رادیو زمانه > خارج از سیاست > مشروطه > ميرزا محمودخان احتشامالسلطنه، شخصيتی اصلاحطلب | ||
ميرزا محمودخان احتشامالسلطنه، شخصيتی اصلاحطلباحمد احقری – برلينخطای محض است از شخصيتهای انقلاب مشروطه در برلين سخن برانيم، بدون آن که نامی از ميرزا محمودخان احتشامالسلطنه به ميان آوريم. اين رجل سياسی عصر قاجار با وجود موقعيتی که در سياست آن دوران داشت، با به جان خريدن برخی دشواریها، به ديکتاتوری شاه تن نداد و به دفاع از آرمان مشروطه پرداخت. اسناد و مدارک تاريخی در زمينهی زندگی سياسی احتشامالسلطنه گويای اين حقيقتاند که از او در ميان بزرگان انقلاب مشروطه نام برده شود. ميرزا محمودخان احتشامالسلطنه کودکی محمودخان محمودخان در روز دوشنبه 27 ژوئيه 1862 (1241) به عنوان آخرين فرزند خانواده چشم به جهان گشود. پدر او محمدرحيم خان قاجاردولو (علاءالدوله) اميرنظام و مادرش سلطان خانم نوهی فتحعلیشاه قاجار است. 6 سال بيشتر نداشت که مادر در اثر بيماری درگذشت. منزل مسکونی خانوادگی آنها در ارگ بود، خانهای "مرکب از چند دست عمارت و حياط بود که با قصور سلطنتی مجاورت داشت." پدر آنها را به فرزند بزرگتر و برادرِ محمود، حسن حاجبالدوله سپرد و پس از مرگ حسن، ناصرالدين شاه آن محل را به قيمت نازلی از وراث حسن خريداری کرد و آن را به اقامتگاه عزيزالسلطان (مليجک دربار) اختصاص داد. احتشامالسلطنه در خاطراتش مینويسد: "20 روزه بودم که پدرم به حکومت خمسه مأمور شد و در شهر زنجان مرا به دايهای سپردند...27 سال بعد... که خود من در خمسه حکومت داشتم... ضعيفهای به اندرون حکومتی آمد.... مطالبهی ده تومان مستمری خود را که چند سال پرداخت نشده بود کرد... سؤال کردم، از چه بابت... جواب داد: چون من در يک شکم سه پسر آوردم... پرسيدم اين مستمری در عصر کدام حاکم به شما مرحمت شده؟ جواب داد: از زمان علاءالدوله... يک پسری هم داشت که اسمش محمودخان بود و من دايهاش بودم او را شير دادهام. ديدم روزگار عجيب تصادفاتی دارد. گفتم: تو دايه و مادر من هستی، رويت را باز کن... او خيلی گريه کرد و من هم بیاختيار اشک از چشمانم جاری بود... مقرری سنوات گذشته او را که حکام و عمال ديوان خورده بودند با رغبت پرداختم، او را در اندرون خويش نگاه داشتم و در سال سوم حکومت من همراه عيالم به تهران رفت..." پس از مرگ مادر، عمهاش سرپرستی او را بهعهده گرفت، پدر به مناصب مهم وزارت دربار و جنگ رسيد و هميشه در رکاب شاه بود و وقت رسيدگی به فرزندانش را نداشت. "زندگانی ما خيلی ساده بود، نانی میخورديم و لباسی میپوشيديم و يک معلم هم داشتيم که بيچاره خودش از هيچ جای عالم خبر نداشت... يک سال طول کشيد که قرآن را تمام کرديم و بعد... به فراگرفتن کتاب مستطاب موش و گربه! پرداختيم و پس از آن به آموختن کتاب «ترسل» که هنوز هم من ... درست نمیفهمم که چه مزخرفاتی قالب کرده است... بعد هم «جوهری» را خوانديم." علاءالدوله در سال 1249 پدر به حکومت قزوين منصوب شد و با فرزندان در عمارت رکنيه که اندرون حکومت بود اقامت گزيدند. يک سال بعد، يعنی در سال 1250 که قحطی و گرسنگی همه جای کشور را پر کرده بود، به تهران برگشتند. در آن سال قيمت گندم از خرواری يک تومان به پنجاه تومان رسيده و بهکلی ناياب شده بود. "مردم بعد از خوردن سگ و گربه و هرچه خوردنی و به قول معروف