تاریخ انتشار: ۲۱ آبان ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
ادبيات مقاومت

خميازه‌ی وزير فرهنگ!

با این که نرخ دیالوگ بین دولت و هنرمند را همواره نظام جمهوری اسلامی تعیین کرده و آن هم جز خشونت و توهین و حذف و کتک و کشتن نبوده، ولی هنرمندان تلاش کرده‌اند با تعامل و مدارا به این کارزار وارد شوند.
کلمه‌ی مدارا نخستین بار از سوی محمد مختاری مطرح شد، در مقاله‌ای با عنوان «تمرین مدارا و ذهنیت انتقادی» که در گردون شماره 31 در ايران انتشار يافت.

Download it Here!





محمد مختاری شاعر، نقد را حق اهل قلم می‌شناسد و بر مدارا نیز تأکید می‌ورزد. اما هم او یکی از قربانیان این دیالوگ است. رژیم به شکل توهین‌آمیزی او را می‌کشد و جسدش را در بیابان رها می‌کند.

می‌گویم رژیم، به این خاطر که همان گروه حالا بر مسند قدرت تکیه زده‌اند. اگر روزی آن‌ها بخشی از وزارت اطلاعات و گروهی سرخود نام گرفتند، امروز اما تمامی قدرت‌اند و آن دیگران که روزی در مسند قدرت بودند، بخشی از نظام و گروهی سرخود نام گرفته‌اند. بنابراین ما با نظام جمهوری اسلامی طرفیم. نظامی که در پاسخ به نامه‌ها و خواست‌ها و مدارای اهل قلم، همواره پاسخی جز توهین و کشتار و خشونت نداشته است.

با این همه هنرمندان بازهم بر شیوه‌ی خود اصرار ورزیده اند و با اندیشه‌ی مدارا سعی کرده‌اند در میدان بمانند. این روزها که بازار کتاب‌های در محاق مانده رونق گرفته، تازه‌ترین نامه‌ای که با همین تمرین مدارا و ذهنیت انتقادی در جامعه‌ی ما مطرح شده، نامه‌ی پوریا عالمی است که به سبک و سیاق طنزهای خودش نگاشته شده است. نامه‌ای که از همان کتاب در محاق افتاده‌اش جدا نیست، و هنرمند را سخن چنین باید.

نامه‌ی پوريا عالمی

آقای وزیر جدید وزارت مفخم فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت فخیمه، سلام

من اهل تعامل هستم و این نامه را برای شما می نویسم، به چهار دلیل.
یک، اگر من شرایط آقای فلانی را داشتم حتماً با معاون و شخص رئیس جمهور دیدار خصوصی می کردم تا مشکلم حل شود.

دو، الآن دیپلماسی مملکت بر پیک بادپا استوار است و همه دارند برای هم نامه می نویسند.

سه، شما به هر حال وزیر فرهنگی. آدم که مشکل فرهنگی داشته باشد، اول به وزیر رو بزند بهتر از این است که برود دادگاه عریضه بنویسد.

چهار، اگر برای شما نامه ننویسم چه کار کنم؟ بنویسم و چاپ نکنم؟ نمی شود که.

آقای وزیر، بنده تا به حال دو کتاب مستقل، یعنی یک مجموعه داستان و یک مجموعه طنز و یک کتاب به عنوان مؤلف‌ـ همکار درباره طنز و کاریکاتور منتشر کرده‌ام. یک مجموعه طنز، یک مجموعه داستان کوتاه، یک رمان و یک داستان کودک هم دست ناشر دارم که شاید تا الآن برای گرفتن مجوز به وزارت متبوع شما فرستاده شده باشد یا مشغول صفحه آرایی باشد، یا شاید هم مثل هر کتاب دیگری در خواب زمستانی چندماهه‌ی بررسی، لای پرونده‌ای بدن نحیف و کاغذی‌شان از خستگی کوفته شده باشد.
در چند کتاب دیگر هم چند تک اثر از من کنار دیگرانی منتشر شده است. اینها را برای این بازگو کردم که آقای وزیر بداند مثلاً من همین الآن از اتوبوس پیاده نشده‌ام و از ترمینال دربست نگرفته‌ام تا اینجا، و خلاصه کار و بارم همین روزنامه‌نگاری و نوشتن کتاب است. برویم سر اصل قضیه.



آقای وزیر، از قدیم هم گفته‌اند و در کتاب‌های آداب زناشویی و همسرداری (که این قبیل کتاب‌ها با مجوز همان وزارتخانه در رنگ‌ها و اندازه‌های مختلف بارها و بارها منتشر و تجدید چاپ می‌شود،) هم آمده است که اگر مردی نسبت به عیال یا عیالی نسبت به همسرش سرد بود و نخواست یا نتوانست شادی‌شان را با هم تقسیم کنند، یا در شادی هم سهیم شوند، بهتر است و پسندیده‌تر است و منصفانه‌تر و انسانی‌تر است که با روی خوش و ذره ذره جواب منفی به دیگری بدهد یا دست رد به سینه طرف مقابل بزند. البته اگر همین ترکیب، «دست رد به سینه کسی زدن» را در کتابی بنویسیم، لابد دوستان تذکر می‌دهند و زیر محل قرارگیری دست خط قرمز می کشند!

