رادیو زمانه > خارج از سیاست > جنسیت و جامعه > تنکامهسرایی در ادب پارسی | ||
تنکامهسرایی در ادب پارسیماهمنیر رحیمیبخش دوم «اروس در ادب پارسی» شامل مروری است بر تحلیل استاد جلال خالقیمطلق، پژوهشگر در زمینهی ادبیات فارسی، و گفتوگو با رضا قاسمی، نویسندهی "چاه بابل"، "همنوایی شبانهی ارکستر چوبها"، و "وردی که برهها میخوانند". برنامه را از «اینجا» بشنوید. در میان منابع فارسی، کار جدی تحقیقی در این باره کمتر انجام شده، اما دکتر سیروس شمیسا که کتاب شاهدبازی را نوشته و اکنون از سوی دولت ایران جزء کتابهای ممنوعه قلمداد شده است، و دکتر جلال خالقی مطلق، که نظراتش را در خلال چند مقاله مطرح کرده، از کوشاترین پژوهشگران در این زمینهی مهم، اما تاریکماندهاند. خالقی مطلق در مقالهای با عنوان «تنکامهسرایی در ادب فارسی»، چاپ شده در ایرانشناسی، سال هشتم، چشماندازی از این موضوع بهدست میدهد. او در تعریف اروس (Eros) میگوید: در اساطیر یونانی اروس پسر خدای جنگ و افرودیت (Aphrodite) بانو خدای عشق و زیباییست و خود او خدای عشق است. اروس به پیکر نوجوانی زیبا و بالدار تصور شده، با اندامی لخت، تاجی از گل سرخ بر سر، دارندهی کمان و ترکش، خسته از زخم تیر و سوخته از آتش عشق، ولی آماده تا هر دم تیر ناپیدای عشق را بهسوی خدایان و مردمان رها سازد. برابر اروس در اساطیر رومی «اَمور» است که پسر مارس خدای جنگ و ونوس ایزدبانوی عشق و زیباییست. در ادبیات فارسی بهرام یا مریخ، برابر "مارس" و ناهید یا زهره، برابر "ونوس" اند. دکتر خالقی میافزاید: امروزه از اروس، ایزد عشق، عشق، نه صرفاً عشق افلاطونی و معنوی و روحانی فهمیده میشود، نه صرفاً عشق جسمانی و ظاهری و مجازی، و نه صرفاً نظربازی و حس جمال، بلکه معنویت دادن به زیبایی تن و خواهش تن است؛ عشقیست آمیخته با همآغوشی و همخوابگی و زیباشناسی. که خالقی مطلق در مجموع آن را به «تنکامهگی» یاد کرده است. اما در ادب فارسی بحثی از اروس نیست؛ آنچه عمدتاً دیده میشود، الفیه و شلفیه است که بهنوعی با پورنوگرافی (pornography) مرادف دانسته میشود. خالقی در این باب میگوید: الفیه و شلفیه یعنی صرف توصیف و نمایش عمل جنسی که در گذشته برای طبقهی اشراف تهیه، و پنهانی در گردش بود، در سربستهترین جوامع نیز نفوذ خود را داشت. خالقی در تفاوت این دو میگوید: در حالیکه برای پیدایش تنکامهپردازی در ادبیات و هنر باید در جامعه در مناسبات مردم رویهی آسانگیری و روش سازگاری و اخلاق مدارا (tolerance) رواج یافته باشد که خود بدون پیشرفت نسبی آزادی زنان، که منجر به آزادی معاشرت زن و مرد گردد، میسر نیست. دکتر خالقی مطلق درمقالهی خود تحول شعر اروتیک را در ادب کلاسیک فارسی بررسی کرده، نمونههایی نیز از انواع شعر فارسی در این مورد بهدست میدهد. وی معتقد است در منظومههای عشقی زیباترین توصیفهای تنکامهگی را در ویس و رامین مییابیم؛ دیگر ما زنی با این جوش و کوش عشق که در ویس است، در منظومههای عشقی فارسی نمیبینیم. زن در دیگر منظومههای عشقی ما چون الماسیست درخشنده، ولی سرد و بیجنبش؛ فرشتهایست