رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و جامعه > پهلوانان توسی و هویت ایرانی و تورانی | ||
پهلوانان توسی و هویت ایرانی و تورانیتاجنار نعمت، ازبکستانبا خاطر آزرده و طبع کاهیده گور فقیرانه و غریبانهی امام غزالی را پشت سر میگذاریم و به بارهی توس و ارگ آن نزدیک میشویم. از ماشین پیاده میشویم و بالای خار و گیاههای خشکیده اطراف ارگ و زیر بارههای مخروبهی آن قدم میزنیم. از شهامت این ارگ و دیوار بزرگ آن کمتر چیزی باقی مانده است. خوب است که ارگ توس بازسازی میشود. گرما و تشنگی اذیتمان میدهد ولی برای خودمان اجازه نمیدهیم که با اخم وارد شهر فردوسی بزرگوار شویم.
میخواهم فکرم را به جای دیگر متمرکز کنم و از سوی دیگر مباد که اخم بیادبانهی تورانیان در در مهمانی، یلان ایرانی را در غضب بکند. آری باید هم در همه جا ادب رعایت شود که شرط اول آدمیت همین ادب است. در وسط میدان فراخی زیر آفتاب سوزان چند جفت از مردان تهمتن و روئینتن با پوشاک نیمهبرهنهی پهلوانی به جان هم درافتاده بودند. زیر درختان هزاران تماشابین مینشستند که همه مرد بودند و بنابراین من و رخشانه از وارد شدن به این میدان مردان خودداری میکنیم. ولی از پس محوطه تماشا میکنیم و عکس میگیریم.
نبردهایی در نظرم زنده میشوند که با خامهی شاه خراسان به تصویر کشیده شده است: رزمهای شهمردان ایرانی و تورانی به خاطر دفاع از خاک و ناموس. عجب این احساس همان لحظه مرا به دو تقسیم میکند: به تورانی و ایرانی. برای نخستین بار، با این وضوح و روشنی سیاوش و سهراب را درک میکنم که با چه سختی میان ایران و توران تقسیم شده بودند. به یاد هموطنم شهبانو تامریس که از نبردش با کورش کبیر در آثار علمی و ادبی فراوان خواندهام و بر کشته شدن این شهنشاه فرهنگاور، بارها مویه کردهام. در یورشی که کورش کبیر به خاطر جنگ وارد دشتهای ناپیداکنار توران زمین میشود و تامریس تا آغوش دشت عقبنشینی میکند، طرفدار شهبانو بودهام. اما زمانی که سپاه ایرانی پیش از همه دچار لشکر خونخوار طبيعت بیابان—بیآبی، گرما و رهگمی میشود و سپس در جنگ به اصطلاح "ستاره باران" در نیمه شب به هلاکت میرسد و سر بریدهی کورش، شاهنشاهی که برای نخستین بار در تاریخ بشر حقوق بشر را به رسمیت شناخت، در مشک خون جا داده میشود، از شهبانوی هموطنم بسیار متنفر شدهام و مدتها در سوگوارهی شاهنشاه غرق بودهام. دلم میخواست که احساس کورش به عشق وعلاقهی متقابل شهبانوی زیبا مواجه شود و پیوند ایران و توران جاویدانی باشد. (در برخی از کتابها آمده است که کورش در دل همیشه مهر و محبت تامریس زیبا و تندخو را میپرورید). ولی انگار حالا درک می کنم که شهبانو با وجود این همه تعلقات نژادی و زبانی به ایران، با چه احساسی علیه کورش برخاسته بود.