دندانگير بود ناچار به خوردن اطفال پرداختند. مردم قحطیزده، اطفال را میدزديدند و میخوردند. کودکان فقير را به حکم دولت فيمابين اغنياء تقسيم کردند. پدرم نگاهداری از پنجاه نفر را قبول کرد... اگر ساير وزرا و اعيان و امراء به تناسب ثروت و قياس با پدرم از فقرا پرستاری و پذيرايی میکردند ديو قحطی در مقابل احسان اغنياء بهزانو درآمده بود. لکن متأسفانه آنها که انبارهای انباشته داشتند به نفس خود و خانواده خويش ستم و سختی میکردند و قوت مردم را احتکار کرده بودند و... منتظر بودند تا صد و دويست و سيصد برابر بفروشند و از مردم که چون برگ خزان بهزمين میريختند و از فرط گرسنگی جان شيرين تسليم میکردند غمی نداشتند." از سال 1250 خانهی مسکونی محمود خان از ارگ به خارج از شهر منتقل شد. پدر در آن محل بناهای جديدی احداث و اراضی آن را پس از حفر چاه و قنات به سبزیکاری و درختکاری اختصاص دادند. علاءالدوله تعدادی از قناتها و زمينهای مزروعی را جهت استفاده عمومی وقف کرد. يکی از اين تأسيسات، ييلاقی تابستانی بود که توسط علاءالدوله به نام فرزندش ميرزا محمودخان، "محموديه" نامگذاری کرد (محموديه در حال حاضر يکی از محلههای قديمی و خوش آبوهوای شميران است). محمودخان مینويسد: "بعد از فوت پدرم، چون ييلاق مزبور به نام من معروف شده بود سهم ساير اخوان را که طبق وصيتنامه در محموديه شريک من بودند از ايشان خريداری کردم ... ولی بدبختانه به ملاحظهی اين که هر سال مبلغی خرج داشت و دخلی نداشت و بر اثر وسوسهی اطرافيان در سال 1267 (1888) که به حکومت خمسه منصوب شده بودم، آنجا را... به مبلغ 6هزار تومان... فروختم و پول ملک و باغ را برای تدارک ملزومات حکومت صرف کردم. ملک رفت و از حکومت هم غير از خانهخرابی و مبالغی قرض چيزی به دست نيامد." تحصيل در دارالفنون مدرسه دارالفنون محمودخان در سالهای 1251 تا 1258 همراه با برادرانش به تحصيل در دارالفنون مشغول بود. او در خاطراتش ثمرهی کار 8 ساله را هيچ و اتلاف وقت کامل ارزيابی میکند: "... ريشهی تمام خرابی و علت عقبافتادگی مملکت ايران را بهنظر اين بنده فقط بايد در مدرسهی دارالفنون جستجو کرد، زيرا هر ايرادی که به شخص ناصرالدين شاه يا امراء و حکام مستبد و اطرافيان رشوهخوار و عمال جبار دستگاه او که موانع ترقی ايران بودند وارد باشد... اگر همين چهار ديوار... در طول سهربع قرن اشخاصی را تربيت میکرد که چشم و گوش مردم را باز نمايند و به آنها بفهمانند که زير بار ظلم نروند و تحمل حاکم متعدی و رشوهخوار را ننمايند... حال و روز مردم و مملکت ما امروز طور ديگری بود." محمودخان در سال 1258 با دختر سيزدهساله حاجیرحيمخان خازنالملک ازدواج کرد. بعدها با وجود اختلافات پدر با خازنالملک که منجر به ربودن دختر از منزل محمودخان و انتقال او به منزل پدریاش با دسيسهی خانوادهی دخترشد، محمودخان در برابر خواست خانوادهی دختر برای طلاق دادن همسرش ايستادگی کرد: "بر اثر علاقه و الفتی که با عيالم داشتم، قوهی تحمل دوری و جدايی از او در من نبود، بيمار شدم و کسالتم دو ماه تمام طول کشيد... از طرفی سختی و پروتست عيالم به مادرش و بیاعتنايی پدرم و من سبب شد که شاهزاده نيرالدوله با مرحوم حاجبالدوله مذاکره نموده و ترتيب بازگرداندن عيالم را به خانه من بدهند." بيگانه با رشوهخواری او بعد از ازدواج