قلم زرين زمانه 6
چهل داستان نامزد دریافت قلم زرين زمانه
اولين بار است که يک رسانهی خارج از کشوری دغدغهاش توليد ادبيات داستانی و ايجاد رقابت سالم و فضايی مناسب برای باليدن نسلی شده است. اين تجربه را ادبيات ايران در حافظهاش نداشته است، و حالا که سياستگزاری فرهنگی بر اين منوال میچرخد تا ادبيات خلاقه را در محاق نگه دارد، يک رسانه برونمرزی کنار فرزندان وطن میايستد تا نشان دهند که در عصر اينترنت و ارتباط ديجيتال چراغهای رابطه خاموش نمیماند. فضای مطبوعاتی و نشر ايران برای توليد کنندگان آثار خلاقه هر روز دشوارتر میشود، حالی که کار داستاننويسان در نهايت چيزی جز فرهنگسازی و شهادت روزگار رفته نبوده و نيست.
40 داستان خوب
کار دقيق داوری و کار سخت داوران به پايان رسيد. از بين 477 داستان که به دبيرخانهی قلم زرين زمانه رسيده بود، در مرحلهی نخست 172 داستان برگزيده شد، و داوران ما بار ديگر تمامی اين 172 داستان را خواندند و به ارزشگذاری پرداختند. سرانجام چهل داستان به مرحلهی دوم راه يافت.
در بستری که "زمانه" فراهم آورده بود، چهل داستان خوب در ادبيات ايران جاری شد. حاصل اينهمه تلاش و کار گروهی همين بود. و میارزيد؛ چهل داستان برآمد که در يک مجموعه به وسيلهی نشر گردون برلين انتشار خواهد يافت.
داستانهای نامزد شده برای دریافت قلم زرین
3 – نه هست، آرش توکلی
4 - گریز از ماهی، آرش توکلی
32 - میگویم جیغ بزن، محمد رضا زمانی
61- من فقط راوی هستم، آتوسا زرنگار زاده شیرازی
62– تیغه، گیتی رجبزاده
80- ها کردن، پیمان هوشمندزاده
91 - خوشبختی ذوزنقه ای، ندا کاووسی
125 - منطقهی صفر، بهاره خلیقی
132 - مهرورزان سرزمین موعود، فرهاد بابایی
142– سیگار میکشی؟ فارس باقری
148 – در مه، امیر مهاجر
149 – زخم، امیر مهاجر
180 - کلمات کلیدی، م.الف. گوران
188 – عزیز و نگار، اکرم محمدی
189 – صید ماهی قزلآلا، شیوا رمضانی
206 – باورش سخت است، حامد اسماعیلیان
212 - شبهای مهمانی، علی قانع
215 – چاه، خسرو عباسی خودلان
220 – شرح روایت من و ابلیس، صالح تسبيحی
225 – آنگیل، کیا بهادری
226 – نواربرگردان، کیا بهادری
232 – برای مارسیای رذل عزیز، امیر یزدانبد
250 – اما تو روسپی نبودی، یاسمین شکرگزار
252 – خواب، خسرو عباسی خودلان
269 – 176 کیلوگرم، علیرضا محمودی ایرانمهر
297 - راس ساعت پنج، ایمان عابدین
300 – مانوئل، علی نیرومند
301 – فرمون، علی نیرومند
303- زندگی سه نفره، سامان رستمی
304 - دیلن توماس را همینها کشتن، بهزاد بارانی
306 – افسردگی، داوود رحیمیان
318 – برق صلواتی، فریبا حاجدایی
323 – دیدار در کافه بالزاک برلین 1973، احمد احقری
326 - شیخ روزبهان را با الف و لام نمینویسند، احمد بیرانوند
327 – یک ملودرام نسبتا عاشقانه: خانواده کونزلمان، بابك نادعلي
358 - روشناییهای کج- ایزراییل، تایماز افسری
367 – هی سی سالت ...، آنیتا یارمحمدی
419 – وهم، تبسم غبیشی
431 - بعدازظهرهای هزار و چهارصد و بیست کیلومتر، مجتبی فیلی
450 - حمام در آفتاب، آزاده نوربخش
داستانهای بالا را در این صفحه بخوانید
داستانهای یادشده در واقع برگزیدگان مرحلهی نيمه نهايی مسابقه اند. و چون کار داوران خاتمه يافته، پس میتوان نام نویسنده های تمام داستانها را آشکار کرد. سايت زمانه از همين لحظه کار آشکارسازی را آغاز میکند. تمامی 477 داستان در ظرف چند روز آتی با نام نويسنده ديده خواهد شد.
دبيرخانه در اين دو سه روز به کار دشوار ديگری مشغول خواهد بود؛ که امتيازهای هر داوری بر داستانها جمعبندی شود تا برندگان نهايی اعلام گردند.
داوران قلم نخستين دورهی مسابقهی زرين زمانه
به همین ترتیب اکنون می توان نام داوران قلم زرین زمانه را آشکار کرد که بار سنگین خواندن و بازخواندن و برگزیدن داستانها را بر عهده داشتند و فهرست نامزدها در واقع حاصل گزینشهای ایشان است:
فرشته مولوی، کانادا (نويسنده، محقق، مترجم)
فرشته ساری، ايران (نويسنده، شاعر، مترجم)
نسيم خاکسار، هلند (نويسنده، مترجم)
حسين نوشآذر، آلمان (نويسنده، روزنامهنگار)
محمد ايوبی، ايران (نويسنده، معلم داستاننويسی)
حسين مرتضائيان آبکنار، ايران (نويسنده، معلم داستاننويسی)
شهريار مندنیپور، امريکا (نويسنده، معلم داستاننويسی)
دبير هيت داوران: عباس معروفی، آلمان (نويسنده، معلم داستاننويسی)
مراسم جشن قلم زرين زمانه
روز دوشنبه دهم سپتامبر ساعت 18 مراسم گراميداشت ادبيات خلاقهی ايران، در خانهی هنر و ادبيات هدايت برلين با حضور برندگان خارج از کشور، دبير هيئت داوران، عدهای از نويسندگان و روزنامهنگاران برگزار خواهد شد. (دوشنبه 19 شهريور 1386 ساعت 6 عصر)
هيجانانگيزترين بخش کار اين است که راديو زمانه برنامهی اين روز را "زنده" پخش خواهد کرد.
