تاریخ انتشار: ۲۹ تیر ۱۳۸۸ • چاپ کنید    
يادگزاری

اسماعيل فصيح و يادگارهای نفت

اسماعیل فصیح رمان‌نویس و مترجم معاصر درگذشت. روز دوشنبه ۲۹ تیرماه ۱۳۸۸، در قطعه‌ی هنرمندان بهشت‌ زهرا به جمع دوستانش می‌پیوندد. در مورد آثار و کتاب‌های فصیح بسیار گفته و نوشته‌اند، اما اینروزها ‌کم‌تر دیده‌ام خاطره‌ای از این نویسنده‌ی گوشه‌گیر به میان آمده باشد. تا زمانی که در ایران بودم دیدارهایی با او داشتم که معمولاً با حضور حمید مصدق می‌گذشت.

Download it Here!

اما ۱۴ تیرماه ۱۳۷۴ هوا پر از کلمه بود. شبی که حدود ۲۰۰ نفر از نویسندگان و شاعران و چهره‌های برجسته‌ی ادبی ایران میهمان ما بودند. آن شب اسماعیل فصیح بخاطر رمان «فرار فروهر» برنده‌ی نخست رمان سال و قلم زرین گردون شد، و برای من مهم بود که او جایزه را از دست کسی بگیرد و چیزی در جامعه‌ی ما رسم شود. نه با این رسم که مدیر مجله یا رییس جایی یا رییس جمهوری به نویسنده‌ای جایزه‌ای تقدیم کند، بل با این رسم که رمان‌نویس از دست رمان‌نویس جایزه بگیرد.
برنده‌ی نخست بهترین رمان سال پیش احمد‌ محمود بود با رمان «مدار صفر درجه» که آن شب جایزه‌ی فصیح را به او داد. کمی هم دلخوری و سردی بین‌شان بود که در آن لحظه‌ی بده بستان جایزه و قلم و تابلو نقاشی ناچار شدند باهم دست بدهند و روی همدیگر را ببوسند.

فصیح آن شب بسیار شیک پوشیده بود. مثل همیشه. با کرواتش که یادگار عادت شرکت نفت بود و آن دقت در ادای کلمات که شاید آن هم یادگار استادی دانشگاه نفت بود. آخر اسماعیل فصیح استاد دانشگاه و کارمند و معلم زبان انگلیسی شرکت نفت بود که این فیگور یا شخصیت را در بسیاری از کارهایش می‌بینیم و می‌شناسیم. آن شب برای اهدای جوایز احمد محمود نویسنده‌ی رمان «مدار صفر درجه» در جایگاه قرار گرفت و با پرشورترین ابراز احساسات «قلم زرین» و دیپلم افتخار را به اسماعیل فصیح اهدا کرد. کنارهم قرار گرفتن گرم و صمیمانه‌ی دو تن از مطرح‌ترین رمان‌نویسان معاصر کشورمان از صحنه‌های جالب و دیدنی مراسم آن سال بود.

اسماعیل فصیح پس از دریافت هدایای خود که مجسمه‌ی زیبا و نقاشی ارزشمند «ژازه طباطبایی» هم آن به اضافه شده بود، نخست از داواران و برگزارکنندگان تشکر کرد و بعد گفت: «نکته‌ی دومی که باید به عرض برسانم این است که قرار بود امسال مراسم صدوششمین سالگرد تولد سید محمدعلی جمالزاده بنیان‌گذار داستانسرایی مدرن ایران در روزهای ۱۹ و ۲۰ آگوست در دانشگاه ژنو برگزار شود. ولی چون ایشان به علت بیماری اکنون در بیمارستان در اغماء هستند، آن برنامه برگزار نخواهد شد. اما چرا در ژنو؟ و اما چرا کسی که بنیان‌گذار نویسندگی داستانهای کوتاه در ایران بوده در چنین روزی، روز ۱۴ تیرماه که عید باستانی‌ نویسندگان ایران است، باید در آنجا باشد؟ استعاره‌وار باید بگوییم در ایران جمالزاده در اغماء است».

