رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۵ فروردین ۱۳۸۷

چرا بعضی‌ها از مدرسه می‌ترسند؟

ترجمه: زویا ممکن

فوبی phobie‌ ترس و هراس نامعقول از یک شی و یا یک موقعیت است. شخصی که از فوبی رنج می‌برد با پرهیز از مواجهه با شی یا شرایطی که موجبات ترسش را فراهم می‌آورد، از بروز آن جلوگیری می‌کند.

چیزی که شخص از آن می‌ترسد می‌تواند یک حیوان (عنکبوت، سگ و‌...) یا شی (چاقو) و یا قرار گرفتن در شرایطی خاص (ترس از فضاهای خالی، فضاهای بسته و یا ازدحام) باشد. در واقع، اجتناب شخص، راه حل او برای کنترل این ترس است.


چنین فردی به عنوان مثال از خانه بیرون نمی‌رود، با دیدن سگ مسیرش را عوض می‌کند یا همه چاقوهای آشپزخانه را پنهان می‌کند. دامنه اشیا و شرایطی که فرد از برخورد با آنها اجتناب می‌کند به مرور زمان وسیع‌تر شده و می‌تواند فعالیت روزمره شخص را محدود کند.

آنی کوردیه Annie Cordier در کتابش پیرامون مدرسه هراسی Phobie scolaire، به ترس معلمانی اشاره می کند که در برهه‌ای از زندگی خود قادر به روبرو شدن با کلاس درس نیستند. ترسی که موجب می‌شود برای مدتی طولانی تدریس را کنار بگذارند. آنها به محض اینکه به شروع کار فکر می‌کنند دچار اضطراب و ترس شدیدی می‌شوند.

آنی کوردیه به ترس رایج میان دانش آموزان نیز پرداخته و می‌گوید در کشورهایی که رفتن به مدرسه امری اجباری است، تصور اینکه محصلان بتوانند به صرف احساس ترس، از حضور در کلاس درس سرباز زنند، تقریباً غیر‌ممکن است. در این جوامع شاگردان این ترس را به گونه‌ای دیگر بروز می دهند و در نتیجه تشخیص آن به دلیل ماهیت ناخوآدگاهش کار آسانی نیست.

شاگردی که دچار مدرسه هراسی است به طور آشکار از رفتن به مدرسه سرباز نمی‌زند بلکه با استفاده از روش‌های غیر مستقیم از رفتن به مدرسه خودداری می‌کند. این روش‌ها می‌توانند بیماری، بی میلی، انفعال و یا عدم فهم مفاد درسی باشند.

این شیوه‌های خاص اجتناب از رفتن به مدرسه که کارشناسان بازداری ‌فکری می‌نامند با رکود قوه تفکر و مشکلات یادگیری همراه است که به نادرست به حساب عقب‌ماندگی ذهنی شاگرد گذاشته و موجب عدم موفقیت تحصیلی دانش آموزان می‌شود.

آنی کوردیه می گوید امروزه فوبی به انواع گوناگونی از ترس‌های نامعقول، از حادترین تا پیش پا افتاده‌ترین آنها اطلاق می‌شود. غیبت از مدرسه نزد فردی که هیچ علاقه‌ای به انجام فعالیت‌های فکری ندارد ممکن است فوبی تلقی شود. در حالی که زندگی در محیط خانوادگی یا فرهنگی اجتماعی که در آن ارزشی به علم و دانش داده نمی‌شود نیز می‌تواند به تنهایی دلیل اجتناب محصل از رفتن به مدرس و حضور در کلاس درس باشد.


برخی از کودکان قبل از رفتن به مدرسه، دچار اضطراب شدیدی می‌شوند و در وضعیتی قرار می‌گیرند که پزشک خانواده اغلب با صدور برگ مرخصی به آنان امکان این را می‌دهد که در خانه بمانند. انواع مختلفی از اختلالات رفتاری (ترس از خیابان، ترس از بد‌رفتاری بچه‌های دیگر) می‌توانند دلیل این اضطراب باشند. به اعتقاد خانم کوردیه، بروز این رفتارها نگران کننده‌اند چرا که می‌توانند شروع بیماری پسیکوز یا روان‌پریشی باشند.

یک کودک ممکن است به دلایل مختلف از رفتن به مدرسه اجتناب کند: تجربه خشونت همکلاسان، دزدیده شدن پول و یا تجربه سواستفاده جنسی. گاه این ترس ممکن است حاصل توهمات او باشند: ترس از جیغ کودکان دیگر یا معلم مدرسه. در برخی موارد نیز ترس از رفتن به مدرسه به شرایطی که کودک در آن زندگی می‌کند بستگی دارد و در صورت رسیدگی سریع قابل حل است.

به همین خاطر هم است که برخی از تجارب زندگی بر کودک اثرات منفی داشته و می‌توانند موجب افسردگی او شوند. این تجارب می‌توانند متفاوت باشند. مرگ یکی از نزدیکان، تولد یک فرزند دیگر، طلاق و جدایی والدین از جمله این تجارب‌اند. در این شرایط، کودک غمگین است، حواسش جای دیگری است، به درس توجه نمی‌کند و سطح نمراتش پایین می‌آید. آموزگاری که توانایی‌های شاگردش را به خوبی می‌شناسد می‌تواند در این زمینه نقش مفیدی ایفا کند و با آگاه کردن والدین به حل این معضل کمک کند.

