رادیو زمانه > خارج از سیاست > با آقای نویسنده > طرح موضوع ايران | ||
طرح موضوع ايران
یکی از خوانندگان به اسم شادی امید، نوشته: «به این میگویند ماستمالی کامل همراه با مخلفات به سبک هادی خرسندی و به کارگردانی عباس معروفی.» پرستو نوشته: «من همیشه این بخش را میخوانم. بسیار جالب است و ای کاش آقای معروفی این سوال را با همه مطرح کنند و از همهی کسانی که با زمانه سر و کار دارند، بخواهید که به آن پاسخ دهند، و مجموعهای از آن تهیه کنید. مرسی.» پرستوی عزیز، من هم ممنونم و همینجا اعلام میکنم که این سوال همیشه باز هست و از کسانی که میخواهند به آن پاسخ دهند، استقبال میکنم و پرسش من این است: «ایران برای شما یعنی چی؟» مجتبا برای من نوشته: «از میان این همه نوشتههای "ایران یعنی چه؟" این یکی بیشتر از همه به دل من نشست. کل مطلب، نه فقط پاسخ عباس معروفی، از آنهاست که وقتی میخوانیش یک بغض کوچک ته گلویت را به خارش میاندازد تا بیرون بریزد. شاید برای من اینگونه است. شاید هم عباس، داستاننویسانه نوشته است. پرآب و رنگ، نمیدانم. درگیر بغضم هنوز.» برای او نوشتم: عزیزم، مجتبا، چند روز پیش، دوست نازنینم رضا دانشور اینجا بود و از جمله دربارهی همین موضوع حرف میزدیم که پرسش را چگونه مطرح کنم بهتر است. او معتقد بود که اگر پرسش "ایران یعنی چه" را از قبل مطرح کنی، روی پاسخش فکر میشود و جوابهای بهتری در مجموع خواهی داشت. و من نظرم این بود که نه، برای من جنبهی پر ارزش کار اینجاست که با شنیدن کلمهی ایران، یک فرد چه حسی از خود بروز میدهد و پاسخش چیست؟ به هر روی، به خوبی و بدی آن کاری ندارم، بيشتر حس لحظه را میخواهم که همیشه خالص و ناب از آب درمیآید. حبیب شوکتینیا نوشته: «با درود و تأسف، کار جالب و قابل توجهی ارائه دادهاید. کاش یکی از ما که ایران هستیم، معنی غربتی را که شما گرفتار آن هستید، میپرسید. مگر نه اینکه شما از چیزی پرسش کردهاید که ما گرفتارش ماندهایم؟ به خرسندی ناز، سلام برسانید. بهروز و به روز باشید.» حبیب شوکتینیای عزیز؛ خیلی خوشحالم که متوجه شدی این کار، چه معنایی دارد. خیلی از آدمها به آن دقت نمیکنند و فکر میکنند یک سوال سطحی است و من همینطوری پرسیدهام ایران یعنی چی؟ و یک نفر پاسخی داده است. در حالیکه اصلاً اینجوری نیست. همانطور که شما گفتهاید، ما درگیر یک غربت هستیم. و شما نوشتهاید که گرفتار ایران شدهاید. بله، حق با شماست. کاش یک نفر از ما بپرسد: معنی غربتی که گرفتارش هستید، چیست؟ يک زمانی در نشريهام از افراد سرشناس میپرسيدم: «بيست سال گذشت، ابعاد گستردهی تبعيد را چگونه ارزيابی میکنيد.» و پاسخهای جالبی گرفتم که به وقتش همهی آنها را در زمانه بازتاب خواهم داد. به هر حال برای شما بهترینها را آرزو میکنم، منتظر نامهها و پاسخهایتان هستم. |
نظرهای خوانندگان
Mr Maroofi,
-- بدون نام ، Oct 30, 2008 در ساعت 11:54 PMIran means the opposite of an Islamist regime, it means the opposite of imperialism and it means the opposite of a monarchy.
اقای معروفی من فکر می کنم مخالفان شما معتقدند این سوال شما جواب های بیشتر احساسی گرفته اند تا تحلیلی.بنابراین ان ها را بی فایده دانسته و می گویند به چه کار می اید؟اقای دانشور هم همین دیدگاه را داشته اند احتمالا و پیشنهادشان برای این بوده که جواب ها کمتر جنبه ی احساسی داشته باشند.
-- david ، Oct 30, 2008 در ساعت 11:54 PMاما موافقان شما بیشتر کسانی هستند که دغدغه ی ایران دارند.ان هم نه با نگاه علمی.بلکه با نگاهی احساسی
خب حالا من می پرسم آقای معروفی
-- نیکزاد ، Oct 30, 2008 در ساعت 11:54 PMمنی غربتی که دچارش شده اید چیست؟
مرسی آقای معروفی عزيز كه به من پاسخ داديد .
-- بدون نام ، Oct 30, 2008 در ساعت 11:54 PMايران برای من يعنی خاطره ، كودكی ، جوانی ، ميانسالی . يعنی درد ، دردی كه راه گريزی از آن ندارم . يعنی كودكيم كه آزادترين و لطيف ترين روح را داشتم . ايران يعنی بودن در غربت ، غربتی كه پر پروازم را بسته ، غربتی كه زخم ها از آن دارم . ايران يعنی بستری كه در آن آرام ميگيرم . ايران يعنی خانه .