همچنان تشنهی تحصيل و آموختن بود، ولی فرصتی برای آن نمیيافت. در آن اوقات بهعنوان يوزباشی کشيکخانه (رئيس گروه ويژهی گارد شاه) همراه با شاه به سفر میرفت. پس از آن به فرمان شاه با درجهی سرتيپ سوم عازم آذربايجان شد و يک سال در خدمت پدر مشغول بود. در دورهی يکساله زندگی در تبريز بيمار شد و با بیپولی دست و پنجه نرم میکرد. چند بار از پدر درخواست پول کرده بود، ولی او نمیپذيرفت. مینويسد: "با اين که درخواست مشروع بود، چون نمیخواست اولادش داخل امور دولتی بشوند، به اين معنی که داخل در توصيه و توسط و اموراتی که مربوط به آنها نيست بشوند، نپذيرفت... همراهان خود را به تهران بازگرداندم و پيرمردی موسوم به آقابالابيگ را با ماهی دو تومان مواجب برای جلوداری خود آوردم. اما چند ماه بعد برای پرداخت دو تومان مواجب او ناچار شدم تفنگ مارتينی نقرهی خود را که بسيار هم به آن علاقه داشتم بفروشم." تربيت سختگيرانه و خشونت پدر سبب شد که محمودخان برخلاف روش مرسوم حکام از پيشکش و رشوه دادن به بالادستها و پادشاه پرهيز کند. و تبديل به شخصيتی شد که نه اهل رشوه دادن و نه رشوه گرفتن بود. حتا زمانی که بهعنوان حاکم خمسه منصوب میشد، اين صدراعظم امينالسلطان بود که در اصل از کيسه شخصی خود ولی در ظاهر از جانب محمودخان به شاه پيشکشهايی پرداخت کرد. با مرگ پدر به تهران بازگشت و به سمت قوللرآقاسیباشی (رئيس محافظين شخصی شاه) منصوب شد. او در خاطراتش دراينباره چنين میگويد: "کار شبانهروزی درباری را که عبارت از اداره و کشيک اردوی شاهی و محافظت از سرای سلطنت و جان پادشاه بود، با سمت ياور کشيک (يعنی معاون کشيکچی باشی) و قوللرآقاسی آغاز کردم، گويی لذت دنيا را در آن اتلاف عمر میديدم و عمر عزيز خود را بيهوده صرف میکردم." ناصرالدين شاه و دستگاه دولت خدمت ديوانی از سال 1267 (1888) محمودخان با پيشنهاد اتابک ميرزا علیاصغرخان از دربار خارج و به خدمت ديوانی برای حکومت خمسه گماشته شد. در اين هنگام بود که لقب احتشامالسلطنه به او دادند. در دوره حکومت خمسه به عمران و آبادانی اين ايالت و شهر زنجان، که از زمان شورش طرفداران بابيه (1227-1229) به مدت بيش از چهل سال تنها مخروبهای بيش نبود، همت گماشت. در دوره او صنايع محلی، بهويژه صنايع چرم، تفنگسازی و چاقوسازی دوباره رونق گرفت. وضعيت اشتغال و بازار کار برای افراد بيکار بهبود يافت، سيستم تربيت کارگر و استاد کار بهتدريج پا میگرفت. شاه برخلاف انتظار او در بازديد از زنجان بهجای تشويق از اقدامات عمرانی و اصلاحی او در اين شهر، با خشونت کلامی او را مورد سرزنش قرار داد، بهطوری که "بهشدت عصبانی شده بود و درشتی کرد" و به او فهماند "در اين خطوط" نبايد قدم بزند...علت اصلی خشم شاه در اين ملاقات اين ايدهی محمودخان بود که در زير قابعکسهای حکام پيشين خمسه که بر ديوار عمارت کلاهفرنگی نصب شده بودند، يک جای خالی برای نوشتن شرح حال اين حکام و نظرات مردم در مورد آنها در نظر گرفته بود. احتشامالسلطنه که بهخوبی واقف بود زنجان در دورهی هيچ حاکمی به نظم و آسايش زمان او نرسيده است، هدف شاه را از اين تلگراف تنها بهانهای میدانست برای عزل او و نصب حاکمی جديد برای اين ولايت. با اين وجود پس از انتظامی که در سومين سال حکومت او برقرار شده بود، پيشنهاد ضميمه کردن حکومت قزوين به