رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ مهر ۱۳۸۸
خارج از محدوده

عین داستان سه لوله‌کش

کامران ملک‌مطیعی

نمی‌دونین دایی‌عطا این روزها چه حالی داره.

Download it Here!

تمام در و دیوارهای آبدارخونه برنامه خارج از محدوده رو پر کرده از انواع و اقسام عکس قلب، قلب شکسته، قلب در حال خون‌ریزی، قلب فشرده، قلبی که تیر خورده درست وسطش، قلب پیوندی و بالاخره این‌که بالای تمام این عکس‌ها، عکس خودش رو چسبونده؛ دور عکس هم با نوار قلب خودش تزیین کرده. یه تیکه کاغذ هم که روش با خط خرچنگ قورباغه نوشته شد بود:

سلطان قلبم تو هستی تو هستی یره
دروازه های دلم رو شکستی شکستی یره

خودش هم یه گوشه غمبرک زده بود و کج کرده بود. وقتی بهش سلام کردم، با یه صدایی که انگار از ته چاه درمی‌اومد، با ناله گفت علیک سلام. گفتم: «خدا بده نداده؛ من خودم بد خورده تو حالم.» رحمت‌علی‌خان کارشناس ویژه یواشکی زد به بازوم که بیا بیرون.

وقتی از رحمت‌علی‌خان علت بدی حال و احوال دایی‌عطا رو پرسیدم، گفت گویا از ژینوس‌خانم سردبیر محترم برنامه خواستگاری کرده؛ ایشون هم جواب رد داده. حالا این شده که کرک و پرش ریخته. گفتم حالا ژینوس کجاست؟ گفت وقت دکتر داشته واسه دماغش؛ اما الان میاد.

تو دفتر همه جمع بودن و مشغول کار. به همه سلامی کردم و پرسیدم خبر جدید چی؟ همه گفتن خبر که زیاده؛ اما فعلاً سفر آقای احمدی‌نژاد به نیویوک و سخنرانی‌اش تمام خبرها رو تحت‌الشعاع قرار داده.

پرسیدم یعنی همه چی به خیر گذشت؟ کسی چیزی میزی به طرف ایشون پرت نکرده موقع سخنرانی؟ رحمت‌علی‌خان گفت: «نه؛ کسی چیزی پرت نکرده. هاله نوری هم این دفعه ایشون رو احاطه نکرده. یعنی خب اصلاً کسی تو سالن نبود که اتفاقی بیفته. این قسمتش به خیر گذشت. اما ماجرای سفر ایشون حواشی بسیار داشت.»

گفتم: «مثلاً چی؟» رحمت‌علی‌خان گفت: «مثلاً این‌که هیچ هتلی حاضر نشده به ایشون اتاق بده واسه خوابیدن.» گفتم: «یعنی چی؟ دیگه پارک که نرفته بگیره بخوابه با همراهانش.» رحمت‌علی‌خان گفت: «نه؛ پارک نخوابیده. بالاخره یه هتلی بهشون جا داده از قرار شبی ۱۵۰۰ دلار برای هر اتاق. بیرون هتل و محل سخنرانی هم گروه‌های معترض بر ضدشون شعار دادن و ایشون و همراهاشون رو هو کردن. به هیچ ضیافت شام و نهاری هم دعوت نشدن.»

گفتم: «خب این چه سفری بود که رفتن. این همه خرج برای چی شده پس؟ کسی هم که حرف‌های ایشون رو گوش نکرده.»

رحمت‌علی‌خان گفت: «ایشون وظیفه‌شون رو انجام دادن. این کار آقای احمدی‌نژاد من رو یاد یه لطیفه انداخت که می‌گن یه نفر داشت تو خیابون راه می‌رفت؛ دید دو تا کارگر کار می‌کنن. یکی زمین رو می‌کنه؛ اون یکی دوباره چاله رو پر می‌کنه. تعجب کرد و رفت جلو گفت این چه کاریه که می‌کنین؟ یکی‌شون می‌گه ببین عزیز جان؛ داریم لوله گاز می‌کاریم. ما سه نفریم که یکی می‌کنه؛ اون یکی لوله رو می‌ذاره؛ سومی هم خاک می‌ریزه روش. منتها امروز اون وسطیه مریض شده؛ نیومده. اما ما کارمون رو می‌کنیم. حالا شده حکایت این ماجرا.

