رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۹ آبان ۱۳۸۸

حضور باوقار گلشيفته

عسس بیا اینو بگیر!
چند روز گذشته اتفاق‌هایی رخ داد که دوگانگی آن‌ها چند روزی مرا به فکر فرو برد.

Download it Here!

از یک سو فکر می‌کردم یکی از بهترین هنرپیشه‌های تاریخ سینمای ایران، با بازی در برابر لئوناردو دی‌کاپریو و راه یافتن به هالیوود بار دیگر نشان داد که استعداد، هوش و توان در هر عرصه‌ای برای ما ایرانی‌ها دشوار نيست، یعنی تا کره مریخ هم می‌توانیم برویم.اما این را هم بگویم که بعضی آدم‌ها ظرفیت ندارند.

غم‌انگیز است که وبلاگ‌نویس‌های بسیاری، به‌خصوص آن‌هایی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند از نوع لباس‌پوشیدن و عکس‌های گلشیفته در مراسم «فرش قرمز» فیلم «مجموعه‌دروغ‌ها» شگفت‌زده شدند و با نوشتن مطالب ضد‌و‌نقیض نتوانستند آرامش خودشان را حفظ کنند، تا هنرمند ما با انتخاب خودش و سلیقه خودش از پله‌های هنر بالا برود.

اکثر مطالب وبلاگ‌ها «عسس بیا اینو بگیر» بود، که بهانه‌ای به دست روزنامه‌ی ‌کیهان‌ و وزیر ارشاد و "هنگ موتورسواران دشت فرهنگ‌ و ‌هنر" بدهد تا هنرپیشه‌ی ارجمند ما نتواند در ایران به بازیگری خود ادامه دهد، و کاری کنند که حتا ممنوع‌التصویر شود.

گلشیفته‌ فراهانی مسیر خودش را می‌رود و این را با انتخاب‌هایش نشان داده است. قرار هم نبوده با سلیقه‌ی مسوولان فرهنگی از قبیل وزیر ارشادها (چه قبلی‌ها و چه جدید‌ها) و دست‌اندر‌کاران سینمایی عمل کند. و قرار نبوده بر اساس اتهامات قاضی مرتضوی ها و شریعتمداری‌ها کار و زندگی و ایفای نقش بکند.

این شگفتی و شیفتگی و مطالب دلسوزانه، یا دایه مهربان‌تر از مادر شدن برخی وبلاگ‌نویس‌ها غیر مسوولانه و حتا فضولانه است.

این به عهده گلشيفته و دیگر هنرمندان است که چگونه مسیر کاری خودشان را انتخاب کنند، و از نگاه حرفه‌ای خود لمحه‌ای کوتاه نیایند و لحظه‌ای عقب نکشند.

نوشته‌ی بسیاری از وبلاگ‌نویسان دست بازجوها را باز می‌گذارد تا ساده‌تر یقه‌ی امثال گلشیفته را بگیرند و بگویند: بفرما، این هم نوشته‌ی طرفدارهات.

گاهی بد نیست برخی آدم‌ها طرفداری نکنند و خاموش باشند.


گلشیفته فراهانی

اما این را هم بگویم که حضور و لباس گلشیفته در مراسم فرش قرمز فيلم «مجموعه دروغ ها» باوقار، زیبا و در شأن یک هنرمند ایرانی بود.

مدرک قلابی یک آدم جا‌جسته!
اتفاق دیگری که فکرم را مشغول کرده بود مدرک قلابی یک آدم جا‌جسته بود که بدون داشتن لیسانس و فوق‌لیسانس ادعای دکترا هم داشت. در حالی که برای وزیر‌شدن دکترا مکترا لازم نیست. خيلی‌ها «کاسه‌بشقابی» بودند و وزیر شدند.

به جای مدرک دکترا رو کردن بهتر است آدم، آدم بودن خودش را نشان بدهد.

