رادیو زمانه > خارج از سیاست > جوایز ادبی > بهشت و جهنم جوایز ادبی | ||
بهشت و جهنم جوایز ادبیفرهاد حیدری گوران
۱ جوایز ادبی در وضعیت موجود تنها یک مأموریت دارند و آن این است که فضای ادبیات را تحت نظارت و کنترل خود درآورند و از آن بدتر در جایگاه فرهنگ معترض، کل تولید ادبی را در قالب رسمیت موجود بازتولید و نشاندار کنند. در این فرایند، ادبیاتی که رسماً شکل میگیرد، بهدلیل حاشیهی امن تولید و توزیع و تکثیر آن، وجه غالب مییابد و حتی میتواند کل گسترهی غیررسمی تولید ادبی را هم متأثر و خنثی کند. بنابرین پرسش از چیستی و چگونگی این جوایز و ساز و کار آنها ، به مثابهی پرسش از موقعیتی است که تلاش میکند در خلاء ادبیات برای آن از طریق داوری – و نه نقادی - مشروعیتی فراگیر دست و پا کند و چنین بنمایاند که ادبیات «هست» . در واقع ساز و کار و کنش داوری ادبی که در این سالها جایگزین خرد و کنش انتقادی شده است، همچون رسانهای عمل میکند که رخداد "گرم" را به خبر "سرد" فرومیکاهد؛ داوران و ارزیابان از یک سوژهی مرده، گزارشی زنده برای روزنامهها و سایتها و مخاطبان خود تدارک میبینند؛ و این همان اتفاقی است که در پوششی اخلاقی – کمک به رشد فرهنگ - خلاقیت ادبی را به حاشیه میراند و ساختار و ماهیت معترض آن را سرکوب میکند.
آنچه از داوری ادبی در این سالها حاصل شده چیزی جز "استاندارد"سازی ادبیات رسماً موجود نبوده است؛ تا جاییکه اغلب رمانها و داستانهایی که نوشته میشود بیش از آنکه ناظر به تفاوت هستی شناسانهی نویسندگان آنها و تمایز شگردها و تکنیکهای نوشتاری باشد مکمل همین اسنوبیسم رایج و قراردادهای نوشته و نانوشتهی بنگاهها و بنیادهای جوایز ادبی است. پاد- فرهنگی ساخته و نهادینه میشود که به گونهای نمادین " اکثریت"سازی میکند؛ خیل داوران و جایزهبگیران را در مراسم رسمی کنار هم مینشاند و اینگونه وانمود میکند که "دیگری" باید حقانیت و اصالت خود را به عنوان نویسنده و شاعر در دل چنین مراسم و مناسکی جست و جو کند و بازیابد؛ مضحکهای تمامعیار که به دلیل اینکه رنگ و لعاب رسمی و پشتوانهی رسانهای دارد حقیقت را هم یکجا به سود خود مصادره کرده است. عجیب نیست که کارگزاران چنین نمایشهای فرهنگیای خود را "متن" میپندارند و دیگران را – هر سخن انتقادیای را که در بدنه و ساختار داوریشان حفره ای ایجاد می کند- به "حاشیه" پس میرانند. بنابرین منتقدان این ساز و کار همگرا با نظم موجود برای آنکه به جنجالآفرینی و حاشیهسازی متهم نشوند، چارهای جز سکوت ندارند. آنها به نقطهای در خلاء پرتاب میشوند تا این مضحکهی "حقانیتیافته" کماکان استمرار یابد و مستقر بماند. ۲ در اکسپو شانگهای چین که امسال با مضمون "شهر برتر، زندگی برتر" برگزار شد، پاویون کره شمالی همهی آن چیزی بود که از این کشور میشناسیم؛ انبوهسازی نمادها و نشانههای تاریخی و ایدئولوژیکی در یک چاردیواری بسته. این پاویون نه با مضمون این نمایشگاه جهانی همخوانی داشت و نه اثری از معماری مدرن و پسامدرن در آن دیده میشد؛ اما یک جملهی پرتو افشان، فضای تاریک و تهی از معماری این پاویون را پر کرده بود: "به بهشت خوش آمدید"