خمسه را به دولت مرکزی داد. در آخرِ تلگرافِ جواب موافقت با پيشنهاد او آمده بود که چه مبلغی برای اين کار پيشکش میکند. مینويسد: "يأس و نااميدی که از اصلاح مملکت داشتم تشديد شد... و من مأيوس از اينکه هنوز مسئله «تقديمی» و پيشکش و مردمفروشی رايج است." احتشامالسلطنه با علم به اين موضوع که يکی ديگر از شاهزادگان به دنبال تصدی حکومت خمسه است و برای آن حاضر به پرداخت پيشکش زيادی هم هست، از سمت خود استعفا داد. مخالفت شاه البته با اين استعفا ظاهری و تنها برای بالا بردن قيمت پيشکش پيشنهادی حاکم جديد آن خطه بود. تاکتيکی که البته مؤثر واقع شده بود و مبلغ پيشکشی پيشنهادی رفتهرفته بالاتر میرفت. مردم عادی و صاحبان صنايع و کسبه که از دوران زمامداری او رضايت داشتند، تقاضای بازگشت به حکومت را به او رساندند و قصد ارسال تلگرافی رسمی به دولت برای اين کار داشتند. محمودخان که میدانست شاه حاضر نيست پولی را که از حاکم جديد گرفته پس داده و تن به خواست مردم دهد، با اعلام اين که او ديگر حاضر به ادامه اين حکومت نيست، آنها را از اين کار منصرف کرد. عزيمت به تهران و خانهنشينی در سال 1270 (1891) با دستی خالی و دلی پر به تهران بازگشت. ديگر اميدی به وصول مطالباتش از دولت برای مخارجی که در آبادانی خمسه صرف کرده بود، نداشت. در اين دوره خانهنشين شد و به مطالعه و کار ترجمه دو رسالهی تاريخی از فرانسه پرداخت. در همين دوره هم حاجبالدوله که به نام جديد معينالدوله موسوم شده بود از سمت خود عزل شد. روزی آن دو به خانه شاهزاده محمدحسين ميرزا ميرآخور رفتند و به درددل پرداختند و سه نفری "قرار اتحادی فيمابين" گذاشتند. "ملاقات آن روز ما و گفتوگوهايی که کرديم و قول و قرارهايی که گذارديم پايه و اساس تحول عظيمی در احوال آينده ايران گرديد... به اين نتيجه رسيديم ... به تدريج برای جلب سايرين بکوشيم و برنامهی کار بهمنظور انجام اصلاحات در شئون مختلف دولت و مملکت تنظيم نماييم."
مأموريتهای پطرزبورگ و بغداد چندی بعد پس از مرگ الکساندر سوم وجيهالله ميرزا سردار بهعنوان سفير فوقالعاده نامزد شد و احتشامالسلطنه را بهعنوان مستشار اول هيأت سفارت برای عزيمت به پطرزبورگ معرفی کرد. سفر محمودخان به روسيه بيش از دو ماه به طول انجاميد و پس از بازگشت به مأموريت کارپردازی اول بغداد گماشته شد. اين مقام در سطح وزيرمختاری مستقل بود و "سرپرستی امور زوار ايران و منافع تجار و مسائل حقوقی و سياسی ايرانيان مقيم بينالنهرين" را بهعهده داشت. از جمله اقدامات مثبت او در دورهی تصدی اين سمت، تشکيل صندوق معاونت زوار بود که نوعی بيمه و ضمانت از مال و جان زائران ايرانی محسوب میشد. مهمتر از آن اقدامات او برای تعمير ديوار دجله و نجات شهر بغداد از خطر سيلی خانمانبرانداز بود. بودجهی حفاظت و تعميرات دجله که توسط دولت عثمانی در اختيار حکومت بغداد قرار میگرفت، همهساله حيف و ميل و بين والی و اطرافيان تقسيم میشد. اقدامات اداری دلسوزانه او باعث شد از سوی دولت عثمانی نيروی فنی و پول کافی برای اين منظور تخصيص داده شود و به اين ترتيب شهر از يک فاجعهی بزرگ نجات پيدا کند. معاونت وزارت خارجه پس از ترور ناصرالدين شاه در سال 1274 (1895) به او پيشنهاد وزيرمختاری در پطرزبورگ شد. وزيرمختار وقت که فرمان عزل او صادر شده بود، با زد و بند