به افتخار برندگان، ما روز دوشنبه 10 سپتامبر در استوديو راديو زمانه – نه ببخشيد - در خانهی هدايت جشن میگيريم و نام برندگان را اعلام میکنيم.
من خوشحالم
خوشحالی من به اين خاطر است که داستانهای خوب خواندم، با نامهای تازه آشنا شدم، کار با داوران خوب پيش رفت، اولويتها و تأکيدهای "زمانه" همه بر نويسندگان شرکتکننده در مسابقه بود، گروه فنی و گرافيک و همکارانم همه کاری کردند تا حاصل کار در شأن اهل قلم و نيز درخور يک رسانهی فرهنگی باشد، و اينها همه چيزهای کمی نيست. بايد قدر بدانم، و میدانم.
خستهام، ولی خوشحالم.
|
نظرهای خوانندگان
این که 39 تاست!!!
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMمثلا قرار بود از هر نویسنده یک داستان انتخاب بشه
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PM-------------------------
زمانه: چون داستانها بدون نام خوانده شده از بعضی نویسندگان بیشتر از یک داستان انتخاب شده است اما در مرحله نهایی از هر نویسنده تنها یک داستان می تواند انتخاب شود
خواهشمندم این را هم اضافه کنید که هریک از داوران کدام داستانها را برگزیده است.
-- نویسنده ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PM----------------------
زمانه: متاسفانه این درخواست عملی نیست و داوران چنانکه مرسوم است به شرط مخفی بودن رای شان رای داده اند
سلام. خسته نباشید. اول اینکه جناب معروفی عزیز آن قصه هایی که شمادر رادیو زمانه خواندید چی شد؟ قرار بود فایل ها را بگذارید روی سایت که هنوز نگذاشته اید. دیگر اینکه در میان قصه ها ، چند تایی از جمله لیندا جانسون جنایتکار حتی در میان نامزدها هم نیست. واقعا داوران به خصوص آن دو داور که فقط روزنانه نگارند دانسته اند چه می کنند؟
-- reza ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PM--------------------------------------
عزيزم رضا
من داستان ليندون جانسون جنايتکار را در برنامه اينسو و آنسوی متن مرور و اجرا کردم. کار قشنگی است. به زودی و به ترتيب داستان ها روی صفحه قرار خواهد گرفت.
من فکر می کنم نويسنده ی آن داستان بعيد است برای جايزه بردن بنويسد. اين جايزه و همه ی ماجرا برآمدن "اثر" را نشان و نويد داد، و رأی من از بين هشت نفر فقط يک هشتم است.
ما به مجموع نمره های داوران وفاداريم و شما به قدرت قلم تان اعتماد کنيد.
با مهر / عباس معروفی
مثل اینکه قرار بود داستانها قبلا در جائی منتشر نشده باشند ولی بیشتر این داستانها قبلا در وبلاگهای شخصی منتشر شده کافیه تو گوگل سرچ بزنین به نامشون .
-- حامد ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PM39 داستان خوب!
-- لیلی ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام آقای معروفی. ضمن خسته نباشید چند نکته به نظرم رسیده که عیان می کنم. اول اینکه در آغاز به عنوان خواننده جدی ادبیات فکر می کردیم " مسابقه زمانه" واقعا مسابقه قصه هایی است که هم روح زمانه و روزگار ما را با خود دارند و هم از نظر ساختار قصه نویسی نشانگر تفاوت هایی مساله برانگیز با جریان های غالب قصه نویسی فارسی هستند ( ای کاش همین طور باشد) تردید ندارم که از جناب معروفی این ساحت جدید دیده شده اما نگاهی به گزینش های داوران نشان می دهد که حداقل 30 قصه از میان 40 قصه مرحله نهایی همان درشکه از چرخ افتاده قصه نویسی را یدک می کشند و شاید فقط "موضوعا"مربوط به شرایط جامعه امروزی ایران اند.بنابرین نگاه غالب داوری که معلوم است نگاه کدام داوران است با "قصه زمانه" به معنای واقعی و تیوریک آن فاصله بسیار دارد. در میان کارهایی که نرسیده اند به مرحله نهایی، یافت می شوند قصه هایی که گرفتار ناداوری شده اند و نمی دانیم چرا. ضمن اینکه بسیاری از همین قصه ها با شرایط قصه زمانه که اعلام شده بود نوشتهو ارسال شده بودند. آن شرایط همکه در نیمه راه انکار شد . در هر صورت ، کار رادیو زمانه ستایش برانگیز است و امید که دوام یابد در این وضعیت تراژیک نشر و موقعیت ادبیات.
-- پگاه ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام
-- مهدی علاقمند ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMآقای معروفی
خسته نباشید
یک خواهش
هرچند سخت و وقت گیر است
اما
دست کم اشکال اساسی داستان های من را ( رئالیسم - آخر سیزده به در - زنی از دور آمد ) حتا در دو سه خط هم که شده برایم بنویسید ممنون می شوم.
fekr konam aslan monsefane nist ke az yek nevisande 2 dastan namzad shavand.
shoma ba in karetan shanse entekhab dastanhaye kasani ke be omide rah yaftane ye dastan az har nafar boodand ra gereftid.
hata be in dalil ke dar marhale akhar khat mikhorand.
shayad mesle entekhabat irani; mosabeghehaye irani ham az pish maloom bood ke che sar anjami khahand dasht.
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMalbate nafse bargozari mosabeghe mohem ast.
مطمئنید که همه داستانها رو خوندید؟ بعضی ار این برگزیده ها اشکالات نگارشی و دستوری دارند.