خنده‌دار اینجاست که در مملکت ما یقه‌ی این آدم دروغ‌گو را نمی‌گیرند که تو با چه جرئتی با آبروی خود، خانواده، دولت و ملت بازی کردی که مدرک جعلی ارایه کنی و با تمرد همه را تخطئه کنی؟

تازه رئیس جمهور هم به کمکش می‌آید و می‌گوید: بروید کسانی را که مدرک جعلی جور کرده‌اند تعقیب کنید.
کسی نیست از این رئیس جمهور و وزیر دروغ‌گوش بپرسد دکترا گرفتن مراحلی دارد، درس خواندن نیاز دارد، مگر می‌خواسته نخود و لوبیا بخرد که حالا می‌خواهید یقه بقال سر کوچه را بگیرید.

راستی این وزیر حقه‌باز نمی‌دانسته که خریدن دکترا جرم دارد؟ و این‌ها هنوز نمی‌دانند که دکترا را نمی‌توان از بقالی سر کوچه خرید؟ و باید برایش تلاش کرد، درس خواند؟ عرق ریخت؟

حالا خود عامل جعل ‌و ‌حقه‌بازی را ول کرده‌اند و می‌خواهند دو نفر دیگر را دراز کنند.
اما چون من همه چیز را داستانی می‌بینم داشتم فکر می‌کردم آیا این وزیر دروغ‌گو بچه هم دارد؟

اگر بچه‌هاش در تنهایی خجالت بکشند و در جمع نتوانند سرشان را بلند کنند چی؟ چه‌جوری می‌تواند به چشم‌های بچه‌هاش نگاه کند؟

دلم می‌خواست یک داستان‌نویس ایرانی این موضوع را از زاویه دید مثلاً دختر یا پسر این وزیر دروغ‌گو نگاه کند و بنویسد. فکر می‌کنم داستان قشنگی از آب در می‌آید. می‌تواند یک تک‌گویی در اتاق در بسته‌ی تنهایی باشد، يا واگویه‌ی احساسی ماجرا و حتا جانبدارانه، يعنی حق به جانب پدر دادن.

به هر حال این‌ها سوژه‌هایی است که در دست و بال ما ریخته و اگر به هر طرف نگاه کنیم می‌توانیم یک داستان و یک موضوع پیدا کنیم که تبدیلش کنیم به یک اثر ادبی.

و اما نامه‌ها
خب این هفته در برنامه «هفتاد ثانیه با چهره‌ها» زیر مطلب گفت‌وگو با جلال سرفراز دو نفر نظر گذاشته‌اند.

یک نفر به نام پارسا ‌پویا نوشته است: آقای معروفی این پرسش‌های سطحی و دست چندم چیست که مدام آن‌ها را تکرار می‌کنید؟ آیا اساسی‌‌تر از این‌ها نمی‌توانید با افراد گفت‌وگو کنید؟ بهتر نیست یک گفت‌وگوی انتقادی و دوستانه را با نویسندگان و شاعران هم‌طراز خود در مورد ادبیات شروع کنید؟

جناب پارسا پویا، راستش را بخواهی، نه. بهتر نیست که یک گفت‌وگوی انتقادی و دوستانه را با نویسندگان و شاعران هم‌طراز خودم شروع کنم. اصلاً بهتر نیست. ولی بهتر است شما یکی دو مطلب در همین زمینه از همین نوع گفت‌وگوها را بخوانید و ببینید که من چه‌قدر تا به حال در مورد همین موضوع توضیح داده‌ام.

این‌که خوانندگان و شنوندگان از برنامه توقع داشته باشند و انتقاد کنند شکی نیست و حق‌شان است. ولی ما هم از شما توقع داریم. نمی‌شود که سر‌سری به یک چیزی توک بزنید و نظر بنویسید و قضاوت کنید. می‌شود؟

دوست دیگری که اسم خود را نگفته برای من نوشته است: آیا نمی‌شود با موافقت حکومت ایران، منطقه کوچکی را در یکی از مرزهای کشور با عنوان «منطقه آزاد سیاسی» تعیین کرد تا ایرانیان دور‌افتاده از یک‌دیگر با خیال راحت از هم تجدید دیدار کنند؟

به این دوست عزيز هم باید عرض ‌کنم: خیر، نمی‌شود. اگر هم بشود فقط در کارتون و «تام و جری» می‌شود!

