رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و تاریخ > «تاثیر گنجینه غنی هنر و ادبیات پارسی بر اروپاییان» | ||
«تاثیر گنجینه غنی هنر و ادبیات پارسی بر اروپاییان»رضا جمالیreza@radiozamaneh.comترجمه آثار بزرگ ادبی پارسی به زبانهای مختلف اروپایی و انتشار سفرنامههای جهانگردان ومحققان اروپایی مقدمهای بود برای آشنایی بیشتر اروپائیان به اندیشه، فرهنگ وادب ایران.
با نگاهی به آثار بزرگان ادب و اندیشه در اروپا مانند گوته، مادام مارسلین دبروالمور، فیتزجرالد، مونتسکیو و دهها نویسنده و محقق دیگر به راحتی می توان نفوذ و تاثیر فرهنگ و ادبیات غنی پارسی را در آثار آنان دید . از قرون گذشته تا به امروز کم نبودند محققان و جهانگردان اروپایی که به ایران آمدند و تحت تاثیر این گنجینه غنی و پرارزش هنر و ادبیات قرار گرفتند. اینگه لورمان از جمله زنان اروپایی است که در کشورش هلند با فرهنگ، ادب و هنر ایران آشنا شد و با همتی بینظیر ضمن یادگیری زبان فارسی تاکنون چندین داستان و رمان فارسی از جمله دو کتاب معروف صادق هدایت، سگ ولگرد و زنده بگور را به زبان هلندی ترجمه کرده است. برای آشنایی بیشتر با او و نیز انگیزه و علاقه زیادش به فرهنگ و ادب فارسی گفتوگویی کردم که در پی میآید: اینگه، چه چیزی از فرهنگ ایران برایت جالب بود که باعث شد تصمیم به یادگیری زبان فارسی بگیری؟ چند سال پیش در مرکز پناهندگان «در هلند» کار میکردم، اولین بار در آنجا با ایرانیان آشنا شدم و زبان فارسی را شنیدم. ایرانیها خیلی خونگرم و مهربان بودند و من به آنها خیلی علاقه پیدا کردم. زبان فارسی هم به نظرم خیلی قشنگ آمد. آن موقع زبان فارسی را نمیفهمیدم، اما به تدریج سعی کردم آن را یاد بگیرم. معمولا در کمپ پناهندگان مردمانی از کشورهای دیگر هم با زبانهای مختلف زندگی میکنند، ولی چطور شد که به زبان فارسی علاقه پیدا کردی؟ آیا قبلا درباره ایران چیزی میدانستی؟ نه، در آن زمان از ایران چیز زیادی نمیدانستم. نمیدانم چرا اینقدر به فرهنگ و زبان ایرانی علاقهمند شدم. خودبهخود پیش آمد. من در هلند به دنیا آمدهام و همینجا هم بزرگ شدهام، اما هرموقع به ایران میروم احساس میکنم چیزی در قلب من ایرانی است. بعد از این که یادگیری زبان فارسی را شروع کردم، خیلی در بارهی ایران کتاب خواندم و تا به حال چهار بار به ایران رفتهام. اولین سفرم در سال ۲۰۰۱ بود. در این سفرها با خیلی از ایرانیها آشنا شدهام و بسیاری از جاهای ایران را دیدم. به بسیاری از دهات کوچک ایران هم سفر کردهام و حتی قبل از زلزلهی بم، به آنجا هم رفته بودم. خوشحالم که دستکم توانستم بم را پیش از زلزله ببینم.