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام آقای معروفی!
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMپس شرط و شروط جایزه ی قلم زرین چه شد که با آن لحن! گرم گرم به خورد این نویسنده های جویای نام دادید؟ مردم ایران را که همه ی دنیا دارند دست می اندازند شما هم یکی اش! مگر نه این که قرار بود داستان ها از 1500 حال با ارفاق بگوییم 2500 کلمه بیش تر نباشد؟ نگاه کنید به این داستان هایی که از دیدگاه داوران شما منتخب شده اند؛ 9000 الی 10000 کلمه! آیا مرام شما این بود که در ابتدا قانونی بگذارید و بعد با دیدن داستان های بلند (یا که خودتان به تر می دانید به این گونه داستان ها نوول می گویند) دوست و آشنا آن قانون و مرام را بشکنید؟
-----------------------------------
سلام دوست بی نام
در دومين مقاله راجع به مسابقه اعلام کرديم که شرط 1500 کلمه را برداشتيم.
از اين گذشته، مگر از شما خواسته بوديم برای ما بيل بزنيد که اينهمه طلبکاری داريد؟ کدام رسانه ای اينگونه به احترام نوشتن برخاسته؟
واقعاً حيف تان نمی آيد؟
چرا يک داستان قشنگ نمی نويسيد به جای اينهمه تئوری توطئه؟
عباس معروفی
IP: 81.90.154.4
آفرین به آقای معروفی!
سلام!
به دوست و آشنا جایزه دادن مثل این است که جایزه ی یک میلیونی را از این جیب به آن جیب گذاشته باشی! خب اگر کسی حرفی داره بیاد روی سایت آقای معروفی و حرف بزنه! من هم نظر آقای معروفی را دارم که دل دوست را نباید رنجاند. تا توانی دلی به دست آور! البته دل دوست را نه دل دیگران یا شماها را!
IP: 81.90.154.4
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMابتدا سلام:
-- رهگذر ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMبعد خسته نباشید جانانه بابت این چند ماهه فشار پرس کننده داوری 477 داستان!
باید خدمت آندسته از دوستانی که به هر دلیل به نتیجه شکایت دارند عرض کنم که چرا اینقدر سطحی نگر هستید؟! در چنین آشفته بازاری که در ایران هست حال اگر چند عاشق به معنای واقعی کلمه در آنسوی مرزها به وسع خودشان، قصد برگزاری چنین جشنواره هدفمندی داشته اند ما نباید فقط به خاطر اینکه داستان (صدالبته ناپخته ما!) به دور آخر راه نیافته، زحمت دوستان را فرامش کنیم. من به شخصه یکی از شرکت کنندگان در این جشنواره بودم با 2 داستان. گرچه هیچکدام لیاقت دست یافتن به جایزه را نداشته اند اما خالصانه نفس نیت عزیزان را درک کرده و آنرا ستوده ام.
من آرزوی تداوم چنین حرکتهای بزرگ فرهنگی را از صمیم قلب دارم.
به امید متبلور شدن قلم و اندیشه تمامی دوستان اهل قلم...یاحق/
تاکید شده بود بر فرستادن آثاری که در هیچ جای دیگری انتشار نیافته باشند و شرکت نکرده باشند .داستان های نه هست و می گویم جیغ برن هر دو تا مرحله ی نیمه نهایی جایزه کوتاه شهر کتاب راه یافته بودند . بگذریم از اینکه داستان می گویم جیغ برن کپی پرداخته شده ای است از داستانی با نام: دومین شانس . نوشته جی بونسلت . کتاب کوتاه ترین داستان های جهان / استیو ماس /ترجمه گیتا گرگانی / نشر سالی . داوران محترم لطف می کنند که از بین نرفتن حق باقی نامزد ها را در نظر می گیرند .
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMبا سلام! دوستانی که برگزیده ی مرحله ی دوم جایزه قلم زرین نشدید؛ به اطلاع تان برسانم خوشحال باشید از این که منتخب نشدید؛ چرا که این 39 نفری که منتخب شدند، همه گی داستان های شان از یک جایی می لنگد. الف: بی محتوا هستند. ب : اگر هم با محتوا باشند،ایده را از جایی برداشته اند. ج :از لحاظ دستوری مشکل دارند. د : قبلاً جایی منتشر شده اند.
IP: 81.90.154.4
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMمن داستان نویس نیستم امایکی از خوانندگان پا بر جای داستانم.امید وارم دو داستان برگزیده از سوی خوانندگان از درون 172 اثر انتخاب شود.لطفا راجع به این گزینش نیز توضیح دهید.
-- محبوبه ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMعلی قانع، علیرضا محمودی ایرانمهر، پیمان هوشمندزاده، ایمان عابدین، صالح تسبیحی، گیتی رجبزاده... باز هم نام ببرم؟ جشنوارهی بیطرف و جوانهای بینام و عدالت و بیطرفی همین بود؟ به طور کلی جشنوارهی خانوادگی و خوبی بود. دم شما گرم!
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMمن در مسابقه شرکت نکرده بودم ولی بیشتر داستانها رو خوندم. انگار داورها داستانها رو خوب نخوندند. مثلا داستانهای "افسون" "می آیم" و "موی رگ" رو با بعضی از برگزیده ها مقایسه کنید و ببینید که چقدر بهترند.
-- کامران ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMبا سلام و خسته نباشيد از تلاش فراوان
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMالبته راي داوران بسيار محترم است اما كوتاهي هاي زيادي هم شده . قصد توهين نيست بحث انتقاد دوتانه است ولي مثلا"داستان "اما تو روسپي نبودي"در ليست هست كه سطحي بسيار بسيار پايين و معمولي تر از خيلي از انتخاب نشده ها مثل "زنداني شهر سن" يا " به ژاپني" يا... خيلي هاي ديگر دارد. جالب اينكه اين را هر كسي درك ميكند، لا اقل شاگردان آماتوري كه من ميشناسمشان.