حالا و با این اوصاف اگر قرار باشد به صاحب اثری اعلام کنند کتابش با حذف، اصلاح، تغییر، تعدیل و اینها مواجه شده است، پسندیده است که محترمانه گفته شود و یکباره و از اساس کل اثر لغو مجوز نشود. اما برادر من! چطور می شود یک کتاب را در یک حرکت و بعد از مدت‌ها دست دست کردن «غیرقابل چاپ» اعلام کرد، آن هم کتابی که مجموعه‌ای است از یادداشت‌های منتشرشده در یک روزنامه‌ی سراسری؟

آقای وزیر، نمی‌دانم شما خواننده‌ی اعتماد ملی بودید یا نه. و نمی‌دانم ستون فال قهوه را می خواندید یا نه. و نمی‌دانم اگر طنزهای من را خوانده‌اید، خندیده‌اید یا نخندیده‌اید. اگر خندیده‌اید که قضیه حل است و چاپ کتابش خلق خدا را می‌خنداند. اگر هم نخوانده‌اید و نخندیده‌اید هم که اصلاً مشکلی نیست، بهتر است کتاب چاپ شود و شما یک نسخه‌اش را بگذارید در جیب کاپشن یا کت‌تان و هر وقت جلسه و سفر و بازدید سرزده نداشتید، با خواندن آن طنزها بخندید، چون خنده بر هر درد بی‌درمان دواست و با این دوا و درمان کردن ممکن است وزارت متبوع‌تان هم به سمت شاد کردن دل مردم و هنرمندان و نویسندگان میل پیدا کند.

آقای رئیس فرهنگ، من دل نگرانی‌ام این بود که دولت عوض شود و نتیجه‌ی انتخابات طور دیگری اعلام شود و مثلاً آقا میرحسین یا آقا کروبی رئیس جمهور شوند. چون اگر آن‌ها رئیس جمهور بودند به حتم وزارت ارشادشان به ستون «فال قهوه» مجوز کتاب نمی‌داد تا مبادا کارشان ریختن نمک بر زخم دولتی‌های پیش از خود تعبیر شود. اما از این تعجب می‌کنم که دولت همان دولت است و بدنه‌‌ی دولت هم همان. پس چطور طنزی که در همین دولت نوشته شده و به عملکرد همین دوره پرداخته است، در همین دوره و با همین سیاست‌ها مجوز نمی‌گیرد؟


اصلاً درست است که من این نوشته ها را نگه دارم تا بعدها چاپ کنم؟ مردم نمی‌گویند این دولت که شعار نقدپذیری و شفافیت و آزادی بیان و از این دست چیزها می‌دهد، به یک کتاب طنز مجوز نداد؟ من جواب مردم را چه بدهم؟ اگر گفتند توی کتابت مگر چه بوده، چه بگویم؟ بگویم نوشته‌های ضاله بوده؟ نوشته‌های شیطانی بوده؟ بد نیست بگویم مجموعه یادداشتهای طنزی بوده که یک بار قبل‌تر، بدون آنکه به جای خاصی بربخورد، در مطبوعات منتشر شده بوده؟

شما اگر جواب من را بدهید من هم جواب مردم را می دهم. از خدا پنهان نیست از مردم چه پنهان، من هم مثل شما دغدغه پاسخگویی به مردم را دارم.

آقای وزیر،
یک نفر داشت خمیازه می‌کشید، یک نفر دیگر گفت: «حالا که دهانت باز است، احمدآقا رو هم صدا کن».

حالا که من این نامه را برای حل شدن مشکل مجوز انتشار کتاب «فال قهوه»، انتشارات روزنه، تاریخ انتشار ۱۳۸۸ نوشتم، و با شما وزیر محترم فرهنگ و ارشاد آشنایی به‌هم زده‌ام و کلی با هم از اول این نامه تا آخرش درد‌دل فرهنگی کرده‌ایم و خندیده‌ایم و گریه کرده‌ایم، می‌خواهم بگویم اگر هنوز گزارش کتاب‌های لغو مجوزی این سال‌ها را روی میزتان نگذاشته‌اند، بخواهید تا فردا آن را برایتان بیاورند و یک نگاهی بهش بیندازید.

راستش خیلی کتاب‌ها و خیلی نویسنده‌ها، مثل مردم این سرزمین هنوز به فردا امید دارند و منتظر یک گشایش ساده‌اند. در پایان نامه اگر از حال من خواسته باشید، باید بگویم من خوبم و به همراه اهالی فرهنگ منتظر پاسخ شما می‌مانم.

پوریا عالمی، آبان ۱۳۸۸

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

دمش گرم!
خیلی توش تیکه بود انصافا

-- ارتا فرورد ، Nov 13, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)