از چه شهرهای دیگری در ایران دیدن کردهای؟ اصفهان، شیراز، تبریز، ارومیه، تکاب، همدان، بندر انزلی، رشت و همینطور یزد. به یزد زیاد سفر کردهام. با یادگیری زبان فارسی، در حال حاضر به چه کاری مشغول هستی یا چه کارهایی انجام دادهای؟ در حال ترجمهی یک رمان فارسی به زبان هلندی هستم. پیش از این نیزچند داستان کوتاه ترجمه کردهام؛ از صادق هدایت «سگ ولگرد» و «زنده بهگور» را ترجمه کردهام. زمانی هم که داشتم درس میخواندم، داستان «ماهی سیاه کوچولو»ی صمد بهرنگی را ترجمه کردم. امسال هم داستان کوتاهی از فرید خردمند ترجمه کردم و الان هم در حال ترجمهی رمان جدید نسیم خاکسار هستم. شما دو کتاب سگ ولگرد و زنده بهگور از صادق هدایت را به هلندی ترجمه کردهای. کتابهای صادق هدایت، معمولا متن های سنگینی دارند. چطور شد که آثار این نویسنده را انتخاب کردی؟ صادق هدایت خیلی به مرگ علاقه داشت. وقتی یک کتاب از او میخوانم، میتوانم در فکرم ببینم که چه اتفاقی میافتد. منظورت این است که وقتی کتابهای صادق هدایت را میخوانی، میتوانی تصویر آنچه او گفته است را در ذهنات، مجسم کنی؟ بله، همینطور است. داستانهای صادق هدایت خیلی لایه دارد (عمیق است) و چون خودم به این داستانها خیلی علاقه دارم، آنها را برای ترجمه انتخاب کردم که هلندیها نیز بتوانند آن را بخوانند. نظر هلندیها در بارهی این داستانها چه بود؟ چون داستانها خیلی غمگین و افسرده هستند، خواندنش برای بعضیها سخت است. داستانهای پر احساسی هستند، اما شاد نیستند. البته شاید خواندنش برای برخی سخت باشد، اما در عین حال آنها را دوست دارند و به نظرشان قشنگ است. آیا چاپ این کتابها به زبان هلندی با استقبال روبرو شده است؟ زنده بهگور،امسال چاپ شد. اما متاسفانه سگ ولگرد هنوز چاپ نشده است. اگر ناشری علاقه داشته باشد، میتواند آن را چاپ کند. از دیگر فعالیتهای شما، ترجمه و آواز خوانی شعرهای کودکان و نوجوانان از زبان فارسی به هلندی هست ، چه کارهای در این زمینه انجام داده ای؟ یازده شعر کودکان را از زبان فارسی به هلندی ترجمه کردهام. رضا نوروزبیگی، یکی از ناشران ایرانی در هلند، این یازده شعر کودکان را به من معرفی کرد و پرسید که آیا میتوانم آنها را به هلندی برگردانم. من موافقت کردم و شعرها را ترجمه کردم. بعد این شعرها را در استودیو، هم به زبان فارسی و هم به زبان هلندی، خواندم و روی سیدی ضبط کردیم. خیلی جالب شده است.
یکی از این اشعار را می توانی الان بخوانی؟ بله (با خنده)، اما من خوانندهی حرفهای نیستم. شاید برای بچهها جالب باشد. البته خجالت هم میکشم چون لهجه دارم! اما سعی خودم را میکنم: عروسک قشنگ من قرمز پوشیده اینها مجموعه یازده ترانه هستند که به هلندی ترجمه کردهام. فکر میکنم این ترانهها در ایران خیلی معروف هستند و ایرانیها آنها را خیلی خوب میشناسند. البته متاسفانه به خاطر عدم حمایت مالی، هنوز نتوانستیم این سیدیها برای فروش در بازار آماده کنیم. از نظر شما مهمترین تفاوتهای فرهنگی میان ایرانیها و هلندیها چه چیزهایی هستند؟ خُب، تفاوت وجود دارد، مثلا در هلند «تعارف» نداریم. اولین بار که به ایران رفتم، این مساله برایم خیلی جالب بود. وقتی کسی چند بار چیزی به من تعارف میکرد، فکر میکردم اگر نه بگویم و نپذیریم، بیادبی است. در هلند وقتی کسی بگوید: «بفرمایید شیرینی» و دیگری بگوید: «نه، مرسی». برای هلندیها به این معنا خواهد بود که او شیرینی نمیخواهد. اما در ایران چند بار میپرسند و میگویند «بفرمایید، قابلی نداره… قربان شما… خواهش میکنم بخور…». به همین خاطر، اولین باری که به ایران رفتم، خیلی چاق شدم. اما الان به این موضوع دیگر عادت کردهام. الان یاد گرفتهای که چگونه با تعارف برخورد کنی؟ بله. فکر میکنم، فرهگ ایرانی با هلند ی تفاوت دارد؛ نمیگویم یکی بد و دیگری خوب است. هر دو خوباند. تفاوتهای دیگری هم دیدهام. مثلا چیز قشنگی که در ایران هست، این است که خانوادهها خیلی بیشتر از هلند، به هم کمک میکنند. در هلند آدمها خیلی تنها زندگی میکنند. یا مثلا در ایران پدربزرگ و مادربزرگ هنوز خیلی مهماند. اما این نسل در هلند بیشتر تنها زندگی میکند. به نظرم این فرهنگ در ایران که در فامیل به همدیگر کمک میکنند، خیلی خوب است. حتی در خیابان نیز به همدیگر کمک میکنند و برای نمونه اگر یک خانم پیر نمیتواند یک چمدان سنگین را بلند کند، به او کمک میکنند. چه چیزی از فرهنگ ایرانی را هنوز نتوانستهای بپذیری؟ در هلند، به قرارها خیلی اهمیت داده میشود. اگر قرار است ساعت پنج به جایی برویم، حتما ساعت پنج، طبق قرارمان به آنجا میرویم. اما در ایران اینطور نیست. زیاد برنامه ندارند و اگر برنامهای هم گذاشته باشند، راحت آن را عوض میکنند. یا نمیروند و یا دیرتر میروند. از این بابت، خیلی با هلند تفاوت دارد. این جنبه از فرهنگ ایرانی برای من بعضی وقتها سخت بود، اما مواقعی هم به نظرم خوب میآمد. چون کمتر استرس میگیری، میتوانی راحتتر انتخاب کنی که سر قرارت بروی یا نه و اگر حوصله نداری، راحتتر میتوانی بگویی: ببخشید حوصله ندارم! با توجه به علاقهای که به ایران داری و موضوعات مربوط به ایران را پیگیری میکنی،آیا اتفاقاتی که در ایران پس از انتخابات ریاست جمهوری افتاد را دنبال کردی؟ دلم خیلی برای جوانها سوخت! همان احساس ایرانیهایی را داشتم که در ایران به دنیا آمدهاند و الان در هلند زندگی میکنند و نمیتوانند به ایران برگردند. خیلی دلم میخواست به ایران برگردم. واقعا دلم میخواهد در این مورد کمکی به مردم ایران بکنم. بهخصوص برای جوانها؛ چون جوانها در ایران خیلی زیاد هستند و خیلی هم استعداد دارند. اما الان چون آزادی نیست، پیدا کردن راهی برای کمک به آنها خیلی سخت شده است. باید صدای جوانان ایرانی را به گوش جهانیان رساند. از نظر شما خوشمزه ترین غذای ایرانی کدام است؟ چند تا غذا و خوارکی ایرانی را خیلی دوست دارم؛ مثلا قورمه سبزی و همینطور فالوده و بستنی سنتی که در هلند متاسفانه نداریم. من معمولا گوشت نمیخورم، اما چون قورمه سبزی را خیلی دوست دارم، وقتی قورمه سبزی هست، حتما یک ذره میخورم. در آخر هم میخواهم بگویم که من برای ایرانیها خیلی احترام قائل هستم و خیلی دوست دارم پلی میان ایران، اروپا وهلند باشم. فکر میکنم همهی ما در دنیا یک فامیل هستیم و باید با همدیگر گفتوگو کنیم و نباید دراین راه، تسلیم مشکلات شویم. |