با احترام
يك معلم داستان نويسي
داستان "زخم" مدتها قبل در اینترنت منتشر شده. یعنی هیچکدوم از داورها قبلا اونو نخونده بودند؟!! خودتونو مسخره کردید یا ما رو؟
-- بدون نام ، Sep 8, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام زمانه! من از زمانه سوالی دارم: آیا این همه جانماز آب کشیدن های آقای عباس معروفی مسابقه بود یا خاله خاله بازی؟
-- بدون نام ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMاین هایی که اسامی شان به عنوان برنده اعلام شده است، داستان هایی را قبلاً از طریق پرسه در متن با صدای نویسنده خوانده اند. آقای معروفی شما هم مثل نظام ایران فکر کرده اید مردم در خواب هستند؟ نه! آن کسی که در خواب است، شمایید. بیش از این مردم ایران را دست کم نگیرید. به ایران و ایرانی احترام بگذارید. متشکرم.
آنیتای عزیزم، برگزیده شدن داستانت در مرحله نیمه نهایی قلم زرین زمانه را تبریک گفته، برایت آرزوی شکوفایی و موفقیت روز افزون دارم.
برادرت سعید.
با تقدیر و تشکر از زحمات بیدریغ استاد معروفی و گرامی مهدیِ جامی، در جهت گسترش داستان نویسی و تشویق داستان نویسان جوان کشور.
-- سعید یارمحمدی ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMبا سلام دوباره. آقای معروفی عزیز یکی دو تا سوال دارم: آیا شما نیز در انتخاب داستان ها نقش داشته اید؟ آیا آن شش داور از انتخاب های هم خبر داشته اند؟ از لیست های یکدیگر خبر داشتهاند؟ و ایا علاوه بر داستان های انتخابی آن شش داور داستان دیگری در میان این داستان ها هست که توسط شما انتخاب شده باشد؟
-- حامد ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMفرصت نکرده ام همه داستان های انتخاب شده را بخوانم و بررسی کنم و لی چون دو داستان وهم و اوهام از لحاظ اسمی نزدیک بودند خواندم و مقایسه کردم. وهم جرو 40 داستان آمده ولی اوهام نیامده. تو را به خدا منصفانه قضاوت کنید. این اصلن عادلانه نیست.
-- حمید ذاکری ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMچون ابدا قابل مقایسه نیستند. اوهام یک شاهکار است ولی وهم یک نوشنه بسیار معمولی است. قرار نبود داوری ها چنین آبکی باشد. اگر بقیه هم چنین است پس امیدمان ناامید شده است
سلام
-- پیمان گلی ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMبا این که در چندمین مسابقه هم بار دیگر برنده نشدم اصلا ناراحت نیستم. فکر می کنم که تمام تلاش برای داوری صحیح انجام شده. به همه ی دوستانی که نامزد شده اند تبریک و به برگزار کنندگان خسته نباشید می گویم. امیدوارم این روند با برنامه های دیگری ادامه پیدا کند.
حالا یعنی این سی و نه تا چهل تا نمی شود؟ لااقل یک داستان دیگر هم انتخاب کنید تا نویسنده ی دیگری به این جمع اضافه شود.
-- لیلی ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PM---------------------------------------------
زمانه: چهل تاست ليلی خانم عزيز.
سلام جناب معروفی. از اینکه پیگیرانه برای قصه نویسی وقت گذاشتید و در این وانفسای ادبیات در ایران فضای مجازی را علیه سانسور به کار گرفتید به عنوان یک خواننده و علاقه مند به ادبیات و هنر جدی سپاسگذارم. اما کاش شرط اولیه را همچنان رعایت می کردید یعنی پایبندی به معیارها. چون خیلی ها با همین پیش شرط برای شما قصه فرستادند و حالا باید هم احساس کنند که مغبون شده اند. اینکه گفته اید در دومین مقاله شرط ها را برداشتید اشاره تان به کدام مقاله است ؟ ما که در مقاله دوم چنین چیزی نمی بینیم. ضمن اینکه همان زمان چند نفر در ستون نظرخواه همین سوال را پرسیدند و پاسخ روشن نگرفتند. به هر حال شما به عنوان برگزار کننده می توانید هر طور خواستید رفتار کنید اما باید احساس غبن دیگران را هم بپذیرید چون کارتان بسیار جدی و اثر گذار است. ضمنا به نظرم میان داوران از نظر سلیقه و حتی ارزش آثارشان تفاوت بسیار است چرا داوران همگون تری را انتخاب نکردید؟
-- golnar ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PM----------------------------------------------------
اين لينک مقاله
http://www.radiozamaneh.org/maroufi/2007/05/post_28.html
اين هم نوشته اش:
قرار بود در این مسابقه فقط داستانهای بسیار کوتاه شرکت داده شوند، اما در گفتگوهایی که با مدیر "زمانه" داشتم به این نتیجه رسیدیم که این مسابقه را برای "داستان کوتاه" برپا کردهایم و بر اساس تعریف متعارف داستان کوتاه میمانیم؛ خواه یک صفحه باشد خواه ده صفحه.
کافی نيست؟
عباس معروفی
من از آن آآقای بدون نام که گفته اند " به اطلاع تان برسانم خوشحال باشید از این که منتخب نشدید؛ چرا که این 39 نفری که منتخب شدند، همه گی داستان های شان از یک جایی می لنگد... " می خواهم با ذکر جزییات این چهار موردی را که گفته اند شرح دهند چون خودم از جمله منتخبان هستم و فکر می کنم داستانم بری از این مدعیات است.لطفا هر چه سریع تر پاسخ دهند.
-- الف ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMمن از آن آآقای بدون نام که گفته اند " به اطلاع تان برسانم خوشحال باشید از این که منتخب نشدید؛ چرا که این 39 نفری که منتخب شدند، همه گی داستان های شان از یک جایی می لنگد... " می خواهم با ذکر جزییات این چهار موردی را که گفته اند شرح دهند چون خودم از جمله منتخبان هستم و فکر می کنم داستانم بری از این مدعیات است.لطفا هر چه سریع تر پاسخ دهند.
