رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۰ مرداد ۱۳۸۹
داستانی از فریال

بالشِ زبر سپید و دختر باکره

عباس معروفی
maroufi@radiozamaneh.com

چقدر خُنک بود. چه نرم، پوست لطیف و ناشی‌اش را بازی می‌داد. ناخن‌های رنگ شده‌اش را آرام روی سپیدی ملافه‌ها کشید. صدای خشک تمیزی می‌داد. خودش را جمع کرد. زیر سرمای سپید تازه‌اش خزید و کِز کرد. صدای قلبش را نامنظم می‌شنید. گاهی بود، گاهی نبود. هیچ تصوری از لحظه‌های مانده در راه نداشت. از چیزهایی که نمی‌دانست، رازهای ناشناخته و گوشه‌های کشف ناشده‌ی تن. ذهن تاریکش به‌خود کِش و قوس می‌داد تا بلکه چشمه‌ای، کورسویی از جایی پیدا کند، اما تا چشم کار می‌کرد، سیاهی بود، سیاهی ناب. چه در پیش است. نمی‌دانست. هیچ ایده‌ای هم نداشت. به‌جای خالی کنارش نگاه کرد، سپید بود و دست نخورده. فرم باصلابت زبر سپیدش، شکل ترس سرد هرگز لمس نشدن بود. بوی دل به‌هم زنِ تمیزی می‌داد. انگار که غیر از آن ممکن نبود جنبنده‌ای جز او لمس خیس صدایی، شمیم پُرعطر تنی سنگین. سعی کرد چشم‌هایش را ببندد. به‌بدنش فکر کرد. آرام به‌شکمش دست کشید. گِردی کوچک نافش را حس کرد. ران‌هایش را به‌هم چسباند و نفسش را حبس کرد. گاهی هیجان دیوانه‌اش می‌کرد. دست بُرد پشت گردنش و آرام موهایش را به یک‌ور جمع کرد. به گردنش دست کشید. وسوسه شد لب‌هایش را هم حس کند. انگشت اشاره و شستش را به‌هم چسباند و به‌جای لبِ دیگری که نبود به لبِ‌های خودش نزدیک کرد. چشم‌ها را بست و بوسید. سرمای سختی تا پشت مهره‌هایش دوید. لب‌هایش داغ و تب‌دار بود. یک بار دیگر زبانش را روی گودی بین انگشتان کشید و باز بوسید. حالا کمی احساس آرامش می‌کرد. زیر آن‌همه سپیدی آهارخورده‌ی پاک، کمی رنگ ناپاکی شده بود، با ذهنی گُنگ. با چشم‌هایی خیره به تاریکی سپید کنارش و بی‌آن که چیزی حس کند به خواب رفت. صبح فردا دخترک هنوز باکره بود.

Download it Here!

این داستانی بود با عنوان بالش زبرِ سپید و دختر باکره از فریال که دانشجوی فیزیک است. این اولین داستانی است که از او منتشر می‌شود. داستانی که در عین کوتاهی پُراست از رمزگذاری و نشانه‌گذاری. دختری لای ملافه‌های سپید و تمیز خوابیده و در ذهنش به‌دنبال کشف گوشه‌ها و حس‌هایی است که گاهی هستند و گاهی نیستند. در یک اشاره او در جست‌وجوی جفت خود به‌جای خالی کنارش نگاه می‌کند و نمی‌گوید خالی بود. می‌گوید سپید بود. سپیدی و تمیزی عامل اصلی است برای کشش، جاذبه، عشق‌بازی و القای این حس اِروتیک. ناخن‌های رنگ‌شده‌ی دختر از ابتدا روی ملافه‌های سپید کشیده شده و فضایی را ساخته که پیش از این‌ها کم‌تر در ادبیات داستانی ایران داشتیم.

داستان‌هایی با عنوان اِروتیک در این سال‌ها بسیار نوشته شده است، اما بسیاری از نویسندگان نشان داده‌اند که بلد نیستند اِروتیک بنویسند. نمایش دادن رفتارهای جنسی و حتی پُرخوری‌های جنسی هرگز اِروتیک نیست. داستان اِروتیک زیبایی رفتار جنسی را نشان می‌دهد، نه خود آن را. هنر، رفتار جنسی ارتزاق نمی‌کند بلکه به کشف زیبایی رفتار جنسی برمی‌آید و گوشه‌هایی از ذهن انسان امروز را انتخاب می‌کند که در ذهن دیگران بیاویزد. این که هرکسی حق دارد هرچه دلش می‌خواهد بنویسد، یا هرچه دوست دارد نقاشی کند، شکی نیست، اما آدم‌ها هر تابلویی را بر دیوارهای ذهن‌شان نمی‌آویزند و این حقی است تثبیت شده.

فریال در داستان بالش زبر سپید و دختر باکره با چند اشاره‌ی کوتاه، قاعده‌ی بازی‌اش را تعریف کرده و در نهایت ایجاز، داستانی به‌غایت زیبا نوشته است. با ملافه‌ی سپید، ناخن رنگ‌شده، جای خالی کنارش، تصویرهای کوتاه ذهنی، انگشت شست و سبابه و یک بوسه که اوج داستان را ساخته است. دختری باکره، بی‌تجربه‌ی هم‌آغوشی به کشف تن خود نایل آمده، به‌خودش دست می‌کشد و تا اوج لذت پیش می‌رود تا جایی که لب‌هایش داغ و تب‌دار شود و دست خودش را بار دیگر ببوسد با تصوری اِروتیک از لبان معشوق.
درباره‌ی این داستان بسیار کوتاه می‌توان بسیار نوشت و بسیار حرف زد، اما بیهوده نباید بر کاری کوتاه و زیبا، چربی و دُنبه افزود. همین که تمامی حس اِروتیک راوی یا نویسنده از تمیزی و سپیدی برق می‌زند،

رفتار جنسی هم در این داستان پاک و تمیز باقی می‌ماند و به‌همین خاطر است که صبح فردا دخترک باکره است. در این داستان از رنگ‌های متنوع، خبری نیست. از پُرخوری خبری نیست. از ولع خبری نیست. تابلویی سفید که با یکی دو تاشِ رنگی به این وضعیت درآمده و نیازی نبوده نویسنده از تمامی مدادهای رنگی جعبه‌ی مدادهایش استفاده کند.