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام آقاي معروفي مرسي به خاطر مطلبی كه در مورد گلشيفته نوشتيد . خوابگرد و كامنت های آن را بخوانيد و ببينيد چه خبره !!!!
http://www.khabgard.com/?id=-1994003211

-- parasto ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

دوست گرامیم آقای معروفی عزیز!
سلام! از دور رویتان را می بوسم. از آنرو دوست خطابتان کردم که به گاه خواندن سنفونی مردگان این احساس مودت با آفرینشگر اثر در وجودم پیدا شد ،بی آنکه از نز دیک دیده باشمتان یا بیشتر از یکی دو داستان کوتاه از شما خوانده باشم.دیر زمانی است که بنده هم دستی به قلم دارم و دیرتر عشق به داستان. نخستین مجموعه داستان هایی که چ
اپ کردم ده دوازده سال قبل بود که البته اکنون اچازه جاپ دوبارهشان را ندارم و سرنوشت کارهای تازه هم ناگفته پیداست. حاصل بیش از سیزده سال تلاش و مطالعه و تحقیق و ترجمه ، مجموعه کتب آموزش داستان نویسی میباشد که متاسفانه چهار سال است که نتوانسته ام انتشارشان بدهم . برخی ناشران خصوصی به این بهانه که چاپ اینگونه کتابها با اقتصاد نشر ناسازگا ر است و برگشت سرمایه ندارد دست رد به سینه ام زده اند و ناشران دولتی هم به دلیل یاد کر دن از بزرگان عرصه ی داستان این سرزمین چون هدایت و محمود و... نخوانده مهر باطل بر کارم زده اند. لازم به ذکر است که دوستانی مثل آقای محمد علی و حسن اصغری کتاب نخست را خوانده اند و بسیار ابراز خوشنودی و رضایت هم نموده اند. از شما خواهش دارم راهنماییم کنید تابدانم چگونه جلد نخست به نام زاویه دید در داستان را که حروفچینی شده و آماده است، انتشار دهم. با توجه به اینکه بنده مبتلا به ام اس هستم و با ویلچر حرکت می کنم و امکان تماس مستقیم با ناشران مختلف را ندارم .
با سپاس فرزاد علیزاده منصوری
-------------------------------------------
فرزاد عليزاده عزيزم
کتاب را برای من ای ميل کنيد تا با مدير زمانه حرف بزنم، اگر هردو ما آن را پسنديديم و مانعی وجود نداشت، تلاش می کنم که زمانه از ايد کار حمايت کند.
عباس معروفی

-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

دوست گرامیم آقای معروفی عزیز!
سلام! از دور رویتان را می بوسم. از آنرو دوست خطابتان کردم که به گاه خواندن سنفونی مردگان این احساس مودت با آفرینشگر اثر در وجودم پیدا شد ،بی آنکه از نز دیک دیده باشمتان یا بیشتر از یکی دو داستان کوتاه از شما خوانده باشم.دیر زمانی است که بنده هم دستی به قلم دارم و دیرتر عشق به داستان. نخستین مجموعه داستان هایی که چ
اپ کردم ده دوازده سال قبل بود که البته اکنون اچازه جاپ دوبارهشان را ندارم و سرنوشت کارهای تازه هم ناگفته پیداست. حاصل بیش از سیزده سال تلاش و مطالعه و تحقیق و ترجمه ، مجموعه کتب آموزش داستان نویسی میباشد که متاسفانه چهار سال است کهنتوانستهام انتشارشان بدهم . برخی ناشرانخصوصی به این بهانه که چاپ اینگونه کتابها با اقتصاد نشر ناسازگا ر است و برگشت سرمایه ندارد دست رد به سینه ام زده اند وناشران دولتی هم به دلیل یاد کر دن از بزرگان عرصه ی داستان این سرزمین چون هدایت ومحمود و... نخوانده مهر باطل بر کارم زده اند. لازم به ذکر است که دوستانی مثل آقای محمد علی و حسن اصغری کتاب نخست را خوانده اند و بسیار ابراز خوشنودی و رضایت هم نموده اند. از شما خواهش دارم راهنماییم کنید تابدانم چگونه جلد نخس به نام زاویه دید در داسان را که حروفچینی شده وآماده است، انتشار دهم. با توجه به اینکه بنده مبتلا به ام اس هستم و با ویلچر حرکت می کنم و امکان تماس مستقیم با ناشران مختلف را ندارم .
با سپاس فرزاد علیزاده منصوری

-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

سلام عیاس عزبز،
چه به جا گفتی به برخی جماعت ویلاگ نویس که به جز لباس گلشیفته حرفی برای گفتن نداشتند. می خواستم در ویلاگ خودم "آقا اجازه؟" چیزی بنوبسم که نوشته ات را دیدم. من که خیلی کیف کردم که گلشیفته را در این موقعیت دیدم.

