رادیو زمانه

تاریخ انتشار مطلب: ۲۱ شهریور ۱۳۸۹

چهار ستون داستان

بشنويد

هر داستان و رمان و اثر دراماتیکی چهار دلیل يا چهار ستون دارد، که اثر بر روی آن می‌نشیند. اگر یکی از ستون‌ها نباشد یا خراب باشد، اثر فرو می‌ریزد.
اثر ادبی سنگین است. به همین خاطر بسیاری از نوشته‌ها نمی‌توانند در درازای تاریخ، کنار آثار ماندگار بمانند. هر سال هزاران داستان و رمان تولید می‌شود، و هر ده سال هزاران داستان و رمان فرو می‌ریزد.

تاریخ رحم ندارد.مدام غربال می‌کند. به قهرمان و ضد قهرمان به یک چشم نگاه می‌کند، و مدام غربال می‌کند. آنقدر که مثل برگ خزان فرو می‌ریزد تا زیر پای عابران پیاده خرد شوند، خرد می‌شوند و عاقبت باد آنها را با خود می‌برد.

تاریخ رحم ندارد، اما تاریخ ادبیات بی رحم‌تر از تاریخ سیاسی است. تاریخ ادبیات نه بر قامت عکس نويسنده می‌ایستد، نه بر اندامش، نه به مهربانی آفریدگار ، و نه به هیچ.
تاریخ ادبیات تنها به اثر وفادار می‌ماند. نه حرف منتقدان را گوش می‌کند، نه به حرف روزنامه‌نگاران می‌رود، نه پول سرش می‌شود، نه هیچ.

تاریخ ادبیات، دانه‌های غربالش بسیار فراخ است.

دليل نوشتن
هر داستان و رمانی چهار دلیل و چهار ستون دارد؛

زمان نقل، مکان نقل، دلیل نقل، طرف نقل.

زمان و مکان نقل، در هر اثر هنری، بر اساس منطق ارسطویی دو ستون اصلی‌اند. بحثی کهنه و پیوسته که نویسندگان از آغاز می‌دانند هر اثری دارای وحدت زمان و مکان است.

پایه سوم که اثر ادبی را ماندگار می‌کند دلیل نقل اثر است.

چرا این داستان را تعریف می‌کنی؟ فرانتس کافکا به چه دلیلی مسخ را نقل می‌کند؟

چرا این داستان را تعریف می‌کنی؟ چرا این رمان را نوشته‌ای؟ آیا بیماری مارسل پروست دلیل نقل "در جستجوی زمان از دست‌رفته" بود؟ آیا به این خاطر که سال‌های بحرانی و سخت و تاریکی بر پروست گذشته بود؟

هر چه باشد، مارسل پروست، بیماری شخصی‌اش را به یک درد جهانی تبدیل کرد، و نامش را گذاشت: «در جستجوی زمان از دست‌رفته».

فرانتس کافکا به چه دلیلی مسخ را نقل می‌کند؟ و دلیل نقل نامه‌های کافکا به پدرش چیست؟

"نامه‌های کافکا به پدرش" جزو آثار مهم ادبی است، اما دلیل نقل این اثر کجاست؟ من فکر می‌کنم، چون آنها را کافکا نوشته، این بزرگ‌ترین دلیل است بر نقل آن به تمام زبان‌های دنیا. به این خاطر که اسم نویسنده‌ی آن نامه‌ها فرانتس کافکاست.

به همین خاطر هر کسی به پدرش نامه بنویسد، لزوماً اثر ادبی و هنری به حساب نمی‌آید. همین که نامت کافکا باشد، کافی است. اما کافکا بودن، اصلاً بودن، خود دلیلی می‌خواهد. شاید همین مسخ، دلیل بودن کافکا را بسنده می‌کند.

