رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
هفتاد ثانیه با چهرهها
>
ما به ایران برگردیم يا ایران به ما برگردد؟
|
ما به ایران برگردیم يا ایران به ما برگردد؟
سالهاست که مشغول تنظیم و تدوین یک طرح هستم و روی آن کار میکنم. طرحی که بسیار دوستش دارم و به نظرم میرسد که حاصل آن برای وطن و فرهنگم دارای ارزش باشد. تا حالا چند نفری از این کار استقبال کردهاند و به من گفتهاند که داری کار خوب و مهمی انجام میدهی. اولین نفر گونترگراس، نویسندهی بزرگ آلمان بود که سالها پیش این کار را پسندید، و سالها بعد سیروی علینژاد، روزنامهنگار مشهور ایران مرا برای اجرای این طرح تشویق کرد، و این اواخر مارک هالتر، جامعهشناس فرانسوی.
مارک هالتر در حین گفتگویش (که در زمانه منتشر شد) گفت اين کاریست مهم و اگر کمکی هم از من بر میآيد خبرم کنيد. و روز بعد هم دوباره بر این حرفش تأکید کرد.
اما اهمیت آن برای من فقط کلمهی "ایران" بوده و فیالبداهه مطرح شدن آن. من وقتی با چهرههای مختلف ادبی، فرهنگی، سیاسی، علمی و اجتماعی روبرو میشوم بدون زمینهسازی قبلی از آنها میپرسم: «ایران یعنی چی؟»
واکنشها برای من مهم است. پاسخها مهم است. برق چشمها مهم است. این پرپر زدن مصاحبهشونده برابر ضبط صوت جلو من مهم است. جای انتشار آن هم حالا برای من مهم است.
بعضیها آمادگی کامل دارند که در همان لحظهی اول شروع میکنند به حرف زدن، بعضیها جا میخورند، برخی آدمها بغض میکنند و چهرهشان غمگین میشود و در اولین یا دومین کلمه یاد مادرشان میافتند. و حالا که در این ده سال من با آدمهای بسیاری حرف زدهام، تقریباً میتوانم بگویم که چهرهی تک تک آدمها در ذهنم هست. بهخصوص وقتی صداها را میشنوم، چهرهها جلو چشمم جان میگیرد و زنده میشود. همین مرا گاهی به فکر میبرد که این گفتگوها که بسیار کوتاه هم بوده کاش ضبط تصویری هم میشد، کاش فیلم میگرفتم. اما همیشه این کمبود امکانات هم جزو سرنوشت ماست، و یکی از عناصر زندگی آدمی مثل من همین کمبود امکانات بود.
با خودم میگویم مهم نیست، حالا اگر تصویرها را ندارم بجای آن اما بسیاری از صداها را دارم و به همین قناعت میکنم، و خاطرههای خوبی هم دارم.
شبی بود در خانهی عزیزالله اثناعشری در لندن. فکر میکنم دم دمهای صبح بود و ما جمعی بودیم با هادی خرسندی و محمود اسکویی و پیوند خرسندی و دکتر مجید کوچکی، و ما آن شب تا صبح با هم حرف زدیم. بعد فرصتی پيش آمد که من پرسشم را با هادی خرسندی در میان گذاشتم و او پاسخش را داد. (که منتشر شد.) ولی اتفاق جالبی رخ داد که جزو خاطرههای خوب من در طول این مدت بوده.
هادی خرسندی وقتی حرفهاش تمام شد، ضبط صوت را از من گرفت و گفت چه قشنگه، چهطوری روشن میشه؟ و من نشانش دادم. بعد ضبط صوت را آورد نزدیک دهن من و گفت: عباس معروفی ایران رو تعریف کن.
در آن لحظه بود که فهمیدم من چه بلایی سر دیگران آوردهام...
عباس معروفی، ایران را تعریف کن!
