رادیو زمانه > خارج از سیاست > جنسیت و جامعه > آسیبشناسی پروژهی تجاوز به بازداشت شدگان | ||
آسیبشناسی پروژهی تجاوز به بازداشت شدگانشاهین جانپاکماجرا را همه میدانیم و تکرار مجدد آن جز لودگی بحث، چیزی به دنبال نخواهد داشت. سونامی پیامدهای انتخاباتی که تردیدهای ریشهای و عمیقی در ارتباط با صحت برگزاری آن وجود داشت، امواج خود را تا درونیترین پایگاهها و مراکز قدرت نظام موجود در ایران گستراند. سوای از تبیین علل ایجاد و نحوهی اشاعهی چنین موضوعی، یکی از مسائل حیاتی و حائز اهمییت پس از انتخابات، چگونگی نحوهی برخورد با افرادی است که بنابر دلایل گوناگون، موافق صحت برگزاری آن نبوده و نسبت به نتایج انتخابات معترض و مردد هستند. در این مقاله به طور مختصر به جنبههایی جامعهشناختی در نوع بهکارگیری شیوههای برخورد با معترضین و به طور خاص به تبیین پروژهی تجاوز به بازداشت شدگان خواهیم پرداخت. انسانها به عنوان عضوی از پیکرهی اجتماع، دارای کارکردهای منحصر به فردی هستند که از جمع آنها، میتوان تبیینی کلیگویانه از الگوی کُنشی جامعهی ایشان به دست داد. در فرهنگ ایران و ایرانی، «غیرت»، «حمیّت» و اصولاً الگویی متعصبانه در نحوهی برخورد با مسائل جنسی و جنسیتی مشهود است. همان قدر که مقام «مادر» والا است، «ناموس» هر ایرانی نیز برای وی از والامقامترین اُبژههای جامعه است.1 از این جهت، مردان ایرانی را میتوان سوبژهای حساس و متعصب در برخورد با ناموس خود تعریف نمود.2 اخیراً در جریان بازداشت طیف وسیعی از جوانان، فعالان سیاسی، حقوقی و... خبرهایی حزنبرانگیز مبنی بر تجاوزهای وحشیانه به دختران و حتی پسران زندانی و بازداشت شده به گوش رسید. خبرهایی که تن هر انسانی را لرزاند و آنقدر شنیع و غیر انسانی بود که به جرأت میگویم، احتمال وقوع آن در مخیلهی بسیاری از افراد نمیگنجید. در بررسی علل جامعهشناختی روی آوردن به چنین شکنجههای سخیفی، میتوان مواردی را بر شمارد که در ذیل به آنها اشاره خواهد شد. مرد در فرهنگ ایرانی، ناموسش را جزئی از وجود خود و متعلق به خویشتن میداند. از این حیث، نوع نگاه خاص دیگر مردان به ناموس او، میتواند خشمش را برانگیزد و اقدامات غیر منطقی و احساسی وی را موجب گردد. در سطحی بالاتر، مرد ایرانی زنان و دختران ایرانی را به عنوان ناموس خود در برابر بیگانگان معنا مینماید. در جریان شکنجههای اخیر، اخبار متعددی از تجاوزهای وحشیانه و بعضاً چند نفری به دخترانی بیدفاع به گوش رسید. در برخی از خبرها حتی شدت تجاوز به حدی گزارش شده که باعث پارگیهای شدید در دستگاه تناسلی دختران گردیده است. در بعضی دیگر از اخبار به این نکتهی تأسفانگیز اشاره شده که جسد یکی از دخترانی که مورد تجاوز قرار گرفتهاند، به دلیل شدت این عمل وحشیانه، سوزانده شده است تا گند کار بالا نیاید.
