رادیو زمانه
>
خارج از سیاست
>
مروری بر داستان های قلم زرين
>
در حافظهی ادبیات دراماتیک
|
اينسو و آنسوی متن (5)، «صيد قزل آلا»، شيوا رمضانی
در حافظهی ادبیات دراماتیک
«صید قزلآلا» شیوا رمضانی
مرد بازنشسته شد. او بیست و هفت سال در یك استخرِ بزرگِ پرورش ماهی كار میكرد. ماهی های قزل آلا. زن نگران بود. مرد تمام روز گوشهای مینشست. به یك نقطه خیره میشد.حرف نمی زد و مدام سیگار میكشید. دكتر میگفت: افسردگی او از نوع حاد است.
در یك غروب ساكت و دلگیر زمستانی، وقتی زن در فنجانها، چای دارچین میریخت، صدای مرد را شنید. فنجان از دستش رها شد. دوید.با تعجّب به مرد نگاه كرد كه در اتاق راه میرفت و با صدای بلند حرف میزد.
ـ چرا ماهیا گروهی زندگی میكنن؟ ماهیا دنیارو چه جوری میبینن؟ ماهـیام دلشون میگیره؟ گریه میكنن؟ ماهیا .....؟
مرد آن شب و تمامِ شب های بعد سؤالهای عجیبی در مورد ماهیها پرسید.آن شب زن از شدت شوق اشك ریخت. تكّههای شكستهی فنجان را جارو كرد.زخمهای پایش را شست. آنها را ضد عفونی كرد و رویشان چسب زد.
دكتر میگفت: درسته كه همهی سؤالاش مربوط به ماهیاس، امّا همین كه حرف میزنه نشونهی خوبیه. باید امیدوار بود.
یك روز صبح، وقتی زن از خرید برگشت، یك سیب درشتِ سبز از سبد بیرون آورد. آن را شست. پوست كند. چهار قسمتش كرد و در بشقاب گذاشت. به اتاق رفت. با دیدن مرد جیغ كشید. اتاق دور سرش چرخید. مرد روی زمین دمر افتاده بود و دست و پا میزد.
دكتر میگفت: اینكه اون فكر میكنه یه ماهی واقعیه و باید شنا كنه، خُب جای نگرانی داره، امّا شاید با تعویض داروها بشه كاری كرد. ولی زیادم امیدوار نباشید.
داروها بی اثر بودند. مرد گاهی آنقدر روی فرش دسـت و پا میزد تا نفسـش بنـد می آمد و كفِ سفیدی از دهانش خارج میشد. گاهی هم به كلّی از هوش میرفت.
دكتر میگفت: باید فكر كنم. شاید بشه یه كاری كرد.
زن با دهان باز و چشمهای گرد به دكتر خیره شد.
ـ مثلاً می شه برای اینكه زیاد انرژی مصرف نكنه، یه مدّتی تو آب باشه.
زن كیفِ دستیاش را محكم به سینه فشرد.
ـ یعنی بندازمش تو رودخونه؟
دكتر، كاغذ زیر دستش را خط خطی كرد.
ـ عاقل باشید خانم. راه سادهتری هم هست. مثلاً وان حمّام.
مرد افسرده و بی رمق، تمام روز در وان حمّام دست و پا میزد. زن نگران بود. دكتر میگفت: از اونجایی كه هر موجود زنده ای به آفتاب نیاز داره، میتونید موقّتاً یه وان تو یه اتاق آفتابگیر بذارید تا اون بتونه از نور خورشید استفاده كنه.
شنا كردن در وان سفید، گوشهی اتاقِ آفتابگیر برای مرد لذّت بخش بود. رنگِ زرد و پریده ی صورتش، شاد و با طراوت شد. زن خوشحال بود. امّا مشكل تازهای پیش آمد. مرد دیگر لب به غذا نمیزد. داروهایش را نمی خورد. او هر روز لاغر و ضعيفتر میشد. دكتر نگران بود. میگفت: شاید واقعاً داره یه ماهی میشه.
... و برای مـرد غذای ماهی تجویز كرد. گفت: بهتره قرصاشـم بكوبید و با این غـذا مخلوط كنید. باید ببینیـم چی میشه.