اسماعیل فصیح نویسنده‌ی مطرح معاصر رمانهایش را به فرم خطی می‌نوشت، خطی و کلاسیک. اما یک قصه‌گو، یک شهرزاد با خودش داشت و بلد بود که چگونه کشش ایجاد کند و خواننده را تا آخر رمانهایش با خودش بکشاند. آخر او در زبان انگلیسی بسیار مسلط بود و بسیاری از آثار برجسته‌ی ادبی جهان را با زبان اصلی خوانده بود. او نثری بسیار پاکیزه و تمیز داشت و یکی از برجسته‌ترین رمان‌نویسان نوع «بست سلر» بود؛ رمان پرخواننده، پرکشش و پرماجرا که بین رمان تفکر و رمان سرگرمی ایستاده است. او از کارهایی نظیر شرکت در جلسات کانون نویسندگان یا حضور گاه و بی‌گاه ژورنالیستی نویسندگان در مواقع لزوم کنار مردم سر بازمی‌زد و تنها با رمان‌نویسی و ترجمه حضور خود را اعلام می‌نمود. با این همه همیشه با دستگاه سانسور گرفتاری داشت. همیشه تعدادی از کتاب‌هایش اجازه‌ی انتشار نمی‌یافت و برایش دشوار بود که چنین وضعیتی را تحمل کند.


زنده‌یاد اسماعیل فصیح

او در مصاحبه‌ای با ما گفت: «پس از وقوع جنگ و حمله‌ی عراق به جنوب ایران من مجبور بودم به دلایل متعدد آبادان در محاصره قوای عراقی را ترک کنم و چون فقط یک استاد فنی دانشگاه بودم، نه یک کارمند پشت میزنشین، بنابراین از صنعت نفت بازنشسته شدم. جنگ‌ها به طورکلی در ادبیات جهان یکی دو قرن اخیر تحولات عظیم داشته‌اند. از این سال‌های جنگ بود که "جنون نوشتن" بالا گرفت و تمام وقت شد...».

او در این مصاحبه ادامه می‌دهد: «اما رمان‌های عزیزتری از زندگی این سال‌های من مورد بی‌انصافی وزارت ارشاد قرار گرفته‌اند. یکی رمان «لاله برافروخت» داستانی در زمینه‌ی وقوع انقلاب اسلامی‌ است و پس از چاپ بدون هیچ گونه اظهارنظر یا پیشنهاد تغییرات اجازه‌ی انتشار نگرفت. اخیراً قول‌هایی داده شده و من منتظرم. و البته رمان جنگی کلاسیک «زمستان ۶۲» که با اشک و خون و عرق در خوزستان با تز "جامعه‌ی شهادت" در بحبوحه‌ی زمان جنگ نوشته شد و پس از نشر و استقبال خوب، چاپ اول آن در سال ۱۳۶۶، چاپ دوم آن در همان سال با دخالت سایر ارگان‌های دولتی اجازه‌ی توزیع نیافت و هشت سال است خاک می‌خورد. این از بزرگترین دردهای زندگی کاری من است و به نامه‌های متعددی که به مقامات نوشته‌ام، هرگز جوابی داده نشده است. گرچه این اثر پس از چاپ اول در ایران در آلمان و آمریکا به طور رسمی و در ایران نیز توسط بازارسیاهان کشور، آن طور که شنیده‌ام تعداد چاپ آن اکنون از چهل هزار گذشته است. خودمانیم این ممنوعیت‌های بدون توضیح در آثار ادبی در جهان پخش‌شده نقطه‌ی روشنی برای وزارت فرهنگ اندیشمند دولت جمهوری اسلامی نیست...».

اسماعیل فضیح آن شب برای دریافت جایزه آمده بود. جایزه برای رمان «فرار فروهر». درباره‌ی این رمان به ما گفت: «رمان فرار فروهر چیزی شبیه به پنج سال با جمع‌آوری فهرست مراجع و پژوهش‌ها و خواندن و ویراستاری آن توسط صاحب‌نظران ادبی و استادان آیین کهن زرتشتی ایران در تهران و یزد به چاپ رسید. عده‌ای معتقدند در جهان ادبیات در آینده به این اثر توجه خواهد شد، چون تاکنون چنین پدیده‌ای در ادبیات رمانی جهان خلق نشده که زندگی یک فرد در کل تاریخ کشورش انفجار داده شود. آن هم درکشوری به عظمت تاریخی ایران و پایه‌گذار تمدن اولیه‌ی جهان. جلال آریان راوی، داستان دکتر جعفر فروهر روانپریش گمشده را می‌گوید. در حالی که دکتر جعفر فروهر داستان آریاها را. الان که به عقب نگاه می‌کنم، واقعاً مطمئن نیستم چه کسی از درون من این اثر را نوشت...»