-- الف ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMداستان من هم آمده. ولی تشکر کردنم به این دلیل نیست. من بعدا از فرستادن داستان دیدم که شرطی اضافه شده که داستان ها حتا در وبلاگ نباشد.( در کامنت دانی) پس نمی شود ایرادی به این داستان ها گرفت. واقعا ممنون. خیلی از اسم ها به نظرم نا آشنا و جدید است و این خیلی خوب است. بقیه هم بهتر نکته های مثبت را ببینند. واقعا ممنون از کسایی که زحمت کشیدند. کاش می شد با نام هم نوشت.
-- من هم بدون نام، اما ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام.بی زحمت می خواستم داستان های من بدون نام منتشر بشه.راستی آقای معروفی هر وقت فرصت پیدا کردید بی زحمت نظر قبلیم رو پاسخ بدهید ممنون میشم راجع به داستان هام بود.مثلا اینکه اصلا داستان بود.البته اگه زحمتی نداره .اسم داستانها
-- محمد ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMمقصر:15 مرداد انتشار
پرواز:25 مرداد انتشار
اشتباه:25 مرداد انتشار
سلام.بی زحمت می خواستم داستان های من با نام مستعار سعید مظفری منتشر بشه.اشکالی که نداره.یا اینکه اصلا بدون نام باشه.راستی آقای معروفی هر وقت فرصت پیدا کردید بی زحمت نظر قبلیم رو پاسخ بدهید ممنون میشم راجع به داستان هام بود.مثلا اینکه اصلا داستان بود.البته اگه زحمتی نداره .اسم داستانها
-- محمد ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMمقصر:15 مرداد انتشار
پرواز:25 مرداد انتشار
اشتباه:25 مرداد انتشار
از این داورها به غیر از آقایان مرتضاییان آبکنار ، مندنی پور و حسین نوش آذر هیچکدام در ادبیات کاره ای نیستند . کاش دقت بیشتری در گزینش داورها می داشتید . آقای ایوبی اگر داستانی را شب بخوانند فردا صبح از او راجب به آن داستان بپرسید می گوید فراموش کرده ام . فقط داستان نویس محترمی است و بقیه که دیگر...
-- بماند ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام
-- سید رضا ولی آبادی ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMمی خواستم بگویم آن آقا یا خانمی که حتا جرات نوشتن اسم خودش را ندارد و بی نام است چطور به خود اجازه می دهد داستان بنویسد و از آن بیش تر بیاید و مثل بچه ها که برایشان قاقالی لی نخریده اند هی غر بزند و نق بزند؟! آیا لیاقت ما و شما آقایان و خانم های بی نام، این است که توی همین مملک بلبلستان به قول آقای نبوی ، سانسورمان کنند؟ توقیف مان کنند؟ اگر به وزارت ارشاد بروید می بینید که آن خانم هایی که آن جا نشسته اند و مثلا جوابگو هستند چطور با ناشر و نویسنده رفتار می کنند! تحقیر و تحقیر و ... چه بگویم؟! اکنون زمینه ای فراهم شده و ما همه می توانیم داستان هایمان را بدون سانسور و بدون ترس در یک محیط مجازی در پیش روی خوانندگان بگذاریم. اگر نفس کارمان و نیتمان خوانده شدن و نقد شنیدن باشد. اگر هم بدنبال جایزه و شهرت داستان فرستاده اید یا فرستاده ایم که هیچ! باید از ورطه ادبیات خود را کنار بکشیم که ادبیات و خواستگاهش جایزه گرفتن و شهرت نیست. خواهش می کنم آن قدر بی معرفت و حق نشناس نباشید و نباشیم. ما جماعت مثلاً ادبی هستیم و اهل کتاب. ادبیات بعضی از دوستان که عمدتاً بی نام هم هستند نمونه بارزی از لمپنی و بازاری جماعت است. به قول آقای گلستان نقد این جماعت از انتقاد نیست از نق نق است.
آقای معروفی خسته نباشيد.
از اينکه توانستم تا مرحلة اول بالا بيايم خوشحال هستم...در واقعاً کلاً خوشحال هستم. تو همون مرحله موندن هم بد نيست. بالاخره آدم وقتی اسامی داورها رو می بينه می فهمه چرا بايد رد بشه. (همين آقای آب کنار کل مجموعه داستان من را رد کرده ـ برای نشر نی، پس يه داستان ناقابل که ديگه چيزی نيست.) تازگی ها هم متوجه شدم تمام بازخوانهای نشرهای مختلف و البته خوب و خوش نام داستانهايم را رد می کنند. خوب اين خيلی معنی دارد و اصلی ترين معنی آن بر می گردد به خود آدم. البته فکر می کنم هر کسی در اين جهان حد و حدودی دارد و هميشه به خودم می گويم شايد اين حد و حدود من نباشد. باور کنيد از اين که يه تابلو و قلم زرين جايزه نمی برم ناراحت نيستم. حداقل می تونم بگم چون پدرم نقاشه و نقاش خيلی خيلی خيلی قابلی هست تو اين مورد مشکلی ندارم و يه قلم زرين هم مسلماً برای دستهايم سنگين است...