دکتر یاحقی میگوید که این شیوهی کشتی خراسانی از قرنها به این سو ادامه دارد. در میدان چند جفت از پهلوانان با هم نیرو میآزمایند و در آخر دو نفر پیروز باقی میمانند که برای دریافت جايزه (گوسفند) در مقابل هم قرار میگیرند. در کشورهای آسیای میانه هم کشتی، گوشتین، کورش، گوریش بدون آسیب سیاستهای زمان باقی مانده و در 15 سال آخر خیلی توسعه پیدا کرد. به طور مثال، کورش، کشتی ازبکی به یک مسابقات بینالمللی تبدیل شده و در کشورهای گوناگون جهان برگزار میشود و در این مسابقات از زبان داوران خارجی، واژههای خاص این ورزش ازبکی به گوش میرسد. کورش در سراسر ازبکستان، به همان شیوهی قدیمیاش برگزار میشود و غالبان مسابقات جايزههای گوناگون از قالی گرفته تا اسب و شتر به دست میآرند. در جشنهای مانند نوروز مسابقات کشتی در مناطق مختلف کشورهای آسیای میانه به شیوهی گسترده برگزار میشود. پهلوانان نامی ازبک و تاجیک و ترکمن به کشورهای یکدیگر دعوت میشوند. سال گذشته رئیس جمهور تاجیکستان برای برندگان این مسابقات حتا دو عراده ماشین تحفه کرد. در آرامگاه فردوسی سودای کتاب در اوج است. کتاب هایی که ایرانیان درست مانند عروسان تزئین می دهند و در این امور هم از نظر من یکه تاز این میدانند. بسیاری ها با استاد یاحقی سلام می کنند و ارج می گزارند، از طریق وی برای ما هم خوش آمدی می گویند. بعدتر می فهمم که یک، دو نفر آنها که پیکر تنومندی داشتند، از نقالان جوان، ولی شناخته شاهنامه بوده اند. نقالی در ایران از باستان زمان هنری بوده که برای خاص و عوام بیشترین جذابیت را داشته است، درست مثل سینما و تئاتر در زمان کنونی. نقالان با پوشیدن لباس خاص و صدا درآوردن طبل دستشان به خواندن شاهنامه می پرداختند و با ژست و حرکات نیز محتوی داستان را بیان می کردند، یعنی عملا نقش می آفریدند. اما در این صحنه معنی و محتوای هر حرف و واژه و سخن بر همه چیز مقدم بوده است و شاید هم یک دلیل خوشبیانی همزبانان ایرانی ما در همین است.
در چهار طرف باغ قدم می زنیم. یک طرف باغ را هنوز بارهی پهناور و دروازهی رزان توس احاطه کرده است که برای جلوگیری از ویرانی بیشتر آن در چهار طرف ستونها را استوار کرده و سقف آنرا با شیروان پوشانده اند. راستش هرچند این شیوهی حفظ آثار تاریخی بسیار بدریخت معلوم می شود، اما از این لحاظ که حداقل با همین راه حفظ می شود، قابل قبول است. اما من فکر میکنم که ایرانیها میراثبران این فرهنگ که واقعاً ذوق زیباپسند و سلیقهی نغز دارند، از شیوههای زیباتری حفظ آثار تاریخی که با ظاهر خود آثار همآهنگی داشته باشد، باید استفاده کنند. این باغ البته همان باغیست که از نیا ملک فردوسی بوده است و شاید هزارها بیت شاهنامه حماسهی ملی ایرانیان و تورانیان در گوشههای از این باغ سروده شده است. بلی شاهنامه بیشک حماسهی تورانیان هم هست، وگرنه مگر میتوانست طی این هزار سال در تورانزمین از شهرت فردوسی و شاهکارش ذرهای کاسته نشود و برعکس تورانیان در سرود و سرودههایشان "شاهنامه وطن است، شاهنامه سخن است" بگویند و بخوانند؟ نمیخواهم از جایگاه و شهرت فردوسی بگویم. اولاً قدرت و صلاحیتش را ندارم، دیگر این که این جا فرصتی برای پژوهش نیست و سوم این که فردوسی و شاهنامه هیچ لزومی برای تعریف و توصیف ندارند. استان امروزی خراسان رضوی که توس و نیشابور و سبزوار و جام از شهرستانهای قدیمی و معروف آن است، میتواند در سطح جهانی حداقل با داشتن فردوسی، عطار و خیام و آرامگاههای آنها به حق بنازد. دکتر یاحقی که با فروتنی و متانتی که خاص آنهاست، راهنمای ما در این سفر بودند و ما مدیون لطف و محبتهای ایشان و اعضای خانوادهشان هستیم. دکتر یاحقی که کم حرف میزند، بسیار گوش میکند و سکوت بس سخنگو دارد. نخستین همایش بینالمللی در چارچوب فرهنگسالاری مقامات خراسان رضوی با کوششهای رادمردان دانشمندش، بزرگداشت از فردوسی خواهد بود که در همین آرامگاه در توس باستانی در ارديبهشتماه سال آینده برگزار خواهد شد که ما در نخستین آدینهی خردادماه سال 1386 خورشیدی قدمهای شاعر بزرگ را در باغ خود او طواف میکردیم.