-- نویدار ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

afradi mesle modire rooz name keihan afradi ba kamboodhay faravan dar zendegi khanevadigi hastand khada be anha niz komak kone

-- sasan ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

با سلام.
فکر کنم شما هم سکوت می کردید،بهتر بود.
خیلی از اون وبلاگ نویسا ایرانی بودند نه خارجی.
لطف کنید به مردم اطلاعات درست دهید نه غلط.
بنده از طرفداران گلشیفته بودم و هستم اما این دلیل نمیشه در موردش انتقاد نکنم.
آینده ثابت خواهد کرد که چه کسی دروغ به مردم تحویل داده.
موفق باشید.

-- gajamoo2 ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

دیگر کار ما به جایی رسیده است که افراد کشوری و لشکری هم مثل خاله خان باجی ها به چشم و هم چشمی افتاده اند و نمی خواهند کم بی آورند... باز قبلا بهتر بود... می گفتند تخصص نداریم ولی تعهد که داریم آنچه داریم همین یک یقه ی به قول محسن نامجو از فرط ایمان چرک است و آن هم متعلق به ملت است..آقای معروفی می ترسم کار به جای عمل جراحی بینی و زیبایی و کاشتن مو هم بکشد.. امور مملکتی را ول کنند و به امور اندرونی بپردازند...اگر همینجور پیش برود، فکر کنم روزی باید کتابها در باره ی عالیجنابان "جاجسته" و عالیجناب "کاسه بشقابی" بنویسیم...
--------------------------------------------
همينطوره بهادر عزيزم
امروز داشتم در ويکی پديا به دسته گل خانم ابتکار نگاه می کردم. اين چيزها را بايد افشا کرد. به سياهچاله ها بايد نور تاباند.
ع. معروفی

-- بهادر ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

Dear Mr Ma'roufi,

Thank you for your very informative and insightful program.

With regard to Ms Golshifteh Farahani, conform your statements regarding the very regrettable expressions of unkindness by some of the Iranian bloggers at the address of Ms Farahani, I should like to reproduce in this space a related Comment that I placed here

http://radiozamaaneh.com/news/2008/10/post_6596.html

on October 7, 2008. In this comment, I underline the fact that our idle chattering on the blogosphere can needlessly turn Ms Farahani into a persona non grata in Iran; that we should be careful in the way we formulate our often emotional statements. This aspect is particularly noteworthy because to my best knowledge Ms Farahani has *never* given any official interview to any journalist since her latest departure from Iran; all statements that have been ascribed to Ms Farahani originate from a single source, namely the "Rush & Molly Gossip" section (please note the word "Gossip") of New York Daily News, a news agency that is a local town crier in New York rather than a respectable and reliable news organisation worthy of the slightest attention. You may wish to search the Internet by means of any search engine that you may desire, and you will readily verify that there is absolutely *no* independent source that would confirm the statements ascribed to Ms Farahani (such as that she may have left Iran for good - in fact, when one reads the report in New York Daily News carefully, one can only deduce that Ms Farahani may have some urgent film commitments outside Iran whereby her return to Iran at the present time may jeopardise these commitments; there is nothing in the statements ascribed to Ms Farahani that would suggest that e.g. she might have left Iran for good).


Here is the text of my above-mentioned earlier Comment:

====

The interested may wish to read the following essay by Ms Golshifteh Farahani which has been published in the biweekly magazine "Mashgh-e Aftab" (Mordad 1387):

http://www.cinemaema.com/NewsArticle4830.html

The following address provides a reproduction of the same essay:

http://minaa2007.blogfa.com/post-95.aspx

This essay should give us pause that we should not behave carelessly and with our unmeasured words cause Ms Farahani unnecessary problems in Iran. To my best judgement, New York Daily News is not a serious publication and most of the things that are being ascribed to Ms Farahani have been published in the "Rush & Molly Gossip" section of this publication.