فصیح علاوه بر رمان، ترجمه هم بسیار کرده است. یکی از کارهای بسیار ارزشمندش از نویسندگان بزرگ جهان با عنوان «استادان داستان» بارها چاپ شد و بارها مورد سانسور و توقیف قرار گرفت. خودش در این زمینه می‌گوید: «در این دوران علاوه بر یازده رمان و چهار مجموعه داستانهای کوتاه من تعدادی نزدیک ده ترجمه نیز داشته‌ام و از این کار افتخار می‌کنم که آثار بدعی ادبی و علمی تازه‌ی دنیا را به ایرانیان شناسانده‌ام. بویژه در رستم‌نامه اثر یک پرفسور انگلیسی که شاهنامه‌ی فردوسی را به نثر و به صورت داستان‌های کوتاه به دنیای غرب شناسانده است. کتاب‌های «وضعیت آخر»، «ماندن در وضعیت آخر» و «بازی‌ها» آثاری از علم روانشناسی جدید و شخصیت و تحلیل تبادل رفتار هستند که در دنیای امروز در رشته‌های مختلف علوم دانشگاهی و پزشکی مدیریت و خودسازی و تحول زندگی مردم کاربرد دارند...»

این چیزها شخصیت اسماعیل فصیح را نشان می‌دهد.او آدمی بود بسیار منظم، دقیق و صریح. و حالا او دیگر در بین ما نیست. یکی از نویسندگان خوب معاصر در قطعه‌ی هنرمندان در کنار دوستانش آرام گرفته است. و حالا از این پس ماییم و آثار این نویسنده که در بین ما منتشر شده است.

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

آقاي معروفي شما كه نويسنده هستيد و ابزار كارتان كلمه است لطفن براي من جمله زير را به فارسي ترجمه فرمائيد:
...كه زندگي يك فرد در كل تاريخ كشورش انفجار داده شود.

جف القلم! ميبينيد كه مشكل از كجا آب ميخورد! متاسفانه از اين نمونه ها در كار هاي ديگرتان هم هست.
فارسي را بياموزيم.
------------------------دوست عزيز
اين جمله ی آقای فصيح است
از خودشان بپرسيد

-- شهاب ، Jul 21, 2009

داشتم اخبار نماز جمعه را میخوندم, که خبر درگذشت" اسماعیل فصیح" ناگهان مثل نیزه رفت تو چشمم!!! و بغضم ترکید...
چه شبها و روزهاییکه همگام با " جلال آریان " و سایر قهرمانان رمان ها و داستانهایش اوقات خوش و ناخوشی که سپری نکرده بودم؛
من "شراب خام" خورده "با "دل کور" همچو "جاوید" همیشه "اسیر زمان" بودم! تا اینکه با نیوشیدن"باده کهن"در "زمستان62"و با "پناه بر حافظ"، مثل"فرار فروهر"از "گردابی چنین حایل" گذشتم! و "لاله بر افروخت"م! اما هنوز "در انتظار"م ! انتظار "بازگشت به درخونگاه"، حتی اگر " کشته عشق" گردم...

-- ایرج نگاهی ، Jul 21, 2009

می دانم که این کامنت را منتشر نمی کنید اما آقای معروفی اط هر فرصتی برای تبلیغ خودش بهره می گیرد فصیح مرده و آقای معروفی به بهانه خاطره کلی از ماجرای جایزه خودش تعریف می کند. بهتر نبود چار کلمه در باره کارهای او می نوشت
---------------------
کتابهاش را که بخوانيد بسيار بيشتر از چهار کلمه ی من استفاده می کنيد.
عباس معروفی

-- محمود بذرپاش ، Jul 21, 2009

بیانیه کانون نویسندگان ایران:
گردهمایی به مناسبت نهمین سالگردِ درگذشت احمد شاملو

جنگ خبر
چند دریا اشک می‌باید
تا در عزای اردو اردو مرده بگرییم؟
چه مایه نفرت لازم است
تا بر این دوزخ دوزخ نابه‌کاری‌ بشوریم؟