کشف رود بعد از زیارت هارونیه، قدیمیترین ساختمان تابران توس و طواف سنگ یادبود امام غزالی در صحن هارونیه و تماشای پایههای مسجد یا مدرسه در محوطهی هارونیه به سوی کشف رود میشتابیم. همان رود تاریخی که نامش دستکم ازهزار سال پیش در آثار علمی و ادبی ذکر میشود. همان کشف رودی که شنیدن یا خواندن نام آن یاد آدم را زود به اساطير ایران و شاهنامهی فردوسی میبرد. همان کشف رودی که مهمترین رود توس است. من زیر آفتاب داغ پیشین (ظهر) تابستان توس در بالای پلی قرار دارم و از کشف رود عکس میگیرم. در کشف رود که زمانی پر از آب بوده است اکنون حتا قطرهای آب جاری نیست، دریغا! البته میگویند که در بهاران دوباره به این رود آب میآید. به هر صورت تصور قبلی من از کشف رود همان بوده است که در شاهنامه خواندهام. بیشک فردوسی بزرگوار در کرانههای پرآب آن هزار بار قدم زده است، وگرنه جنگ سام و اژدهای وحشتبار و کشته شدن اژدها توسط این نیای رستم دستان را به شکل ذیل به قلم نمیداد: کشف رود پرخون و زرداب شد طرقبه بعدازظهر یک جا با زوج دکتران جعفر و آذر یاحقی و نگین دختر کوچک ایشان به تماشای شهر طرقبه یا تروغبذ قدیمی میرویم. طرقبه در قدیم از چهار شهر مهم ولایت توس در ردیف تابران، نوگان و رادکان بوده است. اما حالا با تفاوت از تابران توس، شهر طرقبه بافت قدیمی گلی و آجری خود را حفظ نکرده است و به مراتب بزرگتر از شهر توس است. مرکز طرقبه بافت 50-60 سال قبلی خود را خوب حفظ کرده است. شام نزدیک میشود و ما در هوای باز سر میز تمیز بستنی، نوشابه و فالودهی ایرانی میخوریم. نگاه ما به آسمان تیره میشود. آسمان رنگ بسیار زیبای را به خود میگیرد. شام بسیار پرصفا و ناتکراریست که تا کنون خامهی خام من توانايی تصویر آن را ندارد. خراسان همیشه محل پیوند ایرانیان، تورانیان و باختریان بوده است و میلهای خراسان نماد وصل و وحدت ما. من میلهای خراسان را به ره کهکشان در زمین مانند میکنم. میلها که شبه منار بلند ساخته میشدند، طی سدههای دراز تاریخ در راههای کاروانگرد و شاهراه بزرگ ابریشم برای ساربانها و مسافران راهنمای واقعی بودند. کاروانیان در سینهی دشت و صحرا قدم زده با دیدن رقص زیبا و منقش میلها مسیر راه را درست مشخص میکردند و هیچ گاه ره گم نمیزدند. میلها محلی برای دمی آسایش و رفع تشنگی و کوفتگی راه بوده است. ما در این سفر به دلیل محدودیت زمان نتوانستیم به شهرستانهای خراسان سفر و میلها را از نزدیک تماشا کنیم. ولی با یک نظر سطحی میتوان دریافت که میلها هجران ما را وصل میکردند. بخش سوم سفرنامهی ایران: از تاريخ بيهقی تا آرامگاه متروک غزالی |
نظرهای خوانندگان
درود بر شما و تاج تار نعمت!
-- کاوه هامونی ، Jul 21, 2007 در ساعت 09:26 PMکوتاه کنم. در سال های 1980گذارم به آسیای میانه افتاد. گذشته از همه ی فارسی زبانان،که در خانه شان به رویمان باز و سفره شان برایمان گسترده بود. در دل همه ی باشندگان آن سامان، مهری دیدم که در سرزمین خودم ایران کمتر دیده ام. شر منده از آن بودم که ،ایرانی که آن ها با این فروتنی از آن خود و شاید میهن خود می دانند. چیزی برای یاری و دستگیری از آن ها نشان نمی دهد. از بلندی های پامیر در مزر چین، گویش ومهر فرهنگ آشنای ایرانی دیدم تا کوچه پش کوچه های شهر فیروزه ی ترکمنستان. بی پرده بگویم. بخش گم شده و شاید ربوده شده ی فرهنگ ایرانی را آنجا می توان یافت. آرزو می کردم ، کاش نزد خویشاوندان باستانی مان این چنین شر منده نبودم.