ایران برای من چیزی است که ناغافل آن را از دست دادهام. ایران برای من یک لحظهای است که بدون آنکه فکر کنم از دستم رفته. مثل مادر که تنها چیز قیمتی انسان است. مادر موجود منحصر به فرد است. ایران هم برای من که یک ایرانی هستم یک مسئلهی منحصر به فرد است، یک جای منحصر به فرد است. و من دقیقاً مادرم را از دست دادهام. چون برای آن تصمیم نگرفتم. بنابراین ایران برای من پراز پیچیدگیها است و یک علامت سوال بزرگ که هر روز که به آن فکر میکنم به یک سوال تازه میرسم و هیچوقت هم پاسخی نتوانستم بدهم و الآن که در حضور یکی از بزرگترین طنزنویسهای وطنم غافلگیر میشوم و این حرف را میزنم، ایران برای من هادی خرسندی است که به من بدل میزند...
هادی خرسندی: من یک چیز تازه به حرف خودم اضافه کنم، آنجا که گفتم آرزو دارم به ایران برگردم مهمتر از ان آرزوی من پیش از آنکه فکر کنم ما به ایران برگردیم این است که ایران به ما برگردد. هرجای دنیا که باشیم. به همین دلیل است که میگویم اگر بروم ایران سه ماه میمانم میآیم در انگلیس زندگی میکنم. برای اینکه برگشتن من به ایران آنقدر برای من اهمیت ندارد که برگشتن ایران به من اهمیت دارد.
|
نظرهای خوانندگان
به اين ميگويند ماستمالي كامل همراه با مخلفات به سبك هادي خرسندي به كارگرداني عباس معروفي.
-- شادي اميد ، Aug 27, 2008 در ساعت 11:39 AMمن هميشه اين بخش را مي خوانم . بسيار جالبه و ايكاش آقای معروفی اين سؤال را با همه مطرح كنيد و از همه ی كسانی كه با زمانه سر و كار دارند بخواهيد كه پاسخ بدهند و مجموعه ای از آن تهيه كنيد. مرسی
-- parasto ، Aug 27, 2008 در ساعت 11:39 AMاز میان همه این نوشتههای ایران یعنی چه، این یکی بیشتر از همه به دلم نشست. کل مطلب نه فقط پاسخ عباس معروفی. از آنهاست که وقتی میخوانی یکی بغض کوچک ته گلویت را به خارش میاندازد تا بریزد بیرون. شاید برای من اینگونه هست. شاید هم عباس داستاننویسانه نوشته، پر آب و رنگ...نمیدانم. درگیر بغضمام هنوز....
-- mojtaba ، Aug 27, 2008 در ساعت 11:39 AM-------------------------------
عزيزم مجتبا
چند روز پيش دوست نازنينم رضا دانشور اينجا بود و از جمله درباره ی همين موضوع حرف می زديم که پرسش را چگونه مطرح کنم بهتر است. او معتقد بود که اگر پرسش «ايران يعنی چی؟» را از قبل مطرح کنی، روی پاسخش فکر می شود و جواب های بهتری در مجموع خواهی داشت. و من نظرم اين بود که نه. برای من جنبه ی پرارزش کار اينجاست که با شنيدن کلمه ايران يک فرد چه حسی از خود بروز می دهد، و پاسخش چيست.
به هر روی، حس لحظه (به خوبی و بدی اش کار ندارم) هميشه خالص از آب درمی آيد.
و ممنونم از لطف شما.
عباس معروفی
با نظر دوم موافقم.
-- محمدرضا هیئت ، Aug 27, 2008 در ساعت 11:39 AMsalam aghaie maroufi
harfhaye shoma ro ke shenidam delam gereft .
-- بدون نام ، Aug 27, 2008 در ساعت 11:39 AMlotfan bishtar barnameh tahie konid hata
vaghti ke harfi baraie goftan nadarid
با درود و تاسف :
-- حبيب شوكتي نيا ، Aug 28, 2008 در ساعت 11:39 AMكار جالب و قابل توجهي ارائه داده ايد . كاش يكي از ما كه در ايرانيم معني غربتي را كه شما گرفتارش هستيد مي پرسيد !. مگر نه اينكه شما از چيزي پرسش كرده ايد كه ما گرفتارش مانده ايم ؟...
به خرسندي ناز سلام برسانيد .
بهروز و به روز باشين .