رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۸ خرداد ۱۳۸۷

سیمین بهبهانی: ایران برای من پناهگاه است


دوباره می‌سازمت وطن
اگرچه با خشت جان خویش
ستون به سقف تو می‌زنم
اگرچه با استخوان خویش.

این نگاه سیمین بهبهانی، شاعر بزرگ معاصر ما به ایران است. به موازات شعر سیمین و در سایه این شاعر بلند بالا، شخصیتی کم‌نظیر، محکم و ظلم‌ناپذیر قد برافراشته که او را به‌عنوان انسانی پیشرو و روشنفکری ناب به جامعه معرفی می‌کند.

اگر ایران به داشتن سعدی و حافظ به خود می‌بالد، با تمام مصائب و بلایایی که بر این سرزمین بزرگ رفت و می‌رود نشان داده که هنوز می‌تواند به داشتن نیما و سیمین بهبهانی بنازد.

باری، نه با این اوصاف سیمین بهبهانی بزرگتر می‌شود و نه کسی می‌تواند او را از جایگاهش بجنباند. همچون کوهی بلند در سرزمین ما ایستاده و حضور روشنفکر و شاعر تاریخ ایران را اعلام کرده است.

سیمین بهبهانی حدود هفتاد وزن تازه به غزل پارسی افزوده که غزل را از تکرار و انجماد و شعر غنایی نجات داده و جایگاهی تازه بر آن یافته است. در جوار این شاعر بزرگ، معلمی هم در دبیرستان‌های تهران سی سال تمام به دختران وطن ادبیات فارسی آموخته.

و در جوار این شاعر گرانقدر مادری، دقیقا به شکل سنتی‌اش مادر، فرزندان خود را تر و خشک کرده تا سرانجام و قوام یابند. و در جوار این شاعر ارجمند یکی از ستون‌های اصلی کانون نویسندگان ایران شب و روز تلاش کرده و در جوار این غزلسرا، سیمین داستان هم نوشته، خاطره هم نگاشته، شعر نو هم سروده و در راهپیمایی‌ها کنار زنان و دانشجویان و کنار زندانیان سیاسی حضور یافته است.

و این زن ساده و مهربان تیشه فرهاد را برداشته و خود را تراشیده و تراشیده و تراشیده تا تندیش گران‌قیمتی پدید آورد و آورده است.

سیمین بهبهانی متولد ۲۸ تیر ماه ۱۳۰۶، تهران. من در کنار سیمین چه در خانه، چه در کانون نویسندگان، چه هنگامی که مدیر مجله ادبی بودم و چه به عنوان یک نویسنده از موهبت‌های بی‌نظیری بهره برده‌ام. و این افتخار نصیبم شده که شاگرد او باشم؛ رفیقش، پسرش و همراهش.

زمانی که مجله‌ام توقیف بود کسی جرات نداشت سراغی از من بگیرد. در هنگامه‌ای که خیل ارباب رجوع و دوست و آشنا دورم را خالی کردند تنها سیمین بهبهانی بود که دو سال تمام هر روز حالم را می‌پرسید، تلفن خاموش دفتر مجله‌ام هر روز یک‌بار به صدا درمی‌آمد و امروز صبح باز تلفن زنگ زد، گوشی را برداشتم، گفت سلام؛ گفتم خانم بهبهانی.

آمده بود برلین برای شرکت در کنفرانس جهانی پن. گفت دلم برات تنگ شده، باید حتما ببینمت. به دیدارش رفتم، با هم به خانه هدایت آمدیم، کمی در فضای کتاب‌ها و چاپخانه چرخید. بعد با هم به رستوران رفتیم، با هم شام خوردیم و حرف زدیم.

با او برگشتم به تمام سال‌هایی که در ایران کار می‌کردیم و در تمامی نام‌ها و یادها چرخیدیم. حمید مصدق، هوشنگ گلشیری، منوچهر آتشی، احمد شاملو، م آزاد، فریدون مشیری، محمد مختاری، محمود دولت‌آبادی، محمدعلی سپانلو، جواد مجابی، محمد حقوقی، نصرت رحمانی، منیرو روانی‌پور، شهرنوش پارسی‌پور، بیژن نجدی، ضیاء موحد، ناصر زراعتی، جعفر شهری، سیمین دانشور، احمد محمود، اسماعیل فصیح، اسماعیل جمشیدی و آن همه آدم و یاد و خاطره.

Download it Here!


سیمین بهبهانی و عباس معروفی / عکس از زمانه

سیمین را امروز خوشحال‌تر از همیشه یافتم. سرحال و با حضور ذهن. از او پرسیدم...
خانم بهبهانی ایران یعنی چه؟

ایران یعنی پدرمان، مادرمان، جد و آبادمان و هرچه که داریم. یعنی من فکر می‌کنم سرزمین ایران برای من واقعا پناهگاه و مرجع من است و همه چیز من است و امیدوارم که همیشه از چشم بد دور بماند، از جنگ دور بماند، از قحطی دور بماند، از بدبختی دور بماند و همیشه مردمش شاد و سرافراز و خوشبخت باشند و آزادی کامل داشته باشد.

بدترین تجربه‌ای که در زندگی‌تان داشتید چه بوده؟

از بدها نپرس عزیز من. تجربه بد فراوان داشتم ولی نمی‌خواهم یاد آنها را بکنم. حالا بگو بهترین تجربه. بهترین تجربه‌ی من این بوده که بچه‌های خوبی داشتم و خوشبخت بودم با بچه‌هایم. امیدوارم که هرکس که دارد سالم باشند و بچه‌های‌شان هم درست باشند.

و هر وقت که واقعا یک شعر خوب گفتم، برای زندگی تازه آورده و شادی تازه آورده، و بعد از زندگی مادی و بچه و غیره؛ شعر برای من عزیز است. و همچنین دوستانم عزیز هستند. خیلی خاطرات خوب دارند در قلب من که فراموش‌نشدنی است و انشاء‌الله که همیشه تندرست باشند و یادشان را شاد کنیم ما. همین.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

به هر دوی تان بسیار احترام می گذارم.

-- مهرداد ، Jun 12, 2008 در ساعت 04:55 PM

خوشحالم که سیمین بانو سر حال و سرزنده است.

-- avesta ، Jun 13, 2008 در ساعت 04:55 PM

درود بر شما

-- asma sharifi ، Jun 13, 2008 در ساعت 04:55 PM

رفتارتان ابدا جالب نبود من تنها سلام خودم را حق دارم به بهترین شعر سرزمین برساانم وشما ایراد
میگیرد .

-- بدون نام ، Jun 14, 2008 در ساعت 04:55 PM

سلام
جای بسی شگفت است که آقای معروفی در این چند روز اخیر هیچ اشاره ای ,هیچ کلامی,هیچ مقاله ای به مناسبت فوت مرد بزرگ استاد ابراهیمی نداشته اند.
امیدوارم که سخنم را بر جایگاه گفته باشم.
با سپاس

-- بهنام ، Jun 16, 2008 در ساعت 04:55 PM

akh rooham shad shood aghaye maroofi.omidvaram ke khanoome behbahani hanishe salemo sare hal bashan .salam va ehterame mano beheshoon beresoonid.
sepideh

-- sepideh ، Jun 17, 2008 در ساعت 04:55 PM