دستتان درد نکند . سفارش من به همه ی ایرانیان و باشنگان سرزمین های "نوروز" این است که ، سری به آن سامان بزنند.
پایدار باشید
کاوه هامونی
کامنتی که پیشتر به خط سیریلیک نوشته بودم، چاپ نشده است. آیا چاپ نشدن آن دلیل خاصی دارد؟ وقتی کامنت های انگلیسی و حتی کامنتهای فارسی به خط لاتین ( که پیرو هیچ استاندارد خاصی نیست) را چاپ میکنید، چرا کامنت فارسی به خط سیریلیک (خط تاجیکی) را حذف میکنید؟
-- یاور ، Jul 21, 2007 در ساعت 09:26 PM-------------------------
زمانه: متاسفانه خواندن کامنت شما برای ما ممکن نبود. چرا دوباره به خط فارسی نمی نويسيد؟
آن کامنت برای نویسندهٔ گزارش بود (چه لزومی دارد که همهٔ کامنتها برای همه خواندنی باشد؟ مگر برای مثال همهٔ بینندگان این وبسایت به انگلیسی مسلط اند که کامنت انگلیسی را چاپ میکنید؟). درستتر آن است که نشانی ایمیل نویسندگان هر گزارش یا مقاله را بالای آن مطلب بگذارید. گاه، خواننده ترجیح میدهد نظرش را تنها برای نویسندهٔ گزارش بنویسد، نه برای خوانندگان دیگر. در مورد آن کامنت من هم، اگر به خاطر ندانستن خط تاجیکی ترجیح میدهید آن را چاپ نکنید، آن را به ایمیل نویسندهٔ گزارش بفرستید.
-- یاور ، Jul 21, 2007 در ساعت 09:26 PM---------------
دوست عزیز، کامنت شما به دلیل خوانا نبودن از سوی مسئولین سایت حذف شده. در صورت تمایل می توانید آن کامنت را مجدد و البته با ترجه فارسی ان ارسال کنید تا منتشر شود و پاسخ آن را نیز از سوی نویسنده در سایت دریافت خواهید کرد. - زمانه
خوش بیامدی دوست. خاطر شیرین می شود با سفرنامه ات و گفتنی های قند و شکرت.
-- اردوان ، Jul 21, 2007 در ساعت 09:26 PMبا سپاس از سفرنامه زیبای شما .لطفا بفرمائید این سفرنامه تا چند بخش ادامه دارد چون با اجازه شما می خواهیم در یک سایت در ایران ان را چاپ کنیم .
-- s-m ، Jul 22, 2007 در ساعت 09:26 PMهمین شعرهای ذیل برای ارزیابی شخصیت فردوسی کافی است :
-- kh -garedagy ، Jul 22, 2007 در ساعت 09:26 PMزن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک زین هردو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای
اگرچه برخی نویسندگان مذهبی معتقدند منظر فردوسی از پارسای به معنی زن با تقوا نیست بلکه پارسی است و به خاطر وزن به جای پارسی پارسای گفته است در هرحال شخصیت وی را خیلی پایین می آورد برخلاف سعدی و حافظ و شهریار یا پروین اعتصامی که احترام زیادی به زن قائل بودند.(در آن خانه که زن نیست انس و شفقت نیست.....)
khoob, ba arzesh, amoozande va jaleb, vali in ehsas adami ra tark nemikonad ke barkhi az negarandegan va khanandegan-e in maghalat va safarname-ha modam yek chiz ra matrah mikonand: tamaddon-e bozorg-e farsi va irani. in afrad faramoosh mikonand ke asiya-ye miyane na hayat-khalvat-e iran ast va na hayat-e faramoosh shode-ye iran. in hame sine por bad kardan va dam az hoze-ye bozorg-e tammadon-e irani zadan khatarnak ast va neshangar-e kolli oghde-ye hegharat
-- Ali ، Jul 23, 2007 در ساعت 09:26 PMkhosh va shadkam bashid
Ali
سلام تاج ناز نعمت
-- بدون نام ، Aug 30, 2007 در ساعت 09:26 PMدر اين آشفته بازار نوشتههاي از اين دست غنيمتي است، متاسفانه ادامه گزارش سفر درج نشده است. با توجه به ديدگاه روشن و قلم شيرين تاج ناز اميدوارم زمانهاي ها فرصت را در اختيار تاج ناز نعمت بگذارند. در هر حال موافق و مخالف همه جا و در مورد همه چيز هست"متاع كفر و دين بي مشتري نيست"
/ز. د