طرف نقل يا مخاطب؟
رابطه‌ای همواره بین اثر و خواننده برقرار است، و آن پرسشی است که مدام در ذهن خواننده روشن و خاموش می‌شود: خواننده مدام از نویسنده می‌پرسد: «چرا اين را نوشتی؟» يا «مگر مرض داشتی این را نوشتی؟» یا اگر دختری باشد شيطان و سراپا احساس از نویسنده می‌پرسد: «مگه من چیکارت کردم که ورداشتی اینو نوشتی؟»

صادق هدایت در "بوف کور" می‌گوید: «قصه یک راه فرار برای رسیدن به آرزوهای ناکام است.» و در همان بوف کور بر دلیل چهارم یا ستون چهارم تأکید می‌ورزد: «من برای سایه‌ام می‌نویسم.»

و صادق هدایت در شاهکارش بر این نکته پای می‌فشارد که طرف نقل کیست؟

قسم می‌خورم که بیشتر نویسندگان نمی‌دانند طرف نقل یعنی چه. آنها خیال می‌کنند طرف نقل همان مخاطب است. می‌گویند من برای کارگران می‌نویسم، من برای دانشجوها می‌نويسم، من برای زن‌ها می‌نويسم، و یا برای هفتاد میلیون آدم روی زمین.

اشتباه از همین جا آغاز می‌شود، و آن نوشته تبدیل به یک اثر نمی‌شود. و می‌شود سراپا تناقض؛ نوشته‌ای که خواننده را به دست‌انداز می‌اندازد.

هدایت می‌گوید: «من برای سایه‌ام می‌نویسم.» استاندال برای نوشتن "سرخ و سیاه" دچار بحران‌های عظیم روحی می‌شود. چنان احساساتش رقیق است که از یک‌سو کتاب قانون فرانسه را می‌خواند که با منطق و خشکی قانون، کمی خود را از رقت دور کند، و جلو احساساتش رابگیرد که اثرش رمانتيک نشود، از سویی می‌گوید: «خیال می‌کردم دارم برای دوستم نامه می‌نویسم.»

اگر "سرخ و سیاه" یک شاهکار به حساب می‌آید، شاید به این خاطر است که طرف نقل استاندال مشخص است. شما با یک اثر یک دست، محکم، زیبا و پر‌کشش روبرویید. در اصل سرخ و سیاه، نامه‌ای است که استاندال برای دوستش نوشته.

طرف نقل فرق دارد با مخاطب. اگر طرف نقل من در داستانی برادرم باشد، نمی‌توانم در آن داستان به برادرم مثلاً بگویم: «پدرمان که معلم مدرسه‌ی هدف بود...» و نمی‌توانم بگویم: «ما که دو برادر و سه خواهر بودیم...» برادرم که طرف نقل من باشد از این اطلاعات رو و آشکار جا می‌خورد و می‌گوید: «این داداش ما عقلش را از دست داده؟»

دوستان عزیز رادیو زمانه، سلام.
سعی می‌کنم در یکی دو برنامه، نمونه‌هایی از آثار ادبی نشان‌تان بدهم تا ببینیم چه فرقی بین مخاطب و طرف نقل وجود دارد.

اگر چهار ستون بدن داستان‌تان سالم باشد، هرگز نمی میرد. فرق اثر ادبی با پدید آورنده‌ی آن در همین است.

تا برنامه‌ی دیگر خدا نگهدار.

موزيک برنامه: هاريس آلکسيو، و النی کاراييندرو

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

آقای معروفی عزیز ،از نظراتتون ، یعنی از حرف ها تون ، استفاده می کنم. کاش یک برنامه ای می گذاشتید تا من یا ما اشکالاتمون رو به طور موضوعی یا کلی مطرح می کردیم و نظرتونو راجع به متن ها مون بازگو می کردید . ایا امکانش هست که براتون داستان بفرستم و نظرتون رو جویا بشم ؟

-- لیلا ، May 30, 2007 در ساعت 04:06 PM

آقای معروفی!
لطفن در مورد ستون چهارم داستان -طرف نقل و تفاوت آن با مخاطب کمی ساده تر و بیشتر بنویسید سپاسگزار خواهم شد.

-- بهارابی ، Sep 12, 2010 در ساعت 04:06 PM