و پرداخت رشوه و جعل حکم مانع تحقق اين انتصاب شد و توانست خود را در اين سمت ابقاء کند. اين موضوع باعث شد که مشيرالدوله، وزير امور خارجه وقت از او تقاضا کند که به معاونت وزارت خارجه مشغول شود. احتشامالسلطنه تنها با اين شرط که او مستقلانه و بدون دخالتهای افراد نالايق خدمت کند، اين پست را پذيرفت. مشيرالدوله با وجود نالايقی و بیتدبيری خود در اداره اين وزارتخانه تمام شرايط او را بیچون و چرا پذيرفت و به او قدرت لازم را برای اداره امور تفويض کرد. يکی از خدمات احتشامالسلطنه در زمان تصدی اين سمت، نجات جزاير هرمز، قشم، خارگ و تعدادی ديگر از جزاير کوچک خليج فارس از چنگال انگليسیها بود. يک ثروتمند تبعهی انگليس با نام ملکم از طريق پرداخت رشوه به مقامات دولتی، جزاير مزبور را از دست مالک ايرانی آنها که شخصی معروف به معينالتجار بود، گرفته و آنها را از مالکيت ايرانی بيرون آورده بود. محمودخان که بهخوبی میدانست که اين جزاير از منابع ثروت ملی و نه برای مالکيت افراد است، با پيگيری شکايت معينالتجار، در قدم اول برای نجات مالکيت ايرانی اين جزاير فعالانه تلاش کرد. چرا که در صورت تثبيت مالکيت انگليسها و انتقال محتوم آنها به دولت انگليس ديگر هيچ شانسی برای بازپس گرفتن اين ثروت ملی وجود نداشت. او دست به ابتکار تشکيل يک محکمهی رسيدگی به شکايت با نمايندگان دو دولت ايران و انگليس زد و اين در حالی بود که در ميان افراد هيأت ايرانی، تنها کسی بود که به دفاع دلسوزانه از مالکيت ايرانی اين جزاير پرداخته بود. افراد ديگر از جمله مشيرالدوله با پيروزی مقدماتی انگليسیها، تلاشهای او را بیفايده و حتا مضحک جلوه میدادند. اما محمودخان از پا ننشست و با سياست و تدبير خاص خود يکتنه در برابر دو هيأت، مسألهی غيرقانونی بودن تصاحب انگليسیها را به اثبات رساند و به اين ترتيب اين سرمايههای ملی را همچنان برای ايران زنده کرد. نکتهی جالب اينجا بود که معينالتجار برای جلوگيری از بلوکه کردن شکواييهی خود توسط مقاماتی که از ملکم انگليسی رشوه گرفته بودند، به خود همان مقامات متقابلاً اقدام به پرداخت رشوه کرد! اهميت بررسی زندگی سياسی احتشامالسلطنه از اين روست که میتوان به رويدادهای قبل و در حين انقلاب مشروطه از زاويهی درونی سيستم حاکم نگاه کرد. موج انديشهی روشنفکری و نوگرايی نه تنها در بيرون از قدرت دولتی، بلکه به همت شخصيتهای ملی و اصلاحطلبی همچون او به درون سيستم حاکمه رخنه کرده و به متزلزل ساختن پايههای ديکتاتوری منجر شد. در قسمت آينده اين سلسله مقالات به ادامهی نقش و فعاليتهای احتشامالسلطنه در انقلاب مشروطه و پس از آن خواهيم پرداخت. منابع: ---------------------------------------------------------- بخشهای پيشين اين مجموعه نوشته را از اينجا بخوانيد. |
نظرهای خوانندگان
بيوگرافی زيبايی بود ... منتظر قسمت های بعدی هستيم.
-- آزاده ، May 14, 2007 در ساعت 10:51 PMکتاب خاطرات احتشام السلطنه يکی از مهمترين اسناد انقلاب مشروطه است که از ديدگاهی بيطرفانه و ملی به بررسی مسائل پرداخته است. مطالعه اين کتاب به اهل علم و محققين تاريخ ايران توصيه می شود، بخصوص برای رديابی شباهت های دو انقلاب در ايران که ريشه های آن را در مشکلات اجتماعی جامعه ايران می توان ديد.
-- ع. ازدشت ، May 27, 2007 در ساعت 10:51 PM