اما گاهی والدین برخورد مناسبی نکرده و موجب ادامه مشکلات کودک می‌شوند. در این مواقع سرخوردگی، خشم و تنبیه دست به دست هم داده و عدم موفقیت درسی را تشدید می‌کنند.

عدم موفقیت تحصیلی فرزند ممکن است والدین را به این صرافت بیندازد که بدنبال ریشه ژنتیکی این نارسایی، خانواده یکدیگر را عامل آن معرفی کنند.

در ذهن کودکی که با مشکل درسی روبروست، نمره بد معادل بچه بد بودن است و چنین کودکی فکر می کند محبت و علاقه والدینش را از دست داده است. این حس سرخوردگی حتی ممکن است موجب بروز بیماری های مختلف در وی شود. گوش درد، دل پیچه و تهوع، ناخواسته به عواملی برای غیبت او از مدرسه بدل شده و موجب عقب ماندن او از کلاس های درسی می شود. ابراز نگرانی والدین از مشکلات فرزند، وی را از علاقه آنها به خود مطمئن می‌کند.

با تکرار این شرایط و شروع دوباره سال تحصیلی، مشکلات درسی کودک نیز مجددا بروز می‌کنند. ضعف درسی و نمرات کم دوباره کودک را به مشکل اصلی والدین بدل می‌کند و نهایتا موجب تنفر کودک از مدرسه می‌شود.

با این حال در برخی موارد اجتناب از رفتن به مدرسه هرچند شبیه مدرسه هراسی است اما دلیلش فقر فرهنگی خانواده است، خانواده‌ای که دانستن و گفتگو در آن جایی ندارد. کودکی که در چنین خانواده‌ای رشد می‌کند ممکن است از نخستین سال‌های تحصیل با مشکل یادگیری روبرو شود و احساس کند جایی در سیستم آموزشی ندارد. او ناخواسته برای حفظ هویت خانوادگی‌اش که آن را در تضاد با مدرسه می‌بیند، درس نمی‌خواند و با عدم قبولی، تعلقش را به سیستم خانوادگی خود نشان می‌دهد.


عامل دیگری که می‌تواند موجب بروز مشکلات تحصیلی در کودکان شود، وابستگی شدید به مادر است. کودک معمولاً برای ورود به اجتماع در سنین شش یا هفت سالگی به مدرسه می‌رود. در این سن او باید تا حدی رابطه به شدت نزدیکش را با مادر کنار بگذارد تا بتواند مستقل از او، محیط جدید و قوانینش را بپذیرد. در غیر اینصورت وابستگی بیش از حد به مادر ممکن است مانع رشد فکری وی شود.

مدرسه هراسی ممکن است در دوران نوجوانی نیز بروز کند. نوجوان در این دوران بدنبال یافتن هویت خود است و گاه ریشه هراس او از رفتن به مدرسه، ممکن است رد ارزش های خانواده ای باشد که اهمیت زیادی برای تحصیل قایل است.

برخی از نوجوانان نیز ناخواسته از ترس رقابت با پدری بسیار موفق و قدرتمند یا برتری از پدری ناموفق و ضعیف، دچار مدرسه هراسی می‌شوند.

برای فراگیری باید میل به آن وجود داشته باشد. دلایل مختلفی که ممکن است برای فرد و اطرافیانش ناشناخته باشند، می‌توانند این میل را در فرد از بین ببرند. عامل برخی از ترس‌ها می‌تواند یک راز خانوادگی، همچون بیماری ‌روانی یکی از والدین یا پنهان بودن هویت آنها باشد. در این شرایط، دانستن مجاز نیست و کودک ناخواسته با ممنوعیت دانستن، خو می‌گیرد و آن را به زمینه های دیگر تعمیم می‌دهد.

مدرسه هراسی و عدم موفقیت تحصیلی ناشی از آن و قضاوت همکلاسی‌ها، معلمین و والدین، شاگرد را بشدت رنج می‌دهد. از دست دادن اعتماد به نفس می‌تواند موجب افسردگی یا بروز رفتارهای خشن در چنین فردی شود.

در مقابل عدم تمایل و بی‌اشتهایی تحصیلی، در برخی موارد با پراشتهایی نیز در این زمینه مواجه هستیم.

میل و عشق به دانستن در این موارد تمامی فضای روحی فرد را اشغال می‌کند و جایی برای احساسات و تخییلات باقی نمی‌گذارد. میل به دانستن در این افراد می‌تواند نوعی سیستم دفاعی باشد که آنان را در مقابل بیماری پسیکوز یا روان پریشی محافظت می‌کند.

این افراد که می‌توانند به مراتب بسیار بالایی در حوزه تخصصی خود دست یابند، ممکن است با مواجه شدن با مشکلات زندگی، تعادل وسلامت روحی خود را از دست بدهند.

Share/Save/Bookmark