In her above-mentioned essay, whose title is

برای آنها که که دوستم ندارند

Ms Farahani says:

و سه سال بعد كه بليت سفرم در دستم بود و خانهام در وين اجاره شده بود مادرم را كنار كشيدم و گفتم: من نميخواهم بروم... اين راه، راه من نيست!

مادرم هاج و واج مرا نگاه كرد و هيچ نگفت. انگار بارها اين صحنه را در خوابهاي خود ديده بود كه آنقدر پافشاري ميكرد من نروم سر فيلم درخت گلابي.

ادامه دادم: من نمي‌خواهم مخاطبينم قشر مرفه روشنفكري باشد كه معمولاً به ريستالهاي پيانو ميروند... من عاشق موسيقي راك هستم... وقتي خوانندگان متال مورد علاقهام دردهايشان را فرياد ميكشيدند من چنان خالي ميشدم كه هيچ ربطي به شوپن و موتسارت نداشت... مادرم من ميخوام براي مردم عام كار كنم... مادرم اشك در چشمانش درخشيد و هيچ نگفت و من از آن سال به رودخانه سينما افتادم. رسالت بزرگ سينما...

Those who have seen e.g. "Boutique" will testify to the sincerity with which Ms Farahani has written the above words (in my opinion "Boutique" is one of the best films ever made, anywhere, and Ms Farahani's total immersion in her role in this film, is one of the most profound - this film has haunted me ever since I have seen it, largely due to the impeccable performances of Ms Farahani, Mr Mohammad-Reza Golzar and Mr Reza Rooygari). Let us therefore not use the statements ascribed to Ms Farahani and carelessly and needlessly turn her into a persona non grata in Iran.


BF.

====

Yours sincerely,

BF.

-- BF ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

آقای نویسنده ای که با این پیپ و دک و پز و ژست مصنوعی عکس گرفته ای، گفته ای :" استعداد، هوش و توان در هر عرصه‌ای برای ما ایرانی‌ها دشوار نيست، یعنی تا کره مریخ هم می‌توانیم برویم." هر مردمی، در هر جایی از این کره زمین اگر زمینه و پشتیبانی برای رشد داشته باشند، می توانند تا کره مریخ هم بروند، بگذریم که به کره مریخ رفتن دردی را از انسانیت دوا نمی کند.

یعنی شمای نویسنده مثلن اندیشمند هنوز متوجه نشده اید که رشد و استعداد داشتن یا نداشتن، و به کره مریخ رفتن یا نرفتن، ربطی به ایرانی بودن و غیر ایرانی بودن ندارد؟ شما هنوز متوجه نشده اید که یک ایرانی مثل یک عرب و افریقایی و سرخپوست و اروپایی و امریکایی نه چیزی کمتر از انسانهای دیگر دارد و نه چیزی بیشتر؟
-------------------------------------------
دوست بی نام و نشان
من اين جمله را برای تمامی نظام های سرکوبگر استفاده کرده ام که بدانند ما ايرانی ها هم بايد از تمامی مواهب حقوق بشر بهره مند شويم، شما چرا بهتان برخورده؟ در ضمن اگر از پيپ من ناراحتيد، ديگر نمی کشم.

-- بدون نام ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

آقای معروفی عزیز، درباره‌ی این که آیا آن آقای وزیر جاعل فرزندی دارد که از کار پدرش خجالت بکشد، خدمتتان عرض کنم که متأسفانه گاهی به این ضرب‌المثل ناخوشایند فارسی ایمان می‌آورم که گرگ‌زاده گرگ شود!
ارجاع‌تان می‌دهم به سخنان و طرف‌داری ِ یکی از پسران احمدی‌نژاد در مورد خدمات ارزشمند پدرشان به کشور. در مورد گلشیفته فراهانی هم با شما موافقم و برایش بهترین‌ها را آرزو می‌کنم. برایش خوشحال می‌شوم اگر بخواهد در کشوری نماند که زن، نه جنس دوّم که جزء هیچ‌یک از ابنای بشر نیست. موفّق باشید.
------------------------------------------------
پوپک عزيزم
زن و مرد دو نيمه ی يکديگر هستند. کاش حتا به عنوان اعتراض هم جمله ی آخرتان را تکرار نکنيد. برابری حقوق انسانها يک امر مسلم است، که من در جمله های خبری و پرسشی، و حتا گاهی امری هم بدين صورت از آن استفاده می کنم.
عباس معروفی