زن تمام روز كنار وانِ سفید، در اتاقِ آفتابگیر می نشست. نگران، به مرد نگاه می كرد كه با ولع، غذای ماهی شناور روی سطح آب را میخورد. زن كم كم به این وضیعت عادت كرده بود. خوشحالی مرد، زن را راضی میکرد، امّا این خوشی زیاد دوام نیاورد.
مرد دوسـت داشت همیشه زیر آب باشد. گاهی آنقـدر زیر آب می ماند تا نفـسش بند میآمد.
دكتر میگفت: برای اینكه اون بتونه نفس بكشه باید گولش بزنید.
زن مات و مبهوت به دكتر نگاه كرد. دكتر گفت: مثلاً میتونید نشون بدید كه شما یه ماهیگیرید و میخواید اون رو صید كنید. مثلاً با یك...
زن همان روز به یك شاخهی شكسته، نخی بلند وصل كرد.هر روز از باغچه تعداد زیادی كرم جمع میكرد. آنها را یكی یكی به نخ میبست و نگران كنار وان سـفید در اتاق آفـتابگیـر مینشـسـت. یك كلاه حصـیری روی سـرش میگذاشت و قلابِ دست سازش را در آب می انداخت.
نگاه مرد به كرمها كه میافتاد، جسـت میزد. زن سریع قلاب را بالا میگـرفت. مرد ســرش را از آب بیـرون می آورد و نفس كوتاهی میكشید. گاهی كرمها را میخورد. زن عق میزد.
با شروعِ فصل تابستان،حال مرد كم كم بهتر شد. گاهی سرش را از آب بیرون می آورد و نفس میكشید. دیگر نیازی به كرمها، قلاب، نیازی به غذای ماهی نداشت. او از وان بیرون آمد. گاهی روی فـرش دسـت و پا میزد. ده یا دوازده ثانیه. امّا این عادت خیلی زود برطرف شد.
حالا مرد غذاهايی را كه دوست داشت درست میكرد. روزنامه میخواند. موسیقی گوش می داد. تلویزیون تماشـا می كرد. چای دارچین میخورد.
زن امّا بی توجه به او، تمام روز كنارِ وانِ سفید، گوشهی اتاق آفتابگیر مینشست. كلاهِ حصیریاش را روی سر میگذاشت. قلاب را در آب تكان میداد و مطمئن بود روزی قزل آلای بزرگی صید میكند.
پليسه کردن زمان
در داستان "صید قزلآلا" نوشتهی شیوا رمضانی، زندگی با فانتازیا تعریف مجدد میشود.
نیازی نیست زیاد برگردد و به جزئیات شغل مرد بپردازد، همین که او را کارگر یا کارمند پرورش ماهی معرفی میکند، کافی است. اما داستان از لحظهای شروع میشود که او بازنشسته شده است. این لحظهی شروع بقیهی گذشته را مثل آکاردئون جمع کرده، پلیسه کرده و پشت سر آن زندگی و خانواده قرار داده است.
داستان "صید قزلآلا" با نوعی طنز پنهان توأم است که همین طنز به خواننده کمک میکند تا تراژدی را راحتتر بفهمد. دیالوگها، تجویزهای پزشک، رفتار مرد، واکنش زن، همه و همهچیز با این طنز پنهان حرکت میکند.
با دوتاش رنگ
شیوا رمضانی در روایت داستانش نک و نال نمیکند، اگر دری را میبندد، دری دیگر میگشاید، لااقل این را میداند که در حافظهی ادبیات دراماتیک چارلی چاپلین حضوری چشمگیر در این نوع روایتها داشته است.
آدم مسخ میشود، یکی مثل کارگر فیلم عصر جدید، یکی مثل گرهگوار سامسا، یکی مثل همین مرد که ماهی شده، و تا جایی این مسخ شدگی یا بیماری را طی میکند، که کار به مسخ دیگری بینجامد.
روزی که او بهبود مییابد و عادی میشود، روزنامه میخواند، غذا میپزد، چای دارچین مینوشد، زن مسخ شده و تمام روز کنار آب نشسته تا یک ماهی قزلآلای بزرگ صید کند.
داستان آغاز و پایان بهاندازهای دارد، و همه چیزش به قاعده است، تنها میماند چهرهپردازی که اگر شیوا رمضانی با دوتاش رنگ چهرهی مرد و زن را میساخت، یک اثر ماندنی از خود بهجا گذاشته بود.
مسخ شدن نويسنده
شاید نویسنده این داستان خود، مسخ شده، مسخ قشنگی داستان، و یادش رفته کمی چهرهپردازی کند.
