رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۴ مرداد ۱۳۸۷

تا عاشق مردمت نباشی کتابت را نمی‌خوانند

ماهی که گذشت، پایانش غم‌انگیز بود. هامون درگذشت. صدای قشنگ خسرو شکیبایی، بازیگر درجه یک سینمای ایران برای همیشه خاموش شد. داشتم فکر می‌کردم مگر ما چند تا هنرپیشه کارآزموده تئاتر داریم.

این یکی دو روز را حسابی غمگین بودم و داشتم به این فکر می‌کردم چه نقش‌هایی وجود داشت که خسرو شکیبایی می‌توانست به آن زندگی دوباره بدهد و چه حیف...

و چه شعرهایی بود که او می‌توانست بخواند و به آن‌ها جان تازه‌ای ببخشد و چه حیف....

در هفته گذشته چند نامه به دست من رسیده که تعدادی از آن‌ها را می‌خوانم.

زویا امین برای من نوشته که یادم است که قبل از انقلاب در دبیرستان خوارزمی شعرهای سیمین بهبهانی را لای کتاب‌های‌مان یواشکی به هم می‌دادیم و از حفظ می‌کردیم.

هنوز هم هروقت آن‌ها را می‌شنوم یا به یاد می‌آورم احساس همان روزها را دارم. سیمین بهبهانی را به جز به خاطر شعرها و غزل‌های زیبایش به خاطر شخصیتش و شجاعتش دوست دارم.

چند بار از نزدیک افتخار دیدن و صحبت با او را داشتم. خیلی خوش صحبت هستند و جوان‌تر از سن‌شان به نظر می‌آیند و همین‌طور خیلی شیک‌پوش و زیبا هستند. خلاصه که آنچه خوبان همه دارند، تو یک‌جا داری. شما هم خیلی خوبی آقای معروفی عزیز. متاسفانه نتوانستم فایل صوتی را باز کنم اما خواندن این گفتگو هم لذت داشت.

زویا امین عزیزم، سلام. به شما حق می‌دهم که درباره سیمین بهبهانی این‌طور نامه نوشتید. من با تمام بلاها و سختی‌هایی که بر ملت ایران گذشته این خوشحالی را می‌شناسم که عده‌ای از شاعرها و نویسنده‌ها با مردم‌شان زندگی دل‌انگیزی داشتند.

رابطه بین شاعر و مردم، رابطه بین نویسنده و مردم در یک بده بستان عاطفی و ادبی طی شده و به ندرت البته احزاب سیاسی این دوران و قدرت حاکمه این روزها آگاهانه یا به ناچار این رابطه را مخدوش کردند.

ولی در نهایت این مردم هنرمندهای‌شان را نجات دادند. خوشحالم که هنرمند برج عاج‌نشین نداریم. خوشحالم که سیمین بهبهانی یکی از همین مردم است.

به قول جان داسوس، شاعر و نویسنده آمریکایی، مردم من و شماییم. من هم خوشحالم که در دو سوی این ماجرا جهت نگاه‌ها را دنبال کردم در این سال‌ها و به این نتیجه رسیدم که همانقدر که نگاه اکثر مردم به زویا امین، به شاعر معاصرش اینجوری صمیمانه و عاشقانه است، نگاه سیمین بهبهانی هم به مردمش عاشقانه و شاعرانه است.

من بعد از سی‌سال نوشتن حالا به این نتیجه رسیدم که تا عاشق مردمت نباشی کتابت را نمی‌خوانند. این یک اصل بسیار مهم است. در ضمن خیلی ممنونم، و از اینکه نتوانستید فایل صوتی را باز کنید متاسفم. من به مسئولین رادیو می‌گویم امکاناتی فراهم کنند که همه بتوانند فایل‌های صوتی را باز کنند و صداها را بشنوند.

دوستی با حرف اختصاری «ر» برای من نوشته آقای معروفی، سلام. در یکی از برنامه‌های صدای آمریکا به این نکته اشاره کردید که در جایی به شما گفتند که باید کارتان را یک کارمند ویراستاری کند.

این موضوع خیلی من را آزار داد. چون من هم آنجا کار می‌کردم و بعضی از افراد این گروهی که در آنجا مشغول کار است به گونه‌ای فقط به بقای مالی و قراردادهای خود فکر می‌کند و نه اینکه چه مطالب ضعیفی از نظر انشاء روی صفحه می‌گذارند.

از شما می‌خواهم آن مصاحبه را کمی بازتر کنید چون جماعت کارمند حالا گزینشی‌تر عمل می‌کنند و البته با نقاب‌های قویتری که ناظر خارجی قادر به تشخیص آن‌ها نیست. چرا ما ایرانی‌ها هر جا که هستیم باید اینطور جهان سومی رفتار کنیم.

دوست عزیزم، ماجرایی را که شما از آن حرف می‌زنید و اشاره کردید به مصاحبه من در یکی از برنامه‌های تلویزیونی به زمانی برمی‌گردد که من در دویچه وله کار می‌کردم.