-- پوپک ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

آقای معروفی عزیز، درباره‌ی این که آیا آن آقای وزیر جاعل فرزندی دارد که از کار پدرش خجالت بکشد، خدمتتان عرض کنم که متأسفانه گاهی به این ضرب‌المثل ناخوشایند فارسی ایمان می‌آورم که گرگ‌زاده گرگ شود!
ارجاع‌تان می‌دهم به سخنان و طرف‌داری ِ یکی از پسران احمدی‌نژاد در مورد خدمات ارزشمند پدرشان به کشور. در مورد گلشیفته فراهانی هم با شما موافقم و برایش بهترین‌ها را آرزو می‌کنم. برایش خوشحال می‌شوم اگر بخواهد در کشوری نماند که زن، نه جنس دوّم که جزء هیچ‌یک از ابنای بشر نیست. موفّق باشید.

-- پوپک ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

من فكر نميكردم اين موضوع اين قدر تهييج داشته باشد!
از عوام و نشريه هاي رنگي و هوچيگر بايد انتظار اين حرفهاي.....را داشت. نه از كسي كه نويسنده است و روشنفكر و عقل را ميبيند و نه ظاهر را! اما انگار در اين مورد، مثل آقاي شكرالهي، جناب عباس معروفي هم نتوانستند جلوي خودشان را بگيرند و حرفشان را از تريبون زمانه زدند.
من از جانب كسي حرف نمي زنم، فقط شخصا ميگويم كه انتظار بيشتري از شما داشتم.
ببخشيد!

-- محمد تاج احمدي ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

وقتي نماينده هنرمندان ايراني جلو دوربين اينچينين حجاب بردارد و آن ژست مزخرف را بگيرد
يعني تا يافتن خود فرسنگ ها فاصله دارد
البته او حق دارد آزاد باشد و انتخاب خود را بنمايد
ولي چون داراي وجهه اي عمومي است مي تواند تاوانش را هم بدهد
كافي بود يادش باشد مسلمان است
http://sahasara.blogfa.com/
اما خب او با اين حركت راه خود را كمي دشوار كرد
به شما قول مي دهم چند وقت ديگر در ايران هم بازي كند البته اگر گند بيشتري بار نياورد
مثلا با بازي در يك فيلم صحنه دار!!!

-- هيوا ، Oct 11, 2008 در ساعت 11:07 PM

Im sorry for Hiva!
I can not believe how idiot can one be
How dare you decide for people what to wear!!

-- Shadi ، Oct 12, 2008 در ساعت 11:07 PM

به نظر من خیلی گستاخی می خواهد که فردی یا افرادی و با هر نام و نشانی اعم از حکومت یا هر مقام و جایگاه دیگری برای دیگران در این موارد تایین تکلیف کنند. هر انسانی آزاد آفریده شده تا انسان باشد. دیگران به چه حقی به خود اجازه میدهند برای آزادی دیگران محدودیت بوجود بیاورند؟ متاسفام

-- بدون نام ، Oct 12, 2008 در ساعت 11:07 PM

خاك بر سرش نمي دانم اون كارهايي كه مرتيكه دي كاپريو با اون زنيكه تو فيلم تايتانيك كرد با اين ضعيفه فراهاني هم كرده يانه؟