زیبا، ولی در رگهای او بهجای خون، برف جاریست. بیگمان در میان این زنان، شیرین نظامی استثناست، هرچند در مقایسه با ویس، زنی پردهنشین است. ولی این صفت، بدان کیفیتی که نظامی در شیرین آفریده است، یک عفت تحمیلی نیست، بلکه میوهی سرشت غرورآمیز شیرین است. خالقی ادامه میدهد: نظامی در هفتپیکر نیز، شیرینهایی در قالبهای کوچکتری آفریده است که مهمترین آنها فتنه است. ولی در کنار آنها زنانی نیز، که خداوند آنها را مثل هندوانه برای تمتع مرد آفریده، کم نیستند؛ یعنی نمونههایی از زن مستورهی محجوبه. در هرحال نظامی مانند گرگانی، استاد توصیفهای تنکامهگیست. دکتر خالقی میگوید: اما باز کنش تنها از سوی مرد است و از سوی زن واکنش. در حالیکه درست این دو سویهی کوشندهگی درکار عشق است که در هنر تنکامهسرایی عنصری تهییجزاست. در شعر فارسی نسبتدادن عشقبازی نه تنها به جانوران که امری طبیعیست، بلکه به گیاهان و حتا عناصر بیجان طبیعت، مثالهای فراوان دارد. مثلاً فردوسی "روز و شب" را فراوان به مرد و زنی مانند کرده است که میان آنها رابطهی عشقی و جنسیست. در میان عناصر طبیعت بهويژه "نسیم" در شعر فارسی جای ويژه دارد و غالباً نماد جوانی زنباره و هوسران است که دمی از کامجویی آرام ندارد. از میان صدها بیت که در شعر فارسی بر سر این توصیف سروده شدهاند، به بندی از مسمط بهاریهی قاآنی بسنده میکنیم: پس از گرگانی و نظامی بسیاری از سرایندگان منظومههای عشقی به توصیفهای تنکامهگی پرداختهاند، ولی کارشان چنگی به دل نمیزند؛ خالقی مطلق میگوید. برای مثال کار گل و نوروز کار خواجوی کرمانی، که در آن شاهزادهی نوروز میرود که با گل عشقبازی کند، ولی با دیدن او بیهوش نقش بر زمین میگردد. پس از نظامی در میان منظومههای عشقی تنها فرهادنامه، اثر عارف اردبیلی، از این بابت در یک مورد مستثناست. از مقالهی خالقی مطلق نقل میکنم: به عقیدهی عارف اردبیلی در خسرو و شیرین نظامی، خسرو و فرهاد بیشتر زناند تا مرد و شیرین او بیشتر مرد است تا زن. عارف بر خسرو نظامی ایراد میگیرد که این چه مردیست که در هنگامیکه او شیرین را لخت در چشمه میبینید بهجای آنکه چستی کند، سستی میکند. ولی حقیقت کار این بوده که چون کاری از دست خسرو ساخته نبوده، فرهاد بهجای او تلافی کرده است. به گمان شاعر زنان شوخ و شنگ در پی الفیه و شلفیهاند و اگر لازم باشد از خود شبی دهبار دوشیزه میسازند. اما خالقی مطلق میگوید: پیداست که از شاعری تا این اندازه گرفتار تنشیفتهگی با چنان نظری سخیف دربارهی زن و عقیدهی سبک دربارهی داستان عاشقانه، که لطف آن را صرفاً در شرح عمل جنسی میبیند، نه داستانی همتا و همعرض خسرو و شیرین برمیآید، و نه داستانی همسنگ و همچند ویس و رامین ساخته است. دکتر خالقی مطلق مینویسد: از میان داستانهای کلاسیک ادب فارسی، چه حماسی و چه عشقی، در آن دسته که به اصلی کهن برمیگردند، زنان چه در نقش مادر چه در نقش همسر و چه در نقش معشوق، خواه باوفا و فداکار و خواه بیوفا و خیانتکار، همه در یک صفت شریکاند و آن برخورداری از خودآگاهی و کوشاییست. برعکس در آن