"در خیابان مینتولاسا" اثر میرچا الیاده نمونهی عالی و شاهکار این نوع داستان نویسی است که با فانتازیا زندگی را میتوان لایه لایه کرد، زمان دراماتیک و زمان داستانی ان را به تعادل کشید. در برنامهی بیست و ششم و بیست و هفتم اینسو و آنسوی متن با رمان زیبای "در خیابان مینتولاسا" اثر میرچا الیاده، بر ساختار و معماری اینگون داستانها حرف زدم. و البته نمونههای زیبای دیگری هم هست، مثلاً فیلم "ادوارد دستقیچی".
دوستان عزیز رادیو زمانه،
برنامهی این سو و آن سوی متن را با مرور بر داستانهای ارسالی شما به قلم زرین زمانه ادامه میدهم.
تا برنامهی دیگر، خدانگهدار
|
نظرهای خوانندگان
نشریات در بیان واقعیت ها و حقایق آزادند و یکی از رسالتهای مطبوعاتی آنها انعکاس واقعیتها و اخبار صحیح است.در پی درگیری لفظی کاظم جلالی نماینده شاهرود و اکبر اعلمی نماینده تبریز بر سر سهم ایران در دریای خزر وبلاگها و سایتهای معلوم الحال وابسته به دولت مانند "رجانیور" و "جهان نیوز" و "روزنامه دولتی ایران " به نقل از یک منبع همیشه آگاه و در عین حال همواره ناشناخته خبر این درگیری را کاملا ابتر و جانبدارانه و جهت دار و به زعم خود بنفع یک نماینده اصولگرا (جلالی) و علیه نماینده اصلاح طلب (اعلمی) منعکس کردند. داریوش قنبری نماینده ایلام در جمع خبرنگاران پارلمانی طی یک مصاحبه مطبوعاتی بطور کامل جزئیات این رویداد را توضیح داده و نیمه پنهان این درگیری لفظی را که حق را به اعلمی می داد تشریح کرد.وی در این مصاحبه انگیزه های جلالی برای تملق گویی مسئولان دولتی در کمیسیون امنیت ملی و اینکه سهم ایران از دریای خزر 11 درصد میباشد و همچنین میزان سفرهای خارجی او و حق ماموریتهایی که بابت سفرهای 111 روزه اش دریافت کرده است را بطور کامل توضیح داد. با وجود اینکه در این مصاحبه بجز من حداقل 10 نفر دیگر نیز خبر را یادداشت و یا ضبط میکردند اما متاسفانه بدلیل فشارهای کاظم جلالی و خواهش و اصرار او برای عدم انعکاس این خبر سردبیر روزنامه ای که من در آن کار میکنم به ما گفت مدیر مسئول نشریه گفته است خبر مذکور کار نشود!! وقتی با بعضی از دوستان خبرنگار که در مصاحبه قنبری شرکت داشتند تلفنی گفتگو میکردم آنها نیز اظهار داشتند که جلالی با مسئولین نشریه آنها تماس گرفته و با اصرار تقاضا کرده است که این خبر منتشر نشود!! از طریق گوگل موضوع را پیگیری کردیم و معلوم شد که سایت آفتاب نیوز خبر را به شرح زیر آفتاب - ماجرای درگیری در کمیسیون ...
داریوش قنبری عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی lمجلس درگیری لفظی کاظم جلالی و اکبر ...
www.aftabnews.ir/vdcgxz9ak3933.html - Similar pages
کار و لحظاتی بعد بدلیل تماس و اصرار جلالی ناگزیر کل خبر را از خروجی این سایت حذف کرده اند!! اکنون این سوال مطرح میشود که" این تذهبون ؟" چرا در اثر اصرار یک نماینده حقایق باید قربانی رفاقت ها و فشارها شود.گفتنی است که روزنامه اعتماد ملی و خبرگزاری موج هریک قسمتهایی از این مصاحبه را منعکس کرده اند. " یک حبرنگار"
-- hamid ، Nov 2, 2007 در ساعت 03:13 AMسلام. ممنون از برنامه ي خوبتان. چطور مي شود براي اين برنامه داستان فرستاد؟
-- بدون نام ، Nov 3, 2007 در ساعت 03:13 AM-----------------------------------
داستان تان را به نشانی زمانه بفرستيد.