رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۱۸ تیر ۱۳۸۷

بحث ایران از حاشیه به متن

این هفته داشتم فوتبال قهرمانی اروپا را دنبال می‌کردم و در هیجان بردها و باخت‌ها من هم سهمی داشتم. جدای برد و باخت، فوتبال اسپانیا همیشه برای من تماشایی و زیبا است و امیدوارم حتی برای یک بار هم که شده تیم محبوب من به قهرمانی برسد.

اما در طول این هفته یک خبر بسیار قشنگ دیگر هم شنیدم و آن اینکه پایگاه اتمی کره شمالی فروریخت. این یعنی یک دهم از ناگواری یک فاجعه کاسته شد که سعی می‌کنم در این مورد بعدا بیشتر حرف بزنم. به هرحال این خبر را به مردم جهان تبریک می‌گویم. امید اینکه تمام صاحبان انرژی اتمی و تمام آنهایی که می‌خواهند از این تاسیسات خطرناک و ضد بشری داشته باشند از خر شیطان بیایند پایین و به خورشید و باد و خاک و آب اقتدا کنند.

Download it Here!

دوستان عزیز شنونده رادیو زمانه، این هفته برای چند مطلبی که من داشتم نامه‌های زیادی گرفتم. به خصوص در بخش ایران. یعنی سوالی که من کرده بودم «ایران یعنی چه؟»

در برنامه هفتاد ثانیه با چهره‌ها موضوع مهدی خلجی یک کم بحث‌برانگیز شد و نامه‌های زیادی راجع به این مساله به دست ما می‌رسد. اما پیش از این بروم روی یک نامه از یک خواننده عزیزی به نام سمانه که با سمانه قبلی، خودش می‌گوید، فرق می‌کند.

در برنامه این سو و آن سوی متن تحت عنوان «نویسنده کیست؟» سمانه برای من نوشته: من یک چند وقتی است، حدودا چهار پنج سالی است که دارم به نویسنده‌شدن فکر می‌کنم. ولی دو تا مشکل عمده دارم که نمی‌دانم دقیقا با آنها چکار کنم.

یکی اینکه هرچه می‌نویسم، که عموما از سه چهار صفحه تجاوز نمی‌کند، به شدت احساس کراهتم را برمی‌انگیزد که آخر چرا من اینقدر دیدم محدود و بیانم ضعیف است.

مشکل دوم این است که به عکس گذشته که خوره کتاب بودم الان دیگر میلی به کتاب ندارم. یعنی دارم ولی داستان دیگر جلبم نمی‌کند. دنبال یک چیز دیگر هستم ولی نمی‌دانم چه؟ از طرفی وقتی به لیست نویسنده‌ها و کتاب‌هایی که فقط در عمرم اسم آنها را شنیدم، به سختی احساس حماقت می‌کنم که چرا کتاب خواندن را بصورت کرم کتابی گذاشتم کنار.

یک چیز دیگر؛ چندوقت پیش داشتم داستان «رویای آدم مضحک» داستایفسکی را می‌خواندم. به نظرم رسید چقدر مزخرف است. فکر کنم یک مرگی‌ام شده. آخر به نظرم بیشتر شبیه اعترافات و موعظات یک کشیش بدبخت مالیخولیایی بود. یک چیز دیگر هم همیشه در حال غرزدن و ونگ‌زدن درونی هستم.

خب من به سمانه عزیز راجع به هر دو مشکلش می‌توانم بگویم فکر کنم لازم باشد کمی بیشتر کتاب بخواند. کتاب‌هایی بخوانی که برجسته است و به عنوان شاهکارهای نویسند‌گان شناخته شده. فعلا باید از کتاب‌های درجه دو نویسندگان پرهیز کنی. آثار درجه یک نویسندگان را بخوانی.

اگر در اینسو و آنسوی متن لابلای درس‌های داستانی‌ام بگردی کلی کتاب خوب هست که من نشانی‌هایش را برایت دادم و بعد اینکه وبگردی میدان نوشتن را کوتاه و محدود کرده.

همه می‌خواهند یک چیزی تلگرافی بنویسند و بروند به بقیه وبگردی بپردازند. همه می‌خواهند وقتی مطلبشان را نوشتند واکنش خواننده‌های‌شان را همان موقع ببینند. تا لحظاتی این موضوع جواب می‌دهد. ولی بعد یواش یواش آدم و نوشته‌اش می‌پیوندد به رودخانه فراموشی تاریخ.

همین پدیده اینترنت و وبلاگ‌نویسی و وبگردی نشان داده که مطلب دندان‌گیر ماندنی‌تر و خواندنی‌تر است. نظامی می‌گوید: کم گوی و گزیده گوی چون در / تا زاندک تو جهان شود پر.

همین پدیده اینترنت و وبلاگ‌نویسی و وبگردی پر مطالبی است که آدم می‌گوید حیف وقت و حیف کلمه که آدم صرف این چیزها بکند. ولی یک چیز نوظهور است که مدتی وقت و ذهن كتاب‌خوان‌ها را هم می‌گیرد و عاقبت آدم‌ها برمی‌گردند به همان كتاب‌خوانی. چون تجربه تاریخی بشر نشان داده که آدم‌ها تا وقتی چیزی را می‌توانند ببرند در رختخواب نمی‌توانند از آن دل بکنند.

