رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۷ تیر ۱۳۸۸

عزیزان من، این دشمن

رسول پدرام

رییس قوه قضاییه، روز چهاردهم تیر‌ماه طی بخش‌نامه‌ای از مسئولان قضایی کشور خواست تا با دایر کردن شعبه‌های ویژه‌ای در دادسرا‌ها و دادگاه‌های جزایی با «توسعه روزافزون شبکه‌های ماهواره‌ای مخالف نظام» که خود به خود سایت‌های اینترنتی را هم شامل می‌شود؛ برخورد جدی کنند.

انتشار خبر مربوط به آن بخش‌نامه در سایت رادیو زمانه، واکنش سریع خوانندگان را به دنبال آورد که در نظرات ارسالی خود به این سایت، به نکاتی بسیار خواندنی و در خور تأمل اشاره کرده‌اند. روحانیان در اروپا همه‌ی این راه‌ها را در قرن‌های گذشته برای اِعمال سانسور رفته‌اند و همه‌ی روش‌ها را تجربه کرده‌اند که جز بی‌آبرویی حاصل دیگری برایشان نداشته است.

در‌های بهشت بسته می‌شد

روحانیان، چه در شرق و چه در غرب، همیشه در طول تاریخ با هر پدیده و نوآوری تازه‌ای که رنگ روشنگری، اطلاع‌رسانی و بیداری افکار عمومی داشته است به مخالفت برخاسته‌اند. ولی پس از گذشت مدتی چون دیده‌اند که از مخالفت کاری ساخته نیست با نقل روایاتی از زبان پیغمبران، امامان و قدیسان چنین وانمود کرده‌اند که ظهور و پیدایی چنان پدیده‌هایی قبلاً به آنان نوید داده شده است. پس کوشیده‌اند که از آن پدیده‌ها در راه پیش‌برد اندیشه‌ها، مقاصد و منافع خود بهره‌برداری کنند.

اختراع و توسعه‌ی صنعت چاپ (به صورت جدید در قرن پانزدهم میلادی)، در واقع خطری برای رهبران کلیسای کاتولیک در دنیای غرب بود. روحانیان در سال‌های نخست گسترش صنعت چاپ متوجه چنان خطری نشدند. آنان تَصَوّر می‌کردند که از دستگاه اختراعی یوهان گوتنبرگ فقط برای چاپ و انتشار کتاب مقدس، متون مذهبی و جزوه‌های دعا و نیایش استفاده خواهد شد.

ولی یک مرتبه با خبر شدند که مردم به جای خواندن کتاب‌هایی در‌باره‌ی معجزات و کرامات قدیسان و داستان زندگی آنان، کتاب‌های دیگری می‌خوانند که خواندن آن‌ها نه فقط از نظر کشیشان و اُسقف‌ها مطلوب نبود بلکه «کتب ضالّه و مُضلّه» (گمراه کننده) محسوب می‌شد.

اول به رؤسای دادگاه‌های تفتیش عقاید متوسل شدند تا با قاطعیت «اقدام مقتضی» برای جمع‌آوری و از بین بردن «کتب ضالّه» و کیفر نویسندگان و ناشران آن‌ها به عمل آورند. به دنبال آن نه تنها بگیر و ببند قلم به دستان، بلکه دستگیری و زندانی و شکنجه کردن نقاشان و مجسمه‌سازانی هم که آثاری غیر از موضوعات مذهبی خلق کرده بودند، شروع شد.

روحانیان از میان نویسندگان و هنرمندان کسانی را به عنوان کارشناس و خبره انتخاب کرده بودند تا بر امر ممیّزی کتاب و آثار نقاشی نظارت کنند. یکی از همین مأموران سانسور پدر زن‌ و استادِ وِلازکز (Velázquez) نقاش معروف اسپانیایی بود که از او برای سانسور و نظارت بر تابلو های نقاشی استفاده شد.

در حکمی که برای او صادر کردند، ‌توصیه‌ شده‌ است که‌: «... توجه‌ خاصى‌ به‌ تابلوهاى‌ نقاشى‌ داراى‌ موضوعات‌ مذهبى‌ در مغازه‌‌ها و اماکن‌ عمومى‌ مبذول‌ فرمایید‌... چنانچه‌ به‌ مورد خاصی بر خوردید که‌ مُستلَزِم‌ تعمق‌ و تفحص‌ باشد مراتب‌ را به‌ حکام‌ محترم‌ شرع‌ اطلاع‌ دهید تا مُشارالیهم‌ تصمیمات‌ مُقتضى‌ اتّخاذ فرمایند.»