اما يه چيزی برايم مثل روز مشخص است. در هنر پايم را نگذاشته ام که در انتها کارم به فلافل فروشی کشيده شود. نمی دانم از اين 300 نويسنده چند نفر چنين آخر و عاقبتی پيدا می کنند اما می دانم که آمده ام تا بمانم. اگر حضوری قوی ندارم، حداقل حضور دارم و از شرايط خانه ام آموخته ام که خود حضور داشتن چقدر زيباست. حالا با قلم زرين يا بدون آن (شايد اگر کيبورد زرين می داديد به کارم بيشتر می آمد)
می دانيد اگر داستان خوب ننويسم، سعی می کنم تئاتر اجرا کنم، اگر تئاتر نشد، می روم مستند می سازم، اگر آن هم نشد فيلمنامه می نويسم و اگر هم آن نشد ترجمه و تحقيق می کنم...حالا متوجه شديد چرا خوشحال هستم؟ چون خودم جو کار خودم را می سازم نه اينکه بروم سر کلاس درس آبکنار و يا سايرين و در اصطلاح عضوی از دارو دستة آنها شوم. در ضمن قبول هم دارم که داستان شاهکار ننوشته ام ــ اما داستان "خوبی" بود و شما هم در نهايت از شاهکار به خوب رسيديد ــ البته اگر اشتباه نکرده باشم!!!
آقای معروفی تو اين مدت من و خيلی های ديگر عادت کرديم به بی جواب ماندن کامنتها از طرف شما و يا هر مسئول ديگری. اين چيزهايی که من نوشته ام را فکر نمی کنم نياز به پاسخی خاص داشته باشد ـــ البته بی جواب ماندن در عصر ارتباطات هم يکی ديگر از شيوه های نوين ارتباط است ......
با احترام به شما
در ضمن: چند وقته با ديدن آمار اين طور مسابقات فکر ناراحت کننده ای دور سرم می چرخد. البته همگی آن را می دانيم.
آقای معروفی آشنا شدن با بيست يا سی نويسندة جديد ــ البته اگر همگی را نويسنده بخوانيم و تاثير گذار در تاريخ ادبيات ايران و جهان ــ چيز بسيار بسيار زيبا و دوست داشتنی ای است. اما در هر مسابقه آيا بيشتر از 200 300 نهايت 500 نفر شرکت می کنند؟ از تمام اينها چند نفر کتابی بيرون می دهند و چند نفر کتاب اول خود را به دوم می رسانند؟ 100 نفر و 100 تا 2000 نسخه (در شرايط ايده آل) می شود 200000 که در نهايت 3.5 جمعيت کل کشور را شامل می شود. حالا خودتان ببينيد چه حکايتی است اين يکی...
حالا در اين بين دسته بازی و باند بازی و قبول نداشتن همديگر ديگر چه منطقی است نمی دانم؟ (اين را به شما نمی گويم، شما می توانيد دليل بياوريد که فقط برگذار کننده هستيد و از اين مرحله به بعد فرمان ماشين هر کس به دست او است)
شايد بايد بروم به همان زبان ارمنی بنويسم...شايد راحت تر باشد...هر چند که آنجا هم از اينجا بدتر است!!!
راستی در مقايسه بالا ــ بخش آمار را می گويم ـ اصلاً روی حرف ام با استثنا های تاريخ ادبيات ـ اگر تاريخی داشته باشيم ــ نيست. ( از خود شما بگير و برو به عقب تا به هدايت)
پيشاپيش تبريک و خسته نباشيد صادقانة مرا بپذيريد.
قربان شما
-- بارسغیان ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMبارسقیان
آقای معروفی خسته نباشيد.
از اينکه توانستم تا مرحلة اول بالا بيايم خوشحال هستم...در واقعاً کلاً خوشحال هستم. تو همون مرحله موندن هم بد نيست. بالاخره آدم وقتی اسامی داورها رو می بينه می فهمه چرا بايد رد بشه. (همين آقای آب کنار کل مجموعه داستان من را رد کرده ـ برای نشر نی، پس يه داستان ناقابل که ديگه چيزی نيست.) تازگی ها هم متوجه شدم تمام بازخوانهای نشرهای مختلف و البته خوب و خوش نام داستانهايم را رد می کنند. خوب اين خيلی معنی دارد و اصلی ترين معنی آن بر می گردد به خود آدم. البته فکر می کنم هر کسی در اين جهان حد و حدودی دارد و هميشه به خودم می گويم شايد اين حد و حدود من نباشد. باور کنيد از اين که يه تابلو و قلم زرين جايزه نمی برم ناراحت نيستم. حداقل می تونم بگم چون پدرم نقاشه و نقاش خيلی خيلی خيلی قابلی هست تو اين مورد مشکلی ندارم و يه قلم زرين هم مسلماً برای دستهايم سنگين است...
اما يه چيزی برايم مثل روز مشخص است. در هنر پايم را نگذاشته ام که در انتها کارم به فلافل فروشی کشيده شود. نمی دانم از اين 300 نويسنده چند نفر چنين آخر و عاقبتی پيدا می کنند اما می دانم که آمده ام تا بمانم. اگر حضوری قوی ندارم، حداقل حضور دارم و از شرايط خانه ام آموخته ام که خود حضور داشتن چقدر زيباست. حالا با قلم زرين يا بدون آن (شايد اگر کيبورد زرين می داديد به کارم بيشتر می آمد)
می دانيد اگر داستان خوب ننويسم، سعی می کنم تئاتر اجرا کنم، اگر تئاتر نشد، می روم مستند می سازم، اگر آن هم نشد فيلمنامه می نويسم و اگر هم آن نشد ترجمه و تحقيق می کنم...حالا متوجه شديد چرا خوشحال هستم؟ چون خودم جو کار خودم را می سازم نه اينکه بروم سر کلاس درس آبکنار و يا سايرين و در اصطلاح عضوی از دارو دستة آنها شوم. در ضمن قبول هم دارم که داستان شاهکار ننوشته ام ــ اما داستان "خوبی" بود و شما هم در نهايت از شاهکار به خوب رسيديد ــ البته اگر اشتباه نکرده باشم!!!
آقای معروفی تو اين مدت من و خيلی های ديگر عادت کرديم به بی جواب ماندن کامنتها از طرف شما و يا هر مسئول ديگری. اين چيزهايی که من نوشته ام را فکر نمی کنم نياز به پاسخی خاص داشته باشد ـــ البته بی جواب ماندن در عصر ارتباطات هم يکی ديگر از شيوه های نوين ارتباط است ......