من از سال ۱۹۹۷ تا ۱۹۹۹ به مدت دوسال، به عنوان تهیه‌کننده یک برنامه ادبی می‌ساختم.

وقتی آقای فیلیپ برکنار شد، رییس جدید دویچه وله برای من یک نامه نوشته بود که متن برنامه‌هایم را سه روز قبل بفرستم برای بررسی. برای او نوشتم برنامه من فرهنگی و ادبی است و من نمی‌فهمم از چه جهتی باید بررسی بشود.

نامه بعدی آن آقا دوباره روی این نکته پافشاری و تاکید داشت که من متنم را باید بفرستم برای بررسی. تا اینکه من بحث را کشاندم به مطبوعات و در نامه سرگشاده‌ای برای او نوشتم اگر قرار بود متن برنامه‌های من قبل از پخش توسط یک گروه بررسی بشود من این‌جا چه می‌کردم.

خب همان ایران می‌توانستم با بررس‌ها کنار بیایم و اگر قرار باشد با بررس جایی کنار بیایم، ترجیح می‌دهم آن بررس مال کشور خودم باشد و بررس کشور خودم من را کنترل کند.

این از جهت سیاسی. اما اگر از جهت ادبی می‌خواهید متن من را بررسی کنید اسم آن آدمی را که می‌خواهد متن من را کنترل کند به من بگویید ببینم او کیست که ادیب‌تر از من است و در همان نامه استعفا دادم و بیکار شدم.

بعدها فهمیدم که آن رییس آلمانی خام سه‌تا کارمند شده بود و تحت سوسه‌های آنها چنین نامه‌ای به من نوشته بود و آن‌ها از او خواسته بودند که متن‌های من بررسی بشود.

ظاهرا می‌دانستند که من به این بازی تن نمی‌دهم و قصد دیگر آن سه کارمند این بود که برنامه رادیویی من را بین خودشان تقسیم بر سه بکنند که کردند و صدایش را هم در نیاوردند و ماجرا گذشت.

به هرحال من تن به هیچ فرمالیته اداری و غیراداری ندادم و نمی‌دهم و یکی از دلایلی که کار در زمانه را دوست دارم همین است که احساس آزادی کامل می‌کنم.

تا به حال کسی به من نگفته چه بگویم یا چه نگویم و با این‌که به هرحال هر سازمانی برای خودش مرزهایی دارد، هرچند مویی، ولی من اینجا احساس یک شناگری را دارم که موقع شنا کردن سرم یک‌باره نمی‌خورد به دیوار سیمانی یا یک‌باره نمی‌روم توی دهان کوسه یا برق ماهی من را نمی‌گیرد و این احساس خیلی خوبی است.

دوست دیگری به نام متین برای برنامه این‌سو و آن‌سوی متن نوشته، استاد عزیز این کامل‌ترین و زیباترین تعریف از اروتیسم در ادبیات بوده که من خواندم. ساده، کوتاه و شیوا.

متین عزیز از لطف شما ممنونم و فقط می‌توانم بگویم که من با ترین‌های دنیا یک کمی مشکل دارم. چون معتقدم که هیچ چیزی بهترین، کامل‌ترین و زیباترین نیست.

با این حال هر دو مطلب «اروتیسم در ادبیات» و «اروتیسم و ادبیات» از کارهایی بوده که خیلی از من وقت برده و خیلی آنها را دوست‌شان داشتم. پرداختن به این مطلب در این روزگار کار مشکلی است.

در این دوپارگی ناشی از ماندن در وطن و مهاجرت و تبعید، دو نحله فکری هم زاییده و پرورده شده. از یک طرف ذهنیت‌های محدود و دین‌زده و ایدئولوژی‌زده که گاهی مثل فاشیسم‌ها اخلاق را سرلوحه هر یورشی می‌گذارد و از طرفی زندگی در غرب با آزادی‌های تعریف نشده و تن سپردن به بی‌بند و باری ایستگاه‌های قطار راه را برای بعضی‌ها بی‌راه کرده.

بنابراین می‌بایستی از مرز خطرناکی می‌گذشتم که خوشبختانه به سلامت گذشتم. بطور کلی برنامه‌های این‌سو و آن‌سوی متن چکیده زندگی حرفه‌ای و ادبی من است. تجربه های من است، حیثیت من است و این‌ها را در همان فضایی تولید کردم که چند دقیقه قبل داشتم از آن حرف می‌زدم.

همان دریایی که در آن احساس خوب آزادی را دارم. با همه‌‌ی این حرف‌ها هیچ دلیلی هم وجود ندارد که من از شما تشکر نکنم. از لطف‌تان ممنونم و منتظر نامه‌های شما می‌مانم.

تا برنامه دیگر، خدانگهدار

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای معروفی عزیز سپاسگزارم از جوابتان.
درست می‌گویید هنرمندان مردمی محبوب هستند و یادشان همیشه جاویدان!

-- زویا امین ، Aug 4, 2008 در ساعت 05:47 PM