پیش از این در برنامه‌های این‌سو و آن‌سوی متن، در همین رادیو زمانه، دوبار با عنوان «اِروتیک در ادبیات» و «اِروتیک و ادبیات»، در همین زمینه تمامی نظرم را درباره‌ی ادبیات اِروتیک گفته‌ام. اگر آن روزها این داستان در اختیارم بود، به‌عنوان یک نمونه‌ی موفق از آن نام می‌بردم. گرچه حالا هم دیر نیست. کسانی که بار دیگر آن دو برنامه را می‌خوانند، خوب است که این داستان را هم بخوانند، به‌عنوان حُسن ختام. هرچند در فضاهای پُرنو و بر رفتارهای تند جنسی، چراغ‌های تند قرمز روشن می‌کنند. فریال داستانش را در سپیدی و تمیزی و پاکی نقاشی کرده و بر دیوار ادبیات معاصر ایران آویخته است. تا برنامه‌ای دیگر و داستانی دیگر، خدا نگهدار.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

عالی بود ولی جگرمان سوخت

-- ازاد ، May 8, 2010 در ساعت 03:04 PM

به نظر من کوتاهی این اثر به جذابیتش اضافه کرده و البته نقد مفید و مختصر جناب معروفی هم بسیار جالب بود.

-- یادداشتهای برفی ، May 8, 2010 در ساعت 03:04 PM

داستان خیلی قشنگیه تصویرها بسیار گویا هستند و درعین حال فضا را کامل می کنند،یعنی در واقع نویسنده بدون استفاده از دیالوگ دارد حرف می زند برای همین تصویرها صرفا نقش صحنه سازی ندارند بلکه فضا و تفکر و شخصیت را می سازند
با این که اولین کار نویسنده است اما بسیار جان دار و داستانی ست می گویم داستانی چون امروزه کارها بیشتر یا سمت شعارگویی می روند یا سمت خاطره نویسی وهمواره تلاش می کنند ایدئولوژی خاصی را القا کنندالبته درست است که هر داستانی می تواند ایدئولوژی خاصی را دنبال کند اما نه در اندازه ای که دیگر داستان نباشد بلکه مقاله شود و تربیون

-- ستاره ، Jul 3, 2010 در ساعت 03:04 PM

داستان خیلی قشنگیه تصویرها بسیار گویا هستند و درعین حال فضا را کامل می کنند،یعنی در واقع نویسنده بدون استفاده از دیالوگ دارد حرف می زند برای همین تصویرها صرفا نقش صحنه سازی ندارند بلکه فضا و تفکر و شخصیت را می سازند
با این که اولین کار نویسنده است اما بسیار جان دار و داستانی ست می گویم داستانی چون امروزه کارها بیشتر یا سمت شعارگویی می روند یا سمت خاطره نویسی وهمواره تلاش می کنند ایدئولوژی خاصی را القا کنندالبته درست است که هر داستانی می تواند ایدئولوژی خاصی را دنبال کند اما نه در اندازه ای که دیگر داستان نباشد بلکه مقاله شود و تربیون

-- ستاره ، Jul 5, 2010 در ساعت 03:04 PM

با تشکر از اقای معروفی برای نظر بسیار خوبشون در مورد ادبیات اروتیک:
"داستان‌هایی با عنوان اِروتیک در این سال‌ها بسیار نوشته شده است، اما بسیاری از نویسندگان نشان داده‌اند که بلد نیستند اِروتیک بنویسند. نمایش دادن رفتارهای جنسی و حتی پُرخوری‌های جنسی هرگز اِروتیک نیست. داستان اِروتیک زیبایی رفتار جنسی را نشان می‌دهد، نه خود آن را. هنر، رفتار جنسی ارتزاق نمی‌کند بلکه به کشف زیبایی رفتار جنسی برمی‌آید و گوشه‌هایی از ذهن انسان امروز را انتخاب می‌کند که در ذهن دیگران بیاویزد."
اگرچه این روزها از درو دیوار مفاهیم سکی و اورتیک میباره ولی بسیار بسیار به ندرت میشه یک نمونه ی دلچسب و تاثیر گذار پیدا کرد، تنها به این دلیل که خالقان این نوشته ها، تصویر ها و ...با الفبای سکس هم اشنا نیستند یا به دلیل افراط، بیکارگی و رخوت مفهوم واقعی را گم کرده اند. با وجود اینکه غرب و باالاخص امریکای شمالی در به وجود اوردن مفاهیم جدید در زمینه ی سکچوالیتی موفق بوده اما هنوز نا گفته های زیادی وجود داره که تنها از مسیر فرار از زندگی بی دغدغه و سهولت طلب امروزی و با یاری و مساعدت احساسات (نه لزوما احساسات رومانتیک) و به قول آقای معروفی با کشف زیبایی میسرمیشود.

-- maryam ، Aug 1, 2010 در ساعت 03:04 PM