دسته داستانها که اصل کهن ندارند و بیشتر ساختهی تخیل داستانسراست، زنان بیاراده و فقط وسیلهی ارضای هوس جنسی مرداناند. این نظر نه تنها دربارهی منظومهها، بلکه دربارهی منثورها نیز درست است. وی در این باب مثالی از دارابنامهی طرسوسی میآورد. به گفتهی خالقی مطلق، یکی از منظومههای عشقی در ادب فارسی داستان پدومات از ملاعبدالشکور بزمیست که به سال ۱۰۲۸ هجری سروده شده. به باور خالقی مطلق در این داستان نکته آنکه: دختر برای آنکه آتش عشق و شهوت شوهر را تیز کند، نخست خود را پنهان میکند. و نکتهی نوی دیگر نازکردن دختر است که تا شوهر ناز او را نمیکشد، تن بدو نمیسپارد. خالقی میگوید: در منظومههای عاشقی، از این چند نمونه که بگذریم، دیگر به توصیفهای تنکامهگی قابل توجهی برنمیخوریم تا میرسیم به روزگار ما، به زهره و منوچهر، سرودهی ایرج میرزا. اما در قصاید؛ جلال خالقی مطلق میگوید: بیشتر قصاید فارسی آغازی غزلگونه دارند. وی مثالی میآورد از قطران تبریزی که دلدار خود را آراسته و بهسراغ شاعر رفته، ولی میان شاعر و او هیچ اتفاقی نمیافتد، مگر گلهی شاعر از بیوفایی یار. بسیاری از قصاید امیر معزی دارای آغازههایی هستند در توصیف عشق، ولی مایهی تنکامهگی آنها اندک است و دلدار نیز در بیشتر آنها پسر است. در دیوان خاقانی بیتهای بسیاری در شرح گازگرفتن اعضای تن دلدار است؛ و هم اشعاری در هزل. ولی توصیفهای تنکامهگی در دیوان او یافت نمیشود، مگر بیتهایی تک و توک. شاعری داریم بهنام ابولمحامد محمود متخلف به جوهری زرگر که در سدهی پنجم هجری میزیسته. از دیوان این شاعر تنها اشعاری چند در تذکرهها و جنگها برجا مانده و از جمله یکی هم، که اگرچه توصیفهای تنکامهگی در آن مایهی چندانی ندارد، شاعر آن را بدون آلودن به الفاظ رکیک خوب به پایان رسانده. جلال خالقی مطلق در بخشی دیگر از این مقاله میگوید: آنچه دربارهی قصیده گفتیم دربارهی غزل نیز درست است، چون در غزل نیز میتوان نمونههای چندی نشان داد که شاعر توصیفی تنکامه را آغاز کرده، ولی به انجام نرسانده. او مثالی از منوچهری میآورد. به همینگونه، وی مثالی هم از عبدالواسع جبلی میآورد. و حافظ... جلال خالقی مطلق میگوید: حافظ نیز غزلی مشابه دارد که آن را بسیار زیبا آغاز کرده، ولی پس از سه بیت موضوع را عوض کرده است: غزل سعدی هم کوتاه هست و مایهی تنکامهگی آن اندک. ولی مطلب ناتمام نیست و بهويژه بیت دوم آن شاهکار صنعت تشبیه در توصیفهای تنکامهگیست: خالقی مطلق غزلی هم از حبیب خراسانی میآورد که به باور او با غزل سعدی پهلو میزند. استاد در قسمت دیگری از مقالهی خود میگوید: ولی شاهکار توصیفهای تنکامهگی در غزل، این غزل از بانو سیمین بهبهانیست: بستن این بخش بدون اشارهای به شعر فروغ فرخزاد روا نیست. خالقی مطلق پس از این میگوید: اگر اشعار نخستین فروغ اعتراض برخی از مردان را برانگیخت، نه از اینرو بود که زنی ادعای شاعری داشت، چرا که ادبیات ما زنان شاعر کم نداشت، بلکه از اینرو بود که زنی بیپرده از احساسات جنسی یک زن سخن میگفت. البته نمیتوان گفت که تنها بهعلت این شجاعت، اشعار