالم و زیبا، شغل مناسب، خانواده‌ای پر از عشق و محبت و چندین دوست صمیمی داشته باشی، و نیز سالی دوبار به تعطیلات بروی.

و یا به‌دست‌آوردن پول بیش‌تر و خانه‌ای ییلاقی در ساحلی آفتابی برای بسیاری از شهروندان اروپایی رویایی ناممکن نیست! در ضمن همه‌ی مشکلات فرد هم تقربیا قابل حل‌اند. همه‌ی آرزوها قابل تحقق‌اند و غیرممکن وجود ندارد، اگر که فقط تو اراده کنی.

حتی بیماری و پیری را هم با استفاده از تکنولوژی پیش‌رفته می‌توان تا حد امکان در کنترل داشت. جوانی و زیبایی ابدی با جراحی پلاستیک و کوچک‌کردن و بزرگ‌کردن اندام‌ها متحقق می‌شود. همه و همه واقعیت یافته‌اند؛ احساس کامل‌بودن و به‌کمال‌رسیدن در همه‌ی ابعاد زندگی.

این الگوی خوش‌بینانه و کمال‌گرابانه یک روی دیگر هم دارد و آن اسیرشدن در ایده‌ی بهتربودن و تلاش دائمی برای بالارفتن از پلکان موفقیت، و هم زبیاتربودن و جوانی ابدی است. این روزها برطرفکردن، پوشاندن نقص‌ها و درگیری دائمی با بدن به هنجاری طبیعی و نرمال تبدیل شده است.


در پوسترهای تبلیغی بزرگ از چهره‌های موزون و جذاب استفاده می‌شود. تصاویر افراد مشهور با جابه‌جاکردن خطوط صورت بر صفحه‌ی کامپیوتر زیباتر و زیباتر می‌شوند. زیبابودن چهره و اندام ضرورتی بی‌چون‌وچراست. هرکس از این قاعده مستثتی باشد نمی‌تواند نرمال باشد.

اما فرد موفق و کامل، انعطاف‌پذیر هم باید باشد و هم با جمع هم‌رهی کند. قابلیت تطبیق با گروه و یکی از آن‌ها بودن امنیت خاطر را در پی دارد. هلندی‌ها ضرب‌المثل معروفی دارند که می‌گوید: «به اندازه‌ی کافی دیوانگی کرده‌ای اگر که عادی رفتار کنی!» بنابراین تمایل به نرمال‌بودن و به دیگران شباهت داشتن در رفتارهای اجتماعی متداول، هنجاری جاافتاده در راه و رسم روزمره است.

پذیرفته‌شدن فرد از طرف گروه و هم‌رنگ جماعت بودن. انسان همیشه نگران قضاوتی است که در مورد او می‌شود. ما از واکنش دیگران به نقطه ضعف‌های خود رنج می‌بریم و نمی‌خواهیم که عیب و علتی داشته باشیم. بیماربودن، نقص عضو داشتن و متفاوت‌بودن اضطراب و رنج به هم‌راه دارد.


ولی آیا این عادی و کاملا نرمال نیست که آدم‌ها مریض و یا پیر هم بشوند، نقض عضو داشته باشند و یا گرفتار مشکلات روحی باشند؟ و چرا ما از بعضی نقص‌ها بیش‌تر رنج می‌بریم؟ آیا داشتن دندان مصنوعی و عینک بهتر از استفاده از یک سمعک است؟ حساسیت بیش‌تر نسبت به بعضی از ناتوانی‌های جسمی ناشی از چیست و چگونه در ذهن ما جا می‌گیرد؟

معمولا زیبایی و یا زشتی، گرایش جنسی متفاوت، رنگ پوست، مذهب و تفکر سیاسی تم‌هایی هستند که ما با آن‌ها دیگران را قضاوت می‌کنیم. اما چرا از متفاوت‌بودن اجتناب می‌کنیم؟ تحقیقات نشان می‌دهد که طرز فکر منفی که در مورد معلولیت جسمی و ذهنی در میان مردم وجود دارد، بسیار مهم‌تر و تاثیرگذارتر از خود آن محدودیت بدنی بر فرد معلول و اطرافیان اوست.

هنرمندان با طرح این سوالات بیننده را با دنیایی غیرعادی هم که در واقع خیلی هم عادی است روبه‌رو می‌کنند. در یک اینستالیشن زیبا از سوزی فری‌مان به نام «از گهواره تا گور» هزاران قرص رنگارنگ را می‌بینیم که بر روی تور نازک و سیاهی چسبانده و بر زیر میز شیشه‌ای نصب شده است.


یعنی تمام مواد دارویی که خانمی هلندی در طول زندگی خود مصرف کرده است. چهارده هزار قرص! آسپرین، آنتی‌بیوتیک‌ها، قرص ضدحاملگی و انواع دیگر داروها که در دوران یک زندگی مصرف شده‌اند. این کار به رو میزی گل‌دوزی‌شده با قرص‌های رنگی می‌ماند. کاری حیرت‌انگیز و شوکه‌کننده.

باورنکردنی است که یک فرد معمولی از بچگی تا پیری این همه دارو مصرف کند. آیا مصرف این‌همه دارو نرمال است؟ هلندی‌ها معمولا خود را خوش‌حال و خوش‌بخت می‌دانند ولی در سال‌های اخیر داروی ضد افسردگی بیش‌تر از هر دارویی در این کشور مصرف شده است.