حالا این اولشه واستا تا هفته اینده که برگشتن و خاطرات سفرشون و استقبال گرم مردم رو تعریف کردن، سوژه داریم برای بررسی.»

ژینوس‌خانم هم‌چون طاووسی خرامان خرامان وارد دفتر شد و بدون سلام و احوال‌پرسی، رفت نشست پشت میزش و گفت: «اقایون خیلی ممنون از همکاری‌تون. من مدارک تحصیلی همه رو بررسی کردم و خوشبختانه همه مدارک اصله و تقلبی نداریم؛ الا مدرک نوه‌عمو که که معلوم نیست سیکلشون رو از کجا آوردن.»

نوه عمو گفت: «کجاش معلوم نیست؟ خیلی هم واضح و روشن توش ذکر شده که مدرکم از فشافویه است.» ژینوس‌خانم گفت: «کجاست این فشافویه؟ نوه‌عمو گفت: «یه جایی در شاه‌عبدالعظیم. مدرک از این معتبرتر!؟»

پسر عمه گفت: «ببخشین.» ژینوس‌خانم گفت: «بفرمایین» پسرعمه گفت: «شما چرا زورتون را به ما می‌رسونید؟ اگه قرار بشه یقه‌گیری بشه، برین یقه اقای کامران داشجو را بگیرین که نه تنها می‌گن مدرک تحصیلی‌اش مشکل داره و هنوز هم معلوم نیست بلاخره از کالج سلطنتی علوم و تکنولوزی منچستر گرفتن یا کالج سلطنتی لندن، تازه برملا شده که مقاله‌دزدی هم کردن و مقاله یه پژوهشگر کره‌ای رو رونویسی کردن و جا زدن به اسم خودشون.»

رحمت‌علی‌خان پادرمیانی کرد و گفت: «عزیز دل رییس آقای دانشجو که ژینوس‌خانم نیست که بره یقه‌اش رو بگیره؛ آقای احمدی‌نژاده. از اون گذشته خود ایشون هم از متهمین پرونده ثبت اختراع دیگران به اسم خودشه. اصلاً انگار ایشون یکی از تخصصاش جمع‌آوری این‌جور آدم‌هاست دور خودشون. اما ژینوس‌خانم نه این‌که نکرده فکر کنی چون خواهرزنمه دارم ازش پشتیباتی می‌کنم؛ نه اهل این جور بازی‌ها نیست.»

تو این بحث و فحص بودیم که دیدیم دوده که داره قلاج می‌زنه از تو آشپزخونه بیرون. همه سراسیمه خودمون رو رسوندیم تو آشپزخانه که دیدیم دایی‌عطا بادبزن به دست، وسط دودها وایساد.

گفتیم: چی شده؟ جایی آتیش گرفته؟ گفت: «نه؛ دارم دل کباب می‌کنم. دود اونه.» رحمت‌علی‌خان گفت: «دایی جان الان چه وقت این کارهاست؟ برای چه ساعت اداری داری این کار را می‌کنی؟» گفت: «برای این‌که با زبان دود، این رو به گوش بعضی‌ها برسونم. دلم کبابه از دست بعضی‌ها.»

البته همه ما فهمیدیم که منظورش زینوس‌خانمه. رحمت‌علی‌خان گفت تو این گیر و دارها و گیرو واگیر، یکی نیست به این بگه دل خوش سیخی چند؟

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام به شما، آقای ملک مطیعی:
خسته نباشید.برنامتان واقعا زیباست . شخصیت ژینوس شاهکار هستند.
با اشتیاق زیاد در انتظار شنیدن برنامتان هستم.

سهراب ازتکزاس

-- سهراب ، Oct 1, 2009 در ساعت 12:30 PM