نُه سال از خواب ابدی شاعر بزرگ ما گذشت، اما شور و بیداری و امید در ترانه های رهائی او هم چنان موج می زند و شاید هیچ گاه مانند امروز به ما نزدیک نبوده است. شاملو، شاعر آزادی، شاعر آینه ها و رویاها، شاعر تعهد به انسان و بیزاری از وَهنی که بر تبار انسان می رود، حضور انسان را بر آفاق روشنِ آگاهی و رهائی، حیاتی جاودانی بخشید. او بود که در دشوارگذرترین گریوه ها و گردنه های خطرخیزْ مردمان را صلا در داد:

من درد مشترکم، مرا فریاد کن!

احمد شاملو در سراسر زندگی پُرفراز و نشیب خود هرگز در برابر ستم کاران و دشمنان آزادی، نه سکوت را برتابید، نه سرسپردگی را، نه گردن خم کردن در برابر نواله ی ناگزیر را. شعر بلند او، شعری که زندگی است، جز در ستایش آزادی نبود و هیچ گاه برای خاموشی و فراموشی سروده نشد.

او از هنگام سرودن مرغ دریا در ۱٣۲۶ تا واپسین شعرش در ۱٣۷٨، در همه حال، در زندان و شهر و خانه، با کلامی جادوئی آمیزه‌ای غرورآفرین از عشق، دادخواهی، آزادگی و مردم‌دوستی سر داد. شگفتا که در آخرین قطعه‌ی آخرین شعرِ به‌چاپ‌رسیده‌اش گفته است: آن‌گاه دانستم / که مرگ / پایان نیست. و شگفت‌تر آن که در نخستین سروده‌اش آورده ‌است که خاموش باش، مرغ! دمی بگذار/ امواج سرگردان شده بر آب/ کاین خفتگان مرده/ مگر روزی/ فریادشان برآورد از خاک.

شاملو در کنار سرودن شعر، با دفاعِ عملی از آزادی بیان از طریق انتشار نشریاتی چون خوشه و کتاب‌جمعه از پیشتازان ترویج فرهنگ و ادبیات پیشرو بود. کلام و کردار آزادی‌خواهانه ی او که به‌حق سرمشق و منشِ نسل پُر امیدِ امروز ماست، ما را جز به راه مبارزه برای تحکیم و گسترشِ آزادی بیان و اندیشه نمی خواند.

کانون نویسندگان ایران بر این باور است که گرچه ممکن است چندگاهی آزادی در بندِ حنجره ی خاموشِ روزگار قادر به خواندن نباشد، بی گمان پرندگان قفس شکن اش ... سرانجام آسمانِ چشم به‌ راه خود را باز خواهند یافت- چنان که روزگار ما گواه آن است.

در نُهمین سالگرد درگذشت شاعر بزرگ ایران و جهان، در دوم مرداد ۱٣٨٨ همراه با دیگر دوستداران شاملو در ساعت پنج عصر بر مزارش گرد می آییم و یاد جاویدش را گرامی می داریم.
کانون نویسندگان ایران
٣۰/۵/٨٨

-- بدون نام ، Jul 22, 2009

روحش شاد

-- بدون نام ، Jul 22, 2009

آقای فصیح که از بهترین نویسندگان معاصر ما بود درگذشته و آقای معروفی هم در بزرگداشت ایشان به اصطلاح سنگ تمام گذاشتنند و خاطرات زیبایی را از آن جلسه جایزه و حضور مرحوم اسماعیل فصیح و احمد محمود بیان کردند...

حالا شخصیت دفرمه شده و کوتاه بین بعضی از این هموطنان کامنت ده را ببینید که آبروی هر چه ایرانی هست را می برند! به جای اینکه از خاطراتشان از کتابهای مرحوم فصیح بگویند- یا از آقای معروفی ایرادهای صد من یه غاز میگیرند یا از یک جملهء استعاری ایراد الکی می گیرند!... راستی ما ملت کی آدم خواهیم شد؟

وقت گل نی؟

درست گفتید- متاسفانه نی هیچوقت گل نمی دهد!

-- فصیح دوست ، Jul 24, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)