شکست سکوت
نگاه انتقادی سربازان اسرائيلی به مسئله "اشغال"
حسین علوی
از تاريخ ۱۶ اکتبر ۲۰۰۶ (۲۴ مهر) به مدت ۹ روز يک نمايشگاه عکس به نام "شکست سکوت" در آمستردام داير است. اين نمايشگاه را گروهی از سربازان اسرائيلی برپا داشتهاند که در فاصله سالهای 2004-2001 هر يک بين ۶ تا ۱۴ ماه بهویژه در شهر فلسطينی هبرون واقع در ساحل غربی ماموريت داشتهاند.
هبرون تنها شهر فلسطينی در ساحل غربی است که در قلب آن يک آبادینشين اسرائيلی وجود دارد و به همين دليل عليرغم خروج ارتش اسرائيل از منطقه بر اساس توافقنامه سال 1995، نيروهای اسرائيلی به عنوان حفظ امنيت اين آبادی نشين در هبرون باقی ماندند. به همين منظور در سال 1997 شهر هبرون با ۱۵۰ هزار سکنه فلسطينی به دو بخش تقسيم شد و بخش کوچکی از مرکز شهر که در بر گيرنده ۵۰۰ ساکن يهودی است در اشغال سربازان اسرائيل قرار گرفت و قرار گاههای کنترل رفت و آمد برپا شد.
سربازان اسرائيلی برپاکننده نمايشگاه عکس از تجربه تلخ و دردناک دوران خدمت خود در هبرون سخن میگويند.۶۷ نفر از اين سربازان به عنوان شاهدان عينی اين دوره از اشغال سرزمينهای فلسطينی به انتشار خاطرات خود در دو کتابچه مجزا دست زدهاند و از اين خاطرات با صدها عکس و چند فيلم مستند تصويری زنده نيز ارائه کردهاند.
در هر روز از این نمایشگاه دو تن از سربازان به نوبت به شرح بخشهایی از تجربيات و ديدگاههای خود در مورد مسئله اشغال میپردازند و برای ديدارکنندگان فيلمهای مستند نيز به نمايش میگذارند. همچنين در دو ساعت پايانی نمايشگاه جلسات بحث و پرسش و پاسخ برگزار میکنند.
نکته بسيار جالب در اين نمايشگاه، بيان ديدگاه انتقادی اين سربازان در مورد مسئله "اشغال"، نه از ديدگاه سياسی، بلکه از ديد روانشناسی و جامعهشناختی است. سربازان با سادگی به توضيح واکنشهای شگفتانگيز درونی و شخصيتی خود از افتادن ناگهانی در ميان معرکهای از بدبينی، کنترل، ترس، خشونت و سرانجام جنايت و آدم کشی سخن میگويند، بدون آنکه خود در مورد آنچه بر آنها گذشته تصميم گرفته باشند.
اين نمايشگاه عکس در يک مجموعه نمايشگاه آثارهنری به نام "رنگهای ايران" برگزار شده که راديو زمانه از جمله پشتيبانان و برگزار کنندگان آن است.
وقتی که من در سر راه مردم قرار میگيرم، راهی که آنها ناچارند از آن عبور کنند، چه خانه آنها باشد و چه محل خريد يا جای ديگر، و من مانع اين عبور میشوم، ديگر رفتار مودبانه من مسئلهای را حل نمیکند. من ظاهرا دارم طبق مقررات عمل میکنم، اما احساس انسانی من اين است که رنجی را بر مردم تحميل میکنم که منطق و ضرورتی ندارد...
من از خودم شرمسار شدم زمانی که درک کردم که به سادگی تسليم يک احساس کاذب شدهام. احساس قدرت. مردم آنچه من میگويم انجام میدهند. زيرا که من يک سربازم و سلاحی بر دوش دارم. اما زير اين فرمانبری نفرت و خشونت است که شکل میگيرد. من همه اينها را میدانم اما به آن ادامه میدهم زيرا که به اين حالت معتاد شدهام. زمانی به خود آمدم و بدون اينکه نياز به تاييد کسی داشته باشم به داوری خود نشستم. من به عنوان انسانی که فکر میکنم و به اخلاق پایبندم، معتاد به کنترل مردم شده بودم. و آنگاه بود که "لذت از احساس قدرت"، چون حبابی پوچ در من ترکيد....
يک روز غروب قرارگاه ما که تپهای بود با شماره ۳۴۴ مورد حمله تروريستی قرار گرفت و ۶ نفر از واحد مهندسی کشته شدند. ناگهان فرمانده جوخه ما در يک فرمان دو دقيقهای توضيح داد که ما بايد واکنشی انتقامجويانه داشته باشيم. او گفت ماموريت ما اين است که ۶ پليس فلسطينی را در قرارگاهی که در نزديکی ماست از پای درآوريم. من در اين انديشه بودم که اين ۶ پليس فلسطينی چه کسانی هستند و چه کردهاند؟ و جواب فرمانده اين بود که: ظن ما اين است که تروريستی که افراد ما را کشته از قرارگاه آنها عبور کرده است! من گفتم ولی سوء ظن ما دليل و مدرکی برای انتقام ما نيست. پاسخ من اين بود: فرقی نمیکند، آنها ۶ نفر از ما را کشتهاند و ما میرويم تا ۶نفر از آنها را بکشيم!
وقتی به محل رسيديم دو بچه ۱۵ يا ۱۶ ساله را ديديم که يکی از آنها روی آسفالت داغ دراز کشيده بود. دوستش بالای سرش بود و آنها به شدت ترسيده بودند و گريه میکردند. کودکی که روی زمين بود و از ترس میلرزيد، شلوار خود را خيس کرد.
کودکان نخستین قربانیان ترس و وحشت هستند.
|
نظرهای خوانندگان
I had expected more humanity and compation in the testimony of this Israeli soldier.
-- Homa ، Oct 26, 2006 در ساعت 02:51 PMبا سلام
-- آژانس خبری وبلاگ نویسان ، Oct 29, 2006 در ساعت 02:51 PMمطلب شما در سایت رسمی وبلاگ نویسان قرار گرفت با ما همکاری داشته باشید
در صورت امکان لینک آژانس خبری وبلاگ نویسان را در سایت خود قرا دهید و س÷س بعداز ثبت نام در سایت وبلاگ نویسان لینک خود را در قسمت مربوطه قار دهید
آژانس خبری وبلاگ نویسان
irnablog.com