خانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > فیلمسازان ایرانی در جشنواره فیلم تورنتو | |||
فیلمسازان ایرانی در جشنواره فیلم تورنتونشنیدن زنگ تلفن هم اسباب دردسر است، بهخصوص وقتی که جعفر پناهی در شهر باشد و دنبالت بگردد و تو در خواب باشی. روز بعد پیغامهایم را گوش میدادم و فهمیدم جعفر در تورنتو است و دارد عصر روز جمعه میرود! یعنی چند ساعت بعد از شنیدن پیام. به هر مشقتی بود از طریق دوستان خوبم لوون و مزدک پیدایش کردم. ده دقیقه بعد از مکالمه کوتاهمان پیش او بودم، در لابی هتل ساتن. گزارش صوتی و کامل فیلمسازان ایرانی در دلم سوخت که فیلم آفساید را از دست داده بودم. جعفر غمگین بود که مسوولان ارشاد مانع نمایش فیلم در ایران شده بودند و به نحوی آرزویش که رسیدن فیلم به اسکار ۲۰۰۷ بود، بر باد میرفت. جعفرخان این بار به ایران باز میگشت! وقتی راهی فرودگاه شد، از یکی از دوستان شماره قبادی را گرفتم، چون فهمیدم او هم در تورنتو است. از شانس خوبم چند صد متریام بود. با دوچرخه خودم را رساندم. گپی و خندهای و گفتوگو در باب فیلمش "نیمه ماه". فیلمی که وزارت ارشاد "جداییطلبانهاش" خوانده بود و بهمن از سر غیرت میخواست کلی از آن حذف کند که این انگ را به او و فیلمش نچسبانند. قرار شد فردایش راس ساعت ۱۱ همدیگر را در سینما وارسیتی ببینیم. آخرین نمایش فیلم بود و بهمن بعد از ظهرش راهی تهران میشد. روز بعد من و دوستان دیگری که مهمان بهمن قبادی بودیم با یک واقعیت بامزه ولی تلخ روبهرو شدیم. بلیط نبود! بالاخره مسوولان فستیوال به ما بلیط فروختند. فیلم درباره یک گروه موسقی کردی است به رهبری "مامو" آهنگسازی برجسته که تمام کردها میشناسندش. مامو مجبور بوده برای اجرا در عراق هفت ماه پنهانی تلاش کند. او در تلاش است تا زن آوازهخوانی را که با دیگر زنان خوشصدا در تبعیدگاهی اسیر است، همراه خود ببرد. مامو با باج دادن به مامور نیروی انتظامی هفت ماه به این زن سر زده و با او تمرین کرده است. مامو میداند که این سفر آخرش است. با پسرانش راهی این سفر دشوار هستند. اندک اندک از جمع مستان کم میشود و عین داستان سیمرغ تنها چند نفر باقی میمانند. مامو میمیرد، ولی در تابوت شادمان است از اجرای موسیقیاش. بهمن قبادی در گفتوگو با رادیو زمانه میگوید که چه سختیهایی باید بکشد تا فیلمی که در باره عشق مردمان کرد ایران است را برای ایرانیان به نمایش بگذارد و نمیگذارند. بعد از آن راهی سینمای پارامونت میشوم تا فیلم "خونبازی" رخشان بنی اعتماد را ببینم. اسم خون بازی را به خاطر کاری که معتادهای تزریقی مینامندش انتخاب کرده. وقتی هنوز خونی در سرنگ است، آنرا بیرون میکشند و باز به خود یا دیگری تزریقش میکنند. رخشان این بار به جای فضای رنگین فیلمهای دیگرش، از زرد قناری گرفته تا روسری آبی، فضای خاکستری افسردهای را به کار میگیرد که علیرغم دلمردگی و کدورت، بسیار فیلمش را درخشان کرده. رخشان می گوید که مخاطب اصلی فیلمش جامعه جوان ایران است، و وقتی جهانگیر کوثری تهیه کننده فیلم به هجوم مواد مخدر از طریق مرزهای شرقی و ناتوانی نیروهای نظامی و انتظامی در جلوگیری از ورود افیون به کشور صحبت میکند، میفهمی که کار چقدر زار است. رخشان در هنگام فیلمبرداری متوجه فشاری که به دختر بازیگرش میآمده نشده، ولی در هنگام تدوین، درد و زجر باران را با تمام وجود لمس می کند. احساس می کنی خانواده کوثری برای بیان یک مفهوم چه ایثاری کرده. نیک آهنگ کوثر
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|