welcome to paradise! میخواستم این مقال را با همین جمله آغاز کنم بهویژه آنکه داوران ادبی گمان میکنند در این سالها دروازههای بهشت را بهروی مخاطبان خود گشودهاند؛ حتی اگر بپذیریم که هدف کل این پاد- فرهنگ پدید آمده و رسمیت یافت ، "جلب مخاطبان و ترغیب آنها به کتابخوانی" است، نه آمار کتابخوانان و نه شمارگان کتابها، دال بر چنین اتفاقی نیست؛ سرانهی مطالعه در ایران به گواه آمار رسمی همان چندین و چند(!) دقیقهای است که پیشتر بوده و لابد با به زیر خط فقر کشیده شدن روزافزون خوانندگان ادبیات، کمتر هم شده است مگر آنکه ارزیابان و داوران ادبی همگام با هدفمندسازی یارانهها، پروژهی هدفمندسازی جوایز را هم رصد و اجرا کنند. ۳ نامهای نوشتم با ریتمی تند و عصبی . به روشنی از بلایی که بر سر ادبیات ایران آمده سخن گفتم و امید داشتم که پاسخی واقعاً "درخور" بگیرم. جناب یونس تراکمه – نویسنده و اهل فرهنگ گرامی- به عنوان داور و ارزیاب بنیاد گلشیری در گفت و گو با بخش فرهنگ رادیو زمانه در مقام پاسخ برآمدند و بهجای آنکه به پرسش اصلی آن نامه ( چه چیزی را داوری میکنید؟) پاسخ دهند به نویسندهی نامه و شماری از کامنتهای ذیل آن نامه جواب دادند. ایشان چند پرسش را هم مزید بر اظهارات توجیهی خود مطرح کردند از جمله اینکه: "خوب، در این شرایط فعالیت جوایز غیر دولتی همکاری با دستگاه سانسور است؟ یا نویسندهای که با وجود حذف بیش از ۴۰۰ صفحه از کتابش راضی به انتشار آن میشود با گردن نهادن به این حجم از سانسور با دستگاه سانسور همراهی کرده است؟" نگاهی گذرا به نظرات هدفمندی که ذیل آن نامه آمده، نشان میدهد که داوری ادبی در ایران تا چه اندازه اسیر فرافکنی و کژخوانی است. ۱۰ سال آزگار به عنوان یک خوانندهی مصیبتزده ناظر اینگونه نمایشهای فرهنگی بودهام ؛ و به تجربه دریافتهام که مثلث "دولت، بخش خصوصی و نظام داوری" برای ادبیات ایران از مثلث برمودا هم وحشتناکتر است، اما در برابر این وضعیت سکوت کردهام. حالا باید متهم و لابد محاکمه هم بشوم؟ دوستی می گفت پس از انتشار این نامه تنهاتر از همیشه خواهی شد. گفتم من "نفس تنگی" را در دل همین تنهایی نوشتهام. آخرین بار که به «زرده» و «بابا یادگار» رفتم، کامران ( راوی دیوانهی رمان) کنار چشمهی هانیتا، تنبور میزد؛ مقام پردیوری. بعد دیدم حتی سنگ قبر کژال ( یکی از دو راوی اصلی نفس تنگی) ناپدید شده است. تنهاییای عمیقتر از این؟ |
نظرهای خوانندگان
آن دو تا مطلب مرتبط را هم به این مقاله لینک کنید تا بهتر بتوان قضاوت کرد.به نظر می رسد آقای گوران دارد با یک جریان مسلط تسویه حساب می کند نه با آدم ها . حال آنکه عملکرد آدم ها از جمله همان 22 تا ارزیاب باید نقد شود . چه طور می شود یک نفر هم ارزیاب باشد و هم کتابش تو داوری( آقای بیروتی و حسن زاده ) یعنی آنها به کتاب خودشان رای منفی داده اند؟
-- خواننده ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PMدر سالیان نه چندان دور که به نتیجه ی جایزه ی شعر " کارنامه " معترض بودم،گلایه ام را نزد مرحوم حقوقی - از اعضای هیات داوران جایزه - و فی الواقع مهم ترین و صاحب صلاحیت ترین ِ آن گروه بردم. ایشان بی پرده گفت والله خانم احمدی من که مریض احوالم. لحظه ی آخر برگه ای را آوردند دم خانه گفتند شما فقط زیرش را امضا کنید ... بعدها کاشف به عمل آمد که باقی داوران هم صرفا عروسک گردان خیمه شب بازی سپانلو بوده اند و چنین است حکایت این جایزه ها و داوری های حضرات ... و این اهمال ها،تعمدی یا غیر تعمدی،نه چیزی از قدر ِ تو می کاهد و نه اثر تو"
-- پگاه احمدی ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PMدوست عزیز
-- اکبر ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PMچرا این همه تلاش می کنی که ثابت کنی حق با توست؟ هر کسی نامه ی اعتراضی تو را بخواند ، بدون این که بداند داوران کی هستند یا نیستند، اگر فقط به کلماتی که تو به کار برده ای توجه کند، متوجه می شود که داری چرت و پرت هایی می گویی که فقط و فقط خودت را توجیه کنی.