-- مهدي ، Oct 12, 2008 در ساعت 11:07 PM

استاد محترم آقاي معروفي عزيز سلام.
جدا با شما موافقم. راستش آنقدر اينجا آزادي ها محدود و با قيد و شرط شده‌اند كه آدم گاهي نمي‌تواند مرزشان را از هم تشخيص بدهد...
راستش نسل ما دهه پنجاهي ها مثلا آنقدر زير سختگيريهاي بيهوده چلانده شده‌اند كه حالا ديگر برايشان اينجور فشارها خيلي هم دردآور نيست... اصلا ما ها انگار با همين نوع برخورد در اين جامعه جا افتاده‌ايم و بزرگ شده‌ايم...
خوب اين وسط آدمهاي زرنگي هم پيدا مي‌شوند كه در لباس دوست هزار و يك جور دشمني خواسته و نا خواسته مي‌كنند...
بعد هم اگر اين برنامه‌ها و سرگرمي‌هايي از قبيل حجاب گل شيفته براي اين مردم ساخته نشود حواسشان مي‌رود به دروغهايي نظير دروغ آقاي كردان... همان بهتر كه جو را شلوغ كنند كه التهاب توهين دروغ هاي شنيع براي اين مردم با ماجراهاي ديگر بياميزد و كمرنگ شود ... خوب هر چيزي از قرار سياست خودش را دارد...حتي دروغ گويي و وقاحتش...
.
غير از اين حرفها :
اين آدرس بلاگ من است .http://hetav.persianblog.ir/ خيلي خوشحالم مي‌كنيد اگر سري بزنيد و مرا سر افراز كنيد. اميدوارم با اين درخواستم مزاحم وقت كم شما نشوم...
ارادتمند شما استاد گرامي

-- مريم رضائي ، Oct 12, 2008 در ساعت 11:07 PM

سلام عباس معروفی
چند سالی است ما هم زمانه ای شده ایم. از تولد سمفونی مردگان میشناسمت... به هرحال..
عباس در این دایره نیوفت.. البته خوددانی..شاید کت وکول خوبی داری که به جنگ رو در رو با عوام رفته ای ؟!.. البته توهم مختاری مانند هر دختری که میخواهد انچه را که ندارد اینجا داشته باشد تا در آن ناکجا آباد پیش خدای پیر بوگندو ..
شاملو تاجای که توان داشت می خواست کاری کرده باشد . . بعد از سالها فریاد زذ : ای کاش ای کاش ای کاش..
این سرزمین همان سرزمین خیام است ‌یادت که نرفته عباس !؟؟
این سرزمین شاعرهایش را گردن میزند.. قدحی بردار ..
به سلامتی تو و آن دخترک زیبا و بیچاره..
شاد هر روزت

-- kamyar ، Oct 12, 2008 در ساعت 11:07 PM

با احترام بسیار به آقای معروفی،
من هم فکر می کنم گفتن (اما این را هم بگویم که حضور و لباس گلشیفته در مراسم فرش قرمز فيلم «مجموعه دروغ ها» باوقار، زیبا و در شأن یک هنرمند ایرانی بود) خیلی جالب نیست چرا که شان یک هنرمند ایرانی چه فرقی با شان یک هنرمند افغانی یا مثلا بنگلادشی می تواند داشته باشد. این حرف یه خورده از نظر من رنگ صدا و سیمای تلوزیون جمهوری اسلامی را داشت.

-- سامان ، Oct 13, 2008 در ساعت 11:07 PM

سلام استاد عزیز من امروز بطور اتفاقی به سایت شما رسیدم من نیز با شما در مورد کلشیفته موافقم با روسری خیلی زیبا وستودنی است ولی چهرهاش بی روسری چنگی به دل نمیزند شاید چند روز دیگر با توصل به انواع ترفند های هالیوودی بتواند تغییری بدهد بگذریم.من از نوشتن لذت میبرم واکثرا برای خود وخلوتم مینویسم وبعد از تخلیه احساسی همه رو پاره میکنم چون فکر میکنم ارزش خواندن توسط دیگری را ندارد....راهنمایی ام کن

-- لیلی ، Oct 15, 2008 در ساعت 11:07 PM

گاه دیده ام که زمانه هم "عسس بیا اینو بگیر!" گفته، گیرم زیر لبی و ناخواسته. مصداقش ماجرای شکایت از محسن نامجو بود که در انتهای خبر ذکر شده آمده بود که مجازات توهین به مقدسات و قرآن طبق قوانین جمهوری اسلامی چنین است و چنان است. با این اوضاع کنونی که هیچ قانونی حکم فرما نیست و از روی تعصب و زور، ملت را ممنوع از خروج و تازگی ها ممنوع از ورود می کنند، بهانه دست عسس ندهیم.