دورود /
استاد معروفی عزیز من امیدوارم بتوانم به عنوان کسی که "گرفتار ایران" بود ، از آن به غربت
گریخت و هم باز از غربت به ایران فرار کرد گزینه مناسبی برای پاسخ باشم .
ایران جدا از تعاریفی که در تاریخ و جغرافیا و یاده های ذهنی برایش خوانده اند و خوانده ایم
" یک جا " است .
این یک جا مختص است ، شبیه هیچ جا و هیچ یک جاهای دیگری نیست ، بی چیز است اما دارا
و داراییش نه نفت ومعادن و ذخایر غنی که خودش است .
توتمی است یگانه و منحصر و آنقدر غول و عمیق که جمع من و مای این دورانش همچون
دانه شکریم در چای داغش .
اگر تمامی عناصر ارسطویی و عجایب و لذت های دنیا را در یک باکس ایده آل جمع کنند و بگویند
حالا چه کم دارد؟ من بی درنگ خواهم گفت ایران را کم دارد .. ایران را ..
میدانم .. میدانم پیاده روهامان شلوغ است ومیدانم سرسام می آورد ترافیک و دم دود تهران و هم باز
میدانم که مردمان خوشخواب و گاه حسود ، فضول و تا حدی عیب جوی داریم اما بک گراند همه اینها
یک ایران است پر از حرارت ، پر از بوی کهنگی که فقط خودمان میتوانیم و بلدیم که استنشاقش کنیم
و بشناسیمش و پر از سلام و علیک ها و تلفن های گاه و بیگاه اعصاب خوردکنی که های فلانی
چطوری چه میکنی کم پیدایی ؟ !
و شما میدانی و من هم آقای معروفی عزیز که این انبوه مشکلات و معضلات را تا هست نمی خواهیم شان
و محل مزاحمت اند و به وقت نابودن محل خلأ و موجب دلتنگی فراوان ..
و بعد در عمق آن دلتنگی و نظاره چهره ها و چشم های رنگی ناگهان یادت می افتد که عاشقش بودی ،
یادت می افتد که عاشقشان بودی ..
و این تضاد و این قلب شدن خوبی با بدی به فاصله چند ساعت پرواز و درون دیگر مرزها در هیچ
کجای این دنیا نیست ..چرا که دنیا شبیه خودش شده و دمادم می شود و ما شبیه خودمان مانده ایم .
راستش را بخواهید نمی دانم اصلن توانستم پاسخ سوال را بدهم یا نه اما حرفی را که به همه میگویم
اینجا هم مینویسم شاید نزدیک به مقصود باشد .
برای چون منی دو سوی این گرفتاری دیده و تجربه روزگار غربت کشیده ایران یعنی من ِ من ..
و این من ِ من را نه تبعید و نه زندان و نه حتی مرگ نمی تواند از من جدا کند ...
شاید جایش نباشد،شاید خلط مبحث شود اما ناخودآگاه بیاد دیو قصه فیلم حسن کچل ِ مرحوم حاتمی افتادم ..
آنجا که از او خواستند که تکه تکه نشان های دیو بودنش را از بدن خود ببرد و بکند و باز به جلد آدم شود،
و او گفت :
کله ی من ،، منم دیگه !
وقت خوش ./././././././././././././././././
-- امید صیادی ، Oct 30, 2008 در ساعت 11:54 PMدورود /
این نظر برای درج و نمایش نیست :
استاد معروفی عزیز با اجازه شما به جهت
اهمیت موضوع ، من پرسش شما و پاسخ
خودم را همراه با لینک مرجع به عنوان
مطلب جدید وبلاگم استفاده میکنم .
و اینکه .. واقعیتش را بخواهید همیشه به این
فکرم که جنس شما از آن مدل آدم هایی
نیست که آن جا را دوام بیارد و بخواهد .
شاید جسارت و گستاخی و از حد گذراندن
باشد اما حقیقتش همیشه مطمئنم که
روزی نه چندان دور شما را در همین
تهران خواهم دید .
در همین تهران خودمان .
وقت خوش ././././././././././././././.
-- امید صیادی ، Oct 30, 2008 در ساعت 11:54 PMمرسی آقای معروفی عزيز كه به من پاسخ داديد .
-- پرستو ، Oct 30, 2008 در ساعت 11:54 PMايران برای من يعنی خاطره ، كودكی ، جوانی ، ميانسالی . يعنی درد ، دردی كه راه گريزی از آن ندارم . يعنی كودكيم كه آزادترين و لطيف ترين روح را داشتم . ايران يعنی بودن در غربت ، غربتی كه پر پروازم را بسته ، غربتی كه زخم ها از آن دارم . ايران يعنی بستری كه در آن آرام ميگيرم . ايران يعنی خانه .
عباس عزیز
-- حمیدرضا سلیمانی ، Nov 2, 2008 در ساعت 11:54 PMاین سوال را از آقای جامی هم بپرس...