در مطلب هفتاد ثانیه با چهره‌ها در گفتگو با مهدی خلجی نظرهای زیادی داشتیم که بحث اصلی ما را کشانده به زبان رسمی در ایران. ماجرای پان‌ترکیسم و در نهایت مساله یکپارچگی کشور ایران.

من تا آنجایی که در درس‌های تاریخ مدرسه خواندم یادم می‌آید که حتی قبل از حمله عرب‌ها و مغول‌ها و ترک‌ها و افغانی‌ها و حتی در دوران خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس زبان ما ایرانی‌ها همین زبانی بوده که داریم با آن حرف می‌زنیم. حالا اسم آن هرچه می‌خواهد باشد، باشد.

فردوسی هم همه تلاشش را کرده که زبان فارسی را زنده نگه دارد و می‌گوید که: بسی رنج بردم در این سال سی / عجم زنده کردم بدین پارسی.

من فکر می‌کنم هیچکس حتی رژیم اسلامی هم مخالف این نیست که مثلا کتاب‌های نیچه و کانت و داستایفسکی و چخوف و همینگوی به ترکی و کردی و عربی ترجمه بشود. اما خود دولت برای این کار سرمایه‌گذاری نمی‌کند و من می‌پرسم مگر روی کتاب‌های فارسی همین علما سرمایه‌گذاری می‌کند.

حالا در شرایطی هستیم که همین انتشار گاه و بی‌گاه کتاب به زبان فارسی هم برای ما ایرانی‌ها غنیمت است. یعنی قاچ زین را بچسبیم، سواری پیشکش.

و خب چقدر عالی می‌شد اگر کردها و ترک‌ها و عرب‌ها در ایران می‌توانستند در مدرسه به زبان مادری‌شان هم خواندن و نوشتن را براساس متد علمی یاد بگیرند. من فکر می‌کنم باید بیشتر روی این مساله کار کنیم و نگذاریم این یکپارچگی ایران از بین برود و نگذاریم کسانی به بهانه‌های مختلف روی تكه‌تكه‌شدن ایران‌مان فکر کنند و نقشه بکشند.

چون قدرت‌های بزرگ تلاش می‌کنند مثلا آلمان شرقی و غربی را به هم بچسبانند و از آن طرف تلاش زیادی می‌شود که کشورهای عقب‌افتاده مثلا بالکان به تکه‌های کوچولو تقسیم بشود.

یکپارچگی ایران و زبان فارسی مساله مهمی است که اگر دقت کرده باشیم در همین دو سه هفته اخیر مطالبی از سوی دکتر باطنی، رضا شکراللهی و مهدی جامی در رسانه‌های دیگر منتشر شده.

امیدوارم بتوانیم بحث را از حاشیه به متن بکشانیم و در همین رادیو زمانه یک میدان گفت و شنود از همین زبان فارسی برپا کنیم.

تا برنامه دیگر شما را به خدای بزرگ می‌سپارم

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

1- زبان عربی در مدارس ایران بصورت اجباری
از مقطع راهنمایی تدریس میشود.
2-ایران از لحاظ آزادی فرهنگی اقوام یکی از
بهترین کشورهای جهان می باشد.
3-به شما توصیه میکنم مطالب و کتاب های
دکتر حمید احمدی استاد دانشگاه تهران را
در مورد اقوام ایرانی به دقت مطالعه کنید.
www.hahmadi-persia.com
-------------------------------------------------
حسين عزيزم
از توجه تان به اين مسئله خوشحالم. من معتقدم که يکی از خوشبختی های کشور ما اين است که هرگز دعوای قومی و قبيله ای نداشته ايم. ترک و فارس و کرد و ترکمن در ايران با هم فاميل بزرگی تشکيل داده اند که همگی ايران را دوست دارند. وقتی نگاه به تاريخ همين صد سال اخير صرب ها و بوسنيايی ها بيندازيد می بينيد چه جوری در هر مقطع و جنگی همديگر را به سيخ کشيده اند و کباب کرده اند، تا جايی که در آخرين روزهای جنگ آخر، يک صرب ساعت ها جلو خانه ی يک بوسنيايی کمين می نشست تا به محض باز شدن در خانه، رگبار را ببندد و انتقام هفتاد سال پيش پدربزرگش را بگيرد.
اين تصاوير خوشبختانه در ايران وجود نداشته، و اگر چنين تصاويری ديده ايم، سياسی بوده و گروهی و حزبی و حزب اللهی.
در ضمن کتاب های دکتر احمدی جزو کارهايی است که در اين سالها در زمينه جامعه شناسی چشم های بسياری را باز کرده است. من کتاب هاش را به ديگران همواره توصيه می کنم.
و باز هم مرسی.
عباس معروفی

-- حسین ، Jul 8, 2008 در ساعت 04:15 PM