نه می‌توانستند استفاده از چاپخانه را حرام و غیر مذهبی اعلام کنند؛ چون اولین کتابی که در چاپخانه‌ی گوتنبرگ، چاپ شد کتاب انجیل بود، و نه می‌توانستند قلم نویسندگان را بشکنند. فقط انتشار هیچ کتابی را بدون داشتن مجوز از طرف یکی از مقامات «ادارهء مقدس انکیزیسیون» اجازه نمی‌دادند.

چنانچه به کتابی قدیمی (که تا اوایل قرن نوزدهم در اسپانیا چاپ شده باشد نگاه کنید)، در صفحات اول و پیش از مقدمه، متنی با انشایی پیچیده و با کلماتی قلمبه سلمبه می‌بینید که توسط کشیش و یا اسقفی نوشته شده است که طبق آن، به نویسنده اجازه انتشار داده است.

ولی هیچ‌کدام از این تدبیر‌ها مؤثر واقع نشد. چون کتابی که در اسپانیا اجازه انتشار نداشت، در آلمان و یا هلند چاپ می‌شد و توسط دریانوردان و یا بازرگانان، در میان کالا‌های تجاری به اسپانیا می‌رسید و مردم هم با شوق و ذوق آن‌ها را می‌خواندند و به ریش پدران روحانی می‌خندیدند و روز به روز از آن‌ها و معابدشان رو گردان می‌شدند. و به قول ایرج میرزا: «در‌های بهشت بسته می‌شد/ مردم همه می‌جهنمیدند.»


قدیسه شهید روساریو د سوآنو ـ تیرباران Beata Rosario de Soano

شکنجه و کشتار برای عبرت دیگران

روحانیان تا توانستند برای زهر چشم گرفتن از مردم، آتش زدند و کشتند و شکنجه کردند. ولی جز بد‌نامی و نفرت عمومی چیز دیگری نصیب خود نکردند. آن‌ها هر چه ناسزا بود به هنگام برگزاری مراسم عشاء ربانی و موقع ایراد خطبه‌های روز‌های یک‌شنبه نثار ملعون‌هایی (البته به قول خود‌شان) که حرف‌های آنان قبول نداشتند، کردند که واکنش مردم کوچه و بازار را در قالب صد‌ها لطیفه و ضرب‌المثل عامیانه و گاهی بسیار رکیک به دنبال آورد.

تا جایی که یکی از ضرب‌المثل‌های بسیار معروف و متداول اسپانیایی به عنوان نصیحت می‌گوید: «با فاحشه و ملا زیاد حرف نزن.»1 ‌فرقی که خطبه‌خوانی این آقایان با خطبه‌خوانی برخی دیگر از روحانیان داشت در این بود که هیچ‌کدام از آن‌ها تفنگ ژ۳ به دست، و در حالت نیزه فنگ به درگاه خدا نیایش نمی‌کرد.

بلکه چون از میزان محبوبیتشان در میان مردم با خبر بودند، فقط به طوری که کسی متوجه نشود در زیر ردای خود شمشیر می‌بستند و در زیر پیراهن خود زره می‌پوشیدند و گرنه عبادت کردن نیازی به مسلح شدن ندارد. درست پس از ترور دومین شهید محراب بود که مورخان اسپانیایی به این موضوع پی بردند.

شهید اول را با خوراندن کلوچه‌ی آلوده به زهر مسموم کرده بودند ولی شهید دوم که پِدرو دِ آربوئِس2 نام داشت و سر اُسقُف شهر آراگون بود، در شب‌ چهاردهم سپتامبر ۱۴۸۵ در حالى‌ که‌ فانوسى‌ در یک‌ دست‌ و عصایى‌ در دست‌ دیگر داشت‌، از در عقب،‌ وارد کلیساى‌ جامع‌ (کاتِدرال‌) شهر آراگون‌ می‌شود.

وقتى‌ به‌ جلو مِحراب‌ بزرگ‌ می‌رسد، سه‌ نفر با دِشنه‌ و شمشیر به‌ او حمله‌ مى‌‌کنند و پا به‌ فرار مى‌‌گذارند. او در همان موقع نمرد. سه‌ روز زنده‌ بود. معلوم شد به خاطر داشتن زرهی در زیر لباس خود زخم های شمشیر بر او کارگر نیفتاده است. روز سوم‌ بر اثر ضربه‌ی دشنه‌‌اى‌ که‌ به‌ گلویش‌ خورده بود، جان سپرد.