کدام نویسنده ای است که مثل تو جایزه دهندگان را همراه کنندگان سانسور به حساب بیاورد و چندین بار هم این جمله را به شکل های مختلف بنویسد و بعد اعتراضش این باشد که چرا چنین داورانی -که بنا به حرف های خود تو یک کرون دانمارک هم نمی ارزند- اسم تو را از لیست رمان ها حذف کرده اند.
قسمتی از آن نامه شما را عیناً این جا نقل می کنم:
-- صداقت ، Nov 16, 2010 در ساعت 11:10 PM«نفس تنگی... یکی از چهار کتاب نامزد جایزه مهرگان بوده و... حالا میبینم که در میان فهرست اولیه 106 رمان منتشر شده در سالهای ۸۷ و ۸۸ که ارزیابان بنیاد گلشیری تدارک دیدهاند و ارزیابی کردهاند اثری از "نفستنگی" نیست. از آنجا که عضو دارودستهی نویسندگان دولتی و شبهدولتی و غیره نیستم و با دستهها و رستههای ادبی مرسوم نیز سر و کاری ندارم، بدیهی است که خودم را نویسنده به این معنا نمیدانم و اتفاقاً از اینکه کتابم در میان این فهرست قرار نگرفته، چنان شادمانم که نمیخواستم این سکوت را بشکنم چنانکه وقتی فهرست نامزدهای جوایز نویسندهگان مطبوعات و روزیروزگاری و... منتشر شد و اثری از "نفستنگی" نبود در سکوت به این شادمانی وفادار ماندم.»
آقای حیدری گوران با بقیه توجیهات پر از تناقض شما کاری ندارم به استناد همین چند خط مگر غیر از این است که شما از این که کتابتان یکی از چهار کتاب منتخب جایزه مهرگان بوده مفتخر و خوشحال هستید و از این که در جوایز دیگر انتخاب نشده، در حالی که ده نقد در باره آن نوشته شده (و تعدادی از آن ها در همین مطبوعاتی که به نظر شما سخنگو و مروج باندها و دار و دسته ها هستند منتشر شده) آن قدر خشمگین هستید که کودکانه و از سر لجاجت ابراز شادمانی بکنید. تظاهر به بی اهمیتی این جایزه ها می کنید (البته غیر از مهرگان که کتاب شما را انتخاب کرده است!) و سعی می کنید صغرا کبراهای بچه گانه تان را با ژستی دانشمندانه ارائه بدهید و خودتان را هم نویسنده ای مبارز و قربانی معرفی کنید. بابا این صداقتت منو کشته! چقدر مظلوم و بی ریایی پسر تو! بالاخره نگفتی وقتی نویسنده ها اجازه می دهند که کتابشون سانسور بشه و چاپ بشه تکلیف ما چیه؟ گور بابای بقیه جایزه ها فعلا حال کن با همان جایزه مهرگان، بیکاری ها!
حیدری گوران که تکلیفش معلوم شده. خانم احمدی، فکر نمی کنی داری هم خودت را افشا می کنی و هم شعور خوانندگان را دست کم می گیری که با یک گفتگوی خصوصی می خواهی درباره همه جوایز و همه داوریها نتیجه گیری کنی. فکر نمی کنی حیثیت زنده یاد حقوقی را هم به بازی گرفته ای که تن به چنین عمل نادرستی داده؟ کمی قبل از اینکه با پیدا کردن کوچکترین فرصتی خود را به میانه بیندازید و کینه های قبلی را صاف کنید بد نیست تامل کنید. ناسلامتی شاعرید و به خیال خود منتقد و روشنفکر. شرم نمی کنید واقعا از این همه ساده انگاری. فکر نمی کنید به حساب این می گذارند که برنده نشدنتان در آن جایزه سبب شده دوره بیفتید و داوران را مواخذه کنید، و حالا هم دارید کینه های سابق را صاف می کنید. به این کارها چکار دارید. بنشینید شعرتان را بگویید و سعی کنید شعرهای بهتری بگویید تا نامی از شما باقی بماند . و الا که این حرفها همه می گذرد. عرص خود مبرید، زحمت ما هم مدارید
-- شاعر ، Nov 17, 2010 در ساعت 11:10 PMآن خواننده در کامنت اول، همین خود مگر شاهدی نمی شود بر سلامت ارزیابی؟ حرفتان زمانی درست از آب در می امد که کتابهای اینها نامزد هم می شد.
