انقلابيون مشروطه در برلين – 8
پورداود، بیدارگر هویت ایرانی
احمد احقری – برلين
استاد ابراهيم پورداود نه بهخاطر شور و حرارتهای دوران جوانی و فعاليتهای سياسیاش در زمان انقلاب مشروطه، بلکه بهخاطر عشق بیمانند خود به ايران زمين و فرهنگ ملی ما بود که در عرصه پژوهشهای علمی – تاريخی در تمدن گذشته ايرانی به نامی ماندگار در تاريخ فرهنگ و ادب ايران و جهان تبديل شد.
استاد ابراهيم پورداود
کودکی پورداود
پورداود در روز جمعه 20 بهمن 1264 در محله سبزه ميدان رشت به دنيا آمد. پدر او حاجی داود نام داشت و يکی از تاجرها و مالکهای سرشناس گيلان بود. او به گفته خودش "در كودكى بسيار ناآرام" بود و "بايد همين سركشى طبع باشد" كه او را "به دگرگون کردن کلام كشاند." پورداود در زندگینامه خود مینويسد: " در مكتب اندكی خواندن ونوشتن آموختم. .. كلمات را چندی بههم پيوسته وزن وقافيه مخصوص به آنها میدادم ومیپنداشتم شعر است... رفتهرفته به مرثيه گفتن پرداختم. در آنزمان نوحهسرايی رواج داشت. مرثيهخوانها در ماههای سوگواری به مرثيه جديد احتياج داشتند. مراثی من مشتريانی پيدا كرد. گروه سينهزنان با مراثی من به سروسينه میزدند. نگفته پيداست كه چگونه بهخود میباليدم وقتی كلمات خود را از گلوی صدها ماتمزده میشنيدم، بهويژه پدرم بسيار خرسند بود كه كوچكترين پسرش ابراهيم آقا شعر میگويد، آنهم در مصيبت آل عبا. در آن روزگار هنوز در رشت مدارس جديد وجود نداشت. پدرم ... ميل داشت كه من وبرادرانم چيزی بياموزيم، ناگزير مرا به مدرسه حاجی حسن فرستاد. سالها در آنجا صرف ونحو خواندم – اگر قول بدهيد به كسی بروز ندهيد، ... چيزی در آن مدرسه ياد نگرفتم- آنچه در آن زمان توجه مرا بهخود جلب میكرد لغاتی بود كه دارای حروف «پ» و«چ» و«ژ» و«گ» بود. يقين داشتم اينگونه لغات پارسی است. شايد توجه من به ايران باستان كه بايستی بعدها بيشتر عمرم را بهخود مصروف دارد، از همين لغات سرچشمه گرفته باشد."
ابراهيم جوان، ناآرام و جستجوگر
در ارديبهشت 1284، يِعنی در زمانی که هنوز شعلههای آتش مشروطه بالا نگرفته بود، همراه با برادرش سليمان داودزاده و استادش سيد عبدالرحيم خلخالی به تهران رفت و به تحصيل طب پرداخت و چند ماهی هم در مدرسه آليانس، زبان فرانسه آموخت. با اوجگيری انقلاب مشروطه، به فعاليت در صفوف جوانان مشروطهخواه پرداخت. ابراهيم جوان اما، تشنه يادگيری علوم جديد بود، طب قديم و فقه دردی از او دوا نمیکرد. از پدر خواست او را روانه بيروت کند، ولی او توافقی با خروج ابراهيم از کشور نداشت. تا اين که روزی از روزهای تير 1287 (1908) از مدرسه گريخت و مستقيم به بغداد رفت، تا از آنجا به بيروت برود. در بين راه از بيستون، طاق بستان، قصرشيرين و کاخ مدائن ديدن کرد و شيفته تمدن ايران باستان شد. اين شيفتگی ريشههای درخت تنومندی شد که بعدها در عرصه پژوهشهای تاريخی در فرهنگ ايران به ثمر نشست.
پورداود در مهاجرت
با سختی و رنج فراوان در زمستان همان سال به مقصد رسيد. ابراهيم در بيروت مدت دو سال به تحصيل زبان و ادبيات فرانسه مشغول بود. در همين زمان، برخلاف برادرانش نام خانوادگی "پورداود" را برگزيد.