آیا استرس ناشی از ایده‌ی پیش‌رفت و به‌کمال‌رسیدن در همه‌ی ابعاد زندگی، کنترل و از بین بردن تمام عیب‌ها و نقاط ضعف آدم‌ها را به اضطراب دائمی و به مصرف بیش از حد داروی ضد افسردگی واداشته است؟

آیا نمی‌توان با داشتن یک معلولیت جسمی شدید به کمال رسید؟ یکی از آثار زیبای این نمایش‌گاه مجسمه‌ی استفان هاگینگ، کار دو نفر یعنی جیک و دینوس چاپمن است. این اثر ابر مرد نام دارد. هاگینگ روی صندلی چرخ‌دارش و بر بالای صخره‌ای نشسته است. ابر مردی استثنایی!


استفان هاکینگ، یکی از مهم‌ترین دانش‌مندان فیزیک و نجوم در عصر ما تنها به کمک یک ماشین قادر به حرف‌زدن است و سال‌هاست که قادر به حرکت نیست و تمام ماهیچه‌های‌اش از کار افتاده‌اند. اما مغز او سالم است و او هنوز به‌شدت کار می‌کند.

ماشین‌های مدرن ارتباط او با دیگران را ممکن می‌سازند. زندگی هاگینگ بدون استفاده از تکنولوژی پیش‌رفته غیرممکن است. شاید بیماربودن چنین فردی را باید هم به حساب بی‌رحمی و هم شوخی طبیعت با او گذشت! نابغه‌ای معلول.

یک گروه مرد افغانی که همگی تنها یک پا دارند،با چوب دستی زیر بغل و نگاهی به آسمان به سرعت درحرکتند. از هواپیمایی برفراز سرشان ناگهان ده‌ها چترباز در آسمان رها می‌شوند. ولی به هر چتر تنها پایی مصنوعی آویزان است. این بخشی از فیلم قندهار ساخته‌ی محسن مخمل‌باف در سال ۲۰۰۱ است که در این مجموعه هم به نمایش درآمده است.

تم اصلی این فیلم رابطه‌ی میان فرد و دگرگونی‌های اجتماعی و سیاسی است. کارگردان با خلاقیت و در هم آمیزی خیال و واقعیت فجایع جنگ را به تصویر می‌کشد. چند فیلم دیگر در این نمایش‌گاه به آسیب‌های بدنی و روحی ناشی از مسایل اجتماعی و جنگ در نقاط مختلف دنیا پرداخته است.


در خانه‌ی پدرم، تیتر عکسی است از دونالد رودنی. این عکس در کمال زیبایی و سادگی بیان‌گر واقعیتی تلخ و طبیعی است. خانه‌ای کوچک در کف دست یک مرد افریقایی که به بیماری پوستی نادری مبتلا است که فقط در نژاد سیاه دیده می‌شود.

در این بیماری پوست بدن تکه‌تکه می‌شود. دونالد به این بیماری مبتلا است و از پوست‌های کنده‌شده‌اش در هنگام جراحی خانه‌ای کوچک ساخته است. این بیماری ارثی و غیر قابل علاج است.

بشر امروزی برای داشتن بدنی سالم و کامل، شکست بیماری‌ها و طول عمر بیش‌تر تلاش می‌کند. سلطه بر تمام نواقص جسمی و حتی دست کاری ژنتیکی و سفارش نوزادان زیبا با رنگ چشم دل‌خواه و ضریب هوشی بالا هم آرزویی دست‌یافتنی در آینده‌ای نزدیک است.


میکایل متی در یک اینستالیشن زیبا آرمان‌شهری بدون دکتر و دوا را تصور می‌کند. بسیاری دنیای آینده را دنیایی فاقد بیماری و درد تصور می‌کنند. روزگار ایده‌آلی که مردم نمی‌دانند بیماری چیست و مریض کیست؟ و برای آن‌که تصوری از بیماربودن داشته باشند. باید آن‌ها را مصنوعا به ویروس و یا باکتری آلوده کرد.

این سوال که نرمال چیست و کیست و چه کسی آن را تعیین می‌کند؟ چه بهایی برای زیباشدن و کامل‌شدن باید داد؟ و رابطه‌ی میان وابستگی به نورم‌های اجتماعی مد روز و درجه‌ی آسیب‌پذیری از آن‌ها چیست؟ کنترل مداوم بدن و بهای پرداخت‌شده برای به‌کمال‌رسیدن چیست، سوالاتی هستند که در این نمایش‌گاه بیننده را به طرح سوالات دیگری در ذهن خود وامی‌دارد.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

اینستالیشن به فارسی می‌شود چیدمان. چه خوب می‌شد از برابر فارسی استفاده می‌کردید.

-- بدون نام ، Jan 25, 2010 در ساعت 06:40 PM

من که به کلمه نرمال و آنرمال حساسیت روانی پیدا کردم! از بس ایرانی ها این دو کلمه را استفاده می کنند. تو گویی همه دکترا روانپزشکی و روان درمانی دارند!!! اروپایی که محتاط ترند در بکار بردن این دو واژه. براستی اول از همه باید تعریف کرد نرمال چیست یا کیست! بعد آن را روی اشخاص و اجناس گذاشت!

-- بدون نام ، Jan 25, 2010 در ساعت 06:40 PM

باز هم یک مطلب متفاوت و تفکر برانگیز از زمانه.
مرسی رادیوبلاگ محبوب من

-- شهرزاد ، Jan 26, 2010 در ساعت 06:40 PM