آرامگاه‌ باشکوهى‌ در همان‌ محل‌ سوء قصد برایش‌ بنا کرده‌اند که هنوز هم زیارتگاه است. عاملان‌ سوء قصد را در اندک زمانی دستگیر و قطعه‌ قطعه‌ کردند و هر تکه‌ از بدن‌ آنان‌ را براى‌ عبرت دیگران‌، در جایى‌ قرار دادند: دست‌هایشان‌ را در صحن‌ کلیسا و در داخل‌ جعبه اِعلانات‌، سر هاى‌ بریده آن‌ها را در بازار بار فروشان‌، و بقیه‌ی اندام‌هاى‌ آنان‌ را در کوچه‌ و خیابان‌ انداختند.


عزیزان من، این دشمن!

روحانیان در دوران اقتدار خود، چنان دسته گل‌هایی به آب دادند و به بهانه‌ی دفاع از دین و پیغمبر خدا مرتکب چنان ظلم و بی‌عدالتی‌هایی شدند که خدا هم برای حفاظت از جان آن‌ها از خود سلب مسئولیت کرد. آن‌ها جرأت نمی‌کردند که بدون همراه داشتن عده‌ای قلدر و گردن کلفت به عنوان مأمور محافظ قدمی در میان مردم بردارند.

هم اکنون کشور اسپانیا، غیر از چند کشور انگشت‌شمار با تمامی کشور‌های دنیا روابط دوستانه و دیپلماتیک دارد. ولی در زمان قدرت کلیسا، همه روزه از زمین این کشور دشمن سبز می‌شد و از آسمانش دشمن بر سر آن می‌بارید. آنان هر کسی را که مخالف خود تشخیص می‌دادند دشمن و یا عامل فریب خورده‌ی دشمن خارجی تلقی می‌کردند، اعم از یهودی، مسلمان، افراد صوفی منش، شاعر، نویسنده و حتی کولی‌‌ها را.

سیاست دشمن بازی و دشمن سازی در دوران سی و نه ساله‌ی حکومت ژنرال فرانکو هم ادامه داشت. خود فرانکو معتقد بود که همه‌ی فتنه‌ها در جهان زیر سر سه گروه است: یهودی‌ها، فراماسون‌ها و قرمز‌ها (کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها).

روحانیان چنان رعب و وحشتی در جامعه ایجاد کرده بودند که وقتی در سال‌ ۱۶۵۲ شورشی در شهر سویا (سویل)3 روی داد‌ و مردم‌ خشمگین‌ به‌ زندان‌ها حمله‌‌ور شدند و زندانیان‌ را آزاد کردند، جرأت‌ نکردند به‌ زندان‌ اداره‌ی مقدس نزدیک‌ شوند.

ولى‌ بعدها، وقتى‌ کارد به‌ استخوان همین مردم رسید، زندان‌ اداره‌ی مقدس که‌ سهل بود‌، کلیسا‌ها و صومعه‌ها را هم آتش‌ زدند که آثار بسیاری از آن‌ها همچنان باقی است‌. و فقط در دوران جمهوری دوم (از سال ۱۹۳۱ تا ۱۹۳۹)، شش هزار و هشتصد و پانزده تن از روحانیان و اعضا‌ و وابستگان به کلیسا را به جوخه‌های اعدام سپردند و یا ترور کردند.

این رقم مبتنی بر حدس و شایعه نیست، بلکه اسامی و مشخصات همه‌ی این اعدام شدگان در دست است و حتی برخی از آنان به عنوان شهید، طی سال‌های بعد توسط واتیکان لقب «قدّیسی» گرفته‌اند. پرونده‌ی این اعدام شدگان هم اکنون (در همین لحظه که این جُمله‌ها را می‌خوانید) در شعبه‌ی پنج دیوانعالی عالی رسیدگی به جرایم سازمان یافته و تروریسم اسپانیا4 تحت بررسی است تا پس از صدور حکم و نبش گور‌های دسته جمعی؛ محل دقیق دفن تعداد زیادی از آن‌ها (که معلوم نیست در کجا دفن شده‌اند) شناسایی و به خانواده‌های اعدام شدگان اطلاع داده شود.


میگل سروت Miguel Servet

فهرست کتب ممنوعه

روحانیان علاوه بر زدن و کشتن، فهرستی بلند بالا (در ۲۷۷ صفحه) هم از کتاب‌های گمراه کننده تهیه کردند. نامی لاتین (فهرست کتب ممنوعه)5 بر آن نهادند تا مؤمنان از خواندن آن کتاب‌ها و آثار نویسندگانی که اسمشان در آن فهرست آمده است، پرهیز کنند.