پورداود در ماه اوت 1910 (1289) راهی فرانسه شد و در دانشکده حقوق پاريس به تحصيل مشغول شد و همزمان به فعاليتهای ادبی و فرهنگی میپرداخت. او با ياری علامه قزوينی و کاظمزاده ايرانشهر "انجمن مصاحبات علمی و ادبی ایرانیان" را پايهگذاری کردند که محفلی علمی-ادبی بود برای ايرانيان مهاجر در پاريس. پورداود در سال 1914 (1293) پيش از شروع جنگ اول جهانی به مدت 3 ماه روزنامه ايرانشهر را با همکاری دوستان خود انتشار داد (آوريل تا ژوئن ۱۹۱۴). او از ماههای اوليه جنگ وانگيزههای ترک پاريس چنين نقل میکند: "... شور جوانی مرا برآن داشت كه خود را به مهلكه اندازم. جذرومد جنگ مرا از پاريس به كنار رود دجله، به بغداد افكند واز آنجا به دامنه كوه الوند به كرمانشاه كشاند." در بغداد مديريت و سردبيری روزنامه رستاخيز را با نام مستعار "گل" و با همکاری جمالزاده بهعهده گرفت و در کرمانشاه نيز به انتشار اين روزنامه ادامه داد. آنها در اين روزنامه مقالاتی برضد اشغالگران کشورمان مینوشتند. با احتساب مرحله سوم انتشار رستاخيز در بغداد در راه بازگشت، در مجموع 25 شماره از اين روزنامه منتشر شد (۸ اوت ۱۹۱۵ تا مارس ۱۹۱۶) . پورداود در سرمقاله نخستين شماره روزنامه مىنويسد: "روزنامه رستخيز كه در اين روزگاران جنگ از پرده سر به در كرده مىخواهد ايرانيان را از اين روز رستخيز آگاه ساخته، مانند نفخه صور آنان را بهسوى قيامت عظماى رزم بخواند، با زبانى ساده همه ايرانيان را از فرصت اين روزهاى تاريخى يادآور است، بدون تمايل به فرقهاى مخصوص عموم طبقات را از خرد و بزرگ، از توانگر و بينوا بهسوى اتحاد و اتفاق مىخواند. برخيزيد! برخيزيد! بشتابيد! تا خانه خود را از دشمن نپرداختهايد، از پاى ننشينيد." اين روزنامه توسط دولت عثمانی توقيف شد. پس از آن پورداود با چند تن از مهاجران ايرانی، از جمله استاد سابقش سيد عبدالرحيم خلخالی، رهسپار حلب واستانبول شد.
پورداود جوان در دوره انقلاب مشروطه
فعاليت در برلين و هندوستان
مقصد بعدی، اما برلين بود. پورداود در سال 1916 (1295) وارد برلين شد. مینويسد: "بارى در آلمان ماندنى شدم. زبان آن ديار را آموختم و باز چند سالى در دانشكده برلين حقوق خواندم. اما نمىدانستم كه اين تحصيل به چه كارم خواهد آمد. در دل حس مىكردم كه عشق و علاقهام تحصيلى است كه به ايران باستان مربوط باشد. بهياد دارم روزى در دبيرستان بيروت، استاد فرانسه ما موضوعى از براى امتحان بهما داد. من بهجاى آنكه آن موضوع را بنويسم، چيزى نوشتم راجع به ايران باستان و بههمين ملاحظه كه از موضوع خارج شده بودم، نمره بدى گرفتم. بنابراين صلاح در اين بود كه دست از حقوق بكشم، چنانكه دستم از طب قديم كوتاه شد. همانطور هم شد. روزى كه ديدم به چند زبان اروپايى آشنا هستم و به كتبى كه درباره ايران باستان نوشته شده دسترسى دارم و مىتوانم از استادان بزرگ خاورشناس بهرهور شوم، بساط حقوق را برچيده منحصراً ايران را موضوع تحصيل و مطالعه خود قرار دادم. اين زمينه بسيار پهناور كه از هزار سال پيش از مسيح تا هفت سده پس از ميلاد امتداد دارد، كافى است كه كسى را در مدت شصت و هفتاد سال به كار و كوشش وادارد" .