با احترام به شما
در ضمن: چند وقته با ديدن آمار اين طور مسابقات فکر ناراحت کننده ای دور سرم می چرخد. البته همگی آن را می دانيم.
آقای معروفی آشنا شدن با بيست يا سی نويسندة جديد ــ البته اگر همگی را نويسنده بخوانيم و تاثير گذار در تاريخ ادبيات ايران و جهان ــ چيز بسيار بسيار زيبا و دوست داشتنی ای است. اما در هر مسابقه آيا بيشتر از 200 300 نهايت 500 نفر شرکت می کنند؟ از تمام اينها چند نفر کتابی بيرون می دهند و چند نفر کتاب اول خود را به دوم می رسانند؟ 100 نفر و 100 تا 2000 نسخه (در شرايط ايده آل) می شود 200000 که در نهايت 3.5 جمعيت کل کشور را شامل می شود. حالا خودتان ببينيد چه حکايتی است اين يکی...
حالا در اين بين دسته بازی و باند بازی و قبول نداشتن همديگر ديگر چه منطقی است نمی دانم؟ (اين را به شما نمی گويم، شما می توانيد دليل بياوريد که فقط برگذار کننده هستيد و از اين مرحله به بعد فرمان ماشين هر کس به دست او است)
شايد بايد بروم به همان زبان ارمنی بنويسم...شايد راحت تر باشد...هر چند که آنجا هم از اينجا بدتر است!!!
راستی در مقايسه بالا ــ بخش آمار را می گويم ـ اصلاً روی حرف ام با استثنا های تاريخ ادبيات ـ اگر تاريخی داشته باشيم ــ نيست. ( از خود شما بگير و برو به عقب تا به هدايت)
پيشاپيش تبريک و خسته نباشيد صادقانة مرا بپذيريد.
قربان شما
-- بارسغیان ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMبارسقیان
-------------------------------------
نمی دانم چی بايد بگويم.
من داستان شما را خواندم. قشنگ است.
ولی يادتان باشد داستان نويسی راهی بلند است.
عباس معروفی
سلام آقای معروفی
-- amir ، Sep 9, 2007 در ساعت 11:31 PMاگه میشه قبل از شروع این مسابقه برای من یک ایمیل ارسال کنید تا من بتونم داستانمو بفرستم.
متشکرم
بدون نام عزیز اگه نتونستی به دور بعدی راه پیدا کنی درست نیست که انطوری مغرضانه صحبت کنی!
-- یک خواننده ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMحسادت و کینه و بغض از نظرت همچین داره میچکه.
به خودت مسلط باش دوست عزیز.
جناب اقای معروفی! خسته نباشید. اما چه شد که از میان 477 داستان که در سایت منتشر شدند. فقط سه داستان من بودند که مشمول این قاعده اولیه نشدند؟چه شد؟
-- رضا ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMداستانم را ارسال کردم نه اینکه منتظر باشم کاندید شده باشد. اما راغب هستم بدانم کی و کجای رادیو زمانه که این روزها زندگیمان را وقف خودش کرده چاپ خواهد شد یا اصلا چاپ شدنی است یا خیر اگر اطلاع ندارید ممنون میشوم راهنمای بفرمایید.نام داستان غروب قهوه ای است از حسین جوکاری.با سپاس فراوان.
-- jokari ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMجناب معروفي بفرماييد كه ما از كي بايد خودمونو براي دور بعدي قلم زرين آماده كنيم ؟ و آيا اصلن چنين قصدي داريد ؟
-- بدون نام ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMجناب معروفي بفرماييد كه ما از كي بايد خودمونو براي دور بعدي قلم زرين آماده كنيم ؟ و آيا اصلن چنين قصدي داريد ؟
-- حاجي ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام به همه شما و جناب آقاي معروفي نازنين
-- هدیه شایگی ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMبسيار خسته نباشيد از اين همه كار و تلاش.
باعث افتخار است كه يك مسابقه عادلانه بر پا كرديد ، دست مريزاد، از مسابقات داخلي كه خيلي با انصاف تر بوديد.همين كه سانسوري وجود ندارد بس.
باز هم خسته نباشيد و احسنت.
من يكي كه از هيجان برنده شدن 10 تا از اين داستان ها خوابم نمي برد! همه را خواندم و حالا منتظرم...
جشن بسيار خوب و شادي داشته باشيد و جاي همه دوستداران هم خالي...
با احترام و تشكر
هديه شايگي.
آقای معروفی متاسفم که جرات تایید پیام قبلی من را نداشتید. شما خودتان با دانستن نام شرکت کننده ها نسبت به انتخاب سه چهار داستان از دوستان و مریدانی که لینکشان را در سایتتان دارید اقدام کرده اید و داوران دیگر از این قضیه باخبر نیستن چون از لیستهای هم خبر ندارن. من در جای دیگری در این باره می نویسم
-- حامد ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMآقای معروفی خواهش می کنم به یک سوال مردانه جواب بدهید : حال و روز داستان نویسی در ایران به همین بدی است که این چهل تا بهترینشان بوده اند ؟ یا نکند شما هم مافیا راه انداخته اید؟
-- سعید براتی ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام.کاری که رادیو زمانه آغاز کرد چنان از آغاز پر طنین بود که بسیاری را در جذبه ی خود فرو برد، چنان که من نیز. بی آنکه قصد فرافکنی برخی امور بعضا رایج را داشته باشم نگاه انتقادی خودم را به عنوان کسی که به این فضا آمد ، می نویسم. اول اینکه شخصا چیزی به نام و عنوان مسابقه ادبی و هنری را قبول ندارم چون بر این باورم که معیارهای داوری همواره نسبی و حتی دل بخواهی اند، آن هم در کشوری و در میانه ی فرهنگی که استبداد یکی از اصول تاریخی و تکوینی اش بوده است. . فقط به این انگیزه برای زمانه قصه فرستادم که در فضایی که مخاطب دارد قرار بگیرد و احتمالا خوانده شود. اگرنه ما کجا و جایزه کجا. از ما بهتران بسیارند . می دانیم. در این وضعیتی که سرکوب فرهنگ و ادبیات به عرش اعلا رسیده ، گوشه ای طلبیدیم برای خوانده شدن و " زمانه" همین کار را هم که کرده باشد کارستان کرده است.