در فهرست مزبور اسامی بیشتر نویسندگان و فلاسفه معروف اروپا از دکارت، روسو، مولیر و ویکتور هو‌گو و غیره به چشم می‌خورد. وقتی آن لیست را کسی می‌بیند، از خود می‌پرسد، پس این حضرات در طول عمر خود چه چیزی خوانده‌اند و می‌خوانند؟ جواب خیلی‌ها به این پرسش، کلمه‌ی «هیچ» است.

اگر آن‌ها اهل مطالعه بودند و کتاب می‌خواندند چطور ممکن بود بیش از سه قرن، نفهمند که زمین کروی است و به دور خورشید می‌گردد؟! و درست در اکتبر سال ۱۹۹۲ یعنی دقیقاً پس از گذشت ۳۵۹ سال از زمان محکومیت گالیله، به درستی حرف او پی ببرند و به این نتیجه برسند که عقل او «گِرد» نبوده، بلکه کره‌ی خاکی ما گِرد است، و او را از اتهام ارتداد تبرئه کنند.

در اختیار داشتن و خواندن آثار دانشمندی به نام میگل سِروِت‌6 که نام او در زبان‌های دیگر به صورت (میشل سروتوس) نوشته و تلفظ می‌شود، به طور حتم مجازات اعدام در پی داشت. او پزشک نام‌آوری بود که نظریه‌هایش هنوز هم در‌باره‌ی گردش خون و عروق در دانشکده‌های پزشکی چهان مورد استناد قرار می‌گیرد.

خود او کاتولیکی مؤمن و معتقد بود و مخالفتی با اصل نظام کلیسایی نداشت. ولی چون در یکی از کتاب‌هایش مطالبی در‌باره‌ی تثلیث (پدر و پسر و روح القدس بودن حضرت مسیح) نوشته است که با برداشت‌های سران آن موقع کلیسا همخوانی نداشت، به همین جهت تحت تعقیب قرار گرفت.

در ژنو شناسایی و دستگیر شد و او را از کلیسایی که در آن در حال عبادت بود بیرون کشیدند و بی توجه به مقام شامخ علمی‌اش در یکی از میدان عمومی ژنو در ملاء عام زنده در آتش سوزاند. محاکمه‌ی او خیلی مختصر برگزار شد و در روز اجرای حکم اعدام، او را به ستونی بستند، طنابی را پنج بار دور گردنش حلقه کردند.

تاجی از حصیر آغشته به گوگرد بر سرش نهادند و اطراف بدنش هیمه‌های تر چیدند تا با زجر بیشتری بمیرد. از اهالی ناحیه‌ی آراگون در اسپانیا بود و به هنگام مرگ بیش از ۴۲ سال نداشت. امروز کمتر شهری را در اسپانیا می‌توان یافت که خیابان و یا میدانی را به نام «میگل سروت» نامگذاری نکرده باشد. ولی در هیچ جا نام و نشانی از آن روحانی‌ای که او را محاکمه و حکم اعدامش را صادر کرد، دیده نمی‌شود.

روحانیان هنوز از کار سانسور کتاب و قلع و قمع نویسندگان فارغ نشده بودند، که رسانه‌ی تازه‌ای به نام «روزنامه» و به دنبال آن «رادیو» موی دماغشان شد (که پرداختن به آن باعث درازتر شدن مطلب می‌شود). در سال ۱۹۶۶ خود واتیکان، «فهرست کتب ممنوعه» را باطل اعلام کرد.

ولی هنوز هم اگر سری به خانه‌های، به قول روزنامه‌نگاران امروزی، «اصولگرایان محافظه‌کار تمامیت‌طلب وابسته به جناح راست!» در اسپانیا، ایتالیا و فرانسه بزنید، نسخه‌ای از آن را می‌بینید. در شگفتم که این عبارت بی‌معنی از کجا و چطور وارد زبان فارسی شده است؟ پیشکسوتان روزنامه‌نگاری در قدیم به جای آن‌ها، کلمه‌ی «مرتجع»(واپس‌گرا) را به کار می‌بردند و خیال خود و خواننده را راحت می‌کردند.

Share/Save/Bookmark

1.Con putas y frailes, poco hables.
2. Pedro de Arbués
3. Sevilla
4. Audiencia Nacional
5. Index Librorum Prohibitorum
6. Miguel Servet