او هنرمندانه است، ولی این شجاعت، که از نگاه کسانی جسارت بهشمار میآمد، بند استعدادهای زنان ایران را گسست. خالقی مطلق نمونهای میآورد از دومین مجموعهی فروغ، بهنام دیوار؛ قطعهای با عنوان «آبتنی»: در بخش چهارم این مقاله، خالقی مطلق از رباعی یاد میکند. میگوید: در رباعی نیز غالباً موضوع تنکامهگی از همان توصیف اعضای چهره و بهندرت پستان و میان، بیرون نمیرود و اگر برود، فوراً به هزل میانجامد. و مثالی در این باب از کمالالدین اصفهانی میآورد. خالقی مطلق همچنین از جمالالدین اصفهانی و فرزند او، کمالالدین یاد میکند و همینطور از ابولفرج رونی. در بخش رباعی، خالقی مطلق از مفهوم نارسیسم (narcissism) هم یاد کرده و معادل آن را «عشق نرگیس» خوانده یا «خوددلباختهگی» (autoerotik) و مثالی از سعدی برای آن آورده است. همچنان در بخش رباعی، یک رباعی از عثمان مختاری نقل کرده که میگوید، جزو نمونههای اندکیست که در آن زن شوهردار موضوع توصیف تنکامهگیست. یک رباعی هم از مهستی آورده که به شوهرش، پسر خطیبه گنجه خطاب کرده است. او میگوید در برخی از این اشعار میتوان چنین حدس زد که شاعر نفر سومی بوده که در این همخوابگی شرکت داشته. خالقی مطلق با اشارهای رد میشود از موضوع بیتهای رودکی و موضوع رباعی مهستی؛ یعنی همخوابگی یک زن با دو مرد. و گذرا یاد میکند از مثالی در دارابنامه؛ یعنی همخوابگی دو زن با یک مرد. خالقی مطلق در پایان مقالهاش از شعری محلی یاد میکند در وصف سرین یار سروده شده و میگوید آن را به اقلیدس، هندسهدان یونانی که در سدهی سوم پیش از میلاد میزیسته، نسبت میدهند که گفته بود: زیباترین خط هندسی، خط سرین زن است. گرایش به همجنس نیز، به نظر دکتر سیروس شمیسا، در آغاز ادب پارسی مسلط بوده. و استعارههای مردانه مانند "تیر نگاه" و "کمان ابرو" و "کمند زلف یار" نشانگر این است که معشوق ادیب مرد، مرد است. بعدها نیز معشوق مرد هرگز از ادب فارسی ره برنبسته، اما مخاطب غالب عشق در این ادب، زن بوده. بر اروتیسم، یا تنکامهسرایی در ادبیات، بويژه در ادب کهن پارسی، نگاهی گذرا انداختیم. اکنون میرسیم به چهگونگی تصویرشدن میل جنسی در داستانهای امروزی فارسی. اروتیسم را از جمله در آثار رضا قاسمی میتوان دید؛ نویسندهی ایرانی مقیم فرانسه که در هر دو عرصهی موسیقی و رمان کار کرده و توجه خاصی به مسألهی اروتیسم دارد. چاه بابل از رمانهای بنام او، گواهی برای توجه است. در «دوات» سایت اینترنتی رضا قاسمی بهکرات با عبارت "تصویر ژنتیک" روبهرو میشویم. وی خود در اینباره میگوید: آدمی در طول حیاتش فوقش دهتا حرکت داره که اینها، مثل یک ژن تمام خصوصیات فردی این آدم را در خودش حفظ کرده. مثلاً من خودم هروقت به مادرم فکر میکنم، همیشه مادرم رو با شتاب در حال رفتوآمد برای یا شستن ظرف یا انداختن سفر میبینیم، یعنی در حال حرکت. خاطرهی نشسته از این مادر ندارم و فکر میکنم همین، تصویر ژنتیکی مادر من است؛ مادری که یک عمر فقط معنای زندگیاش را در فداکردن زندگیاش پیدا کرده بود. و این خیلی دردناک است. این تصویر خیلی گویاست. من وقتی به پرسوناژ رمانهام فکر میکنم، از طریق تصویرهای ژنتیکی نگاه میکنم. میبینم هر پرسوناژ مثلاً دوتا، سهتا، چهارتا تصویر ژنتیکی دارد و کار من بهعنوان نویسنده این است که این تصویرها را بیاورم و به اصطلاح ظاهرشان کنم، مثل فیلم عکاسی، اینها را باز بکنم. در طول رمان کار من این است. یعنی کاراکتر اصلی را از آنجا میگیرید؟ میتوانم بپرسم تصویر ژنتیکیای که برای واژهی "سکس" در ذهنتان هست چیست؟ یا مفهوم ... اینهاست، این چیزهاست که باعث میشود من به خودم اجازه ندهم که اصلاً مانع تجلی اروتیسم در کارم بشوم؛ حتا اگر به قیمت این باشه که این کار غیر قابل چاپ باشه در ایران. این بخش از برنامهی "جنسیت و جامعه" را که در بارهی اروس در ادبیات فارسی بود، شاید بتوان چنین چکیده کرد که تمایل جنسی، چه به همجنس و چه به جنس مخالف، خاصه در ادبیات کهن فارسی، بیشتر به زبان یا در پردهی عشق آمده است. يعنی آن خصلتی که در فرهنگ و ادبیات همسايه، عرب، کمتر دیده میشود. اين البته موضوع برنامهی بعدی ماست. |
نظرهای خوانندگان
ای کاش این مطلب به مسئله اروتیک در دوران حاظر می پرداخت یا حداقل اشاره ای می کرد.
-- مجله سه کاف ، May 14, 2007 در ساعت 11:54 PMمجله اینترنتی سکاف که چند سال پیش منتشر می شد بطئر وسیعی به طرح اروتیسم پرداخت.
نمی دانم دقیقآ از کجا میتوان سه کاف را گیر آورد اما در این سایت زیر بخش هایی از سه کاف گذاشته شده.
http://spanteman.blogspot.com/
از طرف دیگه فکر کنم همجنسگرایان در وبلاگ های خود بشکل واضح تری به این مسئله می پردازند و چه خوب می شد که غیر همجنسگرایان هم کاری می کردند.
سلام شنونده یا خواننده ی عزیز
-- ماهمنیر رحیمی ، May 15, 2007 در ساعت 11:54 PMاین رشته برنامه، در وسع بخش های پانزده دقیقه ای رادیویی، بنا دارد به بسیاری مسائل روز اروتیسم بپردازد؛از جمله همجنس گرایان که امیدوارم دو هفته دیگر پخش شود. لطف می کنید که سریال را دنبال کنید
در آگهی برنامه ماهمنیر رحیمی نوشته شده "از فروردین ماه". الان که خیلی از فروردین گذشته!
-- بهنام ، May 15, 2007 در ساعت 11:54 PMمی شه بنویسید دقیقا چه روزهایی و چه ساعتی پخش می شود؟
این برنامه چه طور هیچ تصویری نداره؟
-- سامان کسمایی ، May 18, 2007 در ساعت 11:54 PMبه نظر من باید از یک دیدگاه دیگر به کتابهای آقای رضا قاسمی پرداخته شود ،خصوصا چاه بابل.
-- ع.ر.ح ، Oct 8, 2008 در ساعت 11:54 PMدر چاه بابل ما با یک مساله مواجه هستیم و آن هم این است که چه در طول داستان و چه در انتها(حتی تا سالها) خواننده باید مداوم در حال حل مساله باشد، فکر کند و .... که این جمله دقیقا یعنی چه، این شخص معادل با کیست و ..... . این موضوع داستان را به شدت زیبا میکند و مداوم آدم را وسوسه میکند که داستان را مجددا بخواند(من خودم تا حالا 7 بار خوانده ام . ولی مثلا هنوز نمیدانم منظور نویسنده از آوردن ف.م.روژ در این داستان کیست یا چیست. حالا خودمانیم جواب سوال من را کسی می داند یا نه. می دانم فلان فلان شده (رضا) منظوری داشته ).
در پایان I LOVE REZA JIGAR