رادیو زمانه > خارج از سیاست > طنز > ارتباط با دخترای پایین شهر هیچ خطری نداره! | ||
ارتباط با دخترای پایین شهر هیچ خطری نداره!کامران ملکمطیعیسالها پیش یک نمایشی در صحنه بود به اسم جمعهکشی، که اسماعیل خلج نوشته و کارگردانی کرده بود. یکی از دیالوگهایش هیچوقت یادم نمیره و اونهم این بود که جمعهها صبحش عینهو بهاره، ظهرش عین تابستون،عصرش پاییزه و شبهاش هم زمستون.
اما این دفتر ما این جمله اصلا در موردش صدق نمیکنه، چون از شلوغی و ازدحام سر و صدا همیشه عینهو تابستونه گرم و خفقانآوره. بچهها همه از دم برای یادگیری روی پاهای گچ گرفته سلطان یادگاری نوشته بودند که من اصلا نمیدونم این رسم از کجا اومده. یکی نوشته بود به آرزوی سلامتی، یکی نوشته بود سلطانی به تاج نه به پا، ژینوس هم نوشته بود تو مثل گلی ناز و خوشگلی بابا جون، اما دایی عطا نوشته بود بر چشم بد لعنت! زیرشم امضاء کرده بود: غلامت عطا. میخواستیم کارو شروع کنیم که سلطان بلند و کشیده گفت آقا میخاره! رحمت علی خان، کارشناس ویژه برنامه گفت چیه آقا؟ کجا آقا؟ سلطان گفت همه جاش. ما که نفهمیدیم چی میگه. اما دایی عطا گفت آقا من خودم نوکرتم. بگین تا خودم بخارونم. اصلا من تخصصم تو خاروندن اینجور حرفاست. شما فقط جاشو نشونم بدین. سلطان گفت نشون دادنی نیست، اون توست. شما فقط یه سیخ بده خودم میخارونم. دایی گفت رو چشم، اما چهجور سیخی بدم. کباب کوبیدهای بدم، یا چنجهای، یا جیگری؟ چه سایزی میخوای؟ سلطان گفت یه جیگری بده که خارش پام کشت منو. دایی عطا گفت بریم یره. بعد هم دوید تو آشپزخونه و یه دسته سیخ آورد گفت آقا اگه اجازه بدید خودم فرو کنم و پات رو بخارونم! اولین خبرو پسر خالم آورد و گفت آقا این خبر یعنی چه؟ رحمت علی خان گفت چه خبرته؟ پسر خاله گفت تو فرود گاه مهرآباد یه مسافرو گرفتن که داشته میرفته برای سفر حج. رحمت علی خان گفت به حق چیزای نشنیده! شنیده بودیم که مردم رو برای گفتن الله اکبر و خواندن دعای کمیل میگیرن، اما این دیگه جدیده مثل اینکه! پسر خاله گفت نه بابا این بابایی رو که گرفتن داشته شصت و یک گرم مواد مخدر با خودش میبرده. سلطان یهو فریاد زد که چی؟ چکار میکرده؟ دایی عطا گفت جان؟ سلطان گفت بسه ولکن، جونم رو بخارون. دایی عطا گفت شما هم خیلی بیملاحظهای هستین یره. این چه خبری بود گفتین حالا از میون این همه خبر؟ سلطان گفت عیب نداره، وصفالعیش نصفالعیش. حالا حالا چه مطاعی میبرده با خودش این رفیقمون؟ پسر خاله گفت نوعش رو نگفتن. سلطان گفت من میدونم میخواسته چه سعیای بکنه بین صفا و مروه. یا شایدم بره تو صفا و صفا کنه. بعدشم به دایی عطا گفت: دایی یه چایی پر رنگ بریز و اون قوطی داروی منم بیار از توی جیب کتم که این خارش منو کشت! رحمت علی خان گفت: آقا اصلا بیخیال این خبر، بریم خبر بعدی تا کار بجاهای باریک نکشیده. همه فهمیدیم منظور سلطان چی بود از حرف تابلوش، اما به روی خودمون نیاوردیم و مشغول شدیم به رصد کردن سایتها. همه مشغول کار بودیم که از صدای یه کشیدهی آبدار به خودمون اومدیم و دیدیم که رحمت علی خان بالای سر پسر عمه وایستاده. پسر عمه همونجوری که گوشش را گرفته بود گفت واسه چی میزنی؟ رحمت علی خان گفت میزنم که میزنم، خوب کاری میکنم که میزنم! مردیکه تو اینجا حقوق میگیری که کار کنی و خبر مرگت خبر جمعآوری کنی، اونوقت تو وقت کاری نشستی داری چت میکنی! پسر عمه گفت چت کاری بود. رحمت علی خان گفت اگه چت کاری بود، چرا چشمات یه سره خمار میشه، چشم در اومده؟ خلاصه به هر جون کندنی بود رحمت علی رو نشوندیم و به پسر عمه گفتم حالا واقعا چت کاری بود؟ گفت نه. گفتم طرف کی بود پس؟ گفت یه دخترس که تو چت روم باهاش آشنا شدم. همینجوری ارتباط داریم از راه دور. گفتم اگه از همین راه دور بلایی سرت بیاد من جواب عمه رو چی بدم؟ همسایه نوه عمو گفت بچه کجاست؟ یعنی بالای شهر میشینه یا پایین شهر؟ پسر عمه گفت پایین شهر. همسایه گفت رحمت علی خان نگران نباشین چون همین الان یه خبر خوندم که ارتباط با دخترای پایین شهر هیچ خطری نداره. گفتم یعنی مقصودت چیه؟ همسایه گفت: یه خبر اومده که بر اساس یه پژوهش علمیه که در شمال شهر تهران انجام شده و تو اون گفته که اکثر دختران، طی دو سال اول رابطه با جنس مخالف دچار روابط جنسی میشن. برای همینه که میگم مشکلی نیست. رحمت علی خان گفت مرده شور تو رو هم ببرن با این خبرات! البته همراه اون پژوهشگرها. اینجا بود که پسر عمه زد زیر گریه. گفتیم چی شده؟ گفت دروغ گفتم دختره مرکز شهر میشینه. الان من با این بلاتکلیفی چهکنم؟ نوه عمو گفت یه خبر داغ دارم حلوا. گفتیم بگو، گفت: اخیرا یه لیستی از دستمزد بازیگران تو تلویزیون گفته شده که سر و صدای همه رو درآورده. تعدادی از این بازیگران اعتراض کردن و گفتن رقمهای گفته شده درست نیست و خلاصه کار به مجلس هم رسیده. رحمت علی خان گفت گیرم که دستمزد بالایی بگیرن، نوش جونشون. کسایی که نه بیمه هستن نه بازنشستگی دارن و خلاصه اینکه بازیگری رو تو وزارت کار اصلا به عنوان شغل نمیشناسن، چه اشکالی داره که خوب پول بگیرن. عزیزانی که تو مجلس به این قضیه معترض شدن چرا فیشهای حقوقشون رو نمیارن تو تلویزین نشون بدن و بگن چقدر بابت شغلشون میگیرن! من خودم تو دوران مدرسه چند بار تو تاتر مدرسه بازی کردم، میدونم چقدر سخته. سلطان گفت شاید منظور اون سری از نمایندههای معترض بوده که ما از اونها بازیگرتریم. پس چرا حقوق ما اونقدر نیست! دایی عطا گفت اگه منظور این باشه که حقوق احمدینژاد سر به فلک میزنه که! دایی عطا برای اینکه حال و هوای پسر عمه از بابت اون چکی که خورده بود عوض بشه بهش گفته بود بره از سوپر مارکت سر خیابون یه بسته ذغال بگیره بیاره تا واسه سلطان یه جوجه کبابی درست کنه. بعد از یه ساعت پسر عمه دست از پا درازتر برگشت و گفت آقا ذغال نداشت. دایی عطا کفت خوب میرفتی یه جای دیگه یره. پسر عمه گفت ده تا مغازه رفتم اما هیچکدوم نداشتن. سوپر مارکتی گفت صبح که ذغال میاریم به ظهر نمیکشه تموم میشه. ژینوس خانم گفت بلا بدور! یعنی همه وضعشون خوبه جوجه کباب میخورن؟ نوه همسایه گفت نه ژینوس خانم، مدیر کل امور اجرایی ستاد مبارزه با مواد مخدر، یعنی آقای زاهدیان گفته اکثر معتادان تریاک استفاده میکنن و تریاک رتبه اول مصرف رو در کشور بدست آورده. گمونم علت کمبود ذغال این ماجرا باشه، ذغال خوب و رفیق ناباب یه میزان مصرف رو میبره بالا. و بعد هم نیشش رو تا بناگوش باز کرد از بابت بامزهگیش که نعره سلطان خون تو رگهای همه منجمد کرد وقتی گفت: نیشت رو ببند پسر. یعنی میخوای بگی چی؟ ما هم ذغال زیاد میخریم، یعنی مردم باید راجع به ما هم اینجوری فکر کنن؟ اصلا کار تعطیل همه پاشن برن خونه و فقط دایی عطا بمونه. دایی گفت به رو چشم، فقط شما بگو این جوجه کباب رو چیکار کنم؟ با کدوم ذغال بپزمشون؟ سلطان گفت تو کیفم ذغال جکسون دارم، بهت میگم که چیکار کنی! |