-- میم الف گوران ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMو اما ، بسیاری چون من اعلان اولیه تان را خواندند و با همان شرایط قصه فرستادند. 1500 کلمه ، نه کمتر ، نه بیشتر. چه شد که در میان منتخبان قصه ی 8000 کلمه ای هم یافت می شود معمایی است که می گویید در اعلان دوم تان گره گشایی شده . اما ظاهرا دیگر کار از کار گذشته بود. اگر نه در کشوی میز هر کدام از این 260 و چند نویسنده لابد قصه ی 10000 کلمه ای هم پیدا می شود که نفرستادند ... بگذریم. و کاش داوران بیشتر توضیح می دادند که معیار انتخاب شان چه بوده است. فکر می کنم سلیقه شخصی. در نظر بگیرید قصه ای مثل " لیندن جانسون جنایتکار" را که شق القمر کرده است اما حتی به مرحله نیمه نهایی هم نرسید! می شودجدی تر نقد کرد اگر که نقادی را نیز معیاری برای ارزیابی بدانیم. به هر حال بر دوام باشید در این زمانه ی بی زمان.
پیام قبلی ام انگار نرسیده. پس دوباره می نویسمش. بهتر است این سی و نه تا را چهل تا کنید. لااقل یه نویسنده به این جمع که سی و نه تا هم نیستند اضافه می شود. و البته این عدد چهل که اینجا و همه جا نوشته شده درست تر خواهد بود.
-- لیلی ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMمن یک سری داستان های بلند و کوتاه دارم . اشخاصی خوندند و نظر دادند... سعی در چاپ شون در ایران کردم نشد. بیشتر به دنبال نقد نوشته هام هستم. می خواستم ببینم راهی هست که داستان هام را براتون بفرستم برای اینکه نظرشما رو هم بدونم...
-- مانی ، Sep 10, 2007 در ساعت 11:31 PMباور کنید جناب معروفی من دچار توهم نشدم! چون اولش این داستان ها 39 تا بودند! ولی حالا شده اند 40 تا! خسته نباشید. می خواستم بپرسم بررسی داستان ها در "این سو و آن سوی متن" چه وقت آغاز می شود؟ و آیا تمام برگزیدگان مرحله ی اول را در آن بررسی می کنید؟و خواستم بدانم امکانی وجود دارد که از نظر بعضی داوران علاوه بر شما برای مثال جناب مندنی پور آگاه شویم؟(البته می دانم که بعید است) خواستم پرسیده باشم. شاد باشید
-- لیلی مجیدی ، Sep 11, 2007 در ساعت 11:31 PMسلام آقای معروفی عزیز به شما و همه ی همکاران خوبتان خسته نباشید میگم. و پیشاپیش به برندگان خوب مسابقه واقعا تبریک میگم و برای همشون آرزوی موفقیت بیشتر می کنم.
-- سمیه حسینی(شباهنگ) ، Sep 11, 2007 در ساعت 11:31 PMیک مسئله هست که اگه وقتتونو نمی گیره خیلی دلم می خواست بدونم. اون هم اینکه داستان من بد بود؟ یعنی حداقل ویژگی یک داستان خوب شدن رو نداشت که حتی اسمم توی لیست برگزیدگان مرحله ی اول نبود؟ اینو نمی پرسم به جهت اعتراض فقط می خوام قلمم رو تقویت کنم. و مطمئن باشی من اونقدر انتقاد پذیر هستم که اگه بگید خیلی بد بود با تمام قلبم تشکر می کنم .چون اینو پذیرفتم که هر کسی در آغاز راه نوشتن داستانهای معمولی و چه بسا تقلیدی زیادی مینویسه حتی نویسندگان بزرگ هم از این قاعده مستثنا نبودن. با تشکر
سلام
-- بماند ، Sep 12, 2007 در ساعت 11:31 PMاز اینکه نظر قبلی من رو حذف کردید ممنونم . اعتبار هر جشنواره به داوری اونه عزیزم شما اینقد توی فراخوان روده درازی کردین که من فکر کردم یه جشنواره خوب در راهه که هدفش ادبیاته ولی با انتخاب این داورا گند زدین . کاش فرشته ها رو از داوری حذف می کردین و به همون آدمها اعتماد می کردین.ولی حیف دیگه دیر شده .
درود.
خسته نباشید. هر مسابقهای در پایان اندکی راضی دارد و بسیار ناراضی! به هر حال همه باید یاد بگیریم چیزهایی را.
چناب معروفی عزیز. ای کاش لطف میکردید و اگر داستانهایی به دلایلی از دور مسابقه خارج شده اند(مثلآ به علت چاپ شدن در جایی دیگر٬ پیشتر) را مشخص میکردید تا دست کم مشخص شود که چه داستانهایی مورد داوری قرار نگرفته اند. دیگر اینکه ای کاش خودتان یا هر کدام از داوران خطی کوتاه به نقد داستاهیی که خواندهان( تا »جا که میتوانند) مینوشتند. حتا اگر داستانی داستان نیست و ارزش نقد کردن هم ندارد میشود همین را راحت گفت تا نویسنده آگاه شود.
باقی پایداریتان در راهتان. شاد و پیروز باشید.
-- M.Y ، Sep 14, 2007 در ساعت 11:31 PMm.y
چرا برای آن چهار پنج داستان آخر حتا یک کلمه هم توضیح ندادید؟ این بیچاره ها مگر برنده نیستند؟ غیر از سه نفر اول برای بقیه تا مقام دهم چی تعلق می گیره تا بعدها بتونن در رزومه شون ازش استفاده کنن؟
-- مهکامه ، Sep 15, 2007 در ساعت 11:31 PM