سوال اینجاست که چرا تجاوز؟ در واقع تجاوز به دختر ایرانی، به معنای تجاوز به حیطهی باورشناسی مردم ایران در نظام مردسالار فوق است. با تجاوز به دختران ایرانی، نه تنها ناموس مرد ایرانی مورد تعدی قرار گرفته و خشم بیکران او برانگیخته میشود، بلکه فرهنگ ایرانیان نیز در شرف تحریفات تاریخی قرار میگیرد. درواقع با این عمل شنیع، ارزشهای فرهنگی مردم ایران مورد تجاوز قرار گرفته و ساختارهای نظام مردسالار، رو به بنیادگرایی و حتی ماقبل آن، یعنی عصر زنده به گور کردن دختران و لبخند احمقانهی پدرانشان سوق پیدا خواهد کرد. عمل شنیع تجاوز را نباید صرفاً از بعد روانشناختی و نهایتاً فیزیولوژی مورد بررسی قرار داد. باید هوشیار باشیم که در جامعهی ما، «زن» و مسائل او مدت اندکی است که میکوشد در مسیر سیستماتیک جهت خودشناسی و احقاق حقوق از دست رفتهی خویش در طول تاریخ قرار گیرد. کمپین یک میلیون امضا را میتوان نماد معاصرگونهی این جریان در نظر گرفت. این در حالی است که با اشاعهی مبحث تجاوز به عنوان الگوی جدید شکنجهی بازداشت شدگان، بر آناند تا قبح عمل فوق را کم نموده، آن را به صورت شیوهای جدید به باور جامعه، القاء نموده و نوعی رویکرد سخت و وحشیانهی زنستیزی پیشا سنتی را جایگزین جریان نوپای فوق نمایند. به نظر بنده در این راستا تلاشهای جناب کروبی در فاجعهآمیز نشان دادن مسألهی فوق و افشای یکبارهی آن، توانست پروژهی عادیسازی تجاوز به زندانیان را با شکستی روششناختی توأم سازد. از طرفی اگر به بعد دیگر قضیه، یعنی تجاوز به مردان و پسران در بازداشتگاهها بنگریم، میتوان به این نکتهی مهم پی برد که پروژهی اخیر برخورد با متهمین، اصولاً از شیوهای پیروی مینماید که زن و مرد را با هم برابر میداند، اما در نوع بهکارگیری الگوی تجاوز و نه چیز دیگر! به بیان دیگر، ما با آسیبشناسی خرده نظام و یا قشر خاصی از جامعه روبهرو نمیباشیم، مسألهی امروز ما، مسأله ایران و ایرانی است. امروز ایرانیِ مخالف با دیدگاههای موجود، مورد تجاوز قرار میگیرد، مهم نیست که مرد باشد یا زن، مهم آن است که ارزشها و باورهایش در جریان این مدل نهادینه شده در بازداشتگاههای نظام ایران، مورد تجاوز قرار میگیرد، مهم آن است که فرهنگ بیفرهنگی را به او القاء مینمایند، فرهنگی که فرودستها را مسخ فرادستها3 مینماید و آنچه را قویترها میخواهند بر ضعیفترها اعمال میکنند. لذا باید عمیقاً مراقب بود که فرهنگ ایران زمین را از تجاوزهای وحشیانه و غیر انسانی ایران ستیزان محفوظ و مصون داشت، چرا که ایران امروز با فاجعهای شدیداً انسانی روبهرو بوده و با پاک نمودن مسألهی ناموسگرایی در باور ایرانیان، نه تنها مردان سرزمینمان با بحران تضاد ارزشی روبهرو میگردند، بلکه بهترین زمینه برای شکلگیری عصر تاریخی غبار گرفته، جهت عادیسازی برخوردهای وحشیانه با زنان و با هدف حذف تدریجی ایشان از بستر جامعه پدید خواهد آمد. پانوشت: ۱. از آن حیث از لفظ «ابژه» بهره جستم که نوعی مفعولگرایی معنادار را میتوان در نظام مردسالار و در برخورد با «زنان» بر شمرد. ۲. ورود به بحث ابژه بودن زنان و سوبژه بودن مردان، به معنای تائید آن نیست. بنده عمیقاً قائل به تساوی حقوق زن و مرد بوده و آنچه در مقاله آمده، برداشتی شخصی از فرهنگ ایرانی است. ۳. منظور از بهکارگیری چنین اصطلاحی، به میان آوردن نظریات مارکسیستی نیست و از نظر نگارنده این کلمات در نمایش بازیگران نظام قدرت محور میتواند گویای جریان فوق باشد. |
نظرهای خوانندگان
چقدر زیبا و عالمانه نگاشته شده بود
-- میترا ، Oct 6, 2009 در ساعت 01:00 PMممنون از تحلیل جالبتان