-- شهرزاد، تهران ، Oct 18, 2008 در ساعت 11:07 PM

آقای شکراللهی می گوید ایشان با روسری زیباتر بودند. اول این که شاید ایشان بخواهند زشت تر باشند این حق طبیعی آدمیزاد است که بخواغهد زشت تر باشد و به کسی هم ربطی ندارد. ثانیا، با عرض معذرت باید بگویم نظر ایشان و موافقان ایشان بدجوری بوی هیزی می داد. شتر سواری که دولا دولا نمی شود. آقایان اگر زیبا پسند هستند بفرمایند رک و راست عنوان کنند تا مقرر شود آن هایی که بی حجاب زیباترند، بی حجاب از خانه بیرون آیند! و قوه ی تخیل هموطنان عزیز ما را به جای تصور این که "آن زیر چه خبر است" به چیزهای مهم تری معطوف کنند!

من با شخص آقای معروفی متاسفانه به هردلیلی مشکل دارم اما ایشان بسیار به جا نوشته اند و بسیار بجا احساس مسئولیت کرده اند و سکوت را جایز ندانسته اند. آقای معروفی حق را می گوید. حقیقت هم برای آدم های نابالغ متاسفانه تلخ است.

-- حسین ، Oct 26, 2008 در ساعت 11:07 PM

گل شيفته واقعا شورشو دراورد اسم با وقارم روش ميزارين متا سفم

-- بدون نام ، Nov 15, 2008 در ساعت 11:07 PM

كلشيفته،با روسري وبي روسري دوستت دارم.

-- بدون نام ، Nov 19, 2008 در ساعت 11:07 PM

سلام.
تازه آقای احمدی نژاد هنوز که هنوزه این ... رو دکتر خطاب میکنه و به ریاست فرهنگستان منصوبش میکنه!!!

-- بدون نام ، Dec 2, 2008 در ساعت 11:07 PM

رادیو زمانه ای ها
حال باسی خوب است؟
خبری ازش نداریم

خواننده اییم
درک میکنی؟

-- احمد رحیمی ، Mar 4, 2009 در ساعت 11:07 PM

رادیو زمانه ای ها
حال باسی خوب است؟
خبری ازش نداریم

خواننده اییم
درک میکنیn؟

-- احمد رحیمی ، Mar 4, 2009 در ساعت 11:07 PM

رادیو زمانه ای ها
حال باسی خوب است؟
خبری ازش نداریم

خواننده اییم
درک میکنید؟

-- احمد رحیمی ، Mar 4, 2009 در ساعت 11:07 PM

چرا همیشه ما مذهب را با جو سیاسی ایران مخلوط میکنیم . یا اینکه آسلام دینی است که مغایر با آزادی است . آیا باید نشان دهیم که عقده آزادی را داریم . حجاب زیباترین زینت زن است . یعنی حجابی که هیچ دردسری برای یک زن مسلمان ندارد به قول ما مانع پیشرفت ما مسلمانان است . آزادی یعنی بی حجابی ؟ گل شیفته بی قید و شرط مظهر هنر و زیبائی ایران است ، اما این دلیل نمیشه با کنار گذاشتن حجاب آزادی را بدسا بیاورد . به جای اینکه در این دنیای فانی به محدودیتها و دستاوردهای بشری که مغایر با دستورات اسلام هستند و نمیتوانند جایگزینی بر جایگاه بهشت برین ، که منشا تمام زیبائیهای عالم است ، میتوان بدون لطمه زدن به شئونات اسلامی در این جهان با افتخار و سربلندی زندگی کرد . با بالا رفتن شعور ، فرهنگ ، هنر و علم چه تغییری در زندگی ما بوجود میاد . این برای ما جای تاسف است که دین با بالا رفتن همه این به ظاهر پیشرفتها رو به فراموشی سپرده می شود .

-- علی ، Oct 31, 2009 در ساعت 11:07 PM