-- خواننده دوم ، Nov 17, 2010 در ساعت 11:10 PMهم پگاه اجمدی . هم فرهاد گوران نویسنده هایی متوهم و ورشکسته هستند که می خواهند با این کارها جبران شکست نموده و برای آثار ضعیف شان شهرتی کاذب کسب نمایند ، خانم پگاه احمدی همه شاهد هستیم که 10 سال پیش برای رسیدن به شهرت تا سکه ی عبدالرضایی در بازار خریدار داشت خودش و شعرش را به پای علی عبدالرضایی مصرف کرد و بعد از چند سال وقتی دید چیزی از علی عبدالرضایی به او نمی ماسد در یک چرخش 180 درجه ای شروع به پاک کردن گذشته اش نمود ولی هنوز نقد ها و تعریف های بی جهت و خالی از دیدگاه علمی پگاه احمدی بر آثار علی عبدالرضایی باقی مانده ، خانم احمدی باور کنید شما و آثارتان در اندازه ای نبوده که کارنامه به آنها تعلق گیرد همینطور آقای گوران هم در اندازه ای نبوده که جایزه ی گلشیری به او تعلق گیرد ، باشد که در اثار بعدی هر دوی شما نقاط ضعف نوشتاری تان بهبود یابد و بتوانید اثری ارائه دهید که ضعف تالیف نداشته باشد و مورد توجه همگان قرارگیرد ، با آرزوی موفقیت
-- بی خودی الملک ، Nov 17, 2010 در ساعت 11:10 PMتند نوشتی گوران. بساط شون رو به هم زدی. حالا دارن بهت حمله می کنند. هر تکی بالاخره پاتکی داره. این آدما رو می شناسم تحمل ندارن. بذار به کارشون مشغول باشن. آنکه غربال به دست داره می اد.
آقاي گوران شما تنها نيستيد. من در پانويس نظرهاي خانم پارسي پور مرتبط با كتاب نگران نباش خانم محب علي همين گلايه را كرده بودم. اين پديده را هرچه مي خواهيد بناميد، مافياي ادبي، باندبازي، گروه بازي و ...اما از اين واقعيت نمي توانيد شانه خالي كنيد كه ادبيات داستاني ما رو به قهقرا مي رود پيش از آن كه به اوج رسيده باشد. كودكان 25 ساله اي كه سرويراستاران انتشاراتي هاي بزرگ هستند و چشم انداز محدود كودكانه شان را بيرق ادبيات مدرن ايراني كرده اند به لحاظ سني و آماري قادر به خوشه چيني از ادبيات جهان و ايران نيستند تا بدانند داستان تنها اراجيفي كه دركلاس هاي داستان نويسي تدريس مي شود نيست.
-- ناشناس ايليائي ، Dec 3, 2010 در ساعت 11:10 PMآقای پویا رفوئی که از داوران چند سال پیش بنید و از ارزیابان امسال آن بوده در روزنامه شرق مطلبی نوشته با عنون "خلاص شدن" از شر داوری. ( 10 . 9. 89) اوج این ریاکاری انتقادی داوران ادبی را در این مطلب به ظاهر فیلسوفانه می توان یافت.ایشان طبق معمول این روزها ابتدا نقل قولی از ژیل دلوز آورده اند تا مخاطب را بنا به سنت حسنه نقد پر طنطنه این سال ها مرعوب کنند که چیزهایی می داند که مخاطب بی سواد مطلب او نمی داند. و بعد پس از چند نقل قول دیگر از آگامبن ( فیلسوف دیگری که این روزها مد شده و حتما برای اثبات و اعتبار دادن به مطالب روزنامه ای آوردن نام او واجب است ) به نتایج جالبی رسیده است که ظاهرا اگر اندکی صداقت داشته یاشد باید از شر داوری خلاص شود اما نکته اینجاست که ایشان همچنان داور می ماند و این مطلب هم فقط برای گرفتن حق التحریر نوشته شده است. می بینید اوضاع از چه قرار است ؟ وقتی منتقد فیلسوف مان این است دیگر تکلیف نافیلسوفان روشن است
-- امیر کاملی ، Dec 3, 2010 در ساعت 11:10 PM