Jul 2010


ادبیات مقاومت
دو شعر از حامد ابراهیم‌پور
«مرده‏ها خواب نمی‏بینند»

حامد ابراهیم‏پور پیش از این چند دفتر شعر منتشر کرده است. او در شعرهای تازه‏اش، زمان را لابه‏لای تاریخ تقطیع می‏کند. تاریخ را قطعه قطعه توی شعرش می‏چیند. کلمه‏های شعری ابراهیم‏پور از جنس واژگان قصه‏اند. لای شعرهایش چیزی هم برایت تعریف می‏کند و در بین سطرهای شعر داستانی جان می‏گیرد که هولناک است و تو می‏خوانی‌اش تا بدانی یک نفر دیگر هم همه‏‌چیز را می‏بیند؛ برادرکشی را بو می‏کشد و از بوی دروغ بالا می‏آورد.



داستانی از فریال
اعتراف

نویسنده در داستان اعتراف، لایه‏های ذهنی یک زن خانه‏دار معمولی را افشا می‏کند. زنی که هیچ‏کس توی فامیل نمی‏تواند مثل او فسنجان درست کند. زنی که تمام روز در خانه تنهاست و با ذهنیت خود باید کنار بیاید.
این‏که ذهنیت زن توهم است یا واقعیت، در این داستان پیدا نیست، اما چیزی که در آن ناگفته‏ها خوانده می‏شود، این است که یک عشق آتشین به بی‏اعتمادی رسیده و حس انتقام مثل آتش در لابه‏لای کلمات شعله می‏کشد.



داستان کوتاهی از مهدی فرج‏پور
«من شدم یکی»

داستان مهدی فرج‏پور از بی‏تصویری رنج می‏برد. کلی‏گویی است. در حالی که داستان با روایت جزء‌به‏جزء ساخته می‏شود؛ با استقراء ریاضی. یعنی کوچک‏ترین نکته‏ها، ریزترین احساسات و دقیق‏ترین تصاویر. در این داستان از ما دو نفر صحبت می‏شود و بعد از ما سه نفر و بعد از من یک نفر. گویی این سه نفر هیچ تفاوتی با هم ندارند. هیچ رابطه‏ای با هم ندارند، هیچ دیالوگی با‏ هم ندارند. گویی نویسنده می‏خواسته یک تئوری صادر کند و در حد یک خبر رادیویی آن را به گوش دیگران برساند.