پورداود در طی اقامت خود در برلين با تقیزاده آشنا شد و بهجمع کميته مليون ايرانی پيوست و به عضو فعال اين کميته و همکار فعال مجله کاوه تبديل شد. ضمن آنکه در کنار تمام اين فعاليتها که عمدتا جنبه سياسی-اجتماعی داشت، به اشتياق ديرين خود نيز پرداخت: عشق به پژوهش در رشته ايران باستان. يکی از عوامل عمده اين آگاهی آشنايی با يكى از خاورشناسان مشهور آلمانى، ژوزف ماركوارت بود. پورداود از طريق گروه مليون ايرانی با او آشنا شد. از اين پس دغدغه اصلی او کنکاش و ايجاد رابطه و پيوند با ادب و فرهنگ باستانی ايران بود. او در آلمان ادبيات و معارف زرتشتی را آنچنان عميق آموخت که توانست "ترجمهاى از سرودهاى پيامبران ايران كه بهزبان كهن اوستايى تقرير شده، به زبان نوين ايرانى (پارسى) به جهان ارزانى دارد." . پورداود روشهای مدرن کار پژوهش را از دانشمندان آلمانی آموخت و بهکار بست. به فارسىنويسى و پرهيز از کاربرد افراطی کلمههای عربی رو آورد، هرچند که در واژهسازی در زبان فارسی افراطی بهخرج نداد .
استاد پورداود در سال 1920 (شهريور 1299) در آلمان ازدواج کرد و دو سال بعد تنها دخترش پوراندخت بهدنيا آمد. بهاين ترتيب او در دوره اقامت خود در برلين تبديل به يکی از معتبرترين استادان ايرانشناسی در سطح جهان شد. پورداود در سال 1924 (1303) از راه ريگا، مسكو و باكو، به بندر پهلوی رفت و مدت يکسال و نيم در آنجا ماند.
در مهرماه 1304 (1925) در پی دعوت پارسيان هند، که به مقام علمی و ادبی او پی برده بودند، بههمراه زن و فرزندش به هندوستان رفت. استاد مدت دو سال و نيم در آنجا ماند و به انتشار بخشی از ادبيات مزديسنا وگزارش اوستا پرداخت (نوامبر ۱۹۲۵ تا مه ۱۹۲۸) . اين گزارش اولين ترجمه اوستا به فارسی و ارزندهترين گزارش نگارش شده در ادبيات مزديسنا است. پارسيان هند او را به مراسم ويژه زرتشتيان (يزشن) دعوت کردند. تنها چهار پژوهشگر خاورشناس غيرزرتشتی در سراسر جهان موفق به ديدار از اين مراسم شدهاند (هوگ آلمانی، بانو متانت فرانسوی، جيکسن آمريکايی و استاد پورداود).
استاد پورداود درسال 1928 (خرداد 1307) به آلمان بازگشت و پژوهشهايش را پی گرفت. در اين دوره تفسيرجلد دوم "يشتها"، "خرده اوستا" و نخستين جلد "يسنا" را به پايان رساند. در سال 1932 (1311) رابين رانات تاگور، شاعر و فيلسوف نامدار هند در سفری به تهران از دولت ايران درخواست کرد استادی برای تدريس فرهنگ باستان ايران برای دانشگاه ويسوبهارتی هند معرفی کند. او در كتاب "آناهيتا" مىنويسد: "تاگور هنگام اقامت در تهران از رضاشاه پهلوى خواست كه كسى را از براى تدريس به دانشكده وى به هند بفرستند. من در آن سالها در آلمان بهسر مىبردم. از دولت ايران به من خبر رسيد كه مرا از براى آنجا برگزيدند. در ۲۱ دسامبر ۱۹۳۲ از برلين رهسپار هند شدم و از بندر بمبئى به همراهى آقاى فرامرز بد كه امروزه از دستوران دانشمند و نامبردار پارسيان است به سوى كلكته و شانتى نيكتان رفتيم..." [8]. او از آذرماه 1311 (1932) تا اسفند ماه 1312 (1934) در اين دانشگاه که شخص تاگور بنيانگذار آن بود، تدريس و با دستياری يکی از استادان هندی (ضياءالدين) صد بيت از اشعار تاگور را به فارسی برگرداند. او در اين مدت در كنگره شرقى هند شركت کرد و رئيس شعبه "پارسى - عربى" در گروه "اوستا" (به رياست دانشمند پارسى تاراپوروالا) بود. پورداود عقيده داشت كه هندوستان گنجينهای از تمدن وفرهنگ باستانی ايران را در خود نهفته دارد. او در مقدمهای بر برهان قاطع نوشته است: "اگر كشاكش روزگار بسياری از آثار كتبی ايران را از ميان برده، خوشبختانه آثار هندوان كه از خويشاوندان بسيار نزديك ما هستند، در سرزمين هندوستان بهجای مانده. آثار كتبی آنان با آثار كتبی ايران قديم فقط لهجه دارد، چنانكه تفاوت لهجه ميان پارسی باستانی واوستايی هم موجود است." تاگور با پورداود دوستی عميقی پيدا کرد. تاگور بههنگام ورود پورداود به هند برای تدريس فرهنگ ايران قديم نامهای به او نوشت: "به شما كه پيك ايران بزرگ به مملكت هند هستيد خوشآمد میگويم. به گواهی صفحات تاريخ هندوستان، ما مردم ايران وهند بهوسيله هنر وادبيات وفلسفه پيوسته در ارتباط بوده وهميشه پيوند برادری داشتهايم. در آن روزگاران طلايی با وجود بُعد مسافت وساير مشكلات موجود ميان ما، روابط معنوی برقرار بود. در قرون اخير روابط ما قطع شد وگرد وغباری صفای دوستی فيمابين را مكدر كرد، ولی هنوز يادگار دوستی ديرين در دلهای ما برقرار است ودراين زمان كه بيداری آسيا شروع شده، بارديگر به كشف علايق ديرين موفق میشويم وخاكسترهای فراموشی را از دوران دوستی میزدائيم. شما باخبر بيداری آسيا به هند آمدهايد تا بارديگر چراغهای خود را روشن كنيم وكعبه تمدن ايران وهند را مجاور يكديگر قرار دهيم وبا سرودها ونوارهای مشترك بارديگر طنينی در آسيا بيندازيم وجانها ودلها را به جستجوی حقيقت واداريم..»
استاد در بازگشت از هند بار ديگر راهی آلمان شد و تا سال 1938 در اين کشور ماند. در اين زمان دولت ايران صدور ارز به اروپا را ممنوع کرد و به اين ترتيب استاد پورداود به ناچار کار ترجمه و گزارش اوستا را رها کرد و در ۲۱ بهمن ۱۳۱۶ به ايران بازگشت.
رابين رانات تاگور، شاعر و فيلسوف نامدار هند
زندگی در ايران
پورداود پس از بازگشت به ايران، از ارديبهشت 1318 (1939) با سمت استاد دردانشگاه تهران مشغول به کار و تدريس در رشته زبانها و فرهنگ ايران باستان شد. استاد يارشاطر که در آن زمان شاگرد پورداود بود، مینويسد: ".. روز نخستين كه شروع به تدريس كرد، دكتر عيسى صديق، رئيس دانشكده براى معرفىاش همراه او به كلاس آمد. در كلاس بيش از حد معمول جمعيت بود. بهار و دكتر شفق، و يكى دو تن استادان ديگر نيز براى شنيدن گفتار او حضور يافته بود. با آغاز كار او، دفتر تازهاى در برنامه دانشگاه گشوده مىشد... پورداود بنيانگذار تحصيلات ايران باستان در ايران بود، شوقى كه خود داشت در ديگران نيز اثر مى كرد. در سالهايى كه به تدريس اشتغال داشت، علاقه به تحصيل زبانها و ادبيات باستان ايران را در بسيارى دلها بيدار كرد. كمتر كسى مانند پورداود با موضوع درس و تحقيق خود همرنگ و هم آواز بود."
پورداود در اسفند سال 1322 (1944) براساس دعوت دولت هند و با همراهی هيئتی فرهنگی که علی اصغر حکمت و رشيد ياسمی هم عضو آن بودند، برای سومين بار به هندوستان سفر کرد و مدت هفتاد روز به بازديد از مراکز فرهنگی هند پرداخت. او در پيشگفتار گاتها مىنويسد: "... در شهرهاى نامبرده به ديدن دانشكده ها و بنگاههاى فرهنگى و كتابخانهها و موزهها و بناهاى تاريخى و آثار باستانى و جزء اينها پرداختيم و به گروهى از دانشمندان هند و مسلمان و پارسى و انگليسى برخورديم و از راهنمايى و مهماننوازى آنان بهرهمند بوديم."
از ديگر خدمات استاد در ايران تاسيس انجمن ايرانشناسی در مهرماه 1324 (1945) بود که در کلاسهای آموزشی آن اساتيد مختلفی به تدريس در رشتههای گوناگون فرهنگی مشغول بودهاند.
از خدمات برجسته استاد پورداود در ضمن حيات او بزرگداشتهای زيادی بهعمل آمد. در آبان 1325 (1946) تولد 60 سالگی او در دانشکده ادبيات دانشگاه تهران برگزار و از سوی رئيس وقت اين دانشگاه دكتر على اكبر سياسى به او منشوری در قدردانی از خدمات علمیاش در راه احياى فرهنگ و زبان ايران باستان و اوستا رسما ابلاغ شد. درهمين زمان انجمن زرتشتيان تهران هدايايى را به استاد پيشكش كرد و بههمين مناسبت يادنامهاى حاوى شرح زندگى و كارنامه ساليان درازش، به كوشش زنده ياد دكتر محمد معين شاگرد و همشهرى دانشمندش انتشار يافت. در سال 1344 (۱۵ژوئن ۱۹۶۵) به عضويت آكادمى جهانى علم و هنر انتخاب شد. در 6 بهمن 1344 (1966) نماينده پاپ در ايران به پاس خدمات انساندوستى پورداود نشان شواليه سن سيلوستر را از سوى پاپ پل ششم به استاد هديه میکنند. در ۱۸ فروردين ۱۳۴۵ (1966) در يك نشست باشكوه كه در انجمن فرهنگى ايران و هند برگزار شد، نشان تاگور كه از برجستهترين نشانهای دولتى هند است، به پورداود اهداء شد. در حکم اين نشان آمده است: "بهخاطر كار خلاقانه وخدمت به فرهنگ بشری،اين جايزه به شما اعطاء میشود. . . "
استاد پورداود در 26 آبان 1347 در سن 83 سالگی در تهران درگذشت. بر طبق وصيت استاد، او را به آرامگاه خانوادگی در رشت منتقل نمودند، در همان مكتبخانه خانوادگىاش كه نخستين حرفها را با زبان و قلم آموخته بود.
دکتر بهرام فرهوشی در مرگ استاد مینويسد: "... تا اينكه بامدادى پگاه- روز يكشنبه ۲۶ آبان ماه ۱۳۴۷ - خدمتگزار او به من تلفن كرد كه استاد سخت بيمار است، باران تندى مىباريد. خود را به شتاب به بالينش رساندم. وى شبها در كتابخانه خود بر روى نيمتختى مىخفت، همچنان پرشكوه در ميان انبوه كتابها بر تخت خفته بود و كتابى گشوده، در كنارش بود. دست وى را به دست گرفتم، هنوز گرم بود، ولى ديگر زندگى در آن نبود. شب هنگام دو بار برخاسته بود، چراغ افروخته و كتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فرو بسته بود."
دکتر علی اکبر سياسی
آثار پورداود
بهغير از مجموعه گفتارها و رسالات فراوان استاد، تنها كتابهای علمی وتحقيقی و ترجمههايی كه از او مانده، شامل 2200 صفحه میشود. كار بزرگ پورداود ترجمه وتفسير اوستاست كه شامل دو جلد "يشتا"، دو جلد "يسنا"، دو ترجمه از "گاتها" و يك جلد "ويسپرد" میشود.
از آثار ديگر او آناهيتاست که خود در مقدمه آن مینويسد: "اين نامه كه پنجاه گفتار دربردارد، نامهای است مانند فرهنگ ايران باستان كه در سال 1326 گسترش خوانندگان ارجمند گذاشته شد ونامهای است، همانند «هرمزدنامه» كه درسال 1331 گسترش يافته است. گفتارهای اين نامه چون گفتارهای دونامه نامبرده در موضوعهای گوناگون است، برخی تاريخی وبرخی لغوی وبرخی ديگر ادبي واجتماعي است. هرچه هست از مرز ايران زمين نيست، يا يك گونه پيوستگی با ميهن ما دارد." بعد از كتاب "فرهنگ ايران باستان" كه بخش نخست آن در 1326 چاپ شد و دو بخش ديگر آن منتشر نشده است، بايد از "هرمزدنامه"، "گفت شنود پارسي" كه به سال 1312 در بمبئي چاپ شد، ايرانشاه، خرمشاه ويادداشتهاي گاتها نام برد. براين گنجينه بايد چندين كتاب منتشر نشده را هم افزود که موضوع همه آنها فرهنگ وايران باستان است. استاد پورداود همچنين دارای ديوان اشعاری است که که آن را بهخاطر تنها دخترش "پوراندختنامه" ناميده است.
منابع:
1. به بهانه سى و ششمين سالگرد فوت استاد پورداود گزارشگر پرشور اوستا، بوذرجمهر پرخيده (http://www.sharghnewspaper.com/830828/html/hist.htm )
2. http://www.ichodoc.ir/p-a/CHANGED/74/html/74-20.htm
3. نگاه نو، شماره ۳۶، بهنقل از منبع 1
4. آناهيتا ص ۲۲، بهنقل از منبع 1
5. بهرام گور انكساريا در مقدمه يشتها، بهنقل از منبع 1
6. راهنماى كتاب سال ۱۱ ش ۹، بهنقل از منبع 1
7. مقدمه كتاب آناهيتا
8. پنجاه گفتار پورداود، گردآورنده مرتضی گرجی
----------------------------------------------------------
روشنفکران مشروطه در برلين 7: علامه قزوينی
روشنفکران مشروطه در برلين 6: محمدعلی خان تربيت
روشنفکران مشروطه در برلين 5: محمدعلی جمالزاده
روشنفکران مشروطه در برلين 4: کاظم زاده ايرانشهر
روشنفکران مشروطه در برلين 3: سيدحسن تقی زاده
|
نظرهای خوانندگان
مقاله جامعتر می بود اگر به شوونیسم پورداوود و این که در آلمان سخت متأثر از اندیشههای فاشیستی آریاپرستی بوده است، اشاره می کردید.
-- بدون نام ، Feb 1, 2007 در ساعت 05:34 PM---------------------
نکته شما درست است اما توجه داريد که انديشه های فاشيستی انديشه فراگير آن دوره بود و کمتر روشنفکری از آن گريز داشت. يعنی فکر دوره بود. - زمانه
با سپاس و درود
-- مسعود ، Feb 1, 2007 در ساعت 05:34 PMدرود به روان پاک ابراهیم پورداوود
زنده کننده بخشی از هویت ایرانی
چه خوب بود اگر لینک می دادید به همه ی مقالات «انقلابيون مشروطه در برلين» . من نتوانستم شماره های ۲، ۳، و ۵ را پیدا کنم.
-- سورنا ، Feb 2, 2007 در ساعت 05:34 PM"زمانه" در پاسخ به انتقادی در مورد بیتوجهی به گرایشهای فاشیستی پورداوود در آریاپرستی نوشته است که "انديشه های فاشيستی انديشه فراگير آن دوره بود و کمتر روشنفکری از آن گريز داشت." ممکن است بفرمایید این حکم تطهیرکننده هر حماقت یا احیانا جنایتی را از کجا آورده اید؟
-- بدون نام ، Feb 2, 2007 در ساعت 05:34 PM------------------------
اگر به تاريخ آن دوره دقت کنيد در می يابيد که دوره ای که مثلا در ايران رضاشاه سر کار آمد و در ترکيه آتاتورک، در اروپا نيز رهبران توتاليتر و از جمله آرياپرست و نژادپرست سر کار بودند که نهايتا نتيجه کار و برنامه های آنان به جنگ جهانی دوم کشيد. روشنفکران ايرانی نيز از اين فضا متاثر شدند چه پورداود چه هدايت و ديگران. ضمنا هدف توجيه نيست. توصيف است. و اينکه اگر خطايی جمعی بوده بر گردن يک نفر بار نکنيم. کمتر کسی می تواند از فضای فکری دوره فاصله بگيرد. چه فاشيسم باشد چه ناسيوناليسم يا مارکسيسم و مانند آن. - زمانه
باید از شما بسیار سپاسگزار بود که با انتشار مقاله فاضلانه آقای احمد احقری، یاد شادروان ابراهیم را بار دیگر زنده کرده اید. پس از خواندن مقاله مزبور، شعری از آن بزرگوار به خاطرم رسید که برای آگاهی خوانندگان سایت "زمانه" و آشنایی با اندیشه های پورداود، بیت هایی از آن در زیر قید می شود.
همانطوریکه پروفسور ادوارد براون نیز در کتاب "تاریخ ادبیّات مشروطه و مطبوعات" اشاره کرده است، پورداود مجموعه کوچکی از شعر دارد با عنوان "پوراندخت نامه" (به نام تنها دخترش پوراندخت) که در اوایل قرن گذشته میلادی در کشور هند به چاپ رسیده است.
پورداود در چکامه زیر که خود او به آن عنوان "اندر پرستش" داده است، می گوید:
-- رسول پدرام ، Feb 3, 2007 در ساعت 05:34 PMیکی گیتی، یکی یزدان پرستد،
یکی پیدا، یکی پنهان پرستد.
یکی بودا و آن دیگر برهمن،
دگر زان موسی چوپان پرستد.
یکی از روی دستور اوستا،
فروغ و خاور رخشان پرستد.
یکی ذات مسیح ناصری را،
بسان حضرت سبحان پرستد.
گروهی پیرو وخشور تازی،
حدیث و سنت و قرآن پرستد.
پرستد بابی "الواح" و "بیان" را،
بهایی "اقدس" و "ایقان" پرستد .
فقیه آزمند از حرص شهوت،
گهی حور و گهی غلمان پرستد .
چه نیرنگ است یاران، مفتی شرع،
مرید ابله و نادان پرستد؟!.
چگویم، خود تو دانی واعظ شهر،
انین و دیده ی گریان پرستد
...
ندانم از چه رو فرزند ایران،
گه اتریش و گهی آلمان پرستد؟!
شناسم جمعی از مردان آزاد،
در ایران کنده و زندان پرستد.
اگر پرسی ز کیش پورداود،
جوان پارسی، ایران پرستد.
کاملا به خاطر می آورم زمستان سال 82 برنامه ای در رادیو راجع به ایشان پخش می شد . برنامه و گوینده آنچنان با بدی از ایشان یاد می کرد و به او نسبتهای ناروا می داد که که من متعجب شدم مگر ایشان چه پدر کشتگی با [...] دارد . با خواندن مطلب شما متوحه شدم مشکل چیست
-- مهران ، Feb 4, 2007 در ساعت 05:34 PMba salam khedmate shoma dostane azizi ke dar in zamineha faaliat mikonid .man shiraziam va daneshjoye jahangardi.dost daram az faaliat haye ostadhaye bozorg ke nagofte mande motalee konam agar ke shod be email am matlab bedid ya sait moarefi konid.......ba dorode faravan
-- artiman ، Apr 14, 2007 در ساعت 05:34 PMکلاس دوم دبیرستان بود دبیرستان شهید بهشتی رشت ( همون شاهپور سابق ) دبیر ادبیات از هر کدامان یک بیوگرافی خواسته بود . یادمه وقتی کوچک تر بودیم مدتی برای حدود6 سال ساکن محله ی سبزه میدان کوچه ی آمن بودیم از میدان سبزه میدان که می خواهی به سمت کوچه ی قدیمی ما بروی مقبره ی خانوادگی استاد پورداود سر راه شما است سمت چپ نبش دومین کوچه یک اتاق کوچک و محقر ولی زیبا و خوش ساخت .
-- بهروز ، Feb 24, 2008 در ساعت 05:34 PMهر کدام از دوستانم زندگینامه ی کسانی را انتخاب کردند که تقریبا معروف بودند و شناخته شده . اون سالها ( 1373-1371) ما دسترسی چندانی به کامپوتر و اینترنت و منابع امروزی نداشتیم لذا من که بر عکس خیلی ها زندگینامه ی پورداود را بر اساس شناخت نسبی ای که از ایشان داشتم انتخاب کرده بودم مجبور بودم از کتاب خانه ی ملی شهر رشت که در آن عضو بودم مطالبی در مورشان پیدا کنم و همین کار رو هم کردم تنها نمره ی بیست کلاس به زندگینامه ی من از استاد ابراهیم پورداود تعلق گرفت و کلی از طرف دبیرمون کلی تشویق شدم ایشان گفته بودند در طول دوران کاری ام هیچ دانش آموزی به این نکته سنجی و مشتاقی ندیده بود ( البته قصد تعریف از خودم رو ندارم ) چقدر خوشحال بودم . سال های زیادی از آن موقع گذشته و من هنوز هر وقت می خوام از ایران باستان و یا کسانی که برای اعتلای فرهنگ و تمدن ایران زمین تلاش کرده اند سخنی به میان بیارم وظیفه ی خود می دانم که از استاد ابراهیم پورداود به عنوان یکی از اسطوره های ادبیات ، فرهنگ و